پنجشنبه , آبان 17 1403

گفتار هشتم: فرآیند

گفتار هشتم: فرآیند

یک نفس ساز و صد جنون آهنگ        کس چه داند که در چه سلسله‌ایم

پهلوی عجز ما مگردانید         چون زمین خوابگاه زلزله‌ایم

هنگامی که تنفس می‌کنیم، مجموعه‌ای از عناصر عصبی-عضلانی در بدنمان به کار می‌افتند. انقباض برخی از عضلات و انبساط برخی دیگر باعث گشوده شدنِ قفسه‌ی سینه و مکیده شدنِ هوا به درون شش‌ها می‌شود. این حادثه یک کنش است. روابطی که در میان مجموعه‌ای از عناصر (عضلات، استخوان‌ها، اعصاب) جریان یافته‌اند به دگرگونی‌ای در سیستم می‌انجامند که با کارکرد کلی آن، یعنی بقا، پیوند دارد.

برخلاف آنچه نظریه‌پردازان دهه‌ی ۱۹۷۰ میلادی گمان می‌کردند، لزومی ندارد پیوند کنش با کارکرد کلی سیستم این قدر همسو باشد. ما ممکن است همین عمل تنفس را برای کژکارکردی مثل مکیدن دود سیگار به درون شُشِمان انجام دهیم و به این وسیله بختِ بقای خود را کاهش دهیم. دست‌های صادق هدایت هنگامی که خودکشی می‌کرد و پاهای سربازان ارتش عراق زمانی که به ایران حمله می‌کردند در حال انجام دادن کنش‌هایی بودند که با هدفِ بدیهی بقای سیستم‌شان تعارض داشت. با این همه، این امر مانع از این نیست که این روندها را هم کنش بنامیم. یعنی لزومی ندارد که کنش عقلانی و خردمندانه و پیروزمندانه باشد، همین که از روندهای کارکردی درونزاد سیستم برخیز، بسنده است.

ترکیب کنش‌ها و رخدادها به دگرگونی‌های کلی سیستم می‌انجامد. این دگرگونی‌ها در سطوح گوناگون و به شکل لایه لایه و مرحله به مرحله از انباشته شدنِ شبکه‌‌هایی از رخدادها و کنش‌ها و مفصل‌بندی شدنشان با هم پدید می‌آیند. هریک از این مجموعه‌های ساختاری/ کارکردی تفکیک‌شده و تخصص‌یافته را یک فرآیند می‌نامیم.

حالا می‌توانیم بار دیگر به مفهوم خط‌راهه‌ی پویایی سیستم نگاه کنیم و آن را دقیق‌تر بفهمیم. خط‌راهه‌ی رفتار سیستم بر فضای حالتش از ترکیب دو خط‌راهه‌ی دیگر پدید می‌آید که از فضاهای حالت ساختار و کارکرد سیستم پدید آمده‌اند. به عبارت دیگر ساختار، در ترکیب با کارکرد، پویایی سیستم را تعیین می‌کند.

پاره‌ی نخست: گریز

راحت در این بساطِ جنون‌خیز مشکل است* مخمل اگر شوی، نتوان تن به خواب داد

سستی چه ممکن است رود از بنای عمر؟* نتوان به هیچ پیچ و خم این رشته تاب داد

هدف نهایی سیستم از سازماندهی فرآیندها آن است که بر تنش غلبه کند. رفع تنش از دو راه ممکن است.

چنان‌که گفتیم، محرک اصلی رفتارِ سیستم تنشی است که به جدایی وضعیت موجود از مطلوب منتهی می‌شود. سیستم برای رهایی از فشار تنش باید به شکلی وضعیت موجود و مطلوب را بر هم منطبق کند.

ساده‌ترین راه برای این کار آن است که وضعیت موجود را مشتقی از وضعیت مطلوب در نظر بگیرد. یعنی کنش‌ها را تداومِ رخدادها فرض کند. در چنین شرایطی، کارکرد از کشمکش با ساختار دست بر می‌دارد و به شکلی محافظه‌کارانه حراست از آن را ترجیح می‌دهد. چنین سیستمی می‌کوشد در نزدیکی جذب‌کننده‌ای که در اختیار دارد باقی بماند و خط‌راهه‌اش را از پرسه زدن در اطراف باز دارد. چنین سیستمی تصویرِ وضعیت مطلوب را فدای وضعیت موجود می‌کند و حفظ دومی را بر جست‌وجوی جسورانه‌ی اولی ترجیح می‌دهد. این شیوه‌ی رفع تنش را گریز می‌نامیم.

آشناترین مثال‌ها در مورد گریز به سیستم‌های روان‌شناختی مربوط می‌شوند. وقتی مردم سرِ خود را با مسائلی کوچک و حاشیه‌ای گرم می‌کنند تا مشکلات بزرگ زندگی نادیده ‌گرفته شود، وقتی برای پرهیز از رویارویی با فراز و نشیب‌های زندگی به مواد مخدر پناه می‌برند، و وقتی ندیدن را بر دیدن و نفهمیدن را بر فهمیدن ترجیح می‌دهند، شکلی از گریز را در سطح روانی به نمایش گذاشته‌اند.

پاره‌ی دوم: سازگاری[1]

مطلبی گر بود از هستی همین آزار بود         ورنه در کنج عدم آسودگی بسیار بود

زندگی جز نقد وحشت در گره چیزی نداشت         کاروانی رنگ و بو را رفتنی در بار بود

غنچه­ای پیدا نشد، بوی گلی صورت نبست         هرچه دیدم زین چمن یا ناله یا منقار بود

قصر گردون را ز پستی رفعت یک‌پایه نیست           گردنِ منصور را حرف بلندش دار بود

مصدر تعظیم شد هرکس ز بدخویی گذشت          نردبانِ اوجِ عزت وضع ناهموار بود

دومین راه برای چیرگی بر تنش آن است که وضعیت مطلوب به رسمیت پذیرفته شود و فاصله‌اش از وضعیت موجود درک شود. در این شرایط، سیستم پویایی خود را حفظ خواهد کرد و جذب‌کننده‌ای را که در اختیار دارد رها می‌کند تا جذب‌کننده‌ی مناسب بعدی را تصاحب کند. در چنین سیستمی کارکرد در وظیفه‌ی به حرکت در آوردن ساختار کامیاب می‌شود. پس وضعیت موجود طرد می‌شود تا سیستم به سوی وضعیت مطلوب حرکت کند. یعنی خط‌راهه به پیمودنِ آزادانه‌ی فضای حالت ادامه می‌دهد. این حالت را سازگاری می‌نامیم.

برای این‌که بحث کمی عینی‌تر شود، فرض کنید کسی با یک مسئله‌ی عاطفی روبروست، مثلاً با همسرش دعوا کرده است! و به این دلیل تنشی را در سیستم روانی‌اش تجربه می‌کند. چنین سیستمی مجموعه‌ای از رخدادها -فحش و فحش‌کاری با همسر، کتک‌کاری، قهر و…- را تجربه کرده و حالا می‌خواهد با کنشی از بارِ این تنش بکاهد. او دو راه را در پیش خواهد داشت:

اگر این آدم بتواند خودش را متقاعد کند که آنچه داده هیچ ایرادی نداشته و خیلی هم به نفعش شده و هیچ مشکلی هم پیش نیامده و دنیا در بهترین وضعیت خودش قرار دارد، دست به گریز زده است. چنین کسی هیچ رفتار هدفمندی در رابطه با رخدادهای تنش‌زای بیرونی انجام نخواهد داد و احتمالاً خواهد کوشید به زندگی عادی‌اش ادامه دهد، در حالی که تنش یادشده همچنان در این زندگی لانه کرده و بر آن سنگینی می‌کند.

از سوی دیگر، اگر این آدم دلیل ناراحتی‌اش را به درستی بشناسد و آن را وارسی کند و بهترین حالت ممکن را تصور کند و برای دستیابی به آن تلاش کند، در راستای سازگاری کوشیده است. در این حالت زندگی فرد پیش و پس از بروز تنش متفاوت خواهد بود. بعد از رویارویی با تنش، صرف‌نظر از این‌که نتیجه و دستاورد چه باشد، تنش به شکلی در کنش‌های فرد منحل خواهد شد و بنابراین دیگر به صورت تنشِ اولیه وجود نخواهد داشت.

یک مثال دیگر: اروپاییان هنگامی که در سده‌ی سیزدهم با طاعون همه‌گیری روبرو شدند، آن را ناشی از خشم الاهی پنداشتند و وضعیت موجودشان را پذیرفتند و کوشیدند نظم سابق زندگی خود را حفظ کنند. در نتیجه، حدود یک سوم جمعیت اروپا در اثر طاعون از بین رفت و کل ساخت اجتماعی‌شان از هم فرو پاشید. همین اروپاییان هنگامی که بیماری ایدز و خطر همه‌گیری‌اش را شناختند، کوشیدند تا راه‌هایی برای درمان یا پیشگیری از آن بیابند. واکنش اولِ جامعه‌ی اروپاییان به طاعون از جنس گریز و به ایدز از نوع سازگاری بوده است.

تاریخ اندیشه انباشته از نام کسانی است که بسته به انقلابی یا محافظه‌کار بودنِ دیدگاهشان، گریز یا سازگاری را تبلیغ می‌کردند. یکی از کسانی که چارچوبی فلسفی برای دفاع از گریز طراحی کرده فیلسوف مشهور آلمانی لایب‌نیتس[2] است. این ریاضی‌دان و فیلسوف برجسته معتقد بود که جهان همواره در بهترین وضعیت ممکن خود قرار دارد، چرا که قوانین عقل‌مدارانه‌ی طبیعت بهترین شکلِ ممکن را به آن بخشیده‌اند. یکی از کسانی هم که با دفاع از سازگاری او را نقد کرد ولتر بود. ولتر کتاب ساده‌لوح[3] را بر مبنای شخصیتی به نام دکتر پانگلوس نوشت که تمام بلاها و حوادث ناگوارِ ممکن بر سرش می‌آمد اما در باورش به این‌که جهان بهترین وضعیت ممکن را دارد خللی وارد نمی‌آورد. ولتر در برابر لایب‌نیتس نماینده‌ی سازگاری در برابر گریز است.

سیستم‌هایی که از تنش می‌گریزند، در نهایت، سریع‌تر از سیستم‌های سازگارشونده در برابر فشار محیط از پای در می‌آیند. یک دلیل عمده‌ی این مطلب هم پویایی بیشترِ سیستم‌هایی است که سازگاری را بر می‌گزینند. سیستم‌های گریزنده می‌کوشند خود را در اطراف جذب‌کننده‌ای تثبیت کنند که مثل همه‌ی جذب‌کننده‌های دیگر خصلتی موقتی دارد و تنها برای شرایط خاصی ارزشمند است. به همین دلیل هم با از میان رفتن آن شرایط و رویارویی با جذب‌کننده‌ی خطرناک تعادل با محیط موجودیت خود را از دست می‌دهند.

 

 

  1. adaptation
  2. Gottfried Wilhelm von Leibniz (1646-1716)
  3. كانديد در زبان لاتين و زبان‌های اروپايی به معنای ابله و ساده‌لوح است و با كانديدا به معنای نامزد مقام‌های عمومی تفاوت دارد. هر چند به تازگی گويا در بعضی جاها اين دو واژه را (شاید به حق) جا به جا به كار مي‌برند

 

 

ادامه مطلب: گفتار نهم: سیستم خودزاینده

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب