پنجشنبه , آذر 22 1403

گفتار پنجم: موسی و خداوند

گفتار پنجم: موسی و خداوند

موسی چنان که در منابع عِبری دیده می‌شود، موشِه نام دارد. نام او در منابع یونانی به صورت (موسِس) ثبت شده است و او را فرزند عَمرام یا عِمران می‌دانند که با دختر عموی خود یوخِبِد ازدواج کرده بود. بر مبنای این روایت‌ها موسی و خاندانش به قبیله‌ی لاوی تعلق داشتند که نسبت خود را به لاوی بن یعقوب می‌رساند.

موسی در منابع عبری نام‌های بسیار متنوعی دارد. معمولا یهودیان او را به نام «موشه ربِ‌نو» می‌شناسند که یعنی «موسی استاد ما». با وجود این در تورات این نام‌ها را برایش می‌بینیم: می‌گویند پدرش او را حِبِر نام نهاد. هم‌چنین از قول مادرش گفته‌اند كه او را یكوتیل نام‌گذاری كرد. گفته شده كه دایه‌اش دو نام آوی و سوكو را به او داده بود. هم‌چنین می‌گویند خواهرش مریم كه از او هفت سال بزرگ‌تر بود، او را یرِد می‌نامید. برادرش هارون كه سه سال از او مِهتر بود، او را آوه و زانوآه می‌نامید. هم‌چنین به نقل از یالكوت شیمونی[1]، نام او را آوی و گِدور[2] نامیده‌اند و این نامی بود كه مردم كُهاث[3] به او داده بودند. هم‌چنین می‌گویند مردم اسرائیل او را شِمایاه بن نِتانِل[4] می‌نامیدند. همین فراوان بودن نام‌هایی که برای موسی برشمرده‌اند، یکی از شواهدی است که برخی از پژوهشگران معاصر را درباره‌ی شخصیت یگانه‌ی موسای تاریخی به تردید در انداخته و این حدس را ایجاد کرده که شاید در اینجا با زنجیره‌ای از رهبران دینی و سیاسی و شبکه‌ای از افراد سر و کار داشته باشیم که پس از گذر قرن‌ها همگی با یک برچسب یگانه شناسایی شده‌اند و در قالب یک زندگینامه‌ی اساطیری تبلور یافته‌اند.

درباره‌ی معنای نام موسی هم چنین ابهامی باقیست. در سِفر خروج می‌خوانیم كه نام موسی از ریشه مشترك سامی كهن «مَشَخ» گرفته شده و مسح كردن و غرقه كردن در آب معنی می‌دهد.[5] از این ریشه فعل مَسَح در عربی را داریم و هم‌چنین در متون آیینی می‌بینیم كه از این بُن فعلی در ریشه سه حرفی مَسَحَ ساخته شده كه همین معنی را می‌رساند. با این حال، یوسِفوس در تاریخ خود می‌نویسد كه نام موسی ریشه‌ای قِبطی دارد و از دو بخش «مو» به معنی آب و «اوسِس» به معنی «آوردن و رهیده شده» گرفته شده است و روی هم رفته كسی كه توسط آب رهانده شد یا كسی كه از آب رهانده شد، معنی می‌دهد.

تعبیر یوسِفوس همان است كه در منابع اسلامی نیز راه یافته است. در تفسیرهای قرآن نام موسی را از دو بُن «مو» به معنای آب و همان ماء عربی و «شا» به معنی نِی گرفته‌اند و می‌گویند نام وی از آن‌جا ناشی شد كه مادرش او را در سبدی از نی نهاد و به رود نیل، یعنی به آب، افكند. با همه‌ی این حرف‌ها، تفسیر امروزین آن است كه ریشه نام موسه، از بُن مِس (MS) مصری مشتق شده است كه زاده شدن و به شكلی تعمیم یافته، كودك معنا می‌دهد و در نام‌های مصری گوناگون مانند آم‌موسه (فرزند آمون)، توت‌موس (فرزند توت‌) و رَع‌موسه (زاده‌ی رع) دیده می‌شود.

علاوه بر مصری بودن نام موسی، نام خواهرش مریم (:محبوبه، از ریشه‌ی مصری «مر» به معنای دوست داشتن) هم مصری است. به همین خاطر حدس زده‌اند که موسی از اصل تباری مصری داشته و سامی‌نژاد نبوده است. هرچند رهبری مردمی سامی را بر عهده می‌گیرد و پیشوای دینی ایشان می‌شود. بر مبنای منابع عبری، خاندان موسی دو نسل پیش از زایش او از فلسطین به مصر مهاجرت كرده بودند. می‌گویند كه كِهات[6] پدربزرگ موسی و پدر عِمران به همراه هفتاد خانوار از خویشاوندانش از ورارود و سوریه به مصر كوچیدند.[7] بنابراین سنت یهودی در سامی شمردن او صراحتی دارد. اگر بخواهیم دو روایت را با هم جمع کنیم، به این نتیجه می‌رسیم که خاندان موسی طی زمان کوتاه دو نسل به کلی در فرهنگ مصری حل شده و نام‌های مصری بر فرزندانشان می‌گذاشته‌اند، و این قدری نامحتمل می‌نماید و این حدس را تقویت می‌کند که او از ابتدا مصری بوده و بعدتر در روایت‌های یهودی تباری فلسطینی برایش تراشیده‌اند.

این بازگرداندن تبار موسی به مردم جنوب غربی حوزه‌ی تمدن ایرانی با شواهد دیگری تقویت می‌شود، و آن هم زندگینامه‌ی اوست که آشکارا بر اساس زندگینامه‌های اساطیری رایج در میانرودان و آسورستان شکل گرفته است، و به ویژه از فرهنگ هخامنشی اثرپذیری چشمیگری دارد. طبق نسخه توراتی، موسی توسط مادرش به رود نیل افكنده شد و این در زمانی بود كه فرعون مصر ستمگرانه تصمیم گرفته بود تا یك سال در میان فرزندان پسر قوم بنی‌اسرائیل را از میان ببرد. هارون در سالی به دنیا آمد كه پسران یهود از خطر كشتار مصریان مصون بودند اما موسی در سالی خطرناك زاده شد و از این رو مادرش او را به رود نیل افكند. آن‌گاه زنی از شبستان فرعون كه در كنار رود نیل به استحمام مشغول بود، سبد حاوی این كودك را یافت و او را به فرزندی پذیرفت. نام این زن در منابع اسلامی به صورت آسیه ثبت شده است اما نام او در منابع عبری، بیتیاه[8] است. منابع یونانی نام او را به صورت تِرموتیس[9] ثبت كرده‌اند.

تهدید مرگ در دوران نوزادی موسی، افکنده شدن‌اش به رودخانه، پرورده شدن‌اش توسط زنی مهربان که مادرش نبوده، و بازگشت پیروزمندانه و اثرگذارش در مقام یک شورشی و رهبر سیاسی نیرومند برای نخستین بار در زندگینامه‌ی شروکین اکدی در حدود سال ۱۰۵۰ تاریخی (۲۳۵۰ پ.م) نمایان می‌شود و مشهورترین روایتش را در داستان زندگی کوروش بزرگ در حدود ۲۸۳۰ تاریخی (۵۵۰ پ.م) پیدا می‌کند. بنابراین روایت زایش و زیست موسی یکسره در بافت فرهنگی ایرانی جای می‌گیرد، هرچند که خودش احتمالا نژاد و تباری مصری داشته است.

در این میان داستان افكنده شدن موسی به رود نیل جای توجه دارد. روایت‌های گوناگونی در این مورد داریم که كهن‌ترین نسخه‌اش را در كتیبه شَروكین اول، نخستین پادشاه اكد می‌بینیم. این داستان که درباره‌ی کوروش و عیسی مسیح هم تکرار شده، احتمالا استعاره‌ای اساطیری از «زایش قهرمان» بوده است. نوزادی که با خطر مرگ روبروست، بذری شکننده از زندگی و قدرت است که به رودخانه -یعنی نماد حیات – سپرده می‌شود و به این ترتیب از شهر و تمدن که خطرناک‌اند دور می‌گردد. نوزاد در طبیعت وحشی پرورده می‌شود و بعد برای انتقام‌گیری از ستمگران و بنیاد کردنِ نظمی نو دوباره باز می‌گردد. این داستان استخوان‌بندی زندگینامه‌هایی بسیار پرشمار را در اساطیر ایرانی بر می‌سازد.

در برخی از روایت‌ها البته رودخانه با کوهستان جایگزین شده است. زال که به دست سام به کوهستان البرز نهاده می‌شود (و همتای یونانی‌اش، اودیپ) یا سیمرغ سرپرستی‌اش را بر عهده می‌گیرد، یا فریدون که توسط گاوی در کوه پرورده می‌شود، و همچنین کیخسرو که در بیشه و جنگل بزرگ می‌شود، همگی نمونه‌هایی از این نوزادانِ تهدید شده با مرگ هستند که پس از بازگشت با اقتدار کامل آن نیرویی که سرِ کشتن‌شان داشت (ضحاک، افراسیاب) را از پای در می‌آورند.

در بیشتر این روایت‌ها که در ایران غربی هم ریشه دارند، سپرده شدن به روح و غوطه خوردن در آب است که اهمیت دارد و این همچون لمس شدن تن قهرمان توسط نیروی نگهبان طبیعت تفسیر می‌شود. به همین خاطر است که در تورات و همچنین متون اسلامی تاکیدی هست بر این که نام موسی را با این امر پیوند بزنند. جالب آن که صفت مسیح/ مسح شده که همین معنی را می‌رساند، در عهد عتیق برای اشاره به کوروش بزرگ به کار گرفته شده است و چنین می‌نماید که این لمس شدن توسط نیروی مقدس کیهانی از عصر او به بعد در بافتی زرتشتی با روایت سوشیانس گره خورده و نجات‌بخش آخرالزمان را نشان داده باشد.

ناگفته نماند كه لقب مسیح لقب عیسای ناصری نیز از همین ریشه مَسَحَ گرفته شده و بر این باور كهن ایرانی استوار است كه پیامبر ابتدای زمان -یعنی زرتشت- در پایان زمان نیز ظهور خواهد كرد و در قالب سوشیانس مردم را از نیروهای اهریمنی خواهد رهانید. در منابع عبرانی این تصویر به صورت بازگشت جانشینی برای موسی قلمداد شده كه نامی برگرفته از وی و لقبی ناشی از مفهوم مَسْح شدن دارد و از این رو او را در منابع ترسا، مسیح می‌نامند.

روایت موسی از یک نظر دیگر هم با داستان‌های مصری تفاوت دارد و با روایت‌های ایرانی پیوند می‌خورد، و آن به عهد خداوند با او باز می‌گردد. یکی از محورهای اصلی عهد عتیق همین پیمان بستن یهوه با موسی است، که مشابهش را درباره‌ی ابراهیم و نوح هم می‌بینیم، اما درباره‌ی موسی است که برجستگی بیشتری دارد و تاریخ قوم یهود را آغاز می‌کند. این عهد چندان مهم بوده که تورات را عهد عتیق می‌نامند و مسیحیان چون به تجدید عهد خدا با عیسی باور دارند (که این هم برگرفته از روایت‌های آخرالزمانی زرتشتی است) انجیل و ملحقاتش را عهد جدید می‌نامند.

درباره‌ی عهد، به ویژه باب ۲۴ سفر خروج اهمیت دارد. چون آشکارا در اینجا با متنی چند لایه سر و کار داریم و آمیختگی چند روایت را با هم می‌بینیم. این چند لایه بودن متن و تمرکز نویسندگان و ویراستاران گوناگون بر بازنویسی این بخش دور از ذهن هم نیست. چون شرح یکی از مهمترین رخدادهای دین یهود یعنی عهد خداوند و موسی در این بخش آمده است. این متن را به شیوه‌هایی بسیار متفاوت تحلیل کرده‌اند توافقی درباره‌ی لایه‌بندی‌ و زیرسیستم‌های روایی آن وجود ندارد.

نخست یک بار باب ۲۴ را به شکلی که امروز در عهد عتیق هست می‌خوانیم:

«۱) آنگاه او به موسی گفت: به سوی یهوه فراز بیا، تو و هارون و ناداب و اَبیهو و هفتاد ریش‌سپید اسرائیل، و از دور سجده کنید.

۲) موسی به تنهایی باید نزدیک یهوه برود، ولی ایشان نباید نزدیک شوند. و قوم نباید همراه با او فراز روند.

۳) موسی آمد و همه‌ی کلام یهوه را و همه‌ی احکام را به مردم گفت، و همه‌ی مردم یکصدا پاسخ دادند و گفتند: مطابق با همه‌ی کلماتی که یهوه بر زبان رانده است عمل خواهیم کرد.

۴) و موسی همه‌ی کلمات یهوه را نوشت. او صبح زود برخاست و مذبحی در پای کوه ساخت، و دوازده ستون به نشانه‌ی دوازده قبیله‌ی اسرائیل برافراشت.

۵) او مردان جوان قوم اسرائیل را فرستاد، که قربانی سوختنی بگزارند و گاوان نر برای سلامت یهوه قربانی کردند.

۶) موسی نیمی از خون را برگرفت و آن را در آوندها ریخت و نیمی از خون را بر مذبح پاشید.

۷) آنگاه او تومار عهد را برگرفت و آن را به گوش قوم برخواند. ۷) و آنان گفتند: هرچه یهوه بر زبان رانده را عمل خواهیم کرد و مطیع خواهیم بود.

۸) موسی خون را بر گرفت و آن را بر قوم پاشید و گفت: به خون عهد بنگرید که یهوه با شما مستقر ساخته است، در تطابق با همه‌ی این کلمات.

۹) آنگاه موسی و هارون، ناداب و ابیهو و هفتاد تن از ریش‌سفیدان اسرائیل فراز رفتند.

۱۰) و آنان خداوند اسرائیل را دیدند. زیر پاهایش چیزی شبیه فرشی از یاقوت کبود بود، صاف همچون آسمان

۱۱) خداوند بر رؤسای قوم اسرائیل دست ننهاد، نیز ایشان خداوند را دیدند و آنان خوردند و آشامیدند.

۱۲) یهوه به موسی گفت: به نزدم بر کوه فراز بیا و آنجا در انتظار بمان، و من به تو الواح سنگی و قانون (تورات) و احکام (میصواه) را خواهم داد که برای احکام نوشته‌ام، تا ایشان را تعلیم دهی

۱۳) پس موسی با خادمش یوشع بیرون رفت و از کوه خداوند بالا رفت

۱۴) و به ریش‌سفیدان گفت برای ما در اینجا توقف کنید تا نزدتان بازگردیم. همانا هارون و حور با شما هستند. پس هرکه کاری دارد نزد ایشان برود.

۱۵) و چون موسی به کوه فراز رفت، ابر کوه را فرو گرفت

۱۶) و جلال خداوند بر کوه سینا قرار گرفت و شش روز ابر آن را پوشانید و روز هفتمین موسی را از میان ابر ندا در داد

‍۱۷) و منظره‌ی جلال خداوند مثل آتش سوزنده در نظر بنی‌اسرائیل بر قله‌ی کوه بود

۱۸) و موسی به میان ابر داخل شده به فراز کوه برآمد و موسی چهل روز و چهل شب در کوه ماند».

از دید من می‌شود متن را چنین صورتبندی کرد:

نخست: چنین می‌نماید که هسته‌ی کهن و اولیه‌ی متن از این بخش‌ها تشکیل یافته باشد:

«۱) آنگاه او به موسی گفت: به سوی یهوه فراز بیا، تو و هارون و ناداب و اَبیهو و هفتاد ریش‌سپید اسرائیل، و از دور سجده کنید.

۳) موسی آمد و همه‌ی کلام یهوه را و همه‌ی احکام را به مردم گفت، و همه‌ی مردم یکصدا پاسخ دادند و گفتند: مطابق با همه‌ی کلماتی که یهوه بر زبان رانده است عمل خواهیم کرد.

دومین جمله‌ی ۴) او صبح زود برخاست و مذبحی در پای کوه ساخت، و دوازده ستون به نشانه‌ی دوازده قبیله‌ی اسرائیل برافراشت.

۵) او مردان جوان قوم اسرائیل را فرستاد، که قربانی سوختنی بگزارند و گاوان نر برای سلامت یهوه قربانی کردند.

۶) موسی نیمی از خون را برگرفت و آن را در آوندها ریخت و نیمی از خون را بر مذبح پاشید.

بخش دوم ۷) و آنان گفتند: هرچه یهوه بر زبان رانده را عمل خواهیم کرد و مطیع خواهیم بود.

۸) موسی خون را بر گرفت و آن را بر قوم پاشید و گفت: به خون عهد بنگرید که یهوه با شما مستقر ساخته است، در تطابق با همه‌ی این کلمات.

۹) آنگاه موسی و هارون، ناداب و ابیهو و هفتاد تن از ریش‌سفیدان اسرائیل فراز رفتند.

۱۰) و آنان خداوند اسرائیل را دیدند. زیر پاهایش چیزی شبیه فرشی از یاقوت کبود بود، صاف همچون آسمان

۱۱) خداوند بر رؤسای قوم اسرائیل دست ننهاد، نیز ایشان خداوند را دیدند و آنان خوردند و آشامیدند».

این بخش‌ها روایتی به نسبت روشن و سرراست از رویارویی قوم بنی اسرائیل و یهوه را به دست می‌دهند. در این روایت موسی تنها پیام‌رسانی است که دعوت یهوه برای دیدار با مشایخ بنی اسرائیل را به ایشان ابلاغ می‌کند. این پیام شفاهی است و هیچ نشانی از نوشتار و نویسایی در متن دیده نمی‌شود، و تاکیدی هم هست که قوم سخنی که یهوه گفته را می‌شنوند و به آن با زبانی گفتاری پاسخ می‌دهند. بعد مراسمی کمابیش شمنی برقرار می‌شود و قبایلی که ریش سفیدان نماینده‌شان هستند به شکلی نمادین با خون قربانی تطهیر می‌شوند و خود مردم هم چنین می‌شوند.

آنگاه موسی و مشایخ دسته جمعی از کوه بالا می‌روند و با یهوه در قالبی مادی و ملموس روبرو می‌شوند و در حضور او می‌خورند و می‌آشامند. یعنی در اینجا با تصویری بدوی و دیرینه از خداوند روبرو می‌شویم که به بتی و تندیسی شباهت دارد و مراسمی هم که وصف می‌شود نوعی بزم بغ است. یعنی رهبران قبایلی که قرار است در حضور خداوند با هم خویشاوند شوند، با آیینی خونین و خشن و با خون گناهان خود را می‌شویند و (برای سلامت‌اش) به خداوند خوراک می‌دهند و بعد در حضورش دسته جمعی در خوراکی شریک می‌شوند. در اینجا عهد یهوه آشکارا آیینی برای متحد کردن قبایل است و این مراسم شیوه‌ایست برای آن که مشایخ قوم در پیشگاه یهوه با هم پیوند دوستی و خویشاوندی ببندند. در کنار این روایت که کهنسال‌تر می‌نماید، روایتی متفاوت از همین قضیه را می‌بینیم.

دوم: در میانه‌ی این متن، روایتی دیگر را داریم که با این ترکیب بازیگران ناسازگار است و تصویری به کلی متفاوت از خداوند و مراسم را به دست می‌دهد:

۲) موسی به تنهایی باید نزدیک یهوه برود، ولی ایشان نباید نزدیک شوند. و قوم نباید همراه با او فراز روند.

اول ۴) و موسی همه‌ی کلمات یهوه را نوشت.

اول ۷) آنگاه او تومار عهد (سِفِر هَه بْریت) را برگرفت و آن را به گوش قوم برخواند.

۱۲) یهوه به موسی گفت: به نزدم بر کوه فراز بیا و آنجا در انتظار بمان، و من به تو الواح سنگی و قانون (تورات) و احکام (میصواه) را خواهم داد که برای احکام نوشته‌ام، تا ایشان را تعلیم دهی

۱۳) پس موسی با خادمش یوشع بیرون رفت و از کوه خداوند بالا رفت

۱۴) و به ریش‌سفیدان گفت برای ما در اینجا توقف کنید تا نزدتان بازگردیم. همانا هارون و حور با شما هستند. پس هرکه کاری دارد نزد ایشان برود.

۱۵) و چون موسی به کوه فراز رفت، ابر کوه را فرو گرفت

۱۶) و جلال خداوند بر کوه سینا قرار گرفت و شش روز ابر آن را پوشانید و روز هفتمین موسی را از میان ابر ندا در داد

‍۱۷) و منظره‌ی جلال خداوند مثل آتش سوزنده در نظر بنی‌اسرائیل بر قله‌ی کوه بود

۱۸) و موسی به میان ابر داخل شده به فراز کوه برآمد و موسی چهل روز و چهل شب در کوه ماند.

در اینجا با روایتی به کلی متفاوت سر و کار داریم. یهوه تنها با موسی سخن می‌گوید و مشایخ از دیدار او محروم شده‌اند و اصولا نقشی ایفا نمی‌کنند. حضورشان در این بخش از متن نشان می‌دهد که آن بخش پیشین کهن‌تر است و در ابتدای کار موسی و مشایخ با هم به دیدار یهوه می‌رفته‌اند، از این رو ویراستاری که متن دوم را افزوده، ناگزیر شده از ریش‌سفیدان یاد کند و تاکید کند که ایشان به کوه فراز نرفته‌اند.

دیدار موسی با یهوه هم به کلی متفاوت است و نه آیین تطهیر و قربانی در آن می‌بینیم و نه بزم بغی در کار است و کسی در حضور خداوند چیزی می‌خورد. در مقابل ارتباطی سخت نوشتاری در کار است و تاکیدی هست بر این که همه‌ی گام‌های ارتباط با خداوند در قالبی نوشته شده ثبت می‌شود. در ضمن تصویر خداوند نیز به کلی متفاوت است و آتشی است که در میانه‌ی ابری بر فراز کوهی نمایان می‌شود. همچنین در این بخش اشاره‌های بسیار به اعدادی مثل هفت و چهل را می‌بینیم که با عدد دوازده که کلید بخش آغازین بود تفاوت دارد و نظام عددی متفاوتی را شامل می‌شود. عدد دوازده در این قالب یا از اخترشناسی ایران شرقی و شمار ماه‌ها در سال خورشیدی آمده، و یا از گاهشماری خورشیدی مصری که دوازده ماه داشته است.

اما قالب عمومی آیین‌ها و تصویر خداوند در روایت نخستین شباهتی به آنچه در ایران شرقی می‌بینیم ندارد، و در مقابل کاملا با جلوه‌ی خدایان مصری شبیه است. از این رو چنین می‌نماید که داستان نخست در بافتی کنعانی-مصری روایت شده باشد. در مقابل تصویر پیامبری که به تنهایی به سمت خداوند عروج می‌کند و به شکلی نوشتاری با او ارتباط برقرار می‌کند به روایت‌های دینی زرتشتی (به ویژه در دوران‌های بعدی که زرتشتیان نویسا شدند) شباهتی چشمگیر دارد و به خاطر برجسته بودن مفهوم قانون و نوشتار و الواح سنگی با بافت تاریخی عصر هخامنشی شباهت دارد.

به ویژه اشاره به تومار نشانگر دیرآیند بودن متن است و چنین اشاره‌ای را در کتاب پادشاهان هم داریم.[10] تصویر خداوند هم در این چارچوب سخت زرتشتی به نظر می‌رسد. چون خداوند گویی امری انتزاعی است که بدنی نمایان و زمینه‌ای همچون بت‌کده ندارد و نیرویی طبیعی است که در قالب آتشی مقدس نمود پیدا می‌کند.

تعارض میان این دو شیوه از تصویر کردن خداوند و این دو الگوی ارتباط با وی را به خوبی می‌توان در تفسیرهای دیرآیندتر عبرانی دید.در نهایت یهودیان در ابتدای عصر هخامنشی با استواری تمام در بافت تمدن ایرانی جای گرفتند و با آن یکی شدند. در نتیجه تصویر انتزاعی و غیرشخصی از یهوه بر انگاره‌ی کهن‌تر و بت‌واره‌ی مصری‌اش غلبه کرد. به همین خاطر بود که وقتی بعدها ترگوم فلسطینی نوشته می‌شد، جملات مربوط به بزم بغ را در قرن ۳۵ یا ۳۸ تاریخی (ق ۱[11] یا ۴م.[12]) به این شکل به آرامی برگردانده شد که «آنان شکوه فره (سکینه/ شخینا) یهوه را دیدند و از قربانی‌های خویش شادمان شدند، گویی که خورده و آشامیده باشند».[13]

آغازگاه باب ۲۴ سفر خروج چنان که اشنیده‌ویند تاکید کرده، معماگون می‌نماید. جمله با فاعلی نامعلوم شروع می‌شود و از این رو این حدس معقول می‌نماید که با پاره‌متنی سر و کار داریم که بخش اول‌اش از دست رفته و تنها بخشی از آن نقل شده است. اما باز این نکته شگفت است که گوینده‌ی جمله‌ی اول این متن کیست. گوینده یهوه نمی‌تواند باشد چون در ادامه‌اش یهوه را به صورت سوم شخص می‌بینیم. یعنی «او گفت: به سوی یهوه فراز آی» و نه «او گفت: به سوی من فراز آی».[14]

این نکته هم شایان توجه است که پاسخ جماعت به موسی –که گویی در مراسمی تکرار می‌شده: «هرچه یهوه بر زبان رانده را عمل خواهیم کرد»- اشاره‌ایست به نخستین باری که قوم یهود با واسطه‌ی موسی پیام یهوه را می‌شنوند و همین جمله را می‌گویند.[15] اما در باب نوزدهم سفر خروج که مشابه این عبارت‌ها تکرار شده، رویارویی موسی با یهوه با بخش دوم سازگار است. یعنی در آنجا هم موسی به تنهایی از کوه بالا می‌رود و قوم از نزدیک شدن به خداوند منع می‌شوند و جلوه‌ی خدا همچون ابری بر فراز کوه است. یعنی چنین می‌نماید که آیه‌ی سوم و بخش دوم آیه‌ی هفتم در اصل بخشهایی از روایت دوم بوده‌اند، که از آن برکنده شده و در میانه‌ی روایت اول گنجانده شده‌اند. شاید به این خاطر که بافت مناسک خونین قربانی را تلطیف کرده و آن را به قالبی نزدیک به مراسم روشنفکرانه و نویسای دومی نزدیک می‌ساخته‌اند.

بیشتر نویسندگان کل بخش مربوط به مراسم قربانی (آیات ۴ تا ۸ ) را افزوده‌ای از رده‌ی متن تثنیه دانسته‌اند.[16] اما این برداشت نادرست می‌نماید. بخش‌های مربوط به قربانی در این متن کهن‌تر هستند و با تصویر کنعانی و ابتدایی‌تر خداوند همخوان هستند. در حالی که عبارات مربوط به نویسایی آشکارا به دورانی دیرآیندتر تعلق دارند و با زمانه‌ی هخامنشی و تصویر زرتشتی از خداوند سازگاری بیشتری دارند.

کهن‌تر بودن لایه‌ی آغازین از داستان عهد موسی را می‌توان با مقایسه‌اش با عهدی دیگر دریافت و این یکی به پیمان یهوه و ابراهیم مربوط می‌شود. یکی از عهدهای ابراهیم با خداوند که شاید به خاطر قالب جادویی‌اش کمتر مورد توجه قرار گرفته، در باب پانزدهم سفر پیدایش آمده است. در اینجا می‌خوانیم که ابراهیم از نداشتن فرزند نزد خداوند شکایت می‌کند و نگران است که بی‌وارث بمیرد و العازار دمشقی که پسرخوانده و نوکر خانه‌زادش (بِن-مِشِق: בֶן־מֶ֣שֶׁק) است اموالش را به ارث ببرد. اما خدا می‌گوید فرزندان ابراهیم به شمار ستارگان افزون خواهند شد.[17] آنگاه برای اثبات سخن خود دستوری به ابراهیم می‌دهد که گویی به مراسمی جادویی تعلق دارد. ابراهیم با راهنمایی خدا گوساله‌ی ماده‌ی سه ساله و قوچ سه ساله و قمری و کبوتری را قربانی می‌کند و چهارپایان را دوشقه کرده و پرندگان را یکپارچه باقی می‌گذارد. این مراسم احتمالا عصرگاهی نزدیک به شبانگاه اجرا شده است. چون بعد لاشخوران بر لاشه‌ها فرود می‌آیند و ابراهیم آنها را می‌راند و بعد غروب می‌شود.[18]

مراسم در فضای آزاد و زیر سقف آسمان انجام شده چون یهوه هنگام صحبت با ابراهیم «او را [از خیمه] بیرون می‌آورد» از او می‌خواهد تا به ستارگان بنگرد.[19] آنگاه خوابی گران (خلسه، تَردیماه: תַּּרדֵּמָה) با تاریکی ترسناک بر او چیره می‌شود و خداوند چیزهایی می‌گوید که پیشگویی دقیق ماجراهای سفر خروج است. یعنی از چهارصد سال بندگی بنی اسرائیل و غلبه‌شان بر ارض موعود سخن می‌گوید.[20]

این مراسم احتمالا نوعی مناسک شمنی بوده که ابراهیم با اجرای آن و انجام قربانی‌ای خونین به خلسه‌ فرو می‌رود و آینده را می‌بیند. در ابتدای این باب تصریح شده که خداوند در «تجلی‌ای» (به عبری: مَخَزَه: מַחֲזֶה، به یونانی: ، به لاتین: visionem) بر ابراهیم ظاهر شد.[21] شکل این رویارویی با آینده هم چنین جلوه‌گر شده که گویی در ظلمت شبانه تنوری پردود و چراغی مشتعل از میان قربانی‌های دوپاره شده گذر می‌کند.[22] جالب آن است که اولین عهد یهوه و ابراهیم در این هنگام بسته می‌شود[23] و خداوند در برابر اقرار ابراهیم به عدالت او و ایمان آوردن‌اش به وی، تعهد می‌کند که قلمرو میان نیل و فرات را به فرزندان وی ببخشد و قید شده که این قلمرو در آن هنگام در اختیار قینیان و قَنِزیان و قدمونیان و هیتی‌ها و فَرِزِیان و رفائیان و اموری‌ها و کنعانی‌ها بوده است.[24]

در اینجا هم آمیختگی میان دو سنت شمنی و انتزاعی زرتشتی-مهری را می‌بینیم که آشکارا به دو دوره‌ی متفاوت زمانی و دو لایه‌ی متمایز از متن عهد عتیق اشاره می‌کند.

 

 

  1. Yalkut Shimoni
  2. Avi – Gedor
  3. Kohath
  4. Shemaiah ben Nethanel
  5. سِفر خروج، باب دوم، آيه ۱۰.
  6. Kehath
  7. سِفر پيدايش، باب ۴۶، آيه ۱۱.
  8. Bithiah
  9. Thermuthis
  10. کتاب دوم پادشاهان، باب ۲۳، آیه‌ی ۲.
  11. D´ ıez Macho, 1959: 222–245.
  12. McNamara, 1992: 45.
  13. Targum Neophiti, 1970.
  14. Schniedewind, 2005: 146.
  15. سفر خروج، باب ۱۹، آیه‌های ۵-۸.
  16. Schniedewind, 2005: 147-148.
  17. سفر پیدایش، باب ۱۵، آیات ۲-۵.
  18. سفر پیدایش، باب ۱۵، آیات ۸-۱۲.
  19. سفر پیدایش، باب ۱۵، آیه‌ی ۵.
  20. سفر پیدایش، باب ۱۵، آیات ۱۳-۱۸.
  21. سفر پیدایش، باب ۱۵، آیات ۱۳-۱۸.
  22. سفر پیدایش، باب ۱۵، آیه‌ی ۱.
  23. سفر پیدایش، باب ۱۵، آیه‌ی ۱۸.
  24. سفر پیدایش، باب ۱۵، آیات ۱۹-۲۰.

 

 

ادامه مطلب: گفتار ششم: خدایان دیگر

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب