پیشدرآمد
از قرن ۲۲ تاریخی[1] (ق ۱۲ پ.م) که گاهان سروده شد و زرتشت نخستین دستگاه فلسفی تاریخ را پدید آورد،[2] تا به امروز سی و دو قرن سپری شده که به جز سه قرن گذشته، در سراسر آن ایران زمین کانون تحول اندیشهی فلسفی و مرکز تولید و تدوین متون فلسفی بوده است. در دوازده قرن از این سی و دو قرن زبان نگارش فلسفه در ایران زمین پارسی و عربی بوده، و هردوی این زبانها امروز زنده و پرکاربرد هستند. به همین خاطر روشن است که از زمان تثبیت این دو زبان، با انفجاری در متون مربوط به خرد نظری روبرو میشویم.
از این رو نوشتن تاریخ خرد به ویژه اگر تاکید بر ایران باشد، پس از قرن ۴۴ تاریخی (قرن چهارم هجری) بسیار دشوار میشود. چون زبان پارسی دری که تا به امروز ادامه یافته در این هنگام در مقام زبان ملی ایران رسمیت پیدا میکند و دسترسی به متونی که از این هنگام به بعد نوشته شده، به طور مستقیم ممکن است. به همین خاطر میدان اندیشمندان و نمایندگان خِرَد -خواه حکیمان باشند و خواه صوفیان- بعد از قرن ۴۴ (ق ۴ هجری) ناگهان زیاد میشوند، و قرن ۴۳ که پیشاهنگ آغاز این دوران است نیز از این ویژگی بیبهره نیست. توجه به این نکته اهمیت دارد که باقی ماندن نام و نشان و متن اندیشمندانی که بعد از این تاریخ زیستهاند، پیامد تحول در زبان و استقرار زبان رایج امروزین بوده است، و نه لزوما تحولی در ماهیت اندیشه.
یعنی این فرض که در قرن چهارم هجری در دنیای اسلام رنسانس رخ داد و ناگهان انفجاری در تولید متنهای علمی و فلسفی رخ نمود، برداشتی سادهانگارانه و نادرست است که از نگاه خاورشناسانه برخاسته و در بیتوجهی مؤلفان به مفاهیم جامعهشناسانه ریشه دارد. هیچ جامعهای به طور ناگهانی دستخوش انقلابی فلسفی نمیشود. ممکن است نابغهای مثل زرتشت یا بودا به نظریهای انقلابی دربارهی هستی دست پیدا کند و آن را با تمام قوا تبلیغ کند. اما گسترش و تثبیت آن در جامعه به چندین نسل زمان نیاز دارد. خیزشهای فلسفی یا مثل عصر هخامنشی و ساسانی پیامد تثبیت یک نظام سیاسی پشتیبان آرای فلسفی است، و یا مانند اروپای دوران نوزایی و عصر خرد در وامگیری از تمدنهای دیگر ریشه دارد.
به طور خاص آنچه که در ایران زمین میبینیم، تداوم متون و آرا و عقاید دوران ساسانی و تکامل طبیعیشان است. آنچه به انفجار ناگهانی در اندیشه تعبیر شده، در اصل انتقال منشها و معناها از زبانهای پیشین پهلوی و آرامی به ادامههای تاریخی پسینشان (پارسی و عربی) بوده است. بدیهی است که با منسوخ شدن زبانها متون نوشته شده به آنها نیز به تدریج از بین میروند و به همین خاطر منابع کهن سریانی و پهلوی ما بسیار کمشمارتر از نمونههای پارسی و عربی است. اما آنچه در جریان جایگزینی تاریخی زبانهای خویشاوند رخ میدهد انتقال معنا از ظرفی به ظرفی است، و آن را نباید با گسست در معنا همسان انگاشت، چنان که اغلب به خطا انگاشتهاند.
با این مقدمه، قرن ۴۳ تاریخی (ق ۳ هجری) در بحث تاریخ خرد چرخشگاهی مهم است. در این لحظهی تاریخی است که زبان پهلوی و آرامی به پارسی دری و عربی دگردیسی پیدا میکنند و متون و نویسندگانی که به زبانهای زندهی امروزین میاندیشیدهاند، بر حافظهی فرهنگی ایران زمین پدیدار میشوند. در همین لحظهی پر ابهامی که هنوز منسوخ شدن زبانهای کهن و جایگیر شدن زبانهای نو غیرقطعی و نامعلوم بود، نهضت ترجمه آغاز شد که انتقال متون از زبانهای قدیمی به جدید را به انجام رساند، و اندیشمندانی ظهور کردند که به چندین زبان مطلب مینوشتند و از چندین زبان ترجمه و نقل و نقد میکردند.
گذار از زبانهای جفت آریایی-سامی قدیم به جدید با ظهور اولین دولت اسلامی پایدار در ایران زمین پیوند داشت، که خلافت عباسی است. با انتقال محتوای منشهای پهلوی-آرامی به متون پارسی-عربی بود که تاریخ اندیشه در بستری اسلامی آغاز شد و این به معنای تاسیس حکمت مغانه و عرفان صوفیانه در بافتی تازه بود.
انتخاب شخصیتی که در این برش از تاریخ شاخص باشد و سزاوار دفتری از مجموعهی «تاریخ خرد»، کاری دشوار است. نگارنده نخست در نظر داشت زکریای رازی را نمایندهی این عصر بداند، که در سال ۴۲۳۳ یک سال قبل از حلاج در شهر ری زاده شد و سه سال بعد از او در نهم آبان ۴۳۰۴ (۵ شعبان ۳۱۳ق) درگذشت. از هردو زاویهی جایگاه فلسفی و علمی، رازی درخشانترین چهرهی این قرن جهان است. اما از سویی کتاب بسیار جامع و کامل دوست و استاد عزیزم دکتر پرویز اذکایی نیکو و دقیق به او پرداخته است،[3] و از سوی دیگر آرای رازی به جریان اصلی اندیشه تبدیل نشده و به خاطر تندروانه بودنش همواره حاشیهنشین -و البته اثرگذار- بوده است. دربارهی ابوالعباس ایرانشهری و ابن راوندی و بسیاری دیگر که میتوانند شاخص اندیشیدن انتقادی در این دوران قلمداد شوند، متاسفانه منابع و آثار دست اول اندکی به جا مانده است.
بر این اساس، حسین بن منصور حلاج را به عنوان محور این دفتر از تاریخ خرد برگزیدم. نخست بدان دلیل که به حق شخصیتی مهم و اثرگذار است و در هردو شاخهی حکمت مغانه و عرفان صوفیانه شخصیتی بنیانگذار محسوب میشود. دیگر آن که اغلب آرای او زیر تاثیر زندگینامهی شگفتانگیزش نادیده انگاشته شده و به ندرت با دقت و نقادانه وارسی شده است. دلیل سومی هم البته در کار بود که شخصی است، و به علاقهی نگارنده به حلاج بازمیگردد، و تاثیر الهامبخشی که بر من داشته، و این ضرورت بازخوانی و بازاندیشی دربارهاش را برجسته میساخت.
کتابهای امروزین که موضوعشان تاریخ اندیشهی ایران در این قرن است یا به زندگی و احوال حلاج میپردازند، چند نقص روششناسانهی جدی دارند که اشاره به آنها سودمند است.
نخست آن که در این کتابها معمولا افراد و رخدادها در ردهبندی از پیش معلومی گنجانده میشوند و بسته به این طبقهبندی که اغلب مصنوعی و دیرآیندتر از زمانهی مورد بحث است، برخی چیزها را با آن مربوط میدانند یا نمیدانند. بر همین اساس مثلا حلاج را صوفی و عارف دانستهاند، و نه جهانگرد یا فعال سیاسی یا پیشوای مذهبی نو یا حکیمی شالودهشکن. در حالی که نشان خواهیم داد که همهی اینها هم بوده است. بریدن پیوندهای فرد با محیط اطرافش و محصور کردنش در یک طبقهی ذهنی و ساختگی آشکارا باعث نادیده گرفتن لایهبندی پیچیدهی شخصیتها و پویایی بغرنج رخدادها میشود و ایرادی بزرگ است که به سادهاندیشی میانجامد. پس اشکال نخست فروکاستن افراد به نهادها یا جریانهای اجتماعی است و محصور کردن شخصیتهای تاریخی در حصارهای فکری تخیلی.
دومین ایراد آن که در راستای همان نقص اول، در این پژوهشها به شماری بسیار اندک از رخدادها و شخصیتها اشاره شده و بنابراین نیمرخ تاریخی شخصیتها در زمینهی واقعیشان برنشانده نمیشود. اگر منابع تاریخی را مرور کنیم میبینیم در دوران اسلامی در هر قرن در منابع تاریخی از نزدیک به پانصد تن (دانشمند، دولتمرد، دینمرد، و…) نام برده شده، که بیش از صد نفرشان مهم و تاریخساز بودهاند. اغلب شخصیتهای تاریخی اگر در منابع ردگیری شوند، با بیش از صد تن دیگر که هویتی مشخص و مستند دارند همزمان و هممکان و مربوط بودهاند. به همین ترتیب در هر قرن دست کم سی رخداد جامعهشناختی مهم (یورش، جنگ، تاسیس دودمان، فروپاشی،و …) و دست کم سی جریان فکری یا دینی بانفوذ داشتهایم که افراد را تحت تاثیر قرار میداده است. این در حالی است که در تحلیلهای تاریخی امروزین هر شخصیت تنها با ده بیست نفر دیگر مربوط پنداشته میشود و پیوندشان با حدود پنج شش رخداد تاریخی وارسی میشود. این ایراد دوم از فروکاستن زندگینامهها به تذکرهها ناشی میشود.
سومین ایراد آن است که جریانهای تاریخی از یاد رفته، شخصیتهای گمنام، ادیان و مکتبهای منقرض شده و کتابهای منسوخ و گمشده بسته به چشمانداز امروزین ارزیابی میشوند و فرض میشود که مثلا چون مذهب ظاهریه یا کیش خرمدینی در چند قرن اخیر هوادار و تاثیری نداشته، در گذشته نیز چنین بوده است. در حالی که با مطالعهی متون همزمان میتوان دریافت کدام جریانها و شخصیتها و کتابها و مکتبها مهمتر و اثرگذارتر بودهاند و طبعا باید تحلیلهای خویش را بر آنها استوار ساخت، نه با آنهایی که با نگارندگان امروزین نزدیکی بیشتری دارند، یا نامشان پس از هزار سال بهتر به یاد آورده میشود. این سومین لغزش نوعی خطای زمانپریشانه است که اهمیت و اولویت پدیدارها را در ظرف زمانهی پژوهشگران میسنجد نه بستر تاریخی اصلیشان.
در این کتاب کوشیدهام از این سه ایراد روششناختی بزرگ پرهیز کنم. از این رو ناگزیرم برای حفظ کوتاهی کتاب با فشردگی به افراد و رخدادها و جریانهای سیاسی و فکری اشاره کنم. با این حال کوشیدهام که سرشاخههای اصلی بحث را از قلم نیندازم و همهی عوامل موثر بر زندگی حلاج و نیروهای جاری اثرگذار بر پیکربندی اندیشهی ایرانی در این قرن را وارسی کنم. بر این مبنا پانزده جریان فکری-سیاسی-دین و بیش از صد نفر از افراد اثرگذار معاصر حلاج را در نظر گرفته و تحلیل زندگینامهی او و رمزگشایی از آرای او را در این شبکهی گسترده به انجام رساندهام.
در نهایت هر پژوهشی از این دست، بیشتر خوانشی است شخصی که از منظر امروز و با نگاه نگارنده گره خورده است و دعوی صحت یا قطعیت دربارهاش نمیتوان داشت. با این همه تاریخ از دید صاحب این قلم علمی است مانند علمهای دیگر و تاریخ خرد و فلسفه موضوعی است که خود در میدان علم و فلسفه میگنجد و از این رو باید به شکلی روشمند و با معیارهایی سختگیرانه وارسی شود. به همین خاطر کوشیدهام در این نوشتار به همان اندازه که تفسیرها و شرح خویشتن از متون موجود را پیشنهاد میکنم، دلایل این نتیجهگیریها را هم شرح دهم و به دادهها و متون اصلی مستندشان کنم.
پس در این کتاب به شرح آرای خردورزانهی ایران زمین در فاصلهی ظهور اسلام تا تثبیت زبان پارسی-عربی میپردازم. این دورانی است که ادیان کهن زیر فشار ادیان و مذاهب نو بازآرایی میشوند و مهمترین دین نو که اسلام باشد، در چارچوب مذاهب و شاخههایی مرزبندی شده خود را تعریف میکند و تثبیت میشود، و دو شاخهی اندیشهی حکیمانه و عرفانی در آن تاسیس میشود. این دوران در ضمن با ترمیم سیاست ایرانشهری و احیای دولت پس از فروپاشی اقتدار ساسانی و میانپردهی پرآشوب اموی مصادف است. درست در میانهی این جریانهای پیچیده و متقاطع است که حلاج برنشسته است. هم در مقام بازیگری سیاسی و اجتماعی که زندگینامهای پرماجرا و تاثیر نهادی چشمگیری از خود به جا گذاشته، و هم در جایگاه اندیشمندی که هم عرفان اسلامی را دچار بازآرایی و چرخش میکند و هم روایتی تازه از حکمت مغانهی دیرین را در بافتی اسلامی به دست میدهد.
نخست در نظر داشتم در کنار این کتاب، زندگینامهی حلاج را در قالب یک رمان تاریخی نیز بنویسم و شاید اگر فرصتی دست دهد چنین کنم. اما چون به احتمال زیاد زمان کرانمند یاری نخواهد کرد، کوشیدهام تا محتوای تاریخی و مستندات ریزنگرانهای که برای آن رمان گردآورده بودم را نیز در همین کتاب بگنجانم. بر این اساس عمر حلاج را به چند دوره تقسیم کردهام و هنگام شرح زندگینامهاش در هر گام مکث خواهم کرد تا جریانهای فکری، رخدادهای تاریخی، شخصیتهای برجسته و متون مهم پدید آمده در آن دوران را نیز وارسی کنم و گاه تبارشناسی و فرجام کارشان را هم خواهم گفت.
- مبدأ تاریخ قاعدتا نقطهایست که تاریخ شروع میشود، و آغازگاه تاریخ، همان آغازگاه خط است. بر این مبنا مبدأ تاریخ مفهومی عینی، رسیدگیپذیر، مستند و جهانی است که با ظهور اولین نشانههای خط در جنوب غربی ایران زمین (ایلام و سومر) همزمان است و حدود ۵۴۰۰ سال قدمت دارد. هرچند گاهشماریهای مبتنی بر زایش عیسی مسیح (که حتا سالش هم دانسته نیست) در متون علمی رواج یافته، اما در این کتاب بر اساس گاهشماری پیشنهادیام مبدأ تاریخ را همزمان با ظهور خط قرار میدهم و سالشمارها را به شکلی که درست و عقلانی است ذکر میکنم، و نه بر مبنای قراردادهایی دلبخواه یا وابسته به ایمانهای دینی، هرچند که دومی رواجی عالمگیر پیدا کرده است. برای خو گرفتن خواننده با این گاهشماری پیشنهادی در همهی موارد تاریخ هجری قمری یا میلادی را هم قید کردهام. با این توضیح که سال ۱۴۰۰ خورشیدی را با سال ۵۴۰۰ تاریخی برابر گرفتهام، چرا که نخستین نشانههای خط در حدود ۳۴۰۰-۳۳۵۰ پ.م در اسناد تاریخی نمایان میشود، یعنی قرار دادن آغازگاه تاریخ در ۵۴۰۰ سال پیش (۳۳۸۰ پ.م) دقیق و درست است و در ضمن گاهشماریهای میلادی و هجری خورشیدی را هم به شکلی سرراست بر محور تاریخی راستین قرار میدهد. ↑
- وکیلی، ۱۳۹۴ (الف). ↑
- اذکائی، ۱۳۸۴. ↑
ادامه مطلب: طرح پرسش
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب