ظهورِ من ایرانی در عصر هخامنشی آغازین
سخنرانی در دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه تهران،
انجمن جامعهشناسی ایران، گروه جامعهشناسی تاریخی.- 22 مهرماه 1392
هریک از ما تصویری ذهنی از «من»ای یگانه، معلوم و متمایز از دیگری در ذهن داریم که مرزبندی مشخصی دارد و با خودانگارهای صورتبندی شده در زبان مشخص میشود و هویت شخصیمان را بر میسازد. پرسش از تاریخِ ظهور این «من»، میتواند بسته به دادههایی که برای پاسخگویی مورد استفاده قرار میگیرد، خصلتی روان-زیستشناسانه، جامعهشناسانه، یا فلسفی به خود بگیرد.
در گذارِ قرن نوزدهم به بیستم میلادی، همگرایی نقدهایی که اندیشمندانی مانند نیچه و فروید بر سرمشق فلسفی خرد روشنگری وارد آوردند، به بازاندیشی دربارهی اصالت و عمومیت این «من» منتهی شد. به این ترتیب، در نیمهی دوم قرن بیستم اندیشمندانی مانند فوکو این ادعا را مطرح کردند که اصولا مفهوم «من» در موج مدرنیته ریشه دارد و پیشینهاش با گسستهای پیاپی، و نه پیوستاری مفهومی روبروست. در این چارچوب، «من»، یعنی آن گرانیگاه خودآگاه، خودمختار، و عاقلی که به شکلی درونزاد و خودجوش به کردار دست مییازد، برساختهی نهادهای مدرن است، و توهمی است که از گفتمانهای نهادی ترشح میشود.
موضع فلسفی من دربارهی «من»، قبول دیرینگی و عمومیت این مفهوم است. یعنی به چندین دلیل فلسفی و به خاطر پیچیدگی چشمگیر و بینظیر سیستمِ روانی-عصبشناختیِ برسازندهی «من»، فکر میکنم نادیده انگاشتنِ اهمیت و فروکاستناش به مفاهیم دیگر نادرست و ناکارآمد باشد. یعنی «من» را امری انسانی به معنای عام کلمه میدانم، که در بسترهای تاریخی و فرهنگی متفاوت به اشکال گوناگون صورتبندی میشود، اما همواره یک هستهی مرکزی ثابت و همریخت است که دستخوش رمزگذاری میگردد. بهترین راهبرد برای محک زدن این دعوی و پاسخگویی به پرسش از تبارِ تاریخیِ «من»، بهرهجویی از رویکرد سیستمهای پیچیده است و این شیوهایست که به کمکش میتوان دادههای گوناگون برآمده از قلمروهای متفاوتِ علمی را با هم ترکیب کرد و به تصویری یگانه و همه جانبه دربارهی موضوعی به پیچیدگی «من» دست یافت.
اگر چنین کاری در بستر نظریهی سیستمها انجام شود، میبینیم که در تمدنی کهنسال مانند ایران زمین، از دورترین زمانها «من»هایی روشن و صورتبندی شده در قالبهای اجتماعی را داشتهایم. بر همین مبنا، میتوان تاریخ دقیق و روشنی را برای ظهور «منِ ایرانی» پیشنهاد کرد. یعنی مشخص کرد که در چه تاریخی، در چه گرانیگاههای مکانیای، مفهوم من در بستری ملی و عمومی در گسترهای که کل ایران زمین را در بر بگیرد، صورتبندی شد، و میتوان بررسید که این حادثه زیر تاثیر چه نیروهای اجتماعی و جریانهای فرهنگی انجام پذیرفته است.
به گمان من، جریانِ ظهور منِ ایرانی در نخستین دهههای قرن ششم پیش از میلاد در جنوب غربی ایران زمین آغاز شد و با به قدرت رسیدن کوروش بزرگ و متحد شدن کل ایران زمین در قالب کشوری یگانه، به بیانی سیاسی و قالبی دیوانسالارانه برای تبلیغ و آموزش دست یافت. صورتبندی نهایی و دقیق این منِ ایرانیِ نوظهور به نظرم در فاصلهی سالهای 522-480 پ.م، در دوران زمامداری داریوش بزرگ انجام پذیرفته است و این چیزی است که به طور مشروح در کتاب «داریوش دادگر» شرح دادهام.
تعیین این زمان و مکان دقیق، از پژوهش در دادههایی تاریخی، باستانشناختی و اسطورهشناسانه برآمده که نشان میدهد تصویر ذهنی مردمان ایران زمین دربارهی «من»، در تاریخ یاد شده دستخوش چرخشی جدی شد، و این چرخش در صورتبندی مجدد مفهوم انسان در نظامهای حقوقی، چارچوبهای دینی، راهبردهای اقتصادی، و ساختهای سیاسی تبلور یافت. در این دوران گفتمان سیاسی تغییر کرد و همگام با خشونتزدایی گسترده از آن، با مفاهیمی یکسره نو مانند مفهوم انتزاعی مردم، رضایت یا رفاه عمومی (شادی) شد، امنیت و آبادانی غنی شد. همزمان، بازنمایی بدن انسان در آثار هنری دگرگون شد، ساز و کارهای اقتصادی عقلانی گشت و قوانین حقوقی یکسره بر مبنای مرکز فرض کردنِ «من» و نه قبیله یا عشیره، بازتعریف شد.
«منِ پارسی»ِ زاده شده در این دوران تا حدود دو قرن بعد دوام آورد و بعد از آن با حملهی مقدونیان دستخوش لطمه و آسیبی شد که در یک و نیم قرن خونریزی و خشونت مداوم ریشه داشت. چگونگی بازسازی و احیای این مفهوم در عصر اشکانی، و تکرار این کارِ بزرگ در دوران ساسانی، سامانی و بعد از آن، پرسشی است که دیرزمانی است ناپرسیده باقی مانده است، و تنها بعد از رویارویی با آن میتوان به چالش آنچه که امروز منِ ایرانی هست و آنچه که باید بشود، پاسخ داد.
ادامه مطلب: آنچه از باستانی پاریزی آموختم
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب