اندر نشانگان گدای معتبر
یا رب مباد آنکه گدا معتبر شود…
جابجایی عمودی در نظام اجتماعی پدیداری است همیشگی و عام که در تمام جوامع به اشکال گوناگون دیده میشود. در واقع جامعهای منجمد و ایستا که راه ارتقای منزلت و منصب اجتماعی بر اعضایش بسته باشد وجود ندارد و همواره افول تدریجی قدرت گروهی و فراز آمدن گروهی دیگر را شاهد هستیم. هرچه نظام اجتماعی پیچیدهتر و پویاتر باشد، بخت ارتقای منزلت برای اعضایش فراهمتر است. اما این بخت هرگز از میان نمیرود. حتا در خشنترین و سرکوبگرترین دولتشهرهای بردهدار یونان باستان مانند اسپارت هم شورش گاه به گاه بردگان و جایگزینی گاه زورمدارانه و خشن جوانان به جای پیران را میبینیم. تازه اسپارت نمونهای از ایستاترین جوامع تاریخ است که دستمایهی تصویر کردنِ ناکجاآباد افلاطونی هم در «جمهوری»اش قرار گرفته بود. چرا که این فیلسوف آتنی حرکت عمودی مردمان در طبقهبندی جامعه را با نفرت و بیم مینگریست،
در یک جامعهی تندرست و پویا، جابجایی عمودی به شکلی سازمان یافته و با رعایت قواعد و چارچوبهایی انجام میپذیرد. به شکلی که وقتی کسی به لایهای والاتر از نظر منزلت و درآمد و اعتبار و قدرت سیاسی یا معنوی دست مییابد، پیشاپیش طی عبور از این مسیرِ سامانمند، توانمندیها و شخصیتِ اجتماعی ملازم با آن را نیز به دست میآورد. به این ترتیب وقتی کسی با کوشش و پشتکار شخصی و به شکلی مشروع از فقر و فاقه به ثروتی هنگفت دست یابد، ستایش و تحسین همگان را بر میانگیزد و رفتاری سزاوارِ موقعیت تازهاش نمایان میسازد. یعنی چون مسیرِ تحول شخصیت فقیر به توانگر معلوم و شفاف است، هم انگارهاش نزد دیگران دچار تیرگی و ابهام نمیمیشود و هم خودش اعتماد به نفسِ لازم برای حضور در این منزلت اجتماعی نو را در خویش مییابد.
در تمام جوامع جا افتاده و پایدار، افرادی که در منزلتی والاتر قرار دارند، جایگاه خود را با شیوههایی رمزگذاری کرده و به این ترتیب با گفتار و کردار و نمودهای ظاهری گوناگون به تمایز خویش با طبقات فروپایهتر تاکید میکنند. شیوهی حرف زدن افراد فرهیخته و تحصیل کرده در جوامع مدرن درست مثل شیوهی پوشش پر زرق و برق و پرتکلف قرون میانه روشی است که تعلق یک فرد به جرگهای ستودنی و نامدار را مورد تاکید قرار میدهد و دیگریهایی را که خارج از این حلقه قرار دارند، به شکلی نمادین بیرون از این مرز باقی میگذارد. رمزگانی که برای خطکشی میان منزلتهای گوناگون مورد استفاده قرار میگیرد، اغلب از بالا به پایین جریان مییابد. یعنی مقیمان ردههای بالاتر هستند که بر رعایت و حفظ این نمادها تاکید دارند و باید هم چنین باشد، چون امتیازها و شأن اجتماعیشان در گروی مشروعیت داشتن این منزلت است و مشخص بودن تفاوتش با لایههای دیگر. به همین ترتیب معمولا نمادهای یاد شده چیزهایی هستند که دستیابی بدان برای طبقات پایینتر ممکن نیست. یک فرد بیسواد نمیتواند سخن گفتن انسانی فرهیخته را تقلید کند و مردی تنگدست از خریداری و پوشیدن لباسی گرانبها و پرجبروت حاجز است. به این شکل است که شبکهای پیچیده از نمادها، کردارها، و عناصر زبانی به خدمت گرفته میشوند تا لایههای اجتماعی گوناگون از هم تفکیک شوند و اعتبار و مشروعیتی که در لایههای والا تمرکز یافته، به بیرون از این دایره نشت نکند.
جوامع انسانی از دو مسیر ممکن است دچار اختلال در جا به جایی عمودی باشند. در یک سو ممکن است با سختگیری و منع و سرکوب حرکت عمودی روبرو باشیم. نمونهاش هم دولتشهر اسپارت باستان است که با محدود ساختن اجباری این ارتقا و رصد کردنِ مهارگرانه و پر بیم و هراس تکاپوی افراد میکوشید تحرک اجتماعی را مهار کند. از سوی دیگر ممکن است با زوال ساز و کارهای تعیین کنندهی ارتقا روبرو باشیم و جامعهای آشوبزده را ببینیم که نظامِ مشروع و جا افتادهای برای تحرک عمودی در اختیار شهروندانش قرار نمیدهد. حالت دوم تنها در شرایط بحران و هرج و مرج اجتماعی بروز میکند و دیر یا زود بار دیگر نظم و قانونی بر جامعه حاکم میشود و ساز و کارهایی نو را برای جا به جایی در منزلتها فراهم میآورد. جامعهی ایرانِ امروز نمونهایست که نوع دوم از این اختلال را به روشنی از خود نشان میدهد.
تمام جوامع در شرایطی که با بحران معنا و فروپاشی نهادی روبرو باشند، مسیرهای ارتقا و رشد سامان یافتهی خود را نیز از دست میدهند و همزمان با جهیدنِ افرادِ ناسزاوار به منزلتهای نو، محتوا و اعتبار خودِ آن نقشهای والا و منزلتهای بالا را نیز به تدریج از دست میدهند. در جامعهای کهنسال مانند ایران زمین، بحرانهای پیاپی و فراوانی که اغلب از تازش اقوام بدوی به مرکز تمدن ایرانی ناشی شده، بارها و بارها این واژگونگی ارزشها و ابهام در منزلت و جایگاه را رقم زده است. این تعبیر که «یا رب مباد آنکه گدا معتبر شود» به یکی از این دورانها و پیامدهای تازش مغولان در ایران زمین باز میگردد و پیش و پس از آن هم نمونههای فراوان دیگری از این دست را در تاریخ و ادبیات میتوان بر شمرد.
در زمانهی ما، الگویی پیچیدهتر و متفاوت با این پیشینه را پیش چشم داریم. در واقع در دوران ما برای نخستین بار شکلی از گدای معتبر مدرن در حوزهی تمدنیمان پدیدار شده است و این با گدای معتبر سنتی تفاوت دارد و جریانهای برسازندهاش هم دیگرگون مینماید. از یک سو پوک و پوچ شدن معیارهای پیچیده و عمیقی را میبینیم که از دیرباز در جامعهی ایرانی خاستگاه شأن و اعتبار بوده است. دانش و آگاهی، اخلاق و قاعدهمندی کردار، انضباط درونی و خویشتنداری و عناصر روانشناختی دیگری از این دست ویژگیهایی هستند که از دیرباز با طبقات بالای اجتماعی در ایران مربوط بودهاند و از والاتباران و بالانشینان انتظار میرفته این قواعد را رعایت کنند. منسوخ شدن تدریجی فرهنگ سنتی در جامعهی ما به تباهی این دستگاه تنظیمکنندهی «من» نیز دامن زده است و آن را با نمودهایی سادهتر، مادیتر و به همین ترتیب آسانیابتر جایگزین ساخته است. نهادینه شدنِ بازار مدرن در ایران زمین به فرو کاسته شدنِ تدریجی تمام این شاخصها به دارایی و پول انجامیده و به این ترتیب همزمان با خرید و فروش مدرک دانشگاهی، گمان عمومی بر آن است که نمایش دارایی دست کم «تا حدودی» تایید کننده و مشروعیتبخش به سواد و دانایی طرف هم هست. یعنی شعار باستانی «توانا بود هرکه دانا بود»، نخست به «توانگر بود هرکه دانا بود» تعمیم یافته و در نهایت به «دانا بود هرکه توانگر بود» تحریف شده است.
در شرایط آشوب اجتماعی دسترسی افراد به منابع کمیاب زیر نظارت ساز و کارهایی قانونمند و مشروع قرار ندارد. از این رو کسی ممکن است یک شبه بدون این که شایستگی یا کوشش خاصی نمودار ساخته باشد، ثروتمند شود. به همین ترتیب ممکن است شاخصهایی مانند مدرک دانشگاهی یا شهرت اجتماعی به سادگی با مسیرهای موازیای که مستقل از شخصیت فرد اعتبار ترشح میکنند، فراچنگ آید. به این شکل خریدن مدرک با دانایی همتا فرض میشود و بازیهای رسانهای میتواند چهرهای دلپذیرتر و بزرگتر از آنچه که فرد به واقع هست را به نمایش بگذارد.
کسی که به این ترتیب راه صد ساله را یکشبه پیموده و با به جای هوشمندی و زیرکی با «زرنگبازی و کار زیرزیرکی» ناگهان به منزلتی مطلوب پرتاب شده، نه مانند گذرندگانِ سزاوار از مسیرِ درست این راه به چم و خم عضویت در این لایه آگاهی دارد، و نه از اعتماد به نفسِ لازم برای ایفای نقشهای مربوط بدان برخوردار است. چنین کسی ناگزیر است عضویت خویش در این منزلت نوپافته را با شیوههای جبرانی دیگری تثبیت کند. یعنی نمایش دادن ثروت و ولنگاری و ریخت و پاش اقتصادی را نباید تنها به ضعف نفسانی یا بلاهت نوکیسگان حمل کرد، که در بسیاری از موارد این کارها شیوهای و ترفندی است برای آن که موقعیت جدید فرد به رسمیت شمرده شود و منزلتی که به ناسزاوار و از مجرایی مشکوک فرادست آمده، به شکلی بر کرسی نشانده شود.
از این چشمانداز جامعهی ایران امروز به نمایشگاهی از گدایان معتبر شباهت یافته است. چون در طی دهههای گذشته با انباشت و چینهگذاری لایههایی نو از رمزگانِ تثبیت اعتبار روبرو هستیم که با چرخش سریع و نامعقول نخبگان –که گویا اغلب در سطحی از پخمگان ناشایست بروز میکند- مدام نمودهایی تازه به خود میگیرد. با این رویکرد، پرسشهایی فراوان میتوان دربارهی جامعهی ایرانی و لایهبندی منزلت در آن طرح کرد، و به همین ترتیب دربارهی مسیرهای توزیع منابع کمیاب در جامعهمان نگاهی نقادانه پیدا کرد. با همین رویکرد، میتوان به تاثیر روانی نوکیسگی بر نوکیسگان، و تاثیر جامعهشناختی کردار گدایان معتبر بر اعتبار و بر گدایان نگریست و چیزهای فراوان آموخت. چرا که نوکیسگی تنها مرضی نهادی در جامعه نیست که اعتبار و منزلت را در سطوح بالای آن ویران کند، بلکه مرضی شخصیتی در سطح روانشناختی هم هست که بیاعتمادی و پوکی و پوچی معناهای فردی را در کنار فرصتطلبی و سودجویی به گدایان معتبر تحمیل میکند.
ادامه مطلب: سخنی دربارهی خرافهگرایی و شبهعلمگرایی