پنجشنبه , آذر 22 1403

گفتار چهارم: مهر دو نفره و سه نفره

گفتار چهارم: مهر دو نفره و سه نفره

در میان فرهنگها و تمدنهای گوناگونی که می‌شناسیم، چنین می‌نماید که تمدن ایرانی پیچیده‌ترین، دیرپاترین و دقیقترین صورتبندی را از مفهوم مهر و عشق به دست داده باشد. صورتبندی‌های موازی و متفاوتی که در فرهنگهای دیگر شکل گرفته‌اند نیز البته ارجمند و مهم و آموزنده هستند، اما هیچ یک گستردگی و پیچیدگی و ممارست در نگریستن و صورتبندی کردن را تا درجه‌ی تمدن ایرانی دارا نیستند. حتا فرهنگ مدرن که از نظر پیچیدگی و دقت مشاهده فاصله‌ای چشمگیر با دوران پیشامدرن ایجاد کرده، تنها به تازگی به موضوع مهر و عشق پرداخته است. هرچند روش‌شناسی علمی مدرن در همین زمان کوتاه چند ده ساله دستاوردهایی درخشان برای فهم این پدیده فراهم‌ آورده، اما ساده‌انگارانه و نامعقول است اگر مفاهیم و تمایزهای تکامل یافته در حوزه‌ی تمدن ایرانی را رها کنیم و آنچه طی این زمان کوتاه در بستری مدرن فراهم آمده را کافی بدانیم.

یکی از حوزه‌هایی که ابهام و نابسندگی صورتبندی‌های مدرن را نشان می‌دهد، به واژه‌گزینی و مرزبندی مفاهیم در زبان مربوط می‌شود. یکی از کلیدواژه‌های عامی که در زبانهای فرنگی برای اشاره به ارتباط مهرآمیز داریم، همان است که در انگلیسی به attachment یا bonding تعبیر می‌شود. این کلمات را می‌توان به چندین شکل در زبان پارسی ترجمه کرد. یکی از دلایل پیچیدگی این مفهوم آن است که «با هم بودن» می‌تواند پیامدی همگرا با مهر باشد، یا همچون شکلی مسخ شده و منجمد در برابر آن تعریف شود. به همین خاطر در دستگاه نظری‌مان دو شکل متفاوت از این مفهوم را از هم متمایز می‌کنیم و هریک را با یکی از دوقطبی مهر-عشق مربوط می‌دانیم. در یک سو «پیوند» را داریم که از مهر برمی‌خیزد و محورش پیمان ارادی و خودخواسته‌ی میان من و دیگری است، که تنها با پاییده شدنِ مداوم هردو سو دوام پیدا می‌کند. به همین خاطر سخت نسبت به بازی‌های برنده-بازنده حساس است و تنها در شرایطی استوار است که بازی‌های برنده-برنده میان من و دیگری جریان داشته باشد. هرچند پیوند در این معنا شکننده و آسیب‌پذیر به نظر می‌رسد، اما چون بر روابط برنده-برنده‌ی هم‌افزا تکیه می‌کند، خصلتی انباشتی دارد و در گذر زمان پیچیده‌تر می‌شود و بخشهایی بزرگتر و بزرگتر از زیست‌جهان- و در نتیجه زندگینامه‌ی گذشته و افق آینده‌ی- من و دیگری را در خود می‌گنجاند.

در مقابل شکلی از ارتباط درهم‌بافته‌ی من و دیگری را داریم که شکل ظاهری‌اش به پیوند می‌ماند و ممکن است با عواطف و هیجانهای شدیدی هم پشتیبانی شود، اما عنصر اراده‌ی آزاد و بنابراین سختگیری برای پالوده کردن بازی‌های برنده-برنده در آن غایب است. این نوع ارتباط چنان که از تعبیر اروپایی‌اش بر می‌آید از «بند شدن» کسی به کسی بر می‌خیزد و نوعی مقید شدن و چسبندگی است، نه پیوندی خودخواسته و سنجیده. به همین خاطر ماهیتی اجباری دارد و به جای آن که در گذر زمان پیچیده‌تر شود و گسترش یابد، تثبیت می‌شود و خود را حصربندی می‌کند و مزمن می‌شود. چرا که به خاطر خصلت اجباری‌اش به نشو و نمای بازی‌های برنده-بازنده و بازنده-برنده و بازنده-بازنده نیز میدان می‌دهد و از آن تیغ اراده‌گرایانه‌ی هرس کننده‌ای که در پیوند می‌بینیم، محروم است. پیوند با مهر و این چسبندگی همراه با قید و بند با عشق همنشین است.

اغلب پیوند و بند با هم اشتباه گرفته می‌شوند و این پیامد تداخل مفهوم‌های مهر و عشق است. به همین خاطر بسیاری از نظامهای نظری سنتی برای آن که بر آزارها و اختلالهای قید و بند غلبه کنند، به اشتباه مهر را نفی کرده‌اند. در دنیای پیشامدرن نگرشهای رواقی و ادامه‌شان در مسیحیت از یک سو و آیین بودا و تداوم‌اش در سنت زهدگرای صوفیانه از سوی دیگر نماینده‌ی چنین نگرشی هستند. در جهان مدرن همین نگرشها در قالبهایی نو بازتولید شده‌اند. با این تفاوت که آفتهای قید و بند به کلیت نهاد تعمیم یافته‌اند. یعنی موازی با کلبی‌گری یونانی و قلندری ایرانی، نسخه‌هایی مانند آنارشیسم و کمونیسم پدید آمده‌اند که قانون نهاد –به ویژه در بافت خانوادگی- را نفی می‌کند، اغلب با این هدف که سیطره‌ی نهادی مستبدتر مثل حزب را به جای آن بنشاند.

رویکردهای عارفانه‌ی قدیمی‌ای که ماهیت مهر را می‌شناختند و با دقت آن را از سویه‌های ویرانگر عشق تفکیک می‌کردند، قدری با ساده‌اندیشی در نظامهای فلسفی اگزیستانسیالیستی تناسخ یافتند و آزادی فردی را در برابر قانون نهاد به صورت دوقطبی سرراستی تعریف کردند، و مشابه همین را در نگرش فمینیست‌ها هم می‌بینیم که همین تقابل را با ساده‌انگاری بیشتر تنها بر محور تمایز دو جنس نر و ماده بازآرایی کردند.

برای پرهیز از این شعارزدگی و سطحی‌نگری‌های که از تداخل ایدئولوژی‌های سیاسی با مضمون‌های پژوهی ناشی می‌شوند، نیکوست که به موضوع اصلی بحثمان بازگردیم و این پرسش را طرح کنیم که مهر در چارچوب سیستمی مورد نظرمان چه نمودهایی دارد، و چه می‌شود که مهر گاه به عشق دگردیسی می‌یابد؟

پاسخگویی به این پرسش تنها زمانی ممکن می‌شود که میان دو شکل متمایز از مهر تفکیک قایل شویم. نخست مهر «دو نفره»، که به سطح روانشناختی و لایه‌ای پیشا-اجتماعی مربوط می‌شود و در فرهنگ خودمان با «خلوت» رمزگذاری می‌شده است. دیگری مهر اجتماعی «سه نفره» که در درون نهادها و سازمانهای جمعی بروز پیدا می‌کند. مهر دو نفره و سه نفره در چندین محور با هم تفاوت و گاه تقابل دارند و از این رو گذار مهر از سطح روانشناختی به لایه‌ی جامعه‌شناختی و پایدار ماندن‌اش در آن محیط کاری دشوار و ظریف است.

مهر دو نفره با توجه به غیاب نفر سوم، در خارج از نهاد جاری می‌شد و از این رو روابط قدرت در آن دخالتی ندارند. تردیدی نیست که توانمندی‌های شخصی دو نفری که ارتباطی مهرآمیزی با هم دارند، متفاوت است و هریک تراکمی متفاوت از قلبم را در خود انباشت کرده‌اند و دامنه‌ای ناهمسان از قلبم را پدید می‌آورند. با این حال ارتباط میان آن دو همواره از تقارنی بر محور قدرت برخوردار است. چون این ارتباطی است که در خارج از مدارهای قدرت جاری می‌شود و در فضایی مماس بر نهادها، و بیرون از آنها جای می‌گیرد.

مهر دونفره مجالی گسترده‌تر برای ابراز و تحول من به دست می‌دهد و به همین خاطر از دیرباز آن را در ایران زمین محوری برای تکامل فردی می‌دانسته‌اند. مهر اگر فارغ از نهادها باشد، ناگزیر بر نقاط همپوشانی اراده‌ی آزاد من و دیگری تکیه می‌کند و از این همیشه بند ناف خود را با خواست و انتخاب من‌ حفظ می‌کند. از این روست که در ادبیات عرفانی این تجربه را بسیار درونی و مگو و ابراز نشدنی قلمداد می‌کرده‌اند. درهم تنیدگی مهر با اراده و خواست من از سویی آن را به خاصیتی مرکزی و سرشتی برای تعریف من تبدیل می‌کند. مهر از سویی با میل و تابوها ارتباط برقرار می‌کند و از سوی دیگر حجمی چشمگیر از قلبم را در هر چهار لایه‌ی فراز آزاد می‌سازد، و در این میان به ویژه بر تماس جنسی دو تن و تولید لذت تمرکز می‌کند. از این رو مهر همچون نیرویی برای همگرا کردن و یکپارچه‌سازی فرایندهای سازنده‌ی من کارکرد پیدا می‌کند. مهر دو نفره البته لزومی ندارد که جنسی باشد، اما شکل غالب و اصلی‌اش چنین است و با تکیه بر ساز و کارهایی تکاملی و پیش‌تنیده عمل می‌کند. شاید به همین خاطر است که احمد غزالی می‌گوید که عشق در ازل همزمان با ظهور روح پدید آمده و همیشه با آن درسرشته بوده است.

مهر دو نفره با این زمینه‌چینی، امری رها، آزاد، سرکش و سرسپرده به میل است. فراغتش از قدرت به معنای سخاوتش در لذت است و جدایی‌اش از نهادها و قواعدشان بدان معناست که قاعده‌مندی‌های خویش را باید در اندرون خویش خلق کند. مهر دو نفره در جریان برهم‌کنش من و دیگری چنین می‌کند و با بازی در اطراف مرزهای تابوها و امور غیرمجاز نهادین می‌بالد و در حاشیه‌ی زبان هنجارین خود را ابراز می‌کند. مهر دو نفره نیازی ندارد که در زبان هنجارین و قواعد هنجارین بگنجد، و اصولا فربه‌تر از آن است که چنین کند. به همین خاطر انعکاسهایی در این لایه‌ها پدید می‌آورد، بی آن که بدان فرو کاسته شود. تجربه‌ی مهر در این معنا امری درونی، اثرگذار و تعالی‌بخش است، چون بی‌واسطه‌ی زبان یا عرف با زیست‌جهان چفت و بست می‌شود و بی‌تصفیه با زندگینامه‌ی زیسته‌ی من ترکیب می‌شود. مهر نیرویی است که این همه را سازماندهی می‌کند، و اغلب توسط آنها سازماندهی نمی‌شود، چون نسبت به زندگینامه‌ای که روایت می‌شود و زیست‌جهانی که تجربه می‌شود، وضعیتی پیشینی و بنیادین‌ دارد.

حضور نفر سوم در یک ارتباط مهرآمیز، آن را به بلافاصه به امری نهادین تبدیل می‌کند. یک دلیل محبوب بودن داستانهای عامیانه‌ی عاشقانه آن است که همین گذار از پیوند دو نفره به ارتباط سه نفره را روایت می‌کنند و آسیب‌پذیری و شکنندگی مهر در این موقعیت را برملا می‌کنند. دلیل رواج چشمگیر الگوهای «عشق مثلث» در داستانهای عاشقانه و ادبیات رمانتیک همین است. چون این مهمترین حادثه‌ایست که در گذار از پایین لایه‌ی اجتماعی به بالایش برای مهر رخ می‌دهد.

وقتی ارتباط دو نفره به سه نفره تبدیل شود، همه‌ی شاخصهایی که گفتیم دگرگون می‌شود. سه نفره شدن ارتباط وقتی رخ می‌دهد که زمینه‌ی پیرامونی ارتباط من و دیگری حالتی نهادی به خود بگیرد. این بدان معناست که ارتباطهای انسانی در شبکه‌هایی پیکربندی می‌شود که سه‌نفر یا بیشتر را در بر می‌گیرد. ارتباطهای دو نفره هم البته در این فضای نهادین وجود دارند، اما همچون مشتقی از آن شبکه عمل می‌کنند و همواره ناگزیرند خود را با ارتباطهای دیگر سازگار کنند و از پویایی‌شان تاثیر می‌پذیرند. به همین خاطر در سپهر نهادی ارتباط دو نفره‌ی خالص دیگر وجود ندارد و تنها سایه‌ای از آن در سیستمی اجتماعی بر جای می‌ماند. سیستمی که از سویی به خاطر بیشتر بودن شمار کنشگران و انبوهتر بودن تعداد ارتباطها و تراکم بالاتر نهادها، پیچیده‌تر است. اما از سویی دیگر به خاطر سیطره‌ی قواعد نهادین و استیلای هنجارهای رفتاری و رمزگذاری شدن بیشتر رخدادها به زبان، نوعی سادگی افراطی هم در آن بروز می‌کند.

سه‌نفره شدن ارتباط بنابراین لزوما به معنای این نیست که نفر سومی در یک ارتباط دو نفره وارد شود. بلکه موضوع به چندگانه شدن، اجتماعی شدن، و نهادی شدنِ افق ارتباطی میان من و دیگری باز می‌گردد. در این شرایط تقارنی که میان خواست من و دیگری وجود داشت از بین می‌رود. چرا که مدارهای قدرت اجتماعی کردارهای من و دیگری را در خود فرو می‌پوشاند و وزن و احتمال گزینه‌های رفتاری را دگرگون می‌سازد. قانون نهاد از سویی مرزبندی‌های تازه‌ای را به ارتباط تحمیل می‌کند، و از سوی دیگر با مرزبندی استوار میل‌های مجاز و غیرمجاز، دامنه‌ی قلبم‌ای که میان دلدار و دلداده آمد و شد می‌کرد را کاهش می‌دهد، تا سهمی از آن را برای قوام بخشیدن به روابط نهادی خرج کند.

روابط نهادی در شکل پایه‌ی تکاملی‌شان اصولا با همین تغذیه از مهر دو نفره پدیدار شده‌اند و می‌توان گفت که هم در مسیر تکامل گونه و هم در جریان تکوین فرد، مهر دو نفره است که با ارتقا به سطح اجتماعی و سه نفره شدن، نهاد را پدید می‌آورد. در گذر تکامل، جفتهای نر و ماده‌ای که به طور فصلی هم‌آغوشی می‌کردند و دیگر همدیگر را نمی‌دیدند، کم کم خانواده‌ای تشکیل دادند و فرزندان خود را پروردند و این کهنترین نهادی است که در تاریخ حیات شکل گرفته است. چندان که پایدارترین جوامع کره‌ی زمین (شهرهای مورچگان و موریانگان و زنبوران) در واقع یک خانواده‌ی گسترده‌ی عظیم هستند. نهادهای انسانی که از خانواده مشتق شده و از آن استقلال یافته‌اند نیز همچنان بر دوش این سیستم بنیادین باستانی سوار هستند و برای تقویت و تثبیت خود همیشه از واژگان و نمادهای خانوادگی استفاده می‌کنند. چه سردار خونریز و نژادپرستی که پس از کشتارهای فراوان دولت-ملتی تازه تاسیس می‌کند و آتاتورک (یعنی «پدر» ترکها) خوانده می‌شود، و چه رهبر یک نظام ایدئولوژیک سرکوبگر و ناروادار که پاپ (بابا) خوانده می‌شود و بر لشکری از پدران مقدس و مادران روحانی فرمان می‌راند.

مهر وقتی به ساحت اجتماعی وارد می‌شود در تار و پود روابط قدرت حل می‌گردد و اغلب در همین روند منحل می‌شود و جای خود را به اجبارهای جمعی و هنجارهای نهادین می‌دهد. ارتباط نزدیک و تنگاتنگ من و دیگری به امری اجتماعی تبدیل می‌شود و مانند سایر رخدادهای جمعی در زبان و مناسک گروهی رمزگذاری می‌شود. زمان کرانمند و چرخه‌های زندگی اجتماعی آن را در خود می‌گنجانند و رمزگذاری می‌کنند و به این ترتیب آن اکنونِ مداوم و زاینده‌ی جاری در میان دلدار و دلداده به ضرباهنگ‌هایی منظم و قاعده‌مند و اغلب ملال‌آور از هم‌حضوری‌های ناخواسته بدل می‌شود، که مثل هر امر اجتماعی دیگری با سالگردها، یادبودها، جشنها، و سایر مناسک گروهی گرامی داشته می‌شود، و بر دوام و حضورش تاکید می‌گردد. تاکیدی که اغلب درباره‌ی چیزهای غایب ضرورت می‌یابد، و نه آنچه که حضورش خودبسنده است و بی‌نیاز از تاکید.

شکل بیان و ابراز ارتباط هم در لایه‌ی اجتماعی دچار نوعی پوست‌اندازی (یا دقیقتر بگوییم: پوست‌اندوزی!) می‌شود. شکل آزاد و رهای ابراز احساسات و بیان خویشتن که در مهر دو نفره وجود داشت، اینجا به صورت روایتی زبانی در می‌آید و به متنی عام بدل می‌شود. سیطره‌ی نظمهای نهادین بر مهر چندان خفقان‌آور و مهیب است که اغلب این رمزگذاری را پیش از ظهور راستین مهر، بر آن تحمیل می‌کند. چنان که نوجوانان پس از جنبش گرمای مهر در دل‌شان با این ضرورت روبرو می‌شوند که برای دلدارشان «نامه بنویسند». نامه‌هایی که باسمه‌ای بودن و لوس و سطحی‌ بودن‌شان از کم‌خونی و بی‌رمقی احساسات نویسنده‌شان ناشی نمی‌شود، بلکه نتیجه‌ی مستقیم و گریزناپذیر قالبهایی زبانی است که مهر را در همان آغاز کار در حجاب خود فرو می‌پوشاند و پنهان می‌سازد.

به این شکل است که پیوند به بند تبدیل می‌شود. تجربه‌ی مهر اگر به نظمهای نهادین فرو کاسته شود، از حالت امری اصیل و بنیادینش خارج می‌شود و به جای آن که زیست‌جهان را در خود بپوشاند و فرایندهای جاری در من را سامان دهد و مرکزدار کند، به عنصری در میان سایر عنصرهای زیست‌جهان، و به روندی در بین روندهای دیگر بدل می‌گردد. مهر در این حالت رام و مطیع نهاد می‌شود. چون به زبان و هنجارهای جمعی فرو کاسته می‌شود. در این حالت مهر پژمرده می‌شود و فرو می‌میرد. چرا که آن سرشت اصلی‌اش در مقام نیرویی سامان دهنده‌ی من و چفت و بست کننده‌ی زیست‌جهان را از دست می‌دهد. همزمان با سازماندهی مجدد من توسط نهاد، مهر هم با قلابهایی نهادین در جایی ثابت نگه داشته می‌شود و ساز و کارهای مدیریتی به بدنه‌اش گیر می‌کند.

این مدیریت البته به لحاظ تکاملی برای ورود به مرحله‌ی بعدی فرایند تولید مثل لازم بوده است. چنان که گفتیم، مهر دو سویه‌ی اصلی دارد که یکی‌اش دو نفره و اغلب جنسی و خصوصی است و بر رکن پیوند زن و مرد استوار است. دیگری‌اش مهر میان والد و فرزند است که از ابتدای کار ماهیتی جمعی دارد. این نوع دوم از ابتدا در دل نهاد خانواده شکل می‌گیرد و همان را بازتولید می‌کند. این هم مهری نیرومند و اثرگذار و تعیین کننده است. چندان که مهمترین و فراگیرترین و پایدارترین نهاد اجتماعی –خانواده- را بر می‌سازد و بازتولید نسل بعدی جامعه را ممکن می‌سازد. مهر دو نفره در میانه‌ی صورتهای پیچیده و دامنه‌ی گسترده‌اش، پیوند شورانگیز و جنسی زن و مرد را دارد، و مهر سه نفره در مرکز خود مهر پایدار و ارجمند والد و فرزند را جای می‌دهد. بنابراین گذار مهر از دو نفره به سه نفره در ابتدای کار بخشهایی از یک دوگانه‌ی تکاملی بوده که به جفتگیری و پرورش فرزند گره می‌خورده است، بی‌آن که کارکرد پایه‌ی مهر را مخدوش سازد.

پس گذار از مهر دو نفره به سه نفره لزوما قرار نیست اولی را از بین ببرد، چرا که از ابتدای کار در سیر تکاملی‌اش اولی را خود به خود به دومی دگرگون می‌ساخته است. از بین رفتن مهر دو نفره در افق نهاد اجتماعی از آنجا ناشی می‌شود که مهر سه نفره نیز –مثل دونفره- زیر فشار هنجارهای اجتماعی دچار نوعی رمزگذاری افراطی می‌شود. مهر دو نفره و سه نفره در واقع پا به پای هم تداوم می‌یابند و با هم زیر وزن نهادهای اجتماعی فرسوده و تباه می‌شوند.

شکل درست و پایدار مهر در سطح اجتماعی در بافتی مدیریتی تعریف می‌شود. این نوع مهر در ذات خود غیرجنسی است. چون مهر جنسی همیشه مشتقی از روابط دونفره است و به لایه‌ی پیشانهادی مربوط می‌شود. به همین خاطر هم نمایش‌اش و حضورش در سطح عمومی تابو محسوب می‌شود. نه تنها به خاطر سرکوب اجتماعی میل –چنان که فوکو و دلوز می‌گویند- بلکه بیشتر به خاطر مصون نگه داشتن مهر دو نفره از دست‌اندازی مدارهای قدرت. یعنی تابو شدن برخی از میل‌ها در سطح نهادی و پنهانکاری درباره‌شان لزوما به معنای سرکوب و استیلای اقتدار نهادی نیست، که چه بسا ترفندی از طرف من‌ها باشد تا حریم خصوصی میل خود را از گزند نظارت و مداخله‌ی نهادها در امان نگه دارند.

مهر سه نفره در قالب ارتباط والد و فرزند تجلی پیدا می‌کند که در ذات خود نهادی، چندنفره، و غیرجنسی است. یعنی یکسره با مهر دو نفره متفاوت است و در بسیاری از جنبه‌ها واژگونه‌ی آن محسوب می‌شود. با این حال مهر دو نفره در حریم خود (من و دیگری) و مهر سه نفره در لایه‌ی سیستمی خود (نهاد) جایگیر می‌شوند و می‌توانند همزمان حضور داشته باشند.

آنچه که همزیستی و همراهی و حتا تشدید شدن‌شان را ممکن می‌سازد، درک این نکته است که اینها دو شکل متمایز و کاملا جدا از مهر هستند. مهر دونفره امری شورانگیز، تنانه، خصوصی، اغلب جنسی، و دونفره است که در سطح روانشناختی اثرگذار است. مهر سه نفره یک ارتباط قاعده‌مند، نمایان برای دیگران، عمومی، رسمی، کاملا غیرجنسی و سه/چندنفره است که در اندرون نهاد و بنابراین در سطح اجتماعی نمود پیدا می‌کند.

هریک از این دو شکلِ مهر در مقیاسی و در بافتی حضور دارند و اثرگذار هستند. «من» در پیوند با مهر دو نفره است که دگرگون می‌شود و می‌بالد و به شکلی خودمدار و درون‌گرا مرکزدار می‌شود. همین من در پیوند با نهاد ممکن است شکلی کاملا متفاوت از ارتباط مهرآمیز را تجربه کند. مهری که به خویشاوند، همکار، هم‌کیش، و هم‌رزم داریم همان است که برای نخستین بار در مهریشت صورتبندی شده و ماهیتی کمی و عددی هم پیدا کرده است. این مهر بسیار مهم است، چون –باز در مهریشت- می‌بینیم که نگهبان و پشتیبان «خانمان‌های آریایی» است. یعنی نهاد را در پایه‌ای‌ترین شکل‌اش استوار می‌دارد. مهر سه نفره در این معنا زیربنای قرارداد اجتماعی است و عهد و پیمانهای نهادی میان افراد را دادگرانه و اخلاقی می‌سازد. این مهر، عنصری مدیریتی است که ساز و کارهای تبادل قلبم میان من و «دیگری‌ها» را در شبکه‌ای از روابط علنی و قاعده‌مند نهادی تنظیم می‌کند.

آنچه که گذار از مهر دو نفره به سه نفره را ممکن می‌سازد، چشم دیگری و زبان دیگری است. این دیگری همچون نفری سوم به میدان ارتباط دلدار و دلداده وارد می‌شود و آن را به افقی اجتماعی بدل می‌کند. چشم دلدار و دلداده تا وقتی که بر هم دوخته شده، یک جفت متضاد معنایی هم‌افزا را بر می‌سازد که دو قطب متمایز اما مکمل را در بر می‌گیرد. دیدن دیگری به همین خاطر در زایش مهر و تداوم یافتن مهر دو نفره اهمیت دارد. این نگاه اما به چهره‌ای متصل است و تنها وقتی که از آن چهره –رخسار دلدار- برآید، چنین کارکردی پیدا می‌کند.

نگاه دیگری اما در مرتبه‌ای متفاوت جای دارد. این دیگری دلدار و دلداده‌ای نیست که هویتی مشخص و تثبیت شده و درآمیخته با من داشته باشد. این دیگری‌ای مبهم و مجهول است، سومی شخصی نامتعین که می‌تواند هرکسی باشد. این نگاه، از چشمی غریبه بر می‌خیزد و به همین خاطر می‌تواند میان چهره‌هایی گوناگون دست به دست شود. سه‌نفره شدن مهر بدان معناست که آن فضای خصوصی محو و زائل می‌شود، چون چشمی دیگر به حریم خصوصی و پنهانی‌اش رخنه می‌کند. در حضور چشم دیگری است که ارتباط انسانی برملا می‌شود، نمایان می‌گردد، و در چشم‌انداز دیگری‌ای هنجارین، «کسی» نامشخص، مشاهده می‌شود و مورد ارزیابی قرار می‌گیرد. چنین نگاهی نماینده‌ی هنجارهای نهادین است، چون در میان اعضای وابسته به نهاد مشترک است. این نگاه، از چشمی بی‌چهره بر می‌خیزد. چون چهره‌های حامل آن مدام تغییر پیدا می‌کنند. اینجاست که خودانگاره‌ی من، که در ارتباط مهرآمیز دونفره با خودانگاره‌ی دیگری تداخلی کرده بود، از آن برکنده می‌شود، چرا که ازدحامی از انگاره‌های بیرونی این دو را از هم جدا می‌کند.

اما ماجرای دیگری سوم شخص تنها به نگاه محدود نمی‌شود، که زبان را هم در بر می‌گیرد. ارتباط میان دلدار و دلداده میدانی گسترده و پیچیده از رمزگان را در بر می‌گیرد که بسیاری‌شان به شکلی درونزاد در اندرون این ارتباط خاص ابداع شده‌اند. دلدار و دلداده همزمان با ارتباطشان با هم، زبان ویژه‌ی خویش را نیز ابداع می‌کنند. زبانی متفاوت با زبان هنجارین و همگانی، که در اندرکنش دونفره‌ی ایشان شکل گرفته و تحول پیدا کرده، و رمزگذاری معناهایی ویژه و خاص را به انجام می‌رساند. معناهایی که به طور خاص در این ارتباط یگانه و منحصر به فرد آفریده شده‌اند و نظیری در محیط بیرونی ندارند.

این زبان علاوه بر ویژه و دلبخواه[1] بودن، فربه‌تر از زبان طبیعی گفتاری-نوشتاری هم هست. بخش عمده‌ی نمادهای آن با حرکات و زبان بدن منتقل می‌شود. نظامی نمادین که به خاطر پیوندش با بدن بیانگر حس و حال مهر تنانه هم هست. اما انحصاری بدان ندارد. هر نوع مهر دو نفره‌ای چنین زبان ویژه‌ای را پدید می‌آورد، چرا که از ارتباطی دوسویه، هم‌افزا و تشدید شونده بر می‌خیزد که خاستگاه‌هایش تنها و تنها اراده و خواست آزادانه‌ی دو طرف است. در این معناست که زرتشت در گاهان از اهورامزدا می‌خواهد که با او هم‌سخن شود، آنچنان که از همپرسگی دلدار و دلداده‌ای انتظار می‌رود. روشن است که در اینجا ارتباطی تنانه یا جنسی منظور نیست، اما پیوندی مهرآمیز و دو نفره آماج شده که در ضمن نخستین اشاره‌ی تاریخی به الاهیات عشق هم هست.

پس نیروی دیگری که گذار مهر دو نفره به سه نفره را رقم می‌زند، زبان دیگری است. زبانی غیرشخصی، عمومی و نهادی، که درست مثل نگاه به شخص خاصی وابسته نیست و بین اعضای نظام اجتماعی دست به دست گردش می‌کند. زبانی که بر خلاف همپرسگی دو نفره، از هیاهوی گفتارهای درهم و برهم همگان ناشی می‌شود. در اینجا هم موازی با نگاه بی چهره، با صدایی فاقد حنجره سر و کار داریم. صدایی که با زبان رسمی و کلمات و جملات هم‌سنخ و هم‌میدان است، و هنجارهای ارتباطی را منتقل می‌کند و نه نوآوری‌های خلاقانه در افق معنا را.

 

 

  1. ad hoc

 

 

ادامه مطلب: گفتار پنجم: گفتمانهای مهر و عشق

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب