گفتار چهارم: زیباییشناسی اشعار سیمین
نخستین ویژگی، وزن است. سیمین شعر را در وزنی نو و بیپیشینه سروده است. این چیرهدستی در به کار گرفتن وزنهای متنوع و بیپروایی در آفریدن وزنهای نو در کل یکی از مهمترین ویژگیهای شعر سیمین است. مسعود فرزاد وقتی به پژوهش دربارهی وزن شعر پارسی مشغول بود، مولانای بلخی را به خاطر تنوع چشمگیر اوزان در غزلیاتش ستود و 41 وزن متفاوت را در اشعارش تشخیص داد. ستایش او دربارهی مولانا تا حدودی درست مینماید. چون مثلا خواجوی کرمانی که هم عصر با حافظ بوده و با او داد و ستد شعری هم داشته و حجم اشعارش هم همپای حافظ است، تنها از 17 وزن رایج و دو وزن نادر بهره جسته است و مولانا در قیاس با او به راستی خزانهدار تنوع وزن مینماید. اما کافی است این عددها را با تنوع وزن در اشعار سیمین مقایسه کنیم تا به جایگاه او در ادب پارسی پی ببریم. سیمین در اشعارش از 25 وزن کمیاب و نادر بهره جسته و گذشته از آن 63 وزن تازه و بیپیشینه را نیز به خزانهی اوزان شعر پارسی افزوده است.[1] این توجه به نوآوری در وزن به طور خاص به سه دههی میانی فعالیت ادبی سیمین مربوط میشود. سیمین تا سال 1352، یعنی طی بیست و هفت سالِ آغازین شاعرپیشگیاش کمابیش در درون دایرهی اوزان مرسوم حرکت میکرد و تا این تاریخ فقط از وزنهای مرسوم و تنها سه چهار وزن نادر را به کار گرفته بود. از این سال تا 1381 که «یک دریچه آزادی» منتشر شد، 90٪ اشعار سیمین در وزنهای تازه و نوپدید سروده شده[2] و این به معنای جهشی ناگهانی در تنوع وزنی شعرهایش بود.
برخی از وزنها نامأنوس و دیریاب است، اما بسیاریشان دلنشین و خوشاهنگ هستند و در سپهر ادب پارسی به کرسی نشستهاند. محمد فشارکی در پژوهشی فنی نشان داده که این وزنهای نو مشتقهایی از کدام وزنهای کهن هستند و به این ترتیب بند ناف میان این وزنهای نوپا و سنت وزنی شعر پارسی را به اثبات رسانده است. نمونههایی از این وزنها را نیز داود محمدی در مقالهاش[3] تحلیل کرده است. بسیاری از این وزنها دلنشین و دریافتنی هستند و شعرهایی موفق را نتیجه دادهاند:
یک متر و هفتاد صدم افراشت قامت سخنم/ یک متر و هفتاد صدم از شعر این خانه منم (مستفعلن مفتعلن مستفعلن مفتعلن)
حالی است حالم نگفتنی امروز سیمین دیگرم/ گویی که خورشید پیش از این هرگز نتابیده بر سرم (مستفعلاتن مفاعلن مستفعلاتن مفاعلن)
دوباره میسازمت وطن اگرچه با خشت جان خویش/ ستون به سقف تو میزنم اگرچه با استخوان خویش (مفاعلاتن مفاعلن مفاعلاتن مفاعلن)
چراغ را خاموش کردم کتاب را ناخوانده بستم/ پتو چه سنگین و زبر است چقدر امشب خسته هستم (مفاعلن مستفعلاتن مفاعلن مستفعلاتن)
در خانه نشستین با روی پریوار/ همسایهی ابلیس دیوار به دیوار (مفعول فعولن مفعول فعولن)
باز بهار آمد شیفتهام مستم/ آه که میلرزد باز دلم دستم (مفتعلن فع لن مفتعلن فع لن)
ای کوه ای بند ضحاک آیا به یادت هست؟/ زآن چیرهدستان چالاک چرمین علم در دست (مستفعلن فاعلاتن مستفعلن فع لن)
آه چگونه بگویم آه چگونه بگویم/ با تو که بادهی من شو من که شکسته سبویم (مفتعلن فعلاتن مفتعلن فعلاتن)
این شاخههای خشک زمستانی این دستهای سرد/ ای دوست جز تجسم عریانی سویت چه هدیه کرد؟ (مفعول فاعلات مفاعیلن مفعول فاعلن)
با این همه برخی دیگر چندان خوشآهنگ نیستند و وزنشان آسان به گوش نمینشیند:
پای بر چشمه بر تخته سنگی خسته واری/ خلوتی بی تو دارد پر از تو بی تو آری (فاعلن فاعلن فاعلاتن فاعلاتن)
باید چیزی نوشت باید اما کجا/ لوحی یا دفتری دیگر با ما کجا (مفعلولن فاعلن مفعولن فاعلن)
پروین در مصاحبهاش با صدرالدین الهی[4] گفته که هنگام سرودن شعر به وزن عروضی توجهی ندارد و آنچه به طور طبیعی بر زبانش جاری میشود را مبنا میگیرد و بر مبنای آن تقارنی را در بندهای بعدی پدید میآورد. این شیوهی طبیعی و سرشتیِ زایش نظم در کلام است و به همین خاطر است که خشتهای پایهای که در وزنهای نوساز سیمین میبینیم به گوش آشنا میرسد. یعنی سیمین نخست با ترکیبهایی زبانی مثل «دوباره میسازمت وطن»، یا «این صدای چه مرغی بود؟» یا «شلوار تا خورده دارد» ارتباطی زیباییشناختی برقرار میکند و بعد همان را به عنوان واحدی برای تکثیر ارکان وزنی شعر قرار میدهد.
دومین ویژگی ساختاری شعر سیمین آن است که در آن بافت مفاهیم و تجربهها را یکسره از زندگی روزانهاش و آنچه که پیش چشم داشته برگرفته است. بر خلاف پروین که مفاهیم پیچیدهی فلسفی و به ویژه معانی انتزاعی اخلاقی را مدام در آثارش به کار میگیرد، شعر سیمین بسیار گیتیانه و عینی و وابسته به زندگی روزمره است. این امر از سویی باعث شده تا شعر او زودیاب و آشنا به نظر برسد و از سوی دیگر به کار گیری کلیدواژههایی مدرن (مثل متر) یا عامیانه (مثل شلوار) برایش آسان شود. با این همه سیمین از کلمات سنتی و کلاسیک نیز فراوان استفاده میکند. به شکلی که پول را به جای تومان و ریال اغلب با سیم و زر میشمارد و صفتهایی مانند «طُرفه»، «شوخ» و شبیه اینها را برای توصیف افراد بسیار به کار میگیرد. با این همه بافت سخنش طوری است که این تداخل بافت واژگانی قدیم و جدید چندان در چشم نمیزند. هرچند به تعادل و کمالی که در شعر بهار و ایرج میبینیم دست نمییابد و گاه از این زاویه ناسازگاریهایی و شکافهایی در بافت سخنش بروز میکند. چنان که این تصویر چندان دلچسب نیست:
عروسی فیگارو کجاست تا بروم نشانیام بدهید از کجا بروم
که نام اپرای موتزارت یعنی عروسی فیگارو را همچون نام مجلسی به کار گرفته است، اما به خاطر ناچسبندگی اسم خاص فیگارو با بافت بلاغت پارسی نتیجه خوب در نیامده است.
این را هم بگویم که در اشعار سیمین گاه اشارههایی به رخدادهایی مدرن در تاریخ فرنگ دیده میشود. مثلا سر آغاز این شعر با وزن نامتعارفش انگار به ماجرای ونسان ونگوگ و جنوناش و بریده شدن گوشاش اشاره داشته باشد:
افسوس، آن قدرها هم دیوانه نیستم، باری،
تا برکَنم دو گوشم را بخشَم به نازنین یاری
با این دو هر چه سنجیدم جز یاوه هیچ نشنیدم
در این صدف چه درُ دیدم تا روکنم به بازاری؟
سومین ویژگی زیباییشناسانهی شعر سیمین آن است که مضمونها و قالبها را بر اساس عاطفه و هیجانی که با آن درگیر است انتخاب میکند. بر خلاف پروین که همواره متین و آرام و شفاف به همه چیز مینگرد، سیمین از جوش و خروشی هیجانی خوراک میگیرد و با رانهای عاطفی و احساساتی حرکت میکند. حتا در شعرهای آرام و اندرزگونهاش هم این نکته که برخورد با چیزی یا رویارویی با تجربهای او را به هیجان آورده به خوبی نمایان است. سیمین در بازتولید این تجربه و تثبیت آن هیجان در قالب ساختهای زبانی چیرهدستی چشمگیری دارد و از این رو شعرهایش بیش از آن که مانند سرودههای فاخر پروین تأملانگیز و اندیشهزا باشند، آشنا و صمیمی مینمایند و پارهای از تجربهی زیستهی او را به مخاطب منتقل میکنند. ناگفته نماند که پروین هم این الهامگیری از تجربهی زیسته و رخدادهای جزئی و چیزهای کوچک را به کمال دارد، اما هنگام بیان آن را در جامهای آهنین از خرد و اندیشه جای میدهد و این با دیبای نازک و فریبندهی بافت سیمین تفاوت دارد.
به نظرم بهترین نمونه از شعرهای سیمین که همهی این جلوههای زیباییشناسانه را نمایش میدهد، شعر «شتر» است که در اردیبهشت سال 1364 سروده شده است:
و نگاه کن به شتر ، آری ، که چگونه ساخته شد، باری نه ز آب و گل، که سرشتندش ز سراب و حوصله پنداری
و سراب را همه میدانی که چگونه دیدهفریب آمد و سراب هیچ نمیداند که چگونه حوصله میآری
و چگونه حوصله میآری به عطش، به شن، به نمکزاران و حضورِ گستره را دیدن به نگاهی از سرِ بیزاری
و نگاه کن که نگاه اینجا ز شیارِ شوره نشان دارد چو خطوط خشک پس از اشکی که به گونههات شود جاری
و به اشک بین که تهی کردت ز هرآنچه مایهی آگاهی و تو این تهیشده را باید ز کدام هیچ بینباری؟
و در این تهیشده میبینی هَیَمانِ اُشترِ عطشان را
که جنون برآمده با صبرش، نرود سبک به گرانباری و جنون دو نیشهی رخشان شد به صفِ خشونتِ دندانها
که ز صبر کینه به بار آید، که ز کینه زخم شود کاری و نگاه کن که به کینتوزی رگ ساربان زده با دندان
ز سراب حوصله تنگ آمد، و نگاه کن به شتر، آری…
شعر آشکارا پاسخی است به آیات قرآنی سورهی غاشیه (انظر الی الابل کیف خلقت…) که مخاطب را به نگریستن به شتر و شگفتیهای وی فرا میخواند. سیمین گویا در پاسخ به تحدی پیامبر اسلام است که این ابیات را سروده و به راستی نیک از عهده بر آمده است. این شعر که به نظرم یکی از بهترین سرودههای (و احتمالا بهترین سرودهی!) کل شاعران در دههی شصت خورشیدی است، چند ویژگی دارد که عناصر زیباییشناسانهی شعر سیمین را به کمال در خود نمایش میدهد. عناصری که بیشترشان در بیشتر سرودههای سیمین ردپایی ماندگار به جا گذاشتهاند، و در شعر «شتر» با کمال و هماهنگی کنار هم گرد آمدهاند.
شعر در وزن غیرعادی و بیسابقهی «متفاعلن فعلیّاتن متفاعلن فعلیّاتن» سروده شده که حرکت آونگوار تنهی شتر در بادیه را خوب نمایش میدهد. سیمین بر خلاف تصویر مرسوم و آشنایی که بر خونسردی و بردباری و رام بودنِ شتر تاکید میکند، به نقطهی پایانیِ این شکیبایی و لحظهای اشاره کرده که شتر صبر از کف میدهد و خشمگین میشود و ساربان خویش را زیر پیکر زورمند خویش نابود میکند. حدس من آن است که سیمین در کنار چشم داشتن به قرآن و پاسخ دادن به سورهی غاشیه، در ضمن به استعارهای هم نظر داشته که همان روزها در میان روشنفکران ایرانی باب بود و تمدن ایرانی را به شتری بردبار و نیرومند تشبیه میکردند که ناسازگاریهای زمانه را همیشه از سر میگذراند و استوار به جای خود باقی میماند. در واقع در همان روزها که این شعر سروده شد، محمدعلی اسلامی ندوشن هم در حال نوشتن کتاب «ایران لوک پیر» بود که به سال 1370 چاپ شد و از عنوانش پیداست که ایران را شتری (لوک) پیر دانسته است.
سویهی دیگر شعر شتر، واجآرایی خوب و بیانگر آن است. ترکیب واج «ش» و «ر» و تکرار مداوم آن برای نمایش خشونت و خشکی بیابان و استفاده از واجآرایی «ه» برای نمایش برهوت و تهیا و در نهایت واج آرایی «ش» و «ن» برای نمایش خشونت و خشم شتر که در ضمن شباهتی هم با نعرهی شتر خشمگین برقرار میکند، همگی ساخت آوایی شعر را به موسیقیای دلنواز و بیانگر تبدیل ساخته است.
ادامه مطلب: گفتار پنجم: خودانگارهی سیمین
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب