شروین وکیلی
سخن از هویت ایــرانی، گویا دشوارترین سرفصل در بحثِ هویت باشد. هویتی که برای مدت دو و نیم هزاره، به شکلی منسجم و سازمانیافته وجود داشته باشد؛ در زمینهی جغرافیاییِ بسیار گستردهای -از مرو تا قونیه و از ارمنیه تا آفریقیه- بسط یافته باشد و شماری بسیار بسیار زیاد از مردان و زنانِ بسیار بسیار نامآور و موثر در تاریخ بشری را در بر بگیرد، موضوعی سترگ و دشوار برای اندیشیدن است.
«هویت ایــرانی» موضوعی دشوار است، چراکه ازسال ٥٣٩ پ.م که کورش بزرگ، بابل را فتح کرد و قلمرویی بسیار بزرگ را در قالب کشور ایــران متحد نمود تا به امروز همواره پرسش از آن، تلاش برای صورتبندی کردنش و آرایش نیروها برای تصاحبش جریان داشته است.
در میان تمام تمدنهای دیگری که میشناسیم تنها تمدن مصری باستان که از هزارهی سوم پ.م تا حدود هفتصد میلادی دوام آورد و تمدن چینی و هندی که از حدود قرن سوم و چهارم پ.م انسجام یافتند و تا امروز دوام دارند از قدمتی همتای ایــران برخوردارند، اما تداوم این سه تمدن با آنچه در ایــران میبینیم قابل مقایسه نیست. در واقع، هند تا دوران حکمرانیِ مغولها حکومت متمرکز و سراسریای نداشت و چین از پیشینهی 2500 سالهای که ایــرانِ پیش از اتحاد از هزارهی سوم پ.م تا میانهی هزارهی نخست پ.م پشتِ سر داشت، بهرهمند نبود. مصر نیز بیشتر دولتی کهنسال از نوع باستانیاش بود که زیر فشار نیروهای مهاجمِ مسیحی و مسلمان فروپاشید و هویت قدیمیِ خود را از دست داد.
اما ایــران در پنج هزار سالی که در قالب سرزمینی انباشته از شهرهای کشاورز و نویسا وجود دارد و در شکلِ کشوری متحد که از نیمهی این تاریخ به بعد ظهور کرد همواره سیلابهایی متداخل و لایههایی برهمنشسته از معانی و عناصر هویتی را در بستر زمان بر خود تهنشین کرده است.
هویت ایــرانی، همچون خیزابهای امواجی در قلمرویی بسیار بزرگ، رفتوآمد داشته و مدام هویتهایی محلی و متمایز را از دل خویش بیرون زاییده و سپس از آنها متاثر گشته است. چارچوب جغرافیاییِ جریانیافتن تمدن ایــرانی که گاه رگههایی از آن تا نقاط دوردستی مانند اسپانیا، مصر، مرز چین و شمال هند نیز کشیده میشدهاند قالبی پویا و متغیر است و از این رو است که مدام در تاریخِ این سرزمین با اتحادهای سیاسیِ چند قرنه در قالب امپراتوریهای بزرگ و دورههای پراکندگیِ میانیِ در بر گیرندهی چندین کشورِ ایــرانی روبرو میشویم.
هویت ایــرانی، موضوعی دشوار است، چراکه قلمروی جغرافیایی آن زمینهای بسیار گسترده در حدود چهار و نیم میلیون کیلومتر مربع را در بر میگیرد. زمینهای که البته از دامنهی نفوذ تمدن چینی نزدیک به 9 میلیون کیلومتر مربع، کوچکتر است، اما از نظر تنوعِ جغرافیایی و موقعیتِ میانیاش ممتاز و ویژه میباشد.
هویت ایــرانی، همچون خیزابهای امواجی در قلمرویی بسیار بزرگ، رفتوآمد داشته و مدام هویتهایی محلی و متمایز را از دل خویش بیرون زاییده و سپس از آنها متاثر گشته است.
چارچوب جغرافیاییِ جریانیافتن تمدن ایــرانی که گاه رگههایی از آن تا نقاط دوردستی مانند اسپانیا، مصر، مرز چین و شمال هند نیز کشیده میشدهاند قالبی پویا و متغیر است و از این رو است که مدام در تاریخِ این سرزمین با اتحادهای سیاسیِ چند قرنه در قالب امپراتوریهای بزرگ و دورههای پراکندگیِ میانیِ در بر گیرندهی چندین کشورِ ایــرانی روبرو میشویم.
در دورههای اتحاد، سرزمینهای ایــرانی و اقوام ایــرانی در قالب مرکز تمدنسازی بزرگ، گرد هم جمع میآمدهاند و برآیندی بارور از هویتهای محلی و قومی را به دست میدادهاند.
آنگاه در دوران انحطاط سیاسی و پراکندگی، آن واحدهای محلی بودند که به زایشِ معانیِ خویش ادامه میدادند بدان امید که بارِ دیگر دیر یا زود در ترکیب با همسایگان خویش از ضعف و حاشیهنشینی خارج شوند و بارِ دیگر در مرکزِ جهان جای گیرند و برای مدتی به درازای بیستوپنج قرن، همواره این چشمداشت، دستِ بالا پس از دو قرن برآورده میشده است.
هویت ایــرانی، موضوعی بس دشوار است؛ چراکه مردمانی بسیار متنوع و نامدارانی بسیار گوناگون، نمایندگانش بودهاند.
جنگاورانی که از نظر خلقوخو و کردار در دامنهای افراطی از خوشنامی و بدنامی نوسان داشتهاند و خود را بهعنوان نمایندگانِ نظامی این تمدن معرفی میکردهاند.
از یک سو کورش و داریوش و انوشیروان دادگر و نصر بن نوح و از دیگر سو تیمور و حجاج و هُلاکو همگی خود را حکمران ایــران میدانستند.
انقلابیونِ نامداری مانند بابک و ابن مقفع و یعقوب لیث و سربداران و حامیان نظمِ مستقر مانند خواجه نظامالملک و ابن فرات و برمکیان همه در این زمینه زیستند.
دانشمندان و شاعران، نقاشان و هنرمندان، صنعتگران و مخترعان و دانشمندان و فیلسوفان و حکیمان، به همراه پیامبران و مقدسان و عارفان؛ همگی در این زمینه بالیدهاند، نامدار گشتهاند و اثری سترگ بر تاریخ فرهنگ ایــران و جهان بر جاي نهادهاند.
«پارســی» در اصل، نام قبیلهای بود که اتحاد اقوام و قبایل دیگرِ این سرزمین را ممکن ساخت و شالودهی شاهنشاهی را بنا نهاد، اما بهزودی این نام از چارچوبی قومی و نژادی بیرون رفت و به نمادی برای ایــرانیانِ هخامنشی تبدیل شد.
دشواریِ فهرستکردنِ نام تمام این مردمان که همه خود را ایــرانی میدانستند و در این زمینهی فرهنگی به خَلقِ معنا پرداختهاند نمادی از دشواریِ صورتبندیِ هویت ایــرانی در قالبی منسجم است.
چگونه هویتی را میتوان به مردمانی نسبت داد که شاهانی تقدیسشده همچون کورش و خونریزانی منفور مانند ایلخانان مغول را به تاریخ اهدا کردند؟
چگونه است معنای ایــرانیبودن، آن هنگام که نامدارترین ستارهشناسان و دانشمندان نجوم به همراهِ اثرگذارترین جادوگران و رمالان، خود را ایــرانی میدانستند و چطور میتوان ایــرانیبودن را فهمید هنگامی که چهرههایی چنین متنوع و گاه چنین ضدونقیض خود را بدان وابسته میدانستهاند؟
در ستایش یا نکوهش عقل؛ در پذیرش یا ردِ تقدس؛ در صورتبندیِ انواع گوناگونِ قدرت؛ در قبول یا منع اَشکال ِمختلفِ لذت و در پیریزیِ اقسام مختلفِ معنا، نامهایی ایــرانی را خواهید یافت که در این قرون بسیار، آمدهاند و رفتهاند و ردپایی ماندگار از خویش بر جای نهادهاند.
«هویت ایــرانی»، موضوعی دشوار است؛ چراکه جمعبستن تمام این تنوع در زیرِ نامی یکتا و چارچوبی یگانه دشوار است.
با این وجود، همین دشواری و همین چالشِ سهمگین، چیزی بوده که نیروی پیشبرندهی تاریخِ فرهنگِ ما در بیستوپنج قرنِ پیشین بوده است.
دورههای تاریخِ ایــران با سیلابهای پیاپیِ معنایی مشخص میشود که هر یک در پیِ به دست دادنِ تعریفی بسنده از این گوناگونی بودهاند. هر تعریفِ کارآمد برای چند قرنی به کُرسی نشست و دورانی را در تاریخ ما شامل شد تا آنکه نیروی بنیانکنِ مدرنیته از باختر سر رسید و بسیاری از تعبیرهای کهن را بیاعتبار کرد و ابزاری دقیق و مفهومی را به دست داد که کار با آن را درست درنیافته بودیم و اینچنین بود که دورانی دیگر از انحطاط و چندپارگی و پراکندگی در ایــرانزمین» آغاز شد با همان ساختار آشنا و کارکردِ زایندهی منتشر و چشمداشت قدیمی، که شاید…
***
آغازگاهِ هویت ایــرانی را همه بهاتفاق به عصر هخامنشی مربوط میدانند و چنین نیز هست.
«پارســی» در اصل، نام قبیلهای بود که اتحاد اقوام و قبایل دیگرِ این سرزمین را ممکن ساخت و شالودهی شاهنشاهی را بنا نهاد، اما بهزودی این نام از چارچوبی قومی و نژادی بیرون رفت و به نمادی برای ایــرانیانِ هخامنشی تبدیل شد.
پارســیانی که لباسِ کهن خویش را بر تن داشتند و در تخت جمشید در نمایههایی انتزاعی و گویا، در کنار نمایندگان اقوام و قبایل دیگر بازنموده شدند نمادِ سوژههای ایــرانیِ جدید بودند. «من»هایی نوظهور که راهبرِ اقوام و قبایل و مردمانِ سرزمینهای دیگر برای پیوستن به نظمی نوین و مرکزیتی تازه در مراسم نوروزیِ تخت جمشید بودند.
مفهومِ کشوری یگانه با چارچوبی متحد از معانی، یکاها، قوانین و هنجارهای اجتماعی، حقوقی و فرهنگی، برای نخستینبار در این دوران بر پهنهی ایــرانزمین پدیدار شد و انسجامی چنان زیاد و کارکردی چندان پیروزمندانه داشت که سرزمینهای پیرامونیِ ایــران را نیز از دانوب تا نیل و از سند تا سیردریا در بر گرفت.
در آن هنگام، هنوز مفهومِ کشورِ ایــران که در عصر اشکانی در رویارویی با دشمنان خارجیِ رومی و کوشانی و هون شکل گرفت، وجود نداشت. ایــرانزمین و سرزمینهای همسایهاش مرکزِ گیتی بودند بیآنکه کشوری دیگر در بیرون از این قلمرو وجود داشته باشد.
در آن هنگام، در بامدادِ صورتبندیِ هویت ایــرانی، سرزمینِ گسترده و عظیمِ هخامنشی هنوز ایــران؛ یعنی، قلمروی آریاییها نامیده نمیشد؛ چراکه مصریان و فینیقیان و حبشیان و اعراب و سوریانِ غیر آریایی نیز در آن عضویت داشتند.
در آن هنگام، ایــرانیبودن با نمادی عمومی و شخصی صورتبندی میشد که پارســی نام داشت.
«پارســی» در اصل، نام قبیلهای بود که اتحاد اقوام و قبایل دیگرِ این سرزمین را ممکن ساخت و شالودهی شاهنشاهی را بنا نهاد، اما بهزودی این نام از چارچوبی قومی و نژادی بیرون رفت و به نمادی برای ایــرانیانِ هخامنشی تبدیل شد.
پارســیانی که لباسِ کهن خویش را بر تن داشتند و در تخت جمشید در نمایههایی انتزاعی و گویا، در کنار نمایندگان اقوام و قبایل دیگر بازنموده شدند نمادِ سوژههای ایــرانیِ جدید بودند. «من»هایی نوظهور که راهبرِ اقوام و قبایل و مردمانِ سرزمینهای دیگر برای پیوستن به نظمی نوین و مرکزیتی تازه در مراسم نوروزیِ تخت جمشید بودند.
بدین ترتیب بود که «پارسـی» نامی عمومی شد که سوژهی نوظهور ایــرانی را نشانهگذاری میکرد.
پهلوانِ اساطیریِ یونانی، پرسئوس، که در یونانی به معنای پارسـی است و برای دیرزمانی رقیبِ نیرومند هراکلِس بود و روایتهای رنگین و زیبایش در منظومههای کهنِ یونانی بسیار تکرار شده است بازتابی از این سوژهی نوین در سرزمینی حاشیهای مانند یونان بود.
این نامِ پارســی را زان پس، به طور مرتب در متون و دیگر جاهای گوناگون میبینیم که نه برای اشاره به قوم یا نژادی خاص که برای نامگذاریِ پیکربندیِ تازهای از «من» کاربرد مییافت.
چند قرنی بعد بود که امپراتورانِ مهرپرستِ رومی که در حال جنگ با ایــرانِ اشکانی و ساسانی بودند در پلهی پنجم از سلسله مراتبِ هفتگانهی میترایی به مرحلهی پارســی تشرف مییافتند و این نام به همراه اسامی مشابهی مانند مُغ که نامی عمومی برای خردمندان و جادوگران شد در قلمرویی بسیار گسترده به کار گرفته شد تا هویتی را نشان دهد که برای نخستینبار قلمروی ایــرانزمین را در قالب کشوری یکتا متحد کرده بود.
آغازگاهِ ظهورِ «هویت ایــرانی»، ظهورِ این «من»های نوین بود. سوژههایی نوپا، مغرور و منضبط که به مرتبهی اسطورهای در میان مردمان همسایهی ما برکشیده شدند.
«من»هایی که به قول پلوتارک، راست میگفتند، راست راه میرفتند و راست بر اسب مینشستند. «من»هایی که در متون مقدس و دنیویِ جهان باستان از عصر هخامنشیان تا عصر قرون وسطا همواره انعکاس درخشانشان را در متونی بسیار متنوع میبینیم.
پارســیشدنِ نوین نه برنامهای دولتی است و نه طرحی قدرتمدارانه که شیوهای شخصی از هستنِ نیرومند، معنادار و شادیبخش است. شیوهای که میتواند در میان «من»های جویای هویتی نو همچون الگویی فردی و سرمشقی انتخابشدنی فراگیر شود.امروز نیز همچون روزگاران بسیار دور، گویا باید مفهومِ هویت ایــرانی را از نو در دلِ سوژههای خودمختارِ انتخابگر برساخت تا شاید بعدها ایشان، خویش با قدرت و معنای نویافتهشان، ساختارهای اجتماعیِ مطلوبِ وابسته بدان را پدید آورند.
اما در درونِ ایــرانزمین، مفهومِ پارسـی به قدرِ سرزمینهای پیرامونی دوام نیاورد…
هویت ایــرانی در درون ایــران، خواهناخواه با نظامهای سیاسی و هزارهای دیرتر در میانهی عصر ساسانی با چارچوبهای دینی پیوند خورد و به این ترتیب، در رقابتی سخت و سهمگین درگیر شد که خواهانِ صورتبندی مفهومِ ایــرانی در نظامی قدرتمدار بودند.
بدین شکل بود که نسخههایی رقیب و موازی از پاسخ به «چگونه ایــرانیبودن» شکل گرفت.
نسخهی روادارانه و تفاهمآمیزِ هخامنشی که وارثان اشکانیشان بدان پایبند ماندند و نوادگان ساسانیشان از آن عدول کردند، بهزودی با چارچوبی قدسی از مفهومِ ایــرانیبودن گره خورد که به زودی با درگیریِ ادیانِ زرتشتی، مسیحی و سپس این هر دو با اسلامی، پیچیدهتر شد.
گرایشهای عرفانی، رویکردهای شریعتمدار و چارچوبهای قومی و محلی، همه نسخههایی رقیب از این تعریف را به دست دادند که به اَشکالِ گوناگونی از وحدتِ سوژهها معتقد بودند.
احتمالاً نسخهای ادعاشده از وحدتِ آریایینژادان در زمان حملهی اعراب و مغولان، نسخهای از وحدتِ مسلمانان در جریان حملهی مغول و ورود موج مدرنیته و روایتهایی بسیار متنوع که دین ایــرانی، زبانهای ایــرانی، عرفان ایــرانی، زیستن در سرزمینی ایــرانی یا برخورداری از اساطیر، دانشها و رازورزیِ ایــرانی را کلیدِ ایــرانیبودن تلقی میکردند.
دورانهای فروپاشیِ سیاسی در گسترهی بزرگِ ایــرانزمین و دورانی که مردمانِ این قلمرو به واحدهای اجتماعی و سیاسیِ متمایز و معمولاً رقیبی تقسیم میشدند، هرچند از نظر تمرکز و اقتدار سیاسی و نظامی، برابر با عصری از انحطاط بود، اما بدان دلیل که به بازاندیشی دربارهی هویت ایــرانی دامن میزد بارور و ارزشمند بود.
پس از ورود مقدونیان و یونانیانِ همراه اسکندر به ایــرانزمین و در دوران چندپارگیِ عصر سلوکی و اشکانیِ اولیه، مفهومِ ایــران بهعنوان قلمروی محصور و میانی با پهلوانان و حماسههایی متمایز تکامل یافت که رزمنامهی شاهنامه و اساطیر حماسیِ ایــرانی شکل گرفت.
پس از آن، بهدنبال حملهی اعراب و شوک فرهنگیِ دو سه قرنهی بعد از آن، حماسههای شاهنامهای، عرفانِ خراسانی و دانش و فلسفهی ایــرانی در جریان شکوفایی فرهنگ در قرن چهارم صورتبندی شد.
پس از حملهی ترکان، این بازاندیشی به صورتبندیِ مجدد تصوف ایــرانی انجامید و پس از حملهی مغول بود که ادبیات رازورزانهی ایــرانی، تعبیری مخفی و پنهانی از این هویت را در قالب روایتهای عرفانیِ رمزگونه به دست داد.
آنگاه، سرانجام، زمان ورود مدرنیته به ایــران فرا رسید و شوک فرهنگی دیگری که هنوز از آن سر بلند نکردهایم… تا آینده چه زاید و چگونه از این میدان به در آییم.
***
دورانی که در آن به سر میبریم به سه دلیل، زمینهای هموار و مساعد برای بازتعریفِ ایــرانیبودن و ایــرانیشدن است.
نخست آنکه همچون دیگر بارهای پیشین، چندپارگی و پراکندگیای که از عصر قاجاری آغاز شد در سرزمینهای ایــرانی حاکم است و در این زمینه نسخههایی بسیار گوناگون از هویتهای محلی و قومی و ایدئولوژیک به کشمکش با یکدیگر مشغول شدهاند و این زمینهی پرهیاهو، همواره زمینی بارآور برای بازسازی «معنا»ست.
دوم آنکه اینبار، ما به ابزارهای نظری محکم و استواری که در پیِ کشمکشهایی مشابه در غرب صورتبندی شده بود دسترسی داریم و مدرنیته باعث شده است تا جمعیتی باسواد، پرشمار، جوان و آشنا با دغدغهی هویت را در زمینهی ایــرانزمین داشته باشیم.
این را با ابزارها و فناوری نوینِ ثبت و تکثیرِ اندیشه ترکیب کنید که از انتشار چاپی در سطوحی محلی و ملی آغاز شد و به انتشار الکترونیکی در دامنهای جهانی ختم شده است.
این زمینهی کسانی که میتوانند همدردِ مشکل هویت ایــرانی باشند هرگز در تاریخِ ایــرانزمین، چنین پویا و برخوردار از امکانهای دستیابی به سخن نبودهاند.
سوم آنکه پس از دو قرن پراکندگی و حاشیهنشینی، عیبهای این شیوه از بودن و کاستیهای هویتهای محلی و واگرا، بهتدریج برای اندیشمندانِ بسیاری آشکار میشود و دستیابی به دادههای مستند و علمی دربارهی اندوختهی فرهنگ ایــرانی و قدمت و گسترهی آن برای شماری بسیار از بازیگرانِ این میدان ممکن گشته است.
از این رو شاید امروز یکی از گذارهای بازتعریفِ هویت ایــرانی باشد.
این سه عامل در کنار این حقیقت که امروز امکانِ بازتعریف ایــرانیبودن بر مبنایی شخصی فراهم آمده اس، مبنای پیشنهاد این نوشتار است.
امروز، ما به بازتعریفی در هویت ایــرانی نیاز داریم که بتواند کلِ گوناگونیِ شگرف و تنوعِ شگفتانگیزِ معانی و گرایشها را در این گسترهی وسیع در بر گیرد.
امروز امکان چنین کاری در زمینهی اجتماعیِ کنونی بیش از هر زمان دیگری فراهم است.
ما اکنون در زمینهای از غیابِ مداخلهی هدفمندِ دولتها و ساختارهای اقتدار در فرآیند هویتسازی زندگی میکنیم.
دولتهای مستقر در کشورهای پدیدآمده در ایــرانزمین، چندان سرگرمِ رقابت با نیروهای خارجی و سازماندهیِ امور پیشپاافتاده و ازهمگسیختهی مدیریتی در داخل هستند که پرداختن به هویت ایــرانی را به امری حاشیهای و اولویتی درجه چندم فرو کاستهاند. این بدان معناست که همچون دیگر بارها که روایتهایی نیرومند از ایــرانیبودن بر این پهنه شکوفا شد، مجال مداخلهی اشخاص؛ یعنی، «من»هایی که نسخهی شخصیِ خود از ایــرانیبودن را بازگو میکنند فراهم آمده است.
امروز مانند دهها قرن پیش، انگار میتوان تعریفِ ایــرانیبودن را از «من» آغاز کرد به همان شکلی که زمانی یک جنگجوی پارسی، نماد هویتی جهانی شد.
امروز نیز میتوان نمادِ پارســی را از دلالتهای قومی و نژادیاش تهی کرد و آن را به مرتبهی نمادی برای بازتعریفِ نسخههای شخصی برای ایــرانیشدن برگرفت.
امروز امکان پارســیبودن، ایــرانیبودن و تبدیلشدن به سوژهای نو بر زمینهی این تمدن فراهم آمده است.
آشفتگی و آشوبی که گریبانگیرِ این مردم است و حاشیهنشینی و ضعفی که در همه جا به چشم میخورد شاید برای تازهواردان به این میدان دلسردکننده بنماید، اما آنان کسانی هستند که تکرارِ شرایطی اینچنینی را در تاریخِ این فرهنگ از یاد بردهاند و به یاد نمیآورند که در آشوبِ هجوم مقدونیان در عصر ستمِ تازیان اموی و در برهوتِ پس از نسلکشیِ مغولان بود که شاهکارهایی از «چگونه ایــرانیبودن» تکامل یافت.
شاهکارهایی که برداشتهایی حماسی و رزمی یا عرفانی و رمزی از این مفهوم را به دست میداد.
امروز گاهِ تکرارِ این تجربه به شکلی ژرفتر و با ابزاری همهجانبهتر فرا رسیده است.
امروز حجم دانشِ ما دربارهی خودمان و امکان دستیابیمان به خزانههای دانایی، بسیار بسیار فراتر از آن است که اجدادمان داشتند.
نسخههای ایدئولوژیکی که هویت را در قالبی طردکننده، خودمدار، یکسانساز و گریزان از تحمل و رواداری تعریف میکنند بارقههایی زودگذر در سیر تکاملِ منشها هستند. این روندها به سرعت پدیدار شده و از میان میروند و ستیز و سازش با آنها نه دلیلی دارد و نه دستاوردی. در زیر این لایهی سطحی و کوتاهِ عمر، بازیای بزرگ پنهان است که به دست دادنِ هویتی شامل و فراگیر است. هویتی چندسویه و چندپهلو با وجوه و لایههای متمایز و متفاوت که هر کس در آن گوشهای از خود را بیابد بیآنکه ناچار شود گوشههای متفاوت دیگران را در همان نقاط طرد کند.
فردوسی؛ برای دستیابی به نسخهای از نامهی باستان، ناگزیر از مصاحبه با موبدان گوناگون بود و ناصرخسرو و فارابی و بیرونی برای یادگیری نجوم و ادیان، دست به سفرهایی بسیار طولانی میزدند در حالیکه دانشهای بسیار بسیار گستردهترِ امروزین، تنها به قدر کلیکهایی بر رایانههایمان با ما فاصله دارند. پس تنها آن بسیجِ همتی موردِ نیاز است که در آن پیشینیان بود و نام و یادشان را در کردارهایشان جاویدان کرد و در روزگار ما گویا کمتر است…
امروز؛ زمانِ بازتعریف ایــرانیشدن است، اما این شدن و این دستیابی به هویتِ جدیدِ پارســی باید با دقت و بزرگمنشی انجام شود اگر که میخواهد به دستاوردی ماندگار و ارزشمند منتهی شود.
پارســیشدنِ نوین نه برنامهای دولتی است و نه طرحی قدرتمدارانه که شیوهای شخصی از هستنِ نیرومند، معنادار و شادیبخش است. شیوهای که میتواند در میان «من»های جویای هویتی نو همچون الگویی فردی و سرمشقی انتخابشدنی فراگیر شود.
امروز نیز همچون روزگاران بسیار دور، گویا باید مفهومِ هویت ایــرانی را از نو در دلِ سوژههای خودمختارِ انتخابگر برساخت تا شاید بعدها ایشان، خویش با قدرت و معنای نویافتهشان، ساختارهای اجتماعیِ مطلوبِ وابسته بدان را پدید آورند.
هویتی که از آن سخن میگوییم از سویی میباید نسبت به رقیبانِ مدرنِ خارجیاش برتری داشته باشد. رقیبانی که به راستی خوب و کارآمد، اما به شکلی درمانناپذیر سطحی و کممعنا، صورتبندی شدهاند. این برتری با تکیه به پشتوانهی معناییِ غنیِ موجود در فرهنگ ایــرانی ممکن است. پشتوانهای که روایتهای ادبی، ساختارهای زبانی، رخدادهای تاریخی، نظریهها و مدلهای رمزورزانه در مورد ماهیتِ من و چگونگیِ رستگاری و هزاران موضوعِ گوناگونِ دیگر را در نسخههایی ایــرانی و معمولاً رقیب و واگرا به دست میدهد و هر یک به جای خود سودمند است.
از دیگر سو، این هویتِ نوساخته باید شامل و کامل باشد؛ یعنی، باید نسبت به نسخههای رقیبِ دیگر که آنان نیز هویتی ایــرانی را آماج میکنند، روادار و مهربان باشد. باید بر نقاط اشتراک که رنگوبوی ایــرانی و رمزگذاریِ مشترکِ پارســی است، تاکید کند و باید تحملی در خور، نسبت به اختلافِ آرا از خود نشان دهد. باید به نسخههای رقیبی که در برخی از زیربناییترین مفاهیم و آرا با هم اختلافِ نظر دارند اجازه داد تا در کنار هم رشد کنند و این… رمز غنای یک فرهنگ است.
نسخههای ایدئولوژیکی که هویت را در قالبی طردکننده، خودمدار، یکسانساز و گریزان از تحمل و رواداری تعریف میکنند بارقههایی زودگذر در سیر تکاملِ منشها هستند. این روندها به سرعت پدیدار شده و از میان میروند و ستیز و سازش با آنها نه دلیلی دارد و نه دستاوردی.
در زیر این لایهی سطحی و کوتاهِ عمر، بازیای بزرگ پنهان است که به دست دادنِ هویتی شامل و فراگیر است. هویتی چندسویه و چندپهلو با وجوه و لایههای متمایز و متفاوت که هر کس در آن گوشهای از خود را بیابد بیآنکه ناچار شود گوشههای متفاوت دیگران را در همان نقاط طرد کند.
آن بازی را چندی است از یاد بردهایم و شایسته و ضروری است که از نو بیاموزیمش…
آن بازی را…
بازیِ «پارســیبودن» را…
با سپاس از استاد گرامي دكتر وكيلي ،با اميدبه اين كه هر ايراني در رفتار و گفتار و انديشه يك پارسي باشد.