پنجشنبه , آذر 22 1403

دیباچه

دیباچه

در فضای شعر معاصر پارسی، جریانی غالب وجود دارد که از ابوالقاسم لاهوتی آغاز می‌شود و به شاعران نوپرداز گریزان از وزن و قافیه‌ی امروز ختم می‌شود. این جریان حدود یک قرن پیشینه دارد، و انبوهی از کتابها و نوشتارها و نشریه‌ها را پدید آورده و به ویژه در چند دهه‌ی گذشته جریان غالب بر فضای ادبی روشنفکران ایرانی بوده است. این خوشه از منشها را شاعرانی پدید آورده‌اند که از نظر سیاسی چپ‌گرا و معمولا کمونیست، از نظر سازمانی معمولا عضو حزب توده، و از نظر زبان و بیان معمولا بی‌بهره از شکوه زبان کلاسیک پارسی بوده‌اند. ناگفته پیداست که در اینجا تنها سرِ آن دارم تا نمایی کلی از این مسیر را طرح کنم و برای تمام «معمولا»هایی که ذکر شد، استثناهایی نسبی هم می‌توان یافت.

قالبی ایدئولوژیک بر نگارش تاریخ این جریان مسلط است، که بر اساس آن نیمایوشیج پدر شعر نوست و نوآوریهای او در زبان پارسی بی‌سابقه، زاینده، ارزشمند و بی‌نظیر بوده‌ است. بر مبنای این قالب، پیشینه‌ی این جریان قبل از نیما به دست فراموشی سپرده شده، و از طرح پرسش درباره‌ی شخصیتهای دیگرِ عضو این جریان و دستاوردهایشان غفلتی رخ نموده است.

اگر بخواهیم پیشینه‌ی این جریان را قبل از ورود نیما به صحنه روایت کنیم، باید نخست بر ابوالقاسم لاهوتی متمرکز شویم که از سویی از میان این کسان، بیشترین حجم نوشتارها از او باقی مانده، و از سوی دیگر به خاطر نقش سیاسی و اجتماعی نمایان و برجسته‌اش داوری درباره‌اش به نسبت آسان‌تر از دیگران است.

هنگام داوری درباره‌ی شخصیتهایی مانند لاهوتی، دو سویه و و دو بستر از افراد، بر اساس دو رده‌ی متفاوت از شاخصها و معیارها باید مورد توجه قرار گیرد. معیارهایی که البته می‌توانند جمع‌پذیر و هم‌سازگار هم باشند. یک سویه‌ی این شخصیتها، سویه‌ی تاریخ و اجتماعی‌شان است و به نقشی مربوط می‌شود که در تاریخ معاصر ایران زمین ایفا کرده‌اند. سویه‌ی دیگر، به آفریده‌های ادبی‌شان مربوط می‌شود و معیارهایی زیبایی‌شناسانه و ادبی را در اولویت نخست قرار می‌دهد.

درباره‌ی هریک از این شخصیتها، که ابوالقاسم لاهوتی نمونه‌ای از ایشان است، باید درباره‌ی دو امرِ وابسته به هم، اما مجزا داوری کرد. یکی، نمود شخصِ مورد نظر در سطح اجتماعی است. پرسشهای محوری در این زمینه آن است که که فرد عضو چه سازمانهایی بوده، در چه نهادهایی چه نقشی ایفا کرده، چه موضع سیاسی، چه رویکرد اجتماعی، و چه نمایشنامه‌ای برای خود قایل بوده و کدام نقاب را بر چهره می‌زده و چه کردارهایی را چرا و چگونه انجام داده است. داوری در این سطح، بر مبنای قدرتی که فرد در نهادها از آن برخوردار بوده و آن را ایجاد کرده، و تاثیری که بر افزایش یا کاهش قلبم خویش و دیگران گذاشته، سنجیده می‌شود. بر این مبنا، تصمیم‌گیری درباره‌ی انگاره‌ی فرد نوعی داوری اخلاقی است که در بستری تاریخی انجام می‌پذیرد و اثرهای بازمانده از فرد بر خودش و دیگری‌ها را وارسی می‌کند.

سویه‌ی دیگر، به لایه‌ی فرهنگی مربوط می‌شود. پرسشهای اصلی در این حوزه آن است که شخصِ مورد نظر در چه سبکی، با چه رسانه‌ای، چه پیام و مضمون و محتوایی را با چه کیفیتی تولید می‌کرده و منش‌هایی را که آفریده چگونه پراکنده می‌ساخته و واکنش مخاطبان بدان چگونه بوده است. معیارهای حاکم بر سنجش معنا، به پیچیدگی محتوای پیام، یا درستیِ آن، و پشتوانه‌ی داناییِ آن مربوط می‌شوند. این معیارها باید با سنجه‌های زیبایی‌شناسانه‌ای گره بخورند که کیفیت و سلامت و زیبایی یک اثر فرهنگی را مورد پرسش قرار می‌دهد و آن را در شبکه‌ی فرآورده‌های مشابه ارزیابی می‌کند.

ناگفته پیداست که داوری اخلاقیِ اجتماعی اولی و داوری زیبایی‌شناسانه‌‌ی فرهنگیِ دومی با هم ارتباط دارند و یکدیگر را تشدید یا تضعیف می‌کنند، اما به هر صورت به دو حوزه‌ی مستقل شناختی ارتباط دارند و ممکن است کسی در یکی ردپایی ارجمند از خود به جا گذارد و در دیگری موجودیتی نکوهیده داشته باشد. هرچند چنین وضعیتی بسیار به ندرت پیش می‌آید و معمولا رشد و شکوفایی «من» در هر چهار سطح فراز به شکلی هماهنگ و اندام‌وار ممکن می‌شود.

بر این مبنا، ارزیابی ابوالقاسم لاهوتی و کسانی که هم‌مسلک او بوده‌اند و بنیانگذاران شاخه‌ای سلطه‌گر از شعر معاصر ما محسوب می‌شوند، باید بر اساس شواهد و داده‌هایی رسیدگی‌پذیر و مستند استوار شود. از آنجا که لاهوتی بخش عمده‌ی عمر خود را در سرزمینهای ایرانیِ تسخیر شده به دوست روسها گذراند، و دوستان و همکارانش هم در چنین زمینه‌ای به فعالیت مشغول بودند، شناخت تاریخ سرزمینهای ایرانیِ جدا شده از کشور ایران در قرن نوزدهم به عنوان زمینه‌ای نظری برای فهم بحث کنونی ضرورت دارد. برای هموار ساختن این راه، در بخش نخست از این کتاب ابتدا به طور فشرده تاریخ سرزمینهای ایران شمالی (قفقاز و آسیای میانه) را مرور می‌کنم و به خصوص داده‌هایی که به کارِ ارزیابی نقش لاهوتی و یارانش می‌آید را بیشتر مورد تاکید قرار می‌دهم. بعد، به زندگی لاهوتی و در نهایت به شعر او خواهم پرداخت و در مقام پیوستی کوتاه، به زندگی و آثار دو تن از دوستانش –شمس کسمائی و تقی رفعت- نیز اشاره خواهم کرد.

 

 

ادامه مطلب: بخش نخست: تاریخ سرزمین باخته – پیش درآمد

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب