گفتار سوم: دلالت های بیرونی قدرت
چگونه فردی قدرتمند شناخته میشود؟ بنا بر تعاریف مطرح شده دربارهی پویایی قدرت، فردی قدرتمند شمرده میشود که ارادهاش، اردهی دیگران را تعیین کند. اما چطور ممکن است دیگران پیرو اراده یک فرد شوند؟
از سه راه ارادهی فرد قدرتمند بر ارادهی دیگری غلبه کرده و آن را تعیین میکند:
۱) متقاعد شدن: اگر فردی زبان و هدف مشترکی با دیگری پیدا کند، متقاعد میشود که خواست او را اجابت کند؛
۲) ترس: فرد برای پرهیز از رنج به کاری تن میدهد؛
۳) طمع: شخص برای کسب لذت به کاری دست می زند.
در سرمشق نظری زروان، طمع و ترس نمودهای لذت و رنجاند. اگر کسی را به آسیب دیدن از عملی تهدید کنند، برای پیشگیری از رنج از انجام آن کار پرهیز میکند و اگر برای انجام عملی به او وعدهی پاداش داده شود، برای کسب لذت به آن کار مبادرت میکند. در صورتی که اگر کسی را برای انجام کاری با تشریح خوبی و درستی آن قانع کنند، برای افزایش معنا دست به عمل خواهد زد. بنابراین قدرت، در لایهی اجتماعی، در اتصال با لایهی فرهنگی و روانی که جایگاه معنا و ترس و طمعاند، عمل میکند.
وقتی پزشکی برای حفظ سلامتی فرد، پرهیز از بعضی مواد غذایی را به او توصیه میکند، در واقع به پشتوانهی نظام دانایی، او را متقاعد کرده است. متقاعد شدن با پایبندی همیشگی به یک عمل همراه است، چه نظارت بیرونی باشد چه نباشد.یعنی اگر نظارت پزشک وجود نداشته باشد، بیمار همچنان به پرهیز ادامه خواهد داد.
برخلاف آن اعمالی هستند که به واسطهی ترس انجام میشوند. یعنی به محض برداشته شدن عامل تهدید کنندهی بیرونی انجام عمل یا ترک آن متوقف میشود. نیروی انتظامی به مغازهداری امر میکند جنسی را در ویترین مغازه قرار ندهد. عامل انجام عمل در این مورد ترس است و اگر نظارتی وجود نداشته باشد، احتمالاً فرد از آن سر باز خواهد زد.
نکتهی جالب این که گاهی فرد امر کننده، موافقتی با دستوری که صادر میکند ندارد، اما نمایندهی نهادی است که ارادهی او را به کمک طمع و چه بسا ترس، تعیین میکند.
وقتی افراد بدون لذت و فقط برای پول کار میکنند هم، چنین وضعیتی حاکم است. یعنی موتور محرک آنها برای انجام کار طمع است.
نمونهی جالب دیگر در توضیح شرایط غلبهی ارادهی یکی بر دیگری، پوشیدن لباس مخصوص جشن فارغالتحصیلی دانشگاه است، که احتمالاً در روزهای دیگر زیبا به نظر نمیرسد و کسی حاضر نخواهد بود آن را به تن کند. اما در آن روز خاص با خوشحالی و اشتیاق پوشیده و حتی در عکسهای روز پایان دوران تحصیلی ثبت میشود. چنین اشتیاقی برای پوشیدن یک لباس نازیبا و ثبت تصویر خود در آن به دلیل معنای خاصی است که آن لباس حمل میکند. بر تن کردن لباس فارغالتحصیلی نشانهی درس خوانده بودن فرد و همچنین عضویت او در نهاد مهمی است که قلبم زیادی در آن وجود دارد.
با تحلیل این نمونهها میتوان به این نتیجه رسید که معادلات قلبم در همهی رفتارهای انسانی جریان دارد و افراد برای کسب آن یا از ترس از دست دادنش دست به رفتارهای گوناگونی میزنند.
تمرین:
۱) آخرین بار در چه موقعیتی به خاطر ترس از قدرت، ارادهای را پذیرفتید و دست به عملی زدید که اگر نمیترسیدید آن را انجام نمیدادید؟
۲) آخرین بار چه رفتاری را در جهت ارادهی قدرت برای برآوردن طمعی انجام دادید؟
برای فهم جایگاه قدرت در سرمشق نظری زروان همواره لازم است غایتهای نهایی سیستمهای انسانی یعنی قلبم را در نظر داشته باشیم. برای مثال چیزی مثل پول که علامت قدرت و لذت است، به حفظ بقا و دستیابی به جایگاه اجتماعی مناسبتر کمک میکند. پس تلاش برای به دست آورد پول در واقع تکاپوی افراد در مسیر چیزهایی است که وعدهی بالارفتن قلبم را میدهند. از طرف دیگر ترس از جریمه و تنبیه شدن، همان ترس از دست دادن یا کم شدن قلبم است. بنابراین متقاعد شدن افراد برای انجام کارها یا سرباز زدن از آنها متقاعد شدن آنها دربارهی میزان و چگونگی افزایش قلبم است.
البته گاهی اوقات ممکن است عاملی بتواند چنین معادلهی صریح و سرراستی را به هم بزند و فردی با وجود آگاهی از کاهش متغیرهای لذت، بقا و قدرت و فقط با اعتقاد به درستی یک عمل به آن اقدام کند. در این صورت معنا چنان اهمیتی یافته که میتواند بر متغیرهای دیگر غلبه کند. بنابراین نقش معنا در متقاعد شدن افراد بسیار مهم است.
بنابراین میتوان دلایل انصراف افراد از ارادهی خود و پذیرش ارادهی دیگری را اینطور جمعبندی کرد:
۱) غلبهی معنا (لایه ی فرهنگی)؛
۲) غلبهی ترس با احتمال کم شدن لذت (لایه ی روانی)؛
۳) غلبهی طمع با احتمال افزایش لذت (لایه ی روانی).
لازم است این نکته را اضافه کنیم که در دنیای امروز، برخلاف جوامع بدوی و خطرهای مداوم زندگی در قبیلههایی که در جنگ و ستیز با یکدیگر بودند، نمیتوان با تهدید بقا، ارادهای را به دیگران تحمیل کرد. یعنی کسی به خاطر خطری که بقایش را تهدید کند، دست از قدرت نمیکشد و تهدید بدنی برای انجام کارها در جوامع امروزی امری نادر است. در این صورت بیشتر انتخابهای روزانه در همان لایهی فرهنگی و روانی صورت میگیرد.
در بیشتر مواقع این سه عامل در هم آمیختهاند و طمع، ترس و متقاعد شدن در کنار هم به انتخاب گزینهای منجر میشود. اما همواره یکی از آنها بر دیگران غالب است. از طرف دیگر متقاعد شدن تفاوت عمدهای با دو عامل دیگر دارد. وقتی فردی متقاعد میشود، ارادهاش تغییر شکل پیدا میکند اما همچنان وجود دارد. فرد در این امر عاملی خودمختار است و ارادهاش تعدیل نمیشود، بلکه تغییر جهت میدهد و بازآرایی میشود.
یعنی وقتی شخص متقاعد میشود که رفتاری درست است، همچنان با ارادهی خودش عمل میکند، اما این اراده با ارادهی دیگری همراستا شده است. نشانهی خودمختاری در عمل چنین شخصی این است که ممکن است به آن معنا شک و دربارهاش چون و چرا کند و در نهایت با انتخاب رفتار خود به جای تغییر در ارادهی فردی با ارادهی دیگری هم جهت شود. در صورتی که اشخاص در برابر ترس و طمع مانند ماشین عمل میکنند و بدون اختیار و فقط برای رسیدن به لذت یا دوری از رنج دست به رفتار میزنند. البته در رفتارهایی که مبنای آن طمع است میتوان ردپایی از اراده دید اما این ارادهمندی به میزان قلبم وعده داده شده بستگی دارد. گاهی وعدهی قلبم آن قدر زیاد است، که رفتار فرد در برابرش از ترس هم جبریتر و خطرناکتر میشود. در این حالت شخص بدون هیچ چون و چرایی برای برآورده شدن آن وعده دست به هر عملی میزند.
در دیدگاه زروان، گذار جوامع از شکل سنتی به مدرن از چنین الگویی تبعیت کرده است. در این تعبیر، این تحول بزرگ، همان گذار از ترس به طمع است. به این ترتیب که در جوامع سنتی، عامل محرک فرد ترس از نیروهای اجتماعی قدرتمند و در نتیجه انتخاب رفتار بر اساس خواست آنها بود. مثلاً ترس از عقوبت آسمانی، بدنامی یا طرد شدن، عامل محرک او برای کار و تلاش شبانهروزی بود. اما امروزه چنین ترسهایی تقریباً بی معنیاند و در عوض فرد در طمع چیزهایی کار میکند که در فرهنگ مصرفگرا، وعدهی قلبم میدهند؛ جدا از این که واقعاً قلبم را افزایش میدهند یا خیر که بنا بر شواهد در بیشتر مواقع چنین دستاوردی ندارند.
ذکر این مثال البته برای روشن شدن بحث و در جایگاه یک ایده مطرح شد و اثبات و تفسیر آن نیاز به شرح بیشتری دارد که در این مجال نمیگنجد. با این حال پرسشی مطرح میشود که باید دربارهاش تأمل کرد. به راستی چه بخشی از وعدهها یا ترسهایی که فرد با آن روبهرو میشود، موجب لذت یا رنج است و قلبم او را کاهش یا افزایش میدهد و چه بخشی از آنها فقط علائم و کدهای قلبماند؟ مثلاً طرد اجتماعی یا بدنامی رنج نیستند، با این حال منتهی به رنج میشوند یا پول که نه قدرت است و نه لذت، اما ممکن است هر دو را رقم بزند. برای تفکیک قلبم از کد قلبم ابتدا باید با مفهوم کدگذاری قلبم آشنا شویم.
تمرین:
در طی یک هفته، انتخابهایی را که به ارادهی خودتان مربوط نبوده است فهرست و مشخص کنید که کدام عمل را به دلیل ترس، طمع یا متقاعد شدن انجام دادهاید. احتمالاً از نتیجهی این تمرین متعجب خواهید شد.
ادامه مطلب: گفتار چهارم: راهبردهای افزایش قدرت
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب