دو کلید ماندگاری حافظ
روزنامهی اعتماد، سه شنبه ۱۳۹۳/۷/۲۱
یکی از شگفتیهای تمدن ایرانی پیوستگی و تداوم آن است. در شرایطی که تقریبا همهی کشورهای دنیا پیشینهای کمتر از هزار سال دارند، خاطرهی تاریخی مردم ایران زمین به سادگی تا دو سه هزاره پیشتر گسترش مییابد. در کشورهای قدرتمند دنیا (انگلستان، فرانسه، آمریکا، روسیه و…) کسی از میان مردم عادی قادر به خواندن متنی که هزار سال پیش در زادگاهش نوشته شده باشد نیست، چرا که دیگر کسی زبان ساکسونی، فرانکی میانه، سرخپوستی یا روسی کهن را نمیداند. اما مردم ایران با سادگی و روانی با اشعار فردوسی و رودکی و عنصری و اسدی ارتباط برقرار میکنند و اغلب دست کم چند بیتی از اینها را هم در حافظه دارند، و اینها متونی هستند که هزار و صد سال پیش پدید آمدهاند.
در میان شاعران و معناسازان حوزهی تمدن ایرانی، شاید هیچکس به زیبایی حافظ این پیوستگی و تداوم تاریخی را نشان ندهد. اشعاری که از حافظ به یادگار مانده به نسبت اندک است و به پانصد غزل هم نمیرسد. اما همین حدود پنج هزار بیت به قدری با تجربهی زیستهی ایرانیان امروزین گره خورده که حتا بیسوادترین و نافرهیختهترینِ ایرانیان هم اگر در گوشه و کنار حافظهی خود جست و جو کند، دست کم ده دوازده بیتی از سخن لسانالغیب را در آن خواهد یافت، و همچنان همگان مشتاقاند تا گاه و بیگاه از دیوان خواجه فالی بگیرند و کتابش را به همراه هفت سین و قرآن بر سر سفرهی عید نوروز بگذارند. چرا که روانی و زیبایی سخن حافظ که به راستی معجزهآساست، همچنان برای ایرانیان خوانا و مفهوم و دلپذیر باقی مانده و نقدهای اجتماعی و اخلاقی تند و تیز و رندانهاش که بیش از هرچیز سلوک ریاکارانه و زهد دروغآمیز را مورد حمله قرار میدهد، همچنان نقدی زنده و جاندار است که هم حرف دل مردمان است و هم مفهوم و روان و آشنا مینماید.
گذشته از پیوستگی زبان و فرهنگ در ایران زمین که پنج هزاره تمدن نویسا و دو و نیم هزاره دولت مستقر و یک و نیم هزاره سیطرهی زبان پارسی دری را شامل میشود، یکی از شگفتیهای دیگر تمدن ایرانی دغدغهی خاطر اندیشمندان و رهبران فکری آن برای تعریف و تبلیغ مفهوم «انسان کامل» است. در همهی تمدنها و فرهنگها مفهومی از انسان کامل وجود دارد که در اصل غایتهای اخلاقی و آرمانهای انسانی را در آن تمدن صورتبندی میکند. تصویر انسان کامل اغلب در قالب پهلوانان و قهرمانان و نامدارانی در دل روایتهای اساطیری یا تاریخی گنجانده میشود و از نسلی به نسلی منتقل میشود. جوامعی که تمدنی پیچیده و بنیاد معنایی استوار و غنیای دارند، این مفهوم را در دل نظامهای فلسفی، انگارههای علمی و روایتهایی دینی یا عرفانی رمزگذاری میکنند. ایران زمین کهنترین جریان پیوسته از تعریف «انسان کامل» را داراست و تصویرهایی که سه هزاره پیش از انسان کامل در این تمدن ساخته شده (مانند جمشید و سیاوش و کیخسرو) همعنان با تصویرهایی دیرآیندتر و نوتر همچنان به بقای خود ادامه میدهد. طبیعی است که کهنترین این تصاویر ماهیتی اساطیری دارند و در قالب شخصیتهایی داستانی مثل فریدون و گشتاسپ و رستم بازنموده میشدهاند.
اما اهمیت تمدن ایرانی در آن است که تصویرهای فلسفی و پیکربندیهای دقیق و انتزاعی از این مفهوم نیز خیلی زود در متون نمایان شده است. در واقع کهنترین متنی که تصویری دقیق و انتزاعی و غیراساطیری از انسان کامل را به دست میدهد و ساختی فلسفی و عقلانی دارد، گاهان یا سرودههای زرتشت است که بیش از سه هزار سال قدمت دارد.
در این زمینه است که باید ستون فقرات معناهای نهفته در آثار بزرگانی مانند مولانا و سهروردی و سعدی و حافظ را فهم کرد. چرا که هریک از این اندیشمندان تصویری از انسان کامل را پرورده و بیان کردهاند. تصویری که با بستر تمدنی ما و مفاهیم پیشین پیوستگی و در هم تنیدگی دارد و در عین حال تکرار آن نیست. از زوایایی نو به پرسش از غایتِ انسان مینگرد، و با این همه خردِ گرد آمده از زوایای پیشینیان و دیدگاه نیاکان را از دست فرو نمیگذارد. در این بستر هم حافظ باز چهرهای درخشان است. او با معرفی شخصیتی به نام رند، که در اصل «جسور در کفر و انکار شریعت، بدنام به خاطر بیدینی» معنی میداده، بنمایهها و انگارههایی مانند قلندر و خراباتی را که پیشتر هم در آثار عارفان ایرانی با دقت توصیف شده بود، یک قدم پیشتر برد و به آن جلوهای اجتماعی و تند و تیز انقلابی بخشید. مخاطبان امروزین حافظ نه تنها از اشعار او لذت میبرند و اعجاز ایجاز و بازیهای شگفت خیال را در بیتهای غزلیاتش میخوانند و میگوارند، که با آن نقد اجتماعی و با این تصویر از انسان کامل نیز ارتباط برقرار میکنند. این که تصویری از انسان کامل از هفتصد سال پیش تا به امروز چنین استوار و محکم دوام آورده باشد و همچنان منشأ الهام باشد، بسیار جالب است و از حقیقتی تکاملی حکایت میکند. یعنی گویا حافظ چیزی مهم و بنیادین را در ساخت شخصیت مردمان و سرشت جوامع انسانی دریافته و آن را به استادانهترین صورت در زبانی بسیار زیبا و شیوا بیان کرده است. از این روست که گفتارش را لسانالغیب مینامیدهاند و هنوز هم پس از گذر هفت قرن که از عمر بیشتر فرهنگها و کشورهای جهان افزونتر است، آن را با اشتیاقی مثل روزگار زندگی خودش میخوانند و حفظ میکنند و سرمشق قرار میدهند. خلاصه آن که حافظ را امروز باید خواند، چنان که همگان میخوانند، و باید از آن آموخت، چنان که خردمندان از او میآموزند. خواندناش زبان پارسی زیبا و پیوستگی دیرینهی فرهنگ و تمدن ایرانی را به همگان گوشزد میکند، و اندیشیدن دربارهی هستهی مرکزی سخن او که انسان کامل باشد، پاسخی ارجمند و آزموده شده برای پرسش «چگونه بودن» و «چگونه شدن» را به خواص پیشنهاد میکند.
ادامه مطلب: انسان کامل، مهر و مولانا
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب