پنجشنبه , آذر 22 1403

گفتار دوم: جهش، شاخه‌زايى، گونه‌زايى

گفتار دوم: جهش، شاخه‌زايى، گونه‌زايى

1. هر تغيير در ساخت معنايى، قلاب يا دستور يك منش، نوعی جهش است. اين جهش مى‌تواند بر قدرت تكثير منش اثر افزاينده، كاهنده، يا خنثا داشته باشد. در اين حالات، جهش‌ها را به ترتيب سودمند، زيان‌بار، و خنثا مى‌ناميم.

الگوى جهش در سطح فرهنگى با آنچه در سطح زيست‌شناختى ديده مى‌شود تفاوت‌هايى دارد. مهم‌ترین تفاوت در آن است كه همانندسازهاى سطح زيستى با روش توليد مثل جنسى تولید مثل مى‌كنند، در حالى كه منش‌ها همانندسازهايى ساده هستند و با رونويسى مستقيم اطلاعات خود در مغز ديگران تكثير مى‌يابند. اين به آن معناست كه:

الف) احتمال بروز جهش در منش‌ها بسيار بيشتر از چيزى است كه در سطح زيستى ديده مى‌شود. چرا كه سيستم‌هاى همانندسازِ داراى توليد مثل جنسى واحدهاى كاركردى پيچيده‌اى براى مهار كردن و تصحيح جهش‌ها دارند، در حالى كه اين ابزارهاى نگهبانی از دقت تكثير در همانندسازهاى غيرجنسى (مثل ويروس‌ها، باكتري‌ها، ویروس‌های رایانه‌ای، و منش‌ها) تا اين پايه تخصص و كارآيى نيافته‌اند.

ب) نشت كردن اطلاعات به صورت افقى در منش‌ها بسيار رايج‌تر از سطح زيستى است. ريشه‌ى اين امر را هم مى‌توان در جنسى بودن تكثير ژنوم‌ها بازجست. روند اصلى تغيير معنادارِ اطلاعات در همانندسازهاى سطح زيستى، نوتركيبى است. نوتركيبى عبارت است از ادغام اطلاعات ژنتيكىِ دو جنس، به هنگام هم‌آورى. در ساير موارد، ساختار ژنوم اطلاعات همانندسازهاى ديگرِ محيطش را طرد مى‌كند و به عنوان نوعی بيمارى نسبت به آن واكنش نشان مى‌دهد. چنين چيزى در منش‌ها وجود ندارد. البته منش‌ها هم راهبردهاى خاص خود را براى طرد و سركوب منش‌هاى رقيب دارند، اما استعدادشان براى وام‌گيرى واحدهاى معنايى از همسايگان‌شان بسيار بيشتر است.

به اين ترتيب، انتقال اطلاعات در سطح ژنومى بيشتر به صورت عمودى و از والدين به فرزندان صورت مى‌گيرد و رانه‌ى اصلى افزايش تنوع در آن نوتركيبى است. در حالى كه اين روند در منش‌ها حالتى افقى دارد و از راه نشت كردن مداوم اطلاعات منش‌هاى ديگر و پيدايش نمونه‌هاى دورگه ممكن مى‌گردد. ناگفته نماند كه اين شيوه از افزايش تنوع در سطح زيست‌شناختى هم نظیر دارد. عناصر اطلاعاتى داراى مسير افقى را در علم ژنتيك ترانسپوزون[1] مى‌نامند. اما اين عناصر تنها به باكتري‌ها و همانندسازهاى ساده‌اى مانند آنها منحصر هستند. در نتيجه، جهش در سطح منش‌ها از الگويى متفاوت با سطح زيستى پيروى مى‌كند. الگويى كه در سطح زيستى هم سابقه دارد، اما در ميان همانندسازهاى پيچيده‌اى مانند آدميان شكلى حاشيه‌اى و فرعى پيدا كرده است. اگر بخواهيم همه‌ى اين حرف‌ها را در يك جمله خلاصه كنيم، بايد بگوييم منش‌ها به دليل تكثير غيرجنسى‌شان، نسبت به همانندسازهاى زنده، تفاوت بيشترى با والد خود دارند. يعنى احتمال جهش يافتن‌شان در هر تكثير بيشتر است.

2. يك منش، به هنگام تكثير شدن سه گام را طى مى‌كند. نخست به صورت بسته‌اى نرم‌افزارى رمزگذارى مى‌شود. بعد، از مجرايى ارتباطى به محيطِ سيستمِ انسانِ حاملش (یعنی به سطح روانی- اجتماعی) پرتاب مى‌شود. در نهايت اگر بخت يارش باشد به مغز مخاطب مستعدى وارد مى‌شود و در آنجا رمزگشايى مى‌شود. يك جهش، تنها، در صورتى رخ مى‌دهد كه هر سه گامِ يادشده در يك منش برداشته شده باشند. به عبارت ديگر، تغييرات تصادفىِ منش‌هايى كه هرگز خوانده نمى‌شوند جهش نيست. نقطه‌ى شروع جهش، مى‌تواند در هر يك از این سه مرحله باشد. ممكن است فرد در رمزگذارى معناى منش در نظام‌های نمادين دچار اشتباه شود، يا به هنگام منتقل شدنش از مسير مجارىِ ارتباطى خطايى بروز كند، و يا در نهايت به هنگام رمزگشايى، چيزى (معنا، دستور يا قلابى) متفاوت با محتواى اصلىِ منش بازخوانى شود.

جهش تنها زمانى رخ مى‌دهد كه منش نهايىِ رمزخوانى‌شده در مغز مخاطب با منشِ اوليه‌ى حاضر در مغز فرستنده تفاوت داشته باشد. به عبارت ديگر، جهش همواره در شبكه‌ى عصبى رخ مى‌دهد. يعنى دگرگونى معناى يك منش، روندى است كه تنها در سيستم‌هاى رمزگشا و معناساز – مغز – به سرانجام مى‌رسد. با وجود این، هر سه گامِ يادشده به شدت مستعد خطا هستند. نوفه و اطلاعاتِ بى‌ربطِ تداخل‌كننده‌ در مرحله‌ى رمزگذارى و رمزگشايى به همان شدتى حضور دارند، كه در گامِ انتقال. بنابراين منش به طور مرتب دستخوش دگرگونى مى‌شود، و تنها در شرايطى كه تفاوت محتواى اطلاعاتى‌اش از نسخه‌ى مادرى از آستانه‌ى خاصى بگذرد، جهش محسوب مى‌شود. اين حد را مى‌توان به اين شكل تعريف كرد:

آستانه‌ى جهش‌زايى؛ تغييرى در ساخت معنايى، دستور يا قلابِ يك منش است كه الگوى رفتارى حامل انسانى، يا قدرت تكثير منش را در حد دامنه‌ى تشخيصِ يك ناظر بيرونىِ هنجارين، دگرگون كند.

3. جهش در منش‌ها، ضامن بقاى كل سيستمِ فرهنگ/ جامعه/ شخصیت/ بدن است. دستگاه زيستى، ساخت روانى، نظام اجتماعى و شبكه‌ى منش‌ها تنها در شرايطى پايدار مى‌مانند كه منش‌هايى با غناى معنايى و انعطاف‌پذيرى كافى، میان واحدهاى موجود در سطوح فراز اتصال و هماهنگى ایجاد کنند. اين امر، تنها، در صورتى ممكن است كه منش‌ها با سرعت كافى جهش يابند و بر مبناى معيارهايى عملى گزينش گردند. جهش‌زايى و گزينشِ نتايج كارآمد به قدرى براى سيستم‌ها اهميت داشته است كه سازوكارهايى تخصص‌يافته براى پشتيبانى از اين روند در سيستم‌ها پديد آمده‌اند.

ساده‌ترين سطحِ مديريت جهش‌ها، استفاده از منش‌هايى است كه احتمال جهش‌زايى را بالا مى‌برند. ساده‌ترينِ اين منش‌ها، گزاره‌هاى پرسشى هستند. در واقع، سطوح گوناگون صورت‌بندي يك پرسش، لايه‌هاى مختلفى از پيچيدگىِ يك منش جهش‌زا را نمايش مى‌دهند. بخش مهمى از تركيبِ سپهر منش‌هاى امروزين ما، مديون تحول جهش‌زاهايى است كه در قرن هجدهم و نوزدهم ميلادى در قالب پرسش‌هاى آغاز شده با واژه‌ى «چرا»، صورت‌بندي شدند. تا آن هنگام پرسش‌هاى اصلىِ محركِ جهش در عناصر فرهنگى به شكل ارسطويى- قرون وسطايىِ «چى؟» و نسخه‌ى مترقى‌ترِ عصر نوزايى يعنى «چگونه؟» منحصر مى‌شدند. پرسشِ پی‌گیر و قانونمند از چرايىِ پديده‌ها، يكى از محرك‌هاى اصلىِ تحول علم و فناورى در قرن نوزدهم م. بود، که در نهایت به صورت‌بندي منش‌هايى پيچيده مانند خودِ نظريه‌ى تكاملى انجامید. منشى كه در این کتاب صورت‌بندي شده و هم اكنون در حال جذب كردنش هستيد، خود نتیجه‌ای از جهش‌زاهای پرسشی است!

سطح ديگر، فكر كردنِ هدفمند و تلاش براى حل مسأله است. در واقع، حل مسأله چيزى نيست جز تمركز مغز بر روند جهش‌زايى يك پرسشِ خاص، و گزينش پياپىِ منش‌هايى كه به لحاظ معنايى حالتى قانع‌كننده‌ و پاسخگو دارند. اين فكر كردنِ فعال و حل كردن قضاياى تنش‌زا، به آنچه زمانى تكاملِ هدايت‌شده[2] ناميده مى‌شد شباهت دارد. در قرن نوزدهم م. گروهى از نظريه‌پردازان اعتقاد داشتند نيرويى طبيعى و بيرونى بر روند تكامل جانداران حكم‌رواست و پيدايش گونه‌هايى خاص و اشكالى ويژه را از راه هدايت كردن جهش‌ها بر عهده گرفته است.

پيشنهاد مفهوم گزينش طبيعى و آزمون‌هايى كه تصادفى بودن اين روند را در طبيعت نشان مى‌دهند، به طرد نظريه‌ى تكامل هدايت‌شده انجاميد. با وجود اين، چنين مى‌نمايد كه چنين مدلى براى شرايط خاصى از تكامل منش‌ها توضيح‌دهنده باشد. البته اين به معناى عام بودن تكامل هدايت‌شده نيست. تكامل، چنان كه گفتيم، فرآيندى خودجوش، فراگير و بى‌هدف است كه همواره غايت‌هايش را ما بنا بر ارزش‌داوري‌هاى خاص‌مان به طور پسينى[3] به آن نسبت مى‌دهيم. اما شباهتی بین تكامل هدايت‌شده و الگوی گونه‌زاییِ انتخابی در جریانِ تفكر فعال به چشم می‌خورد.

در سطح زيستى، روندى مشابه در روند اهلى شدن جانوران و گياهان توسط انسان دیده می‌شود. اگر ناظرى بيرونى به تحول جانوران اهلى در دوره‌ای طولانى بنگرد، از خطى و جهت‌دار بودنش دچار شگفتى خواهد شد. چرا كه به نظر مى‌رسد بدن گربه‌ها همواره كوچك، و حجم بافت چربى زير پوست گوسفندان مرتب زيادشده است. اين امر محصول دخالت عاملى هوشمند و بيرونى (انسانِ اهلی‌‌کننده) است، که انتخاب طبيعىِ تصادفی و بی‌طرف را به سمت و سوی خاصی هدایت می‌کند.

به اين شكل، هدفى كه در انتخاب طبيعى وجود ندارد توسط همانندسازى دیگر – که انسانِ جویای بقای خویشتن باشد – به سيستم تكاملى تزريق شده است. در مورد منش‌هاى مربوط به حل مسأله هم چنين الگویی تکرار می‌شود. با اين تفاوت كه در اين‌جا همانندسازِ اصلی منشی است که در درون شبكه‌ى عصبى و سطح روان‌شناختى دستخوشِ جهش و گونه‌زایی می‌شود. کارآییِ گفتگوی درونی در روند اندیشیدن نیز به همین‌جا باز می‌گردد. چون این پدیده، همان ورودِ منش به مجرای درونی‌شده‌ی زبانی ذهنی است. گفتگوی درونی ابزاری است برای شبیه‌سازیِ تکثیرِ منش، در سطحی روانی. ذهنی که به کمک گفتگوی درونی یا هر ابزار دیگر در مورد چیزی می‌اندیشد، منشی را در محور توجه خود قرار داده و به طور فعال تکثیر و جهش‌زاییِ آن را ردیابی می‌کند تا به نسخه‌هایی سودمند و کارآمد دست یابد.

شکلِ ‌اجتماعی‌شده‌ی اين ماجرا را در كنش متقابل ساده‌اى مانند بحث كردن مى‌توان ديد. در جريان مباحثه، دو كنش‌گر انسانى كه قواعد مشتركى را براى ارزيابى موفقيت منش‌ها پذيرفته‌اند، از منش‌هاى مورد علاقه‌ى خود دفاع مى‌كنند. اين نسخه‌هاى رقيب، هميشه جهش‌يافته‌هايى هم‌دودمان هستند؛ يعنى، منش‌هايى هستند كه در مسيرهاى تكاملى متفاوتى از يك منش مادرىِ اوليه مشتق شده‌اند. به همين دليل هم همواره بستر معنايى مشتركى براى ظهور مباحثه لازم است.

در جريان يك بحثِ درست، قواعد تشخيص منش خوب از بد براى هر دو طرف شناخته شده است و هر دو به آن پای‌بند می‌مانند؛ يعنى، صفاتى مانند سازگارى درونى، انطباق با تجربه‌ى عينى و… زير عنوان منطقى يا معقول بودن جمع مى‌شوند و نسبت‌شان با منش‌هاى مورد نظر به شكلى فاصله‌گذارانه و در حد امکان بی‌طرفانه سنجيده مى‌شود. در چنين شرايطى بحث را منصفانه مى‌دانيم. چالش دو نفر براى به كرسى نشاندن منش مورد علاقه‌شان، معمولاً به كنكاش براى روشن كردن معناى نهفته در آن منش و تلاش براى يافتن ناسازه‌هايى در منشِ حريف منتهى مى‌شود. اين فرآيندى است كه بروز جهش را در منش‌هاى هر دو طرف القا مى‌كند، و به اين شكل است كه در آخرِ كار، اگر همه چيز خوب پيش برود، دو طرف احساس مى‌كنند محتوای عقايدشان براى خودشان روشن‌تر شده است. در واقع، آنچه رخ داده جهش دو منشِ متعارض اوليه و منتهى شدن‌شان به منشى خاص است كه با هر دو حالت اوليه شباهتى دارد، و در عين حال از نظر ساخت معنايى دقت بيشترى را حمل مى‌كند.

 

 

  1. Transposon
  2. Orthogenic evolution
  3. A Posteriori

 

 

ادامه مطلب: گفتار سوم: اندركنش ميان منش‌ها

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب