پنجشنبه , آذر 22 1403

گفتار سوم: نسخه‌ی میانرودانی ضحاک

گفتار سوم: نسخه‌ی میانرودانی ضحاک

سنت بازنمایی مار در جیرفت و ایلام تقریبا همه‌ی ارکان اصلی سیمای ضحاک را در خود دارند. با این حال تنها سنت دینی و هنری برای بازنمایی شاه-مار نبوده‌اند. در مقابل آثار ایران مرکزی که نوشتارهایشان خوانده نشده باقی مانده و مورد تحلیل قرار نگرفته، در میانرودان سنتی خویشاوند و نزدیک را داریم که متون مربوط بدان خوانده شده و از این رو تصویری دقیق‌تر درباره‌ی معنای مار به دست می‌دهد. تاکید بر این نکته ضروری است که فرهنگ جیرفت یا ایلام را نباید نانویسا دانست یا سطح نویسایی‌اش را فروپایه‌تر از میانرودان ارزیابی کرد. در واقع حجم کلی نوشتارهای بازمانده به زبان ایلامی احتمالا از مجموعه هرآنچه به سومری و اکدی نوشته شده بسیار بیشتر است. تفاوت تنها در خوانده و مشهور بودن برخی خطها و زبان‌ها و ناخوانده و مغفول ماندن برخی دیگر است.

هرچند سنت میانرودانی به خاطر تمرکز شرق‌شناسان بر متن‌هایش ارزش و اهمیتی چشمگیر دارد، اما حقیقت آن است که تصویر مار در این قلمرو بسیار دیر و پراکنده ظاهر می‌شود. از همان ابتدای پیدایش شهرنشینی در این قلمرو نمونه‌هایی از بازنمایی مار وجود داشته است. اما این نمونه‌ها پراکنده و انگشت‌شمار است و انگار که نظامی یکپارچه و مستقر از دلالت‌ها را به دست ندهد. برخی از نمونه‌ها مثل موجود هیولاوار چهارپایی که گردنی دراز و مارسان دارد نیز به احتمال زیاد ارتباط چندانی به مار ندارد و چه بسا که بازنمایی‌ای افسانه‌آمیز و شایعه‌پردازانه از زرافه‌ی مصری بوده باشد. به ويژه که موجود مشابهی را در هنر مصری این دوران نیز می‌بینیم. اهمیت یافتن نقش‌مایه‌ی مار در هنر و اساطیر میانرودان با موج‌هایی جمعیتی و فرهنگی پیوند خورده که از ایران مرکزی و شرق زاگرس برمی‌خاسته و این قلمرو را در خود غرقه می‌کرده است.

نقش لول عقاب و هیولای مارسان، عبید، سال ۴۰۰ (۳۰۰۰ پ.م)

در میان این نقش‌مایه‌ها مهمتر از همه موجودی است که شکل ظاهری‌اش یکسره با ضحاک همسان است.[1] این موجود در اساطیر میانرودانی ایزدی فروپایه بوده به نام نین‌گیش‌زیدا ( ) که گیش‌باندا هم نامیده می‌شده و احتمالا در ابتدای کار نوعی نیروی مقدس گیاهی بوده‌ است. چون «گیش» در زبان سومری یعنی درخت و به همین خاطر ثورکیلد یاکوبسن «نین‌گیش‌زیدا» را «سرور درخت نیکو» ترجمه کرده است، همچنان که «گیش‌باندا» یعنی «درخت کوچک». نکته‌ی مهم درباره‌ی این ایزد آن است که دو مار از شانه‌هایش روییده است و از نظر ظاهری با ضحاک شباهتی چشمگیر دارد.

در روایت‌های سومری این ایزد فرزند نینازو است و او خدای جهان زیرین است که در مناسک پزشکی و شفاگری به یاری طلبیده می‌شده است. نینازو دو زن دارد، یکی‌شان نین‌ایگیریدا است که با شراب مربوط است و دیگری نین‌کاسی که ایزدبانوی آبجو بوده است و خدای مسافرخانه‌داران و میخانه‌داران. همچنین به نظر می‌رسد نین‌گیش‌زیدا با خدایان مربوط به مرگ و رستاخیز ارتباطی داشته باشد، چون پیوندی با خدای شهید سومری یعنی دوموزی هم داشته است.

نین‌گیش‌زیدا و مارهای برآمده از شانه‌هایش

 

جلوه‌ی اژدهاگون‌اش بر جام گودآ، سال ۱۳۰۰ (۲۱۰۰ پ.م)

در هزاره‌ی اول تاریخی (هزاره‌ی سوم پ.م) این ایزد در چندین دولتشهر سومری پرستیده می‌شده و مراکز اصلی آیین‌اش اور، اشنونه، نیپور، اوروک و اومه بوده که همه شهرهایی بزرگ و مهم بوده‌اند. از دوران بابلی کهن (از قرن نوزدهم/ ق ۱۵ پ.م) به بعد که کاسی‌ها از ایران مرکزی به میانرودان کوچیدند و بر بابل چیره شدند، دامنه‌ی مراسم این ایزد نیز چروکیده شد و جشنواره‌اش تنها در اوروک باقی ماند. اما در این میان زادگاه اصلی او احتمالا شهر به نسبت کوچک کوآرا بوده که در محل ذی‌قار امروزین در عراق قرار دارد. این شهر از این نظر اهمیت دارد که زادگاه دوموزی هم هست. به همین خاطر چه بسا پیوندی میان این دو وجود داشته باشد. گواه دیگرِ این ارتباط آن است که همسر نین‌گیش‌زیدا، خواهر دوموزی بوده است. همسر دیگر او هم آزی‌موآ نام دارد که یکی از هشت ایزدبانوی درمانگر انکی است و شاید همان خواهر دوموزی بوده باشد.

نقش نین‌گیش‌زیدا در روایت‌های سومری به نسبت پیچیده است. در داستان آداپا او به همراه دوموزی یکی از دو دربان کاخ آنو است. همچنین شواهدی هست که این ایزد هم مثل دوموزی با جهان زیرین و دنیای مردگان ارتباطی داشته است. در سرود سوگوارانه‌ی «در بیابان با علف تازه» به مراسم سوگواری‌ای اشاره شده که به مناسبت هبوط او به جهان زیرین برگزار می‌شده است. از این رو انگار مانند دوموزی در رده‌ی خدایان شهید می‌گنجیده است.

نین‌گیش‌زیدا در نگاره‌ها همچون مردی ریشو بازنموده شده که دو مار بر شانه‌هایش روییده‌اند. یعنی از نظر شکل ظاهری دقیقا با ضحاک همسان است. پیوندش با جهان مردگان و موقعیت فروپایه‌اش نزد خدایان نیز او را به ضحاک شبیه می‌سازد. اما مهمتر از همه‌ی اینها پیوندی است که این ایزد با مار داشته و آن را به شخصیتی همسان با آژیدهاک اوستایی شبیه می‌کند.

نکته‌ی مهم درباره‌ی اسطوره‌های مار آن است که تقدس آن بیشتر به شرق زاگرس مربوط می‌شده تا غرب. در نگاره‌های کهن ایلامی است که ایزدان بر اورنگ‌هایی شبیه به مار نشسته‌اند و در استعاره‌های سیاسی سومریان مردم گوتی «مارهای کوهستانی» نامیده می‌شدند. همچنان که تیریکان که آخرین شاه گوتی فرمانروای میانرودان بود در تبلیغات سیاسی دودمان اور سوم با لقب «مار مخوف کوهستان» مورد اشاره قرار گرفته است. دیر که یکی از شهرهای مرزی میان ایلام و سومر بوده هم از مراکز مهم پرستش ایزدان مارسان از جمله نین‌گیش‌زیدا بوده است.

اژدهای نین‌گیش‌زیدا بر جام گودآ، حدود سال ۱۳۰۰ (۲۱۰۰پ.م)

نکته‌ای که پیوند میان آیین پرستش مار با اقوام زاگرس شرقی و به ویژه گوتی‌ها را نشان می‌دهد، آن است که برجسته شدن نقش نین‌گیش‌زیدا در سومر با سیطره‌ی شاهان گوتی بر این منطقه همزمان است. مهمترین اثری که نین‌گیش‌زیدا را نشان می‌دهد جامی است از شهر لاگاش که امیر نامدار آنجا -گودِآ- در زمان حاکمیت گوتی‌ها بر آن قلمرو ساخته است. این اثر جامی است که موجودی اژدهاسان را با عصایی در دست نشان می‌دهد، و جالب آن که نین‌گیش‌زیدا در میانه‌ی جام همچون هیولای ترسیم شده که همچون دو مار است که از دم با هم پیوند خورده باشند. این دو مار در اطراف عصایی پیچیده‌اند و این کهن‌ترین نمونه از نمادی است که هزار و پانصد سال بعدتر در یونان به نماد هرمس بدل می‌شود و دو هزار سال بعدتر نماد پزشکی شمرده می‌شود.

متن پیشکش بر پای تندیسی شکسته که نشان می‌دهد به نین‌گیش‌زیدا هدیه شده است، سومر، بین سالهای ۷۸۰ تا ۱۰۱۰ (۲۶۰۰-۲۳۷۰ پ.م)

نام نین‌گیش‌زیدا بر تندیس اور نین‌گیرسو انسی لاگاش و پسر گودآ، سال ۱۳۰۰ (۲۱۰۰ پ.م)

بازنمایی این ایزد به صورت دو مار در هم پیوسته با یک بدن جای توجه دارد. چون نشان می‌دهد مارهایی که بر دوش این ایزد نموده شده‌اند عضوی از بدن بوده و بر خلاف نمونه‌های دیگر همراهی جانوری با ایزدی را نشان نمی‌دهند. در ضمن از این تصویر مار دوگانه تا تصویر اوستایی هیولایی مارسان که سه سر دارد تنها یک گام فاصله است.

نین‌گیش‌زیدا با این جلوه‌ی مارسان به رده‌ای از خدایان میانرودانی تعلق دارد که با مار مربوطند و مرور نسخه‌های دیگرشان برای پیشبرد بحث سودمند است. یکی از این مارهای مقدس که با نین‌گیش‌زیدا شباهتی دارد، نیراهْ نامیده می‌شود و از خدایان شهر دیر است. او پیشخدمت ایزد اصلی این شهر است که مارگون نام داشته، و بنابراین نقشی نزدیک به نین‌گیش‌زیدای دربان را اشغال می‌کند.

در کودوروهای بابلی دوران کاسی‌ها اغلب ماری بزرگ در بالای این سنگ‌های نمادین کنده‌کاری می‌شده که ایشتاران خوانده می‌شده و احتمالا جلوه‌ای از همین نیراه بوده است. شهرت یافتن این مار در دوران کاسی‌ها که احتمالا از منطقه‌ی قزوین و کاشان آمده بودند، و همچنین اهمیتش در شهر مرزی دیر تایید کننده‌ی این حدس است که خاستگاه اصلی تقدس مار در میانرودان منطقه‌ی شرق زاگرس بوده است.

موجود اژدهاسان دیگر اوشوم‌گالّو ( ) نام داشته و اسمش به معنای «اژدهای بزرگ» است. این موجودی است مرکب که بدن و سری همچون شیر و بال و دستانی همچون پرندگان دارد. یعنی با آن که نامش اژدهاست، اما شباهت چندانی به مار ندارد. نقش این موجود در حدود قرن سیزدهم تاریخی (ق ۲۱ پ.م) در اسناد میانرودانی نمایان می‌شود و شاید علیرغم نام سومری‌اش، از موجوداتی باشد که اکدی‌ها به منطقه وارد کرده‌اند. این اژدها در روایت انوماالیش نقش مهمی ایفا می‌کند و از سرداران سپاه هیولاهاست که به دست تیامت سلاح می‌پوشد و رهسپارِ نبرد با مردوک می‌شود. در یکی از متون کوتاه اکدی به اسم «آن-آنوم» اشاره شده که این موجود پیشکار و وزیر ایزدی فروپایه به اسم نین‌کیلیم بوده که خداوند جوندگان پنداشته می‌شده است.

Chaos Monster and Sun God

نقش احتمالی اوشوم‌گالو بر دیوارنگاره‌ی کاخ آشورنصیرپال دوم، قرن ۲۵ (ق ۹ پ.م)

اوشوم‌گالو در دوره‌ی نوآشوری اهمیت زیادی پیدا کرد و به صورت یکی از نمادهای مربوط با مردوک اعتبار یافت. آشور نصیرپال دوم نمادی زرین از او را بر پایه‌ی بت نینورتا خدای جنگ نهاد.[2] نینورتا خدای بزرگ شهر لاگاش و نسخه‌ی کهن‌تری از خدای جنگ بابلی یعنی مردوک بوده و صفت‌هایش با بهرام اوستایی همتاست. او در ضمن ایزدی اژدهاکش است و قدیمی‌ترین روایت درباره‌ی «اژدهای هفت سر» (به سومری: موش‌ساگ-۷) به او تعلق دارد. «موش» ( ) که در این نام‌ها زیاد تکرار می‌شود، در سومری «مار» معنی می‌دهد.

در دوره‌ی آشوری نو نام اوشوم‌گالو به القاب سلطنتی هم وارد می‌شود، مثلا لقب «اوشوم‌گال کَلیش پَراکّی» را داریم که «فرمانروای بی‌رقیب همه‌ی مکان‌های مقدس» ترجمه‌اش کرده‌اند،[3] اما می‌توان آن را «اژدهای بزرگِ کل قربانگاه‌ها» نیز ترجمه کرد. مردوک که شاه خدایان است هم در این هنگام «اژدهای اوشوم‌گالوی آسمانها پهناور» لقب می‌گیرد. بنابراین در میانرودان دست کم یک اژدهای زیانکار اساطیری داشته‌ایم که از مجرای ادغام شدن در پیکر هماورد نیرومند و مقدس‌اش مردوک، با آداب سلطنتی و انگاره‌ی شاه (هم بر زمین و هم در آسمان) پیوند خورده است.

این الگو را درباره‌ی هیولاهای مارسان دیگر هم می‌بینیم. اژدهای هفت سری که نینورتا او را کشت و به گردونه‌ی خود آویخت و این‌چنین به بخشی از آرایه‌های نشانگر هویت او بدل گشت. نینورتا کشنده‌ی هیولای دیگری به اسم «باش‌مو» ( ) یا «موش‌شاتور» هم هست که شاید با این اژدهای هفت‌ سر یکی باشد، و نامش به معنای «مار زهرآگین» است. این موجود اژدهایی بوده شاخدار با بدن مارسان و دو دست پرنده‌وار و بالهایی بر دوش، و در اخترشناسی بابلی نامش را بر صورت فلکی اژدها نهاده‌اند. در متن «بازگشت نینورتا به نیپور» او را هیولایی دریایی دانسته‌اند که «شانزده جفت میل» درازا داشته و یکی از یازده جنگاور هماوردی (اور-ساگ) بوده که به دست نینورتا کشته شده است.

یکی از هیولاهای مارسان دیگر میانرودانی «موش‌ماخّو» نام داشته که اسمش در سومری یعنی «مار والاتبار». در سطر ۱۳۸ از همان داستان «بازگشت نینورتا به نیپور» می‌خوانیم که یکی از سلاح‌های این ایزدجنگاور «مار هفت دهانِ موش‌ماخ» است. از این رو برخی او را با «موش‌ساگ-۷» یکی انگاشته‌اند. هرچند از توصیف‌های دیگر معلوم می‌شود که این موجود نوعی اژدهای شیرسان بوده و بال و پنجه‌هایی شبیه شیر داشته است.[4]

موش‌خوشو بر لوحی سفالی از جنوب میانرودان، قرن ۲۶-۲۷ (ق ۸-۷ پ.م)

 

موش‌خوشو بر دروازه‌ی ایشتار بابل،قرن ۲۷ (ق ۷ پ.م)

داستان نبرد نینورتا با یازده هماورد و به ویژه چیرگی‌اش بر مار هفت‌ سر آشکارا سرمشقی است که قرن‌ها بعد داستان یونانی دوازده خوان هراکلس بر اساس آن تنظیم شده است. در روایت یونانی هراکلس جای نینورتا را گرفته و در بافتی زمینی و ساده شده کارهایی دشوار را به انجام می‌رساند. ساختار داستان هراکلس گسیخته است و هماوردان و کارهای دشوارش ارتباط چندانی با هم ندارند. این عدم انسجام در کنار دیرآیند بودن روایت و شباهتش به داستان نینورتا، حدس مرا تایید می‌کند که این داستان رونوشتی یونانی از داستان دلیری‌های نینورتا بوده است. به ویژه نقش مار هفت سر (در یونانی: هودْرا) در این میان جای توجه دارد که همتای دقیقی برای «موش‌ساگ-۷» است.

دو کودوروی کاسی با نقش موش‌خوشو، سال ۲۲۲۴ تا ۲۳۵۵ (۱۱۵۶-۱۰۲۵پ.م)

 

سر فلزی موش‌خوشو، بابل، دوران نبوکدنصر تا کوروش، قرن ۲۷-۲۸ (ق ۷-۶ پ.م)

یک هیولای مارسان مهم دیگر میانرودانی موجودی است که در سومری موش‌خوش ( ) و در اکدی موش‌خوشّو ( ) نامیده می‌شده است. نام این موجود یعنی «مار سرخ» و همان اژدهایی است که بر دروازه‌ی ایشتار بابل نقش شده است. او از سرداران سپاه تیامت بوده و بعد از آن که از مردوک شکست می‌خورد به خدمتکار او تبدیل می‌شود. جلوه‌ی آسمانی‌اش تقریبا با صورت فلکی دلو همسان بوده و این را با «باش‌مو» همتا می‌انگاشته‌اند. به همین خاطر این صورت فلکی را «باشمو مول.د موش» می‌خوانده‌اند که یعنی صورت فلکی مار. موش‌خوشو یکی از هماوردهای مهم مردوک شمرده می‌شده و به همین خاطر مطیع شدن‌اش را اغلب به این شکل نمایش می‌داده‌اند که اژدهایی شاخدار زیر پای مردوک نشسته است.

این مرور فشرده و سریع از موجودات مارسان میانرودانی نشان می‌دهد که در این قلمرو شبکه‌ای از هیولاهای اژدهاگون وجود داشته‌اند که همه در چند سویه اشتراک داشته‌اند: اغلب جنگاور و هماورد خدای جنگ (مردوک یا نینورتا) بوده‌اند، از او شکست می‌خورند و تابع او می‌شوند یا لاشه‌شان همچون سلاحی به کار گرفته می‌شود، با اختران شبانه پیوند برقرار می‌کنند، نقش پیشکار یا دربان را دارند، و همچون نمادی سلطنتی به کار گرفته می‌شوند.

فرانتس ویگرمان در تحلیلی که از این موجودات به دست داده، فرض کرده که رده‌ای از ایزدان مارسان در میانرودان پرستیده می‌شده‌اند که با کرانه‌ی رود دجله پیوند داشته و نمادی برای جهان مردگان و عدالت و گیاه قلمداد می‌شده‌اند.[5] حدس من آن است که در اینجا با الگویی پیچیده‌تر سر و کار داشته باشیم. انگار که سیمای ایزدان و هیولاهای مارسان دو سرچشمه‌ی متفاوت داشته باشد. یک خاستگاه کهن‌تر سومری که احتمالا در اصل از منطقه‌ی گوتیوم سرچشمه گرفته و ایزدی ماردوش مثل نین‌گیش‌زیدا را در پیوند با دوموزی تعریف می‌کرده، و یک موج جدیدتر از روایت‌های اکدی که هیولاهایی مارسان و شبانه و آبی (در پیوند با تیامت) را با ایزد جنگاور آسمان روزانه (مردوک یا نینورتا) مقابل قرار می‌داده است.

در روایت کهن‌تری که نین‌گیش‌زیدا نمود آن است، به سادگی با خدایی فروپایه سر و کار داریم که با رستاخیز گیاهان و بنابراین جهان مردگان ارتباط دارد و از این نظر با خویشاوند و هم‌شهری‌اش دوموزی شباهت دارد. در روایت دوم حماسه‌ای داریم بر اساس جنگ ازلی میان آب و هوا/ زمین و آسمان، و چندین هیولای مارسان داریم که همیشه زیانکار و منفی و غیرانسانی هستند و تنها در وضعیت مطیع و شکست خورده‌شان در پیوند با ایزدی فرادست نقشی ایفا می‌کنند.

این داستان‌ها آشکارا از چند نظر با سیمای ضحاک شباهت دارند. نین‌گیش‌زیدا نمونه‌ای پیشتاز و دقیق از سیمای ضحاک را به دست می‌دهد، و به لحاظ ریختی به او شبیه است. هرچند کارکرد و نقشی متفاوت دارد و پلید هم نیست. از سوی دیگر در روایت اکدی موجودی زیانکار و جنگاور و شبانه را می‌بینیم که در نهایت شکست می‌خورد و شبیه مار است و این ویژگی‌های ضحاک هم هست. ارتباط این هیولاهای مارسان با قدرت سیاسی و سلطنت نیز جای توجه دارد و این عنصری است که بعدتر در اسطوره‌ی ضحاک برجستگی یافته است. در همین بافت است که کویاجی ضحاک را صورتی دیگر از خودِ تیامت دانسته است.[6]

مردوک و تیامت در قالب شیر جنگاور و اژدهای موش‌خوشو بر لوح اخترشناسی عصر هخامنشی، بابل، قرن ۲۹ (ق ۵ پ.م)

 

مردوک ایستاده بر پشت اژدها و روبرویش همسرش اینانا، پسرش نابو و عروسش نانایا، لوح نوآشوری دوران اسرحدون، سال ۲۶۹۹ تا ۲۷۱۱ (۶۸۱-۶۶۹پ.م)

 

پریستاری ایستاده بین مردوک و نابو که هردو بر اژدها ایستاده‌اند، لول نوآشوری، قرن ۲۶ (ق ۸ پ.م)

در آثار هنری دوران نوآشوری مردوک در بسیاری از موارد بر پشت اژدهای موش‌خوشو ایستاده و گاه بر اورنگی بر پشت او نشسته است. با این حال نشستن بر پشت اژدهای مطیع ویژه‌ی او نیست و پسرش نابو هم در همین شکل بازنموده می‌شود.

در قلمرو آشور میان مردوک بابلی و آشور که خدای جنگاور و مهم شمال میانرودان بوده، همگرایی می‌بینیم. چنان که در بسیاری از آثار (مثل نمونه‌ی بالا) علامت حلقه‌ی بالدار که نماد آشور است را بالای سر مردوک می‌بینیم. آشور ایزدی اختری بوده و با خورشید همتا انگاشته می‌شده است. چنان که در همین نقش بالا به روشنی با سایر ایزدان مهم اختری همنشین است که عبارتند از سین/ ماه (هلال)، ایشتار/ ناهید (ستاره‌ی هشت‌پر)، و خوشه‌ی پروین (هفت ستاره).

مردوک ایستاده بر موش‌خوشو در برابر پسرش نابو، بابل، حدود قرن ۱۹ (ق ۱۵ پ.م)

 

مردوک نشسته بر اورنگی که بر دوش موش‌خوشو نهاده شده است، بابل، حدود قرن ۱۹ (ق ۱۵ پ.م)

در نوشتارهایی دیگر[7] نشان داده‌ام که آشور به احتمال زیاد ایزدی بومی نبوده و همان ایزد مهر باستانی است، که در زمان ورود آریایی‌ها و به خاطر استیلای هیتی‌ها و میتانی‌ها در شمال میانرودان اهمیت پیدا می‌کند. بنابراین همسان انگاشتن مردوک (که خدای گرزدارِ توفان و باد است) با آشور (که ایزد کمانگیر خورشید است) شکلی اولیه از ادغام اساطیر آریایی و سامی را نشان می‌داده و مهمترین خدای جنگاور آریایی یعنی مهر (اَسورَه میثرَه) را با شاه خدایان (آشور یا مردوک) همتا می‌انگاشته است.

در دوران هخامنشی تحول مهمی در این رمزگذاری ایجاد می‌‌شود که بر شالوده‌ی همین یکسان‌انگاری استوار شده است. آن هم این که مردوک همچون شیری ایستاده بر پشت اژدهای موش‌خوشو بازنموده می‌شود. در دوران پیشاهخامنشی پیوندی صریح و رایج میان مردوک و شیر برقرار نبوده است. به همین خاطر شیر برای بابلی‌ها و آشوری‌ها جانوری مقدس نبوده و نقش‌های شکار شیر از نمودهای دلیری شاه شمرده می‌شده است. چنان که بعدتر در لول داریوش هم تداوم‌اش را می‌بینیم.

پریستاری در برابر ایشتار کماندار ایستاده که نماد ستاره‌ی هشت‌پر بر سرش دیده می‌شود و خوشه‌ی پروین را همچون تسبیحی در دست دارد، در میانه‌شان مردوک (سرنیزه) و نابو بر اورنگی بر دوش اژدها نشسته، بالای نماد سرنیزه‌ی مردوک نماد آشور دیده می‌شود، لول نوآشوری، حدود قرن ۲۷ (ق ۷ پ.م)

مردوک نشسته بر اورنگی که بر دوش موش‌خوشو و نابو رویاروی پیشکش‌آورندگان، بابل، حدود قرن ۱۹ (ق ۱۵ پ.م)

اما دگردیسی نقش مردوک به شیر از این نظر مهم است که شیر نماد مهر است که بنا به حدس من با آشور همتاست. یعنی در دوران هخامنشی تداخل آشور با مردوک به صورت نشت کردن نمادپردازی مهر به مردوک نمود پیدا کرده است. به این ترتیب روایت غلبه‌ی مردوک بر اژدها در انوماالیش با دروغ‌شکن بودن مهر در اوستا ادغام شده است. ایزد مهر که درهم شکننده‌ی دروغ (اژدها) است، دو نمود جانوری و انسانی دارد که در شیر و جمشید تبلور پیدا کرده است. یکی‌شان به شاه و دیگری به جنگاور پیروزمند بدل می‌شوند که با دروغ می‌گریزند و در قالب خدای شهید نخست به دست او کشته می‌شود (جمشید همچون شاه قربانگر گاو/ غروب مهر) و نوبت بعد (فریدون همچون شیر همراه با گاو/ طلوع مهر) بر او غلبه می‌کند.

مردوک پیروز بر تیامت، لول نوآشوری، حدود قرن ۲۶ (ق ۸ پ.م)

مردوک ایستاده بر آبهایی که نماد تیامت شکست خورده‌اند، و موش‌خوشو که مطیع گشته، نگاره‌ی نوبابلی، قرن ۲۵ (ق ۹ پ.م)

همین تصویر است که به طور خاص از دوران کمبوجیه به بعد در رمزگذاری صورت‌های فلکی شکلی نهایی پیدا می‌کند و تا به امروز ادامه پیدا می‌کند. در این رمزگذاری ماری در میانه‌ی آسمان دیده می‌شود که شیری پشت او ایستاده و این صورت فلکی اژدها و اسد است. یعنی تبارنامه‌ی بخشی از صورت‌های فلکی مرسوم به همین داستان بازمی‌گردند و با مضمون مورد نظرمان پیوندی مستقیم دارند.

صورت فلکی اژدها از این نظر اهمیت دارد که در نجوم ایرانی باقی می‌ماند و در جریان انتقال به باختر و تثبیت شدن در بافت مدرن، به بخشی از تصویر آشنای آسمان امروزین بدل می‌شود. این صورت فلکی را در دوران اسلامی «تنین» می‌نامیده‌اند که یعنی اژدها، و ستاره‌ی پر نورش «ثعبان» خوانده می‌شده که یعنی مار. این اختر اخیر به ویژه در مصر اهمیت داشته و زمانی نقش ستاره‌ی قطبی را در این تمدن ایفا می‌کرده است. طوری که جهتگیری پرستشگاه‌های مهم را بر اساس آن تنظیم می‌کرده‌اند.

صورت فلکی اژدها به ویژه از این نظر اهمیت دارد که در اساطیر آسمان شبانه کسوف را به آن مربوط می‌دانسته‌اند. یعنی فرض بر این بود که دلیل خورشید گرفتگی آن است که اژدهای آسمانی خورشید را می‌بلعد و آن را از چشمها پنهان می‌کند. بر این مبنا این رسم در میان ایرانیان رایج بوده که هنگام خورگرفت بر بامها می‌ایستادند و بر تشت و طبل می‌کوبیدند تا اژدها بترسد و خورشید را رها کند. این رسم که نظامی در مخزن‌الاسرار بدان اشاره کرده،[8] به احتمال زیاد از داستان آژیدهاک و جمشید سرچشمه گرفته است.

اژدهای آسمانی که در احکام تنجیم با مریخ در پیوند است و خوی جنگاوری و خشونت دارد،[9] همان آژیدهاک اوستایی است که بر خورشیدی غلبه می‌کند که جلوه‌ی زمینی‌اش جمشید است. یعنی اژدهایی مینویی که بر سقف آسمان خورشید را در کام می‌کشد، اگر در گیتی بازنموده شود، همان ضحاک است که جمشید را به قتل می‌رساند. با توجه به این که خورگرفت اغلب ناکامل است و نیمی از پیکر خورشید را در بر می‌گیرد، شاید تناظری با دونیمه شدن بدن جمشید به دست ضحاک هم در کار باشد.

درست معلوم نیست که چه بخشی از این باورها در دوران هخامنشی وجود داشته است، اما با توجه به حضور صورت فلکی اژدها و رواج داستان ضحاک و جمشید و تناظری که میان جمشید و خورشید برقرار بوده، بعید نیست تاریخ این بازنمایی اختری را بتوان تا این دوران دوردست عقب برد.

لاماشتو، نگاره‌های بابلی و آشوری، ۸۰۰ پ.م

گذشته از این موارد که بدنه‌ی سنت بازنمایی مار در میانرودان را تشکیل می‌دهد، نمونه‌های دیگری از نقش مار را هم داریم که محوریت ندارد و شاید بخشی از آن بازمانده‌ی سنت‌های بسیار کهن بازنمایی این موجود باشد. نمونه‌ی خوبی از این نقش‌ها را درباره‌ی لاماشتو می‌بینیم که از ایزدان فروپایه اما مهیب و ترسناک میانرودانی است.

لاماشتو با دنیای مردگان پیوند داشته و به ویژه نیروی مهیبی بوده که سقط جنین و مرگ نوزادان و سر زا رفتن زنان زائو را به او منسوب می‌دانسته‌اند. تصویرش هم مهیب است و به زنی شبیه است با پستان‌های آویخته که سر شیر و پاهایی پرنده‌سان دارد و دو جانور پستان‌هایش را می‌مکند. لاماشتو اغلب بر پشت خری ایستاده و گاه بر زورقی قرار دارد که بر رود منتهی به دنیای مردگان شناور است. نکته‌ی مهم اینجاست که لاماشتو دو مار در دست داشته است و از این نظر ادامه‌ی مستقیم تصویر جیرفت است که پهلوانی دیوسان را با دو مار در دستهایش نمایش می‌داد.

 

 

  1. رستگار فسایی، ۱۳۷۹: ۱۴۷.
  2. Oppenheim, 2011: 253.
  3. Greenwood, 2011: 317, 323.
  4. Black, Green, and Rickards, 1992: 165.
  5. Wiggermann, 1997: 47-48.
  6. کویاجی، ۱۳۸۰: ۲۲۶-۲۲۷.
  7. وکیلی، ۱۳۹۰.
  8. نظامی، ۱۳۸۰: ج.۱: ۹۷ و ۲۰۰.
  9. شهمردان بن ابی‌الخیر، ۱۳۸۲، ج.۱: ۴۳۴.

 

 

ادامه مطلب: گفتار چهارم: زایش آژیدهاک اوستایی

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب