گفتار چهارم: شاخهی مهاسمگهیکه
مهاسمگهیکه[1] که شکل سنتیتر و محافظهکارِ محفل بودایی اولی محسوب میشود، همان است که بوداییهای چین آن را داجونگبو (大眾部) مینامند. معنای آن «انجمن یا جماعت بزرگ» است. اصول اخلاقی جاری در این فرقه از سایر شاخههای بودایی کهنتر است و احتمالا نزدیکترین روایت از قواعدی است که در دوران خودِ بودا بر سنگهه حاکم بوده است. این مکتب در شهر مگده تکامل یافت، ولی کانونهای مهمی از شکلگیری آن در ماتوره و کارلی نیز قرار داشتهاند.[2]
آنشیگائوی پارتی که در نیمهی قرن دوم میلادی رنگ ردای خرقههای اصلی بودایی را ثبت کرده، نوشته که پیروان مهاسمگهیکه ردای زرد بر تن میکردهاند.[3] یک راهب تبتی به نام دوجوم رینپوچِه[4] هم گزارش کرده که رهبران این فرقه ردایی شبیه به خرقه میپوشیدهاند که از وصله کردنِ بیش از هفت تکه پارچه و کمتر از 23 تکه ساخته میشده است.[5] راهبان ارشد این فرقه بر روی ردای خود نماد «گرهی بیپایان» (سریوَتسَه) یا «صدف حلزونی» (سَنکْهَه) را میدوختهاند که دو تا از هشت نماد مقدس بودایی محسوب میشود.
این شاخه به سرعت منتشر شد و در شهرها و سرزمینهای گوناگون فرقههایی محلی را پدید آورد. به شکلی که در فاصلهی بنارس و پتلیپوتره بیشتر فرقهی گوکولیکه رواج داشت، در حالی که در کوسله مکتب بهوسروتیه رایج بود. در حدود 200 پ.م در پیشاور مکتب لوکوتَرَهوادَه شکل گرفت و نحلهی چایتیکه در آندره ریشه داشت. در نهایت مکتب پرجنَهوادین در مَدیَهدِسَه زاده شد.
مهاسمگهیکه گذشته از متونی که در اندرون فرقهها و مکتبهای گوناگون پدید آورد، دستاوردهای هنری چشمگیری هم خلق کرد. هنر صخرهای و کهنترین نقاشیهای دیواری بودایی در هند توسط پیروان این کیش آفریده شدهاند. غارهای اَجَنتا، اِلورا، و کَرلَه به این جنبش هنری مربوط میشوند.[6] کَرلَه منطقهایست در لوناوَلَه واقع در مَهارَشترَه، که بین شهرهای بمبئی و پونا، بر سر راه بازرگانی کهنی قرار گرفته که دریای عمان را به دکن متصل میساخته است. در قرن دوم میلادی در این غار صومعهای بودایی ساخته شد، که امروز بخشی از آن تغییر کاربری یافته و به معبدی برای ایزدبانویی هندو -اِکاویرا[7]-تبدیل شده است. در این غار یکی از بزرگترین و کهنترین نمازگاههای (چَیتیَه) هند کنده شده که پیشینهاش به قرن نخست پ.م باز میگردد. غارهای کَرلَه فضاهایی دستکند هستند که در دو دوره ساخته شدهاند. مرحلهی ابتدایی ساختشان به قرن دوم میلادی مربوط میشود و مرحلهی دوم در قرون پنجم تا دهم میلادی به انجام رسیده است. کهنترین نشانههای باستانی در این غار به 160 پ.م مربوط میشود.
منطقهی مقدس دیگری که در سنت بودایی اهمیت دارد، غارهای اِلورا یا وِرولا به مَراتی است که در سی کیلومتری اورنگآباد در استان مَهارَشترَه قرار دارد. این غارها را در دوران دودمان رَشْتْرَهکوتَه[8] در فاصلهی قرن پنجم تا هشتم میلادی کندهاند. 34 غار در این منطقه وجود دارند که تندیسها و آثار بودایی (12 غار)، جَینی (5 غار) و هندویی (17 غار) در آن کنار هم دیده میشوند.
از باورها و نظام عقاید پیروان مهاسمگهیکه دادههای به نسبت دقیقی به جا مانده است. اعضای این فرقه بر این باورند که آموزههای بودا دو لایهی متفاوت از حقیقت را در بر میگیرند. یکی حقیقتِ قراردادی (سَمْورتی[9]) و دیگری حقیقت غایی (پَرَمارتَه[10]) که ورای بیان و توصیف است.[11] کلیدِ فهم تمایز این دو آن است که تمام شناختهای مدون و بیانپذیری که از مجرای زبان منتقل میشوند، در حریمِ حقیقت قراردادی میگنجند و بنابراین اصالت چندانی ندارند.[12] به این ترتیب زندگی بودایان و تثاگته اموری فراشناختی و نامتناهی هستند که با توصیف و روشهای زبانمدار قابل درک و دسترسیپذیر نیستند.[13]
گوانگ شینگ این مفهوم را به این شکل تفسیر کرده که ذات راستین بوداها موجودیتی همهچیزدان است که قدرتی مطلق دارد، و این سویهی غایی و فراروندهی ایشان است. اما شیوهی تاثیرگذاری ایشان بر هستندگان و راهبردشان برای رهاندن و بیدار ساختن جانداران آن است که با فنون و روشنهایی سازمان یافته و منظم ایشان را آموزش دهند و توانمند سازند، و این سویهی قراردادی آموزههای بوداست.[14] به این ترتیب گوتمهسیدارته که نمودی عینی و ملموس داشت و مردم را به آیین فرا خواند، تنها یکی از پیکرهای (نیرمانَهکایَه) تعین یافته و قراردادیِ آن سرشت غایی (درمهکایه) محسوب میشود.[15] به این ترتیب جملاتی از این دست فهمیدنی میشود که: «همهی بوداها تنها یک پیکر دارند و آن پیکر آیین (درمهکایه) است.» و «بودا آیینِ (درمه) بیشمار همهی بوداهای جهتهای ده گانه را میشناسد.» [16]
مکتب مهاسمگهیکه نخستین شاخه از دین بودایی است که بازنمایی انسانگونهی بودا را ترویج کرد.[17] این مکتب مقام بودیسَتوَهها را از ارهتها برتر میدانست و گروه اخیر را در معرض لغزش و خطا میدید.[18] چایتیکه و سایر فرقههای درون این مکتب بر جنبهی فراطبیعی و غیرانسانی بودا تاکید میکنند. شوان زانگ نوشته که یکی از باورهای پایهی این مکتب «آگاهی ریشهای» (مولَهویجنانَه)[19] است که با «خزانهی آگاهی» (آلایَهویجنانَه)[20] در یوگاچاره شباهت دارد.[21]
«سْریمالادِویسیمَنادَه سوتره»[22] با نام «شِنگمان شیزیهوئو یی چِنگ دا فانگ بیان فانگ گوانگ جینگ»[23] (勝鬘師子吼一乘大方便方廣經) به چینی و به نام «شومانکیو[24]» (勝鬘経) به ژاپنی ترجمه شده است. اصل متن سانسکریت این کتاب امروز از میان رفته و شکل بازسازی شدهی آن بر ترجمهای چینی مبتنی است که در سال 436 .م به دست گونَبَدرَه[25] (394-468 .م) انجام پذیرفته است. این گوندبدره همان کسی است که چینیها او را چیوناباتولوئو[26] (求那跋陀羅) مینامند.
این کتاب یکی از کهنترین متونی است که در آن مفهوم ذات بودا (تثاگَتَهگَربْهَه) مورد اشاره واقع شده است. متن مفاهیم را در قالب سخنان ملکهای به نام سریمالا[27] عرضه میکند. این متن مهمترین نوشتار دربارهی سرشت بوداست.[28] متن یاد شده بیشک درون مکتب مهاسامهیگه نوشته شده است. پژوهشگران یازده نکتهی کلیدی مشترک میان این دو را فهرست کردهاند و نشان دادهاند که چهار مسیر استدلالی اصلی این سوترَه در متون دیگر این مکتب پیشینه دارد.[29] اصولا چنین مینماید که ایدهی تثاگتهگربهه در مکتب مهاسمگهیکهی منطقهی اندره ریشه داشته باشد.[30]
موضوع محوری این متن هستهای از آگاهی و روشنایی است که در همهی موجودات زنده وجود دارد و امکان بیدار شدن را برایشان فراهم میآورد. این همان مفهوم «ذات حقیقت» (دَرمَهکایَه) است، که اگر از زنگار نادانی و هوس پاکیزه شود، جوهری جاویدان و رستگار را به نمایش میگذارد. در این سوترَه مفهوم یاد شده با خویشتن (آتمَن) مربوط دانسته شده که در این رده از سوترَهها امری استثنایی محسوب میشود. ارتباطشان به این شکل است که «ذات حقیقت (درمهکایه) در بودا از کمالِ پایندگی، کمالِ شادمانی، کمالِ خویشتن و کمال پاکی برخوردار بود. هرگاه موجودات هوشمند تثاگته را به این شکل بنگرند، برداشتشان درست است. هرکس که درست برداشت کند، در مقام پسرِ سرور (بودا) از دل او زاده میشود، از دهان او زاده میشود، از درمهی او زاده میشود، (او کسی است که) همچون نمود آیین رفتار نماید، همچون ولیعهدی برای آیین.»[31] این متن به دلیل مربوط ساختن تثاکتهگربهه با تهیا (سونیَتا) نیز اهمیت دارد. بدان معنا که دانشِ راستین و اصیل دربارهی تهیا، همان ادراک تثاگتهگربهه است که از هر دانستهی مزاحم و نامربوطی رها و آزاد باشد.[32]
مهاسمگهیکه چندین مکتب فکری دارد که مهمترینهایش عبارتند از:
فرقهی نخست: اِکَهویَهاریکَه یا اَکَهویاوَههاریکَه
فرقهی اِکَهویاوَههاریکَه[33] که در چین ییشوئوبو[34] (一說部) خوانده میشود، در دوران آشوکا زاده شد. پرمارته نوشته که دویست سال پس از مرگ بودا، پیروان مهاسمگهیکه به شمال و شهر راجَهگره (راجگیر امروزین و پایتخت پادشاهی مگدهی باستانی) کوچیدند. در آنجا دربارهی این که تا چه پایه میتوان متون مهایانه را پذیرفت، دستخوش اختلاف نظر شدند و به فرقههای گوناگون تقسیم شدند. اکهویاوههاریکه یکی از شاخههایی بود که به پذیرش متون مهایانه گرایش داشت.[35]
فرقهی دوم: گوکولیکَه
گوکولیکَه[36] که در چینی جییینبو (雞胤部) خوانده میشود، در لغت به معنای «نیمسوخته و جزغاله» است. این نام برای مکتبی از مهاسانگهیکه انتخاب شده، از آن رو که در آن دربارهی ماهیت رنج زیاد بحث شده و آزردگی و درد پیشفرض انگاشته شده است.[37] این احتمال هم وجود دارد که این نام از معبد کوکوتْرارامَه[38] در پتلیپوتره گرفته شده باشد که یکی از مراکز اولیهی شکلگیری مهاسمگهیکه است. گوکولیه فرقهایست که ابتدا در بنارس و پتلیپوتره شکل گرفت. احتمالا این فرقه در دوران حکومت آشوکا از جریان اصلی مهاسمگهیکه جدا شده و برای دیرزمانی نیرومندترین مکتب بودایی در بنارس محسوب میشده است.[39] در همان قرن سوم پ.م دو فرقهی دیگرِ بَهوسْروتیَه[40] و پْرَجناپتیوادَه[41] از این نحله جدا شدند.
بَهوسریَه[42] که در چینی «بوئووِنبو» (多聞部)نامیده میشود، یکی از فرقههای مهاسمگهیکه است که نامش به پارسی (بِهسروشان) میشود. این نام از دو بخشِ «بْهو» به معنای خوب و بِهتر و «سریَه» تشکیل شده که با ریشهی «سْرو» در اوستایی خویشاوند است و «شنیدن و فرمان بردن» را میرساند. معنای کلی آن «کسانی که خوب شنیدهاند» میشود. نام چینی آن نیز «کسانی که چیزهای زیادی را شنیدهاند» معنی میدهد. از ترجمهی چینی بر میآید که وهومیتره در «سمیهبْهِدوپَرَچَنَهچَکرَه[43]» چنین نوشته:
«(اینان کسانی بودند که) «سه سبد» را بسیار میخواندند و سخنان بودا را در ژرفایش در مییافتند، به خاطر این سجایای اخلاقی بود که به نام فرقهی بهسروشان شناخته میشدند.»
پرمارته که در قرن ششم میلادی میزیست، نوشته که بنیانگذار این فرقه مردی بود به نام واجنَهوَلکیَه[44]، که معاصر بودا بود و سخنان او را نیز شنیده بود. اما در زمان مرگ بودا در وضعیت سمدهی قرار داشت و بنابراین از چشمها پنهان بود. او پس از دویست سال باز به میان مردمان بازگشت و دریافت پیروان مهاسمگهیکه سوترَهها را به شکلی سطحی درک میکنند، به آموزش لایههای ژرفتر معنایی در این متون کمر همت بست و این فرقه را تاسیس کرد.[45] به گزارش این نویسنده، اعضای این فرقه هر دو رده از متون مقدس هینهیانه و مهایانه را ارج مینهادهاند.[46] هرچند دریافتهایشان به مهایانه نزدیکتر بوده،[47] چنان که مثلا به تمایز میان حقیقت قراردادی و حقیقت غایی باور داشتهاند.[48]
متن مهمی که در بهوسریه تولید شده، «سَتیَهسیدْهی ساسْترَه»[49] نام داشته که گاه «تاتوَهسیدْهی ساسْتره»[50] خوانده میشود. این متن امروز در شانزده جلد بخشی از کتابهای مقدس بوداییگری چینی را تشکیل میدهد و از ردهی متون ابیدرمه است. نویسندهی این متن راهبی بوده به نام هَریوَرمَن که در قرن سوم میزیسته است. متن یاد شده آموزههای هینهیانه و مهایانه را با هم ترکیب کرده است.[51] همچنین به این نکته اشاره شده که متن «ستیهسیدهی ساستره» از نظر دستگاه نظری به مکتب یوگاچاره نزدیکی دارد.[52] این متن در میان بوداییان چینی هواداران زیادی دارد. در حدی که مکتبی به نام چِنگشیزونگ (成實宗) در این سرزمین وجود دارد که متن یاد شده را مبنای باورهای خود قلمداد میکند. این مکتب چینی در 412 .م تاسیس شد و آوردهاند که بنیانگذار آن کومارَهجیوَه بوده است.[53] مورخان دوران تانگ از این مکتب در میان ده شاخهی مهم دین بودایی چینی یاد کردهاند.[54] در سال 625 .م این مکتب به ژاپن نیز منتقل شد و در آنجا جوجیتسوشو (成實宗) نام گرفت. این مکتب در دوران نارا یکی از شش فرقهی مهم بودایی ژاپن محسوب میشد.[55]
دومین مکتبی که از دل گوکولیکه زاده شد، پْرَجنَپتیوادَه[56] نام داشت که در چین با اسم جوئوشوبو[57] (說假部) شناخته میشود. چارچوب عقاید آن با بهوسرویه نزدیکی دارد و گاه با آن همتا دانسته شده است.[58] این مکتب در شهر مگده ریشه گرفت و از آنجا به سوی کوهپایههای هیمالیا منتشر شد.[59] این فرقه تا دوران سلسلهی پالَه (قرن دهم میلادی) در مگده دوام آورد.[60] نام این مکتب که از پرجنَپْتی سانسکریت (به معنای «مفهوم سازی») گرفته شده، نشان میدهد که محور اصلی باورهایشان غیراصیل بودنِ پدیدارها و وابستگیشان به روند مفهومسازی در ذهن بوده است.
وهومیتره نوشته که از دید پیروان این مکتب، تمام امور محدود و قراردادی در انتزاعها و مرزبندیهای ذهن ما ریشه دارند و به همین دلیل هم در حرکت سیال و آزادانهی هستندگان اختلال ایجاد میکنند و به زایش رنج منتهی میشوند.[61] ایشان اعتقاد داشتند که راهِ شریفِ بودا نه تغییر پذیر است و نه از بین میرود.[62] از این رو به شکلی ذاتی در همگان وجود دارد و با تلاش و کوشش نمیتوان بدان دست یافت. در مقابل راه دستیابی بدان خودکاوی و دستیابی به دانشی فراگیر (سَروَجْنانَه)[63] بود، که با انباشت تدریجی سجایای اخلاقی نیز همراه است.[64] هواداران پرجنپتیواده معتقد بودند که پنج توده (اسکنده) به رنج منتهی نمیشود و از این رو با مکتب سرواستیواده اختلاف نظر داشتند. دلیلش هم این بود که پنج توده را مفاهیمی برخاسته از انتزاع و ذهن میدانستند و میگفتند چیزهایی قراردادی و موهوم هستند و منکر اصالت و واقعیتشان بودند.[65]
بر همین مبنا ایشان آموزههای تمام فرقهها را ارزشمند میدانستند و میگفتند در غیاب حقیقتی غایی، هریک از آنها بخشی از راهِ رستگاری را بیان میکنند.[66] این برداشتها از این نظر به سوترَههای مهایانه شباهت دارد،[67] در حدی که هریس نوشته که ایدهی تمایز میان حقیقت غایی و حقیقت قراردادی در ابتدای کار در این فرقه شکل گرفته و بعد به سایر مکتبها از جمله مهایانه منتقل شده است. [68] ناگارجونَه (حدود 150-150 .م) یکی از مبدعان این دیدگاه دو لایهای حقیقت بود. او خود زیر تاثیر این مکتب قرار داشته و در کتاب مشهورش «مولَمَدیَهمَکَهکاریکا»[69] تنها از یک رسالهی بودایی نام میبرد و آن هم «کاتیایَنَه گوترَه سوتره»[70] است که در میان پیروان پرجنپتیواده اعتباری داشته است.[71]
فرقهی سوم: لوکوترَهوادَه
لوکوتَرَوادَه[72] مکتبی است که در چین با نام شوئوچوشیبو[73] (說出世部) خوانده میشود. لوکتره در سانسکریت به معنای «فرازرونده و استعلایی» به کار رفته است و بنابراین نام این فرقه به معنای «پیروان امرِ فرارونده» است.[74] و منظور از امر فرارونده در اینجا خودِ بوداست. چون ایشان گوتمهسیدارتهی تاریخی و نمودهای عینی بودا را اموری موهوم و صوری میدانستهاند.[75] در «مهاوستو» میخوانیم که بیشمار «سرزمینِ بودا» (بوداکشترَه[76]) وجود دارد که در هریک بودایی زاده میشود و بودیسَتوَههای دهگانه از وی بر میخیزند.[77] در میان این بوداها از میتریهبودا نیز یاد شده است که در آینده خواهد آمد و همچون سوشیانس عمل خواهد کرد.[78]
آموزههای این فرقه در یکی از معدود متونِ بازمانده از مهاسمگهیکه برای ما باقی مانده است. این متن «مَهاوَستو» نام دارد و زندگینامهای از بودا را در بر میگیرد که انگار در ابتدای کار بخشی از مرامنامه (وینَیَه) در مکتب لوکوترهواده بوده است. «مَهاوستو»[79] را میتوان به «رخداد بزرگ» یا «داستان عظیم» ترجمه کرد. در متن چنین آمده که این زندگینامهای از بوداست که باید به عنوان مقدمهای بر مرامنامهی (وینَیَه) فرقهی لوکترهواده خوانده شود. بیش از نیمی از متن در قالب داستانهایی پندآموز از نوع جاتکه و اَوَدانَه دربارهی زندگی بودا و بودیسَتوَهها نوشته شده است.[80] متن به صورت ترکیبی از نظم و نثر نوشته شده و زبانش آمیختهای از سانسکریت، پراکریت و پالی است.[81] این متن در قرن دوم پ.م تا قرن چهارم .م نوشته شده است.
دو متن «ساریپوترَهپریپرچه» و «سَمیهبدوپرچنهچاکره» نوشتهاند که این مکتب از دل دو فرقهی قدیمیترِ گوکولیکه و «اِکَهویاوَههاریکَه» زاده شده است.[82] چنین می نماید که وجه تمایز این فرقه با سایر شاخههای مهاسمگهیکه بیشتر جغرافیایی بوده باشد تا اعتقادی و آموزههای متمایزی در آن تکامل نیافته باشد.[83] به هر صورت این را میدانیم که خاستگاه این فرقه در گنداره و شمال غربی هند بوده است.[84] تارناته این مکتب را با گولوکلیکه و اکهویاوههاریکه یکی دانسته.[85] او البته به یک کاسه کردن مکتبها گرایش دارد. در حدی که اکهویاوههاریکه را نامی عمومی برای کل مهاسمگهیکه قلمداد کرده است.[86] با این تفاصیل این سه مکتب باید شباهتهای مهمی با هم داشته باشند، چون وهومیتره هم به چهل و شش اصل اعتقادی اشاره کرده که هرسه آن را قبول داشتهاند.[87] شالودهی اعتقاد این فرقه آن بود که هیچ چیز جز تهیا در جهان وجود ندارد و آن نیز خود بر دو نوع است: تهیای خویشتن (پودْگَلَه سونیَتا) و تهیای پدیدار (درمهسونیتا). دقیقا چنین تمایزی در مهایانه نیز پیش فرض گرفته میشود.[88]
فرقهی چهارم: چایتیکه
فرقهی چایتیکه[89] در زبان چینی جیدوبو (制多部) نامیده میشود و نام خود را وامدار اسم جایی در کوههای ماتوره است[90] و این جایی بوده که این نحله در قرن اول یا دوم میلادی از آنجا سرچشمه گرفت.[91] آثاری از حضور پیروان مهاسمگهیکه در این منطقه از قرن اول میلادی در دست است و «ساریپوترَهپریپرچَه سوتره» نیز میگوید که چایتیکه سیصد سال بعد از دوران بودا شکل گرفت و این ما را به قرن نخست میلادی میرساند.[92]
در «سَمَیَهبْهِدوپَرَچَنَهچَکرَه»[93] گزارشی یکسره متفاوت وجود دارد که میگوید مردی به نام مهادوه صد سال بعد از نخستین واگرایی جناحهای بودایی، بنیانگذار فرقهی چایتیکَه بوده است.[94] مهادوه را در برخی از منابع موسس شاخهی مهاسمگهیکه دانستهاند. اما به احتمال زیاد او در اصل بنیانگذار مکتب چایتیکه بوده و چون این نحله بعدها به صورت مهمترین شاخه از مهاسمگهیکه در آمده، نام او را به گذشته تعمیم داده و وی را موسس کل این جریان و مسبب نخستین انشعاب در کیش بودایی دانستهاند.[95] بخش مهمی از داستانهای مربوط به او آشکارا توسط دشمنانش پرداخته شدهاند. مثلا شوانزانگ زندگینامهای را از او ثبت کرده که طی آن او با مادرش زنا میکند و بعد پدرش را از ترس این که به حقیقت پی ببرد، به قتل میرساند. بعد هم به سرزمینی دوردست میگریزد و مهمانی را که دربارهی سرگذشتش کنجکاو شده بود مسموم میسازد و میکشد. طبق این روایت، مهادوه پیش از آن که به جرگهی بوداییان بپیوندد، چنین شخصیت پلیدی بوده است.
گفتهاند که استوپای بزرگ سانچی[96] به پیروان چایتیکه تعلق داشته است. این استوپا را نخستین بار در قرن سوم .م به فرمان آشوکا ساختند و به زودی به یکی از کانونهای جلب زایران بودایی تبدیل شد. در غارهای آجَنتا[97] در اورنگآبادِ هند، کهنترین ارجاع تاریخی به یک فرقهی بودایی در غار شمارهی 10 یافت میشود و به چایتیکه اشاره میکند.[98] دیوارنگارههای این غارها سی منظرهی تراشیده شده در صخرهها را در بر میگیرند که در فاصلهی قرن دوم تا سال 600 .م توسط راهبان بودایی خلق شدهاند. غار 10 که اشارهی یاد شده در آن دیده میشود، به دورهی نخست تراشیده شدن این غارها مربوط میشود و به سالهای 100 پ.م تا 100.م مربوط میشود. در این دوران دودمان سَتَهوَهانَه در این منطقه حکمفرما بودند و از ساخته شدن این آثار پشتیبانی میکردند.[99] آثار یاد شده کهنترین نقاشیهای یافت شده در هند نیز محسوب میشوند.
بسیاری از پژوهشگران بر این باورند که مکتب مهایانه در ابتدای کار شکلی از مهاسمگهیکه بوده که در منطقهی اندره تکامل یافته و به خصوص با صومعههای چایتیکه در ارتباط بوده است.[100] همچنین نشان داده شده که پرَجناپارَمیتا[101] در مهایانه در آموزههای چایتیکه ریشه دارد. بر اساس این دیدگاه «اَشتَهساهَسریکا پرجناپارَمیتا سوتره» برای نخستین بار در درون حلقههای راهبان مهاسمگهیکه در اندره تدوین شده و بعدتر به عنوان هستهی مرکزی مهایانه در آمده است.[102] ادوارد کونتس[103] تخمین زده که متن یاد شده در حدود 100 .م نوشته شده باشد، و این با زمان اوج شکوفایی این مکتب همزمان است. هریک از صومعههای بزرگ شهرهای اَمَراوَتی و دانیَهکَتَکَه نسخهای از این کتاب را به زبان پراکریت داشتهاند و در ترویج آموزههای آن کوشا بودهاند.[104] مکتب چایتیکهی اندره در ضمن آفرینندهی متن مهم دیگری هم هست که «سْریمالادِویسیمَنادَه سوتره» خوانده میشود و در قرن سوم میلادی، در دوران حکومت خاندان ایکشواکو[105] بر این منطقه تدوین شده است.[106]
از چایتیکه دو شاخه مشتق شد که عبارتند از اَپَرَسایلَه[107]، و پوروَهسایلهَ[108] (یا اوتَّرَهسایلَه[109]) و در دورانهای بعدی این دو بخش عمدهی پیروان مهاسمگهیکه در جنوب هند را در خود میگنجانند. این دو فرقه نام خود را از شهرهای اَمَراوَتی[110] و دانیَهکَتَکَه[111] گرفتهاند که از مرکزهای مهم آیین مهاسامهیگه بودهاند. دو فرقهی دیگر که به چایتیکه منسوب هستند، راجَهگیریکَه[112] و سیدارتیکَه[113] نامیده میشوند. هردوی این فرقهها حدود سال 300 .م در منطقهی اَندرَه (نزدیک مَدرَس، در استان اندرهپرادش) پدیدار شدند.[114] زمانی که شوانزانگ از شهر دانیَهکَتَکَه (در اندرهپرادش) دیدار کرد، تاکید کرد که مردم این منطقه پیرو فرقهی مهاسمگهیکه هستند و به خصوص از نحلهی پوروَهسایلَه در میان ایشان خبر داد.[115]
در قرن ششم میلادی بْهاوَویوِکَه[116] گزارش کرده که فرقههای اپرَهسایله و اوپارهسایله مجموعهای از روایتها را دربارهی بودیسَتوَهها گرد آورده و آموزش میدادهاند. در همین زمان، آوَلوکیتَوْراتَه[117] نوشته که پیروان مهاسمگهیکه یک مجموعهی بزرگ از متون آگَمَه را داشتهاند و این همان است که بعدتر با سوترَههای مهایانه مانند «سوترَهی ده بوم» یکی میشود.[118] سنت چایتیکه با مکتب تراواده و متونی که بعد از دوران آشوکا نوشته شدهاند سر ناسازگاری دارد و از این رو ارجاعهای این دو مکتب به هم دوستانه نیست. متون جدیدترِ تراواده مانند «پریوَرَه»، «اَبیدَرمَه»، «پَتیسَمبْهیدَه»، «نیدِسَه» و برخی از «جاتَکَهها» در میان متونِ طرد شده از سوی چایتیکه قرار دارند.[119]
- Mahāsāṃghika ↑
- Potter, 2002: 23. ↑
- Hino, 2004: 55. ↑
- Dudjom Rinpoche ↑
- Rinpoche, 1999: 16. ↑
- Gadkari, 1996: 198. ↑
- Ekaveera ↑
- Rashtrakuta ↑
- saṃvṛti ↑
- paramārtha ↑
- Baruah, 2008: 48. ↑
- Buescher, 2005: 46. ↑
- Tanaka, 1990: 8. ↑
- Xing, 2004: 53. ↑
- Padma and Barber, 2008: 59-60. ↑
- Xing, 2004: 65. ↑
- Malandra, 1993: 133. ↑
- Padma and Barber, 2008: 44. ↑
- mūlavijñāna ↑
- ālāyavijñāna ↑
- Cook, 1999: 88. ↑
- Śrīmālādevī Siṃhanāda Sūtra ↑
- shèngmán shīzihǒu yīchéng dàfāngbiàn fāngguǎng jīng ↑
- Shōman-kyō ↑
- Guṇabhadra ↑
- Qiúnàbátuóluó ↑
- Śrīmālā ↑
- Brown, 2010: 3. ↑
- Padma and Barber, 2008: 153-154. ↑
- Padma and Barber, 2008: 155-156. ↑
- Wayman, 1974: 102. ↑
- Paul, 1979: 191–203. ↑
- Ekavyāvahārika ↑
- yīshuō-bù ↑
- Walser, 2005: 51; Padma and Barber, 2008: 68. ↑
- Gokulika ↑
- Baruah, 2008: 47. ↑
- Kukkuṭrārāma ↑
- Warder, 2000: 281. ↑
- Bahuśrutīya ↑
- Prajñaptivāda ↑
- Bahuśrutīya ↑
- Samayabhedoparacanacakra ↑
- Yājñavalkya ↑
- Warder, 2000: 267. ↑
- Baruah, 2008: 48. ↑
- Padma and Barber, 2008: 61. ↑
- Walser, 2005: 52. ↑
- Satyasiddhi Śāstra ↑
- Tattvasiddhi Śāstra ↑
- Walser, 2005: 52. ↑
- Harris, 1991: 99. ↑
- Nan, 1997: 91. ↑
- Nan, 1997: 90. ↑
- Nan, 1997: 112. ↑
- Prajñaptivāda ↑
- shuōjiǎ-bù ↑
- Harris, 1991: 98. ↑
- Padma and Barber, 2008: 68. ↑
- Warder, 2000: 282. ↑
- Harris, 1991: 98. ↑
- Petzold, 1995: 438. ↑
- sarvajñāna ↑
- Walser, 2005: 219. ↑
- Walser, 2005: 220. ↑
- Harris, 1991: 98. ↑
- Dutt, 1998: 118. ↑
- Harris, 1991: 98. ↑
- Mūlamadhyamakakārikā ↑
- Kātyāyana Gotra Sūtra ↑
- Harris, 1991: 98. ↑
- Lokottaravāda ↑
- shuōchūshì-bù ↑
- Williams, 2008: 20. ↑
- Baruah, 2008: 446. ↑
- buddha-kṣetra ↑
- Williams, 2008: 215. ↑
- Sponberg, 1988: 62. ↑
- Mahāvastu ↑
- Law, 1930: iv. ↑
- Jones, 1949: x–xi. ↑
- Baruah, 2008: 47. ↑
- Baruah, 2008: 47. ↑
- Nakamura, 1999: 205. ↑
- Baruah, 2008: 48. ↑
- Baruah, 2008: 19. ↑
- Walser, 2005: 214. ↑
- Baruah, 2008: 461. ↑
- Caitika ↑
- Padma and Barber, 2008: 35. ↑
- Baruah, 2008: 48. ↑
- Baruah, 2008: 43. ↑
- Samayabhedoparacanacakra ↑
- Sujato, 2006: 78. ↑
- Williams and Williams, 2005: 188. ↑
- Sāñchī ↑
- Ajanta Caves ↑
- Malandra, 1993: 133. ↑
- Spink, 2007: 4-6; Spink, 2009. ↑
- Warder, 2000: 313. ↑
- Prajñāpāramitā ↑
- Guang Xing, 2004: 66. ↑
- Edward Conze ↑
- Guang Xing, 2004: 66. ↑
- Īkṣvāku ↑
- Brown, 2010: 3. ↑
- Aparaśaila ↑
- Pūrvaśaila ↑
- Uttaraśaila ↑
- Amarāvati ↑
- Dhānyakataka ↑
- Rājagirika ↑
- Siddhārthika ↑
- Warder, 2000: 279. ↑
- Baruah, 2008: 437. ↑
- Bhāvaviveka ↑
- Avalokitavrata ↑
- Walser, 2005: 53. ↑
-
Sujato, 2006: 51. ↑
ادامه مطلب: گفتار پنجم: دو گردونه
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب