پنجشنبه , آذر 22 1403

بخش اول: ايزدان کهن آريايی – گفتار نخست: چارچوب تاريخی

بخش اول: ايزدان کهن آريايی

گفتار نخست: چارچوب تاريخی

1. ایران زمین پهنه‌ای گسترده و بزرگ است که از دیرباز اقوامی بسیار در آن زیسته‌اند. قلمروی گسترده که از کوه‌‌های هندوکوش در شرق تا دشت‌‌های ورارود در کرانه‌ی مدیترانه در غرب، و از دریای خوارزم و مازندران در شمال تا خلیج فارس در جنوب ادامه دارد. پهنه‌ی جغرافیایی آن امروز بخش عمده یا تمامیِ قلمروِ کشورهای زیادی را در بر می‌گیرد، و گستردگی تمدن آن تا آغازگاه ظهور نخستین شهرها و مراکز نویسایی تا ابتدای هزاره‌ی سوم پ.م امتداد می‌یابد.

تا صد و پنجاه سال پیش، تمام اقوام ساکن در این قلمرو ایرانی خوانده می‌شدند، و این سنت دست کم در جریان بیست و پنج قرن گذشته که مفهومی یگانه به اسم دولتِ ایران و کشور ایران به لحاظ سیاسی وجود داشت، پا برجا بود. خواه در زمانی که این ماهیت سیاسی حضوری راستین و عینی داشت، و چه در دوران‌هایی که این یکپارچگی اجتماعی و سیاسی به دلیل حمله‌های بیرونی دچار فروپاشی می‌شد و دوره‌هایی از تجزیه پدید می‌آمد که نیروهایی رقیب، همگی برای بازسازی همان ماهیت یکتای «ایران» به کشمکش با هم می‌پرداختند.

با این وجود، تاریخ ایران زمین به بیست و پنج قرن یاد شده محدود نمی‌شود. پیشینه‌ی تمدن نویسا و شهرهای چند هزار نفره و مردمان یکجانشین کشاورز در این قلمرو به بیست و پنج قرن پیش از ظهور کشور یگانه‌ی ایران می‌رسد. به این ترتیب دولتِ متمرکزِ ایرانی در میانه‌ی تاریخ ایران زمین پدیدار شد، و نه در سرآغاز آن. پیش از دوران یاد شده، اقوامی قفقازی، دراویدی، سامی، و آریایی در گوشه و کنار ایران زمین می‌زیستند و هر یک نظام‌های خاصی از عقاید و باورها و اساطیر را برای خود پدید آورده بودند.

این مجموعه‌ی رنگارنگ البته چندان هم با مفهوم امروزین ایران بیگانه نبود. چرا که این جوامع از راه روابط متراکم بازرگانی، مهاجرت‌های همیشگی اقوام کوچگرد، و جنگ‌هایی پیاپی مدام با هم تماس داشتند و چیزی شبیه به جامعه‌ی یگانه‌ی ایرانی را در شکلی جنینی، پیشاپیش پدید آورده بودند. هرچند هنوز به مرتبه‌ی تأسیس دولتی یکپارچه بر کشیده نشده بود، و این همان گام مهمی بود که برای نخستین بار هخامنشیان در پیمودنش کامیاب شدند.

روند اتحاد سیاسی این اقوام همسایه در قرن هفتم و ششم پ.م با نقش‌آفرینی مردمانی آریایی آغاز شد که نیاکانشان در قرون دوازدهم پ.م طی دومین موج کوچ هند و ایرانیان در جنوب و غرب ایران زمین جایگیر شده بودند. در میانشان مادها و پارس‌ها از باقی نامدارتر بودند و همان‌ها کار یکپارچگی سیاسی ایران زمین را با تکیه بر دولت‌‌های باختری این قلمرو ممکن ساختند. همزمان جوامع دیگری نیز در ایران شرقی وجود داشتند که از نام و نشان‌شان کمتر خبر داریم. اما اقتدار دولت‌شهرهای بزرگی مانند بلخ نشان می‌دهد که پیش از انقلاب هخامشیان هم بر پای بوده‌اند.

شایسته‌تر آن است که تمدنِ بالیده در این سرزمین را به نامی که برای دو هزار سال داشته، ایرانی، و اقوام نو آمده را همچنان که داریوش بزرگ در کتیبه‌هایش نام نهاده است، آریایی بخوانیم. چرا که برخی از این قبایل مانند سکاها تا دیرزمانی در پیرامون مرزهای ایران زمین زیستند و برخی دیگر مانند سارمات‌ها هرگز به این قلمرو وارد نشدند و در نهایت راه خود را به سوی اروپا یا مرزهای چین گشودند. به بیان دیگر،‌ تمدن ایرانی و کشور ایران دولتی بسیار بزرگ و پهناور بود که با راهبریِ قبایل آریایی نو آمده در زمینه‌ای چند قومی و کهنسال مستقر شد، بی آن که کلیت آن قبایل آریایی را در بر بگیرد و در خود جذب کند، و بی آن که یکپارچگی و همزمان چندگانگی این اقوام را خدشه‌دار نماید.

‌نخستین نشانه‌های تاریخی از قبایل آریایی‌ به قرن هفدهم و هجدهم پ.م باز می‌گردد. یعنی زمانی که نخستین موج مهاجران آریایی از دو سوی شمال دریای خزر به سمت جنوب حرکت کردند و از سویی قلمرو خوارزم و بلخ را تسخیر کردند و از سوی دیگر آناتولی را گرفتند و تا شمال میانرودان پیش آمدند. این قبایل آریایی به سلاحی خطرناک -گردونه‌ی جنگیِ اسب‌دار- مسلح بودند. به کمک این جنگ افزار نوظهور و انضباط نظامی ناشی از زندگی کوچگردانه، این مردم زنجیره‌ای از دولت‌ها را در دورادور هسته‌ی مرکزی ایران زمین پدید آوردند. در ایران شرقی دولت‌شهرهایی که بعدها به استان‌‌های هخامنشی مرو و بلخ و خوارزم و سغد تبدیل شدند پایه‌ریزی شدند. در غرب، دولت هیتی در آناتولی و دولت میتانی در شمال میانرودان ظاهر شدند و قبایلی کاسی که از کوه‌‌های زاگرس می‌آمدند، جنوب میانرودان را گرفتند و دولت کاسی را بنا نهادند که پانصد سال دوام آورد. تمام این دولت‌‌های غربِ ایران زمین از لایه‌ای از جنگاوران آریایی تشکیل می‌یافت، که با زمینه‌ای از اقوام هوری و کلدانی و آرامی در آمیخته بودند.

بقایای به جا مانده از این اقوام، نخستین شواهد مدون در مورد دین ایرانیان باستانی را به دست می‌دهد. نام ایزدانی مانند مهر و زروان و اهورا برای نخستین بار در متون و کتیبه‌های این مردمان ثبت شد، و خدای بزرگ میتانی که اسورَه (شکلِ ‌کهن‌تر همان اَهورا) خوانده می‌شد، بعدها به خدای بزرگ دولت آشور تبدیل شد و نام این کشور توسعه طلب را تعیین کرد.

حدود پانصد سال بعد از این موج، دومین جریان از قبایل آریایی به ایران زمین وارد شدند و اینها همان مردمی بودند که در نهایت اتحاد این قلمرو جغرافیایی را ممکن ساختند. آنچه ما در مورد دینِ این قبایل می‌دانیم، از آن رو اهمیت دارد که عناصر معنایی آن در نهایت شالوده‌ی دین زرتشتی و سایر ادیان رایج در پهنه‌ی ایران را بر ساخت. این موج، از خاستگاهی برمی‌خاست که در روایت‌‌های اساطیری ایرانویج نامیده می‌شد. از آنجا که تا پیش از این تاریخ نشانی نوشته شده از این مردمان در دست نداریم، نمی‌دانیم ایرانویجِ واقعی کجا بوده است. شواهد باستان‌شناسانه به مرکز جمعیتی مهمی در شمال دریای سیاه و فاصله‌ی دریای سیاه و دریای مازندران اشاره می‌کنند، و شواهد بازمانده از متون باستانی به مرکز دیگری در خوارزم و آسیای میانه ارجاع می‌دهند.

شواهد باستان‌شناسانه نشان می‌دهد که در واقع کمربندی از جمعیت‌های پراکنده‌ی آریایی در کل بخش‌های شمالی اوراسیا از مغولستان خارجی تا کرانه‌های رود دانوب وجود داشته‌اند و امواج مهاجرت‌های یاد شده از مراکزی متنوع و متفاوت سرچشمه می‌گرفته است. یعنی ما نه یک خاستگاه، که چند سرزمین زادگاه جمعیت‌های آریایی را داشته‌ایم که در کمربندی پهن در شمال ایران زمین و فراسوی شرقی و غربی آن ادامه داشته است.[1] یکی از آنها ایرانویج در ترکستان و آسیای میانه‌ی امروزین بوده که قبایل ماد و پارس و خوارزمیان و بلخیان و سغدیان حرکت خود را از آنجا آغاز کردند و بنابراین در اساطیر ایرانی نامش به یادگار مانده است. احتمالاً فن‌آوری آهن و تمدن سفال خاکستری و همچنین در زمانی کهن‌تر فن‌آوری گردونه‌ی جنگی با چرخ پره‌دار در همین جا آغاز شده و از شرق به سایر نقاط منتقل شده است. مرکز دیگری که کهن‌تر و از نظر تمدنی ابتدایی‌تر هم هست، در اوکراینِ امروزین قرار داشته و احتمالاً مرکزی بوده که اسب برای نخستین بار در آنجا اهلی شده است.

2. در میانه‌ی قرن هفتم پ.م، یعنی همان هنگامی که مادها پادشاهی خود را تأسیس کردند و شکلی ابتدایی از وحدت ایران زمین را ممکن ساختند، لایه‌ای از باورهای آریایی در ایران زمین غلبه یافت که در همان زمان در این منطقه پیشینه‌ای هزار ساله داشت. پیش از ورود آریایی‌ها، دینی چندخدایی، طبیعت‌گرا، روادار، مناسک‌آمیز، غیرفلسفی و غیرانتزاعی در زمینه‌ای از دولت‌های باستانی مستقر در ایران زمین رواج داشت. تقدس در این ادیان در قالب خدایانی انسان ریخت تبلور می‌یافت که هریک از دولت‌شهری کهن برخاسته بودند و معبد مهم و جایگاه مقدسی (مانند رود و کوه و درخت) داشتند. مناسک پرستش و قربانی کردن، ستون فقرات آیین‌هایشان را تشکیل می‌داد، و گروهی از کاهنانِ معمولاً بومی و پایبند به شهر و جایی خاص، اجرا کردنش را بر عهده داشتند. این ادیان طبیعت‌گرا بودند، به سادگی خدایان و نمادها را از همسایگان خویش وام می‌گرفتند، و فاقد هرگونه پیکربندی معنایی انتزاعی و پیچیده بودند. این ادیان به شکلی که امروز شاید برای ما بیگانه بنماید، اما کاملاً بدیهی و طبیعی است، دستگاهی اخلاقی تولید نمی‌کردند و اصولاً کارشان مدیریت ارتباط پرستندگان با نیروهای طبیعی و فراانسانی بود، نه برساختنِ دستگاهی منسجم و یکپارچه برای فهم هستی و تنظیم کردار اخلاقی در آن. ‌

ادیان آریایی اولیه نیز از چارچوبی مشابه پیروی می‌کردند. قبایل آریایی نیز مانند پیشینیان خویش، به نظامی از خدایان طبیعت‌گرا و انسان‌ریخت باور داشتند که ارتباط اندام‌واری با دستگاهی اخلاقی برقرار نمی‌کردند. پیروان این ادیان با میانجی‌گری کاهنانی با خدایان ارتباط برقرار می‌کردند که بقایایشان هنوز در شمن‌های آسیایی میانه دیده می‌شود. دین کهن آریایی‌ها در چند زمینه‌ی تاریخی قابل ردیابی است. کهن‌ترین تدوین از این دین، به ریگ ودا مربوط می‌شود که همین چارچوب باستانی را بدون دخل و تصرف خاصی صورتبندی می‌کند.

گاهان و متون اوستایی اولیه دومین رده‌ی باستانی از ثبت این اساطیر را به دست می‌دهند و بدنه‌شان از متون ودایی جدیدتر هستند، هرچند در میانشان متون بسیار کهن هم می‌توان یافت. این متون برای بازشناسی دین آریایی‌های شاخه‌ی ایرانی اهمیت زیادی دارند، اما چون توسط شاگردانِ پیامبری انقلابی و تندرو یعنی زرتشت نگاشته شده‌اند، بسیاری از ویژگی‌های دین کهن آریاییان را ندارند و فراوان جاهایی هم که بدان اشاره می‌کنند قصد نقد و انکار دارند و نه تایید و تبلیغ. سنن دیگری که بسیار دیرتر (حدود هفت قرن بعد) شکل گرفتند، در یونان و روم باستان، و باز کمی دیرتر (حدود هزار سال بعد!) در اروپای غربی و در میان اقوام گل و سلت تدوین شدند. این سنن به چارچوب ودایی شباهت دارند، و به خوبی اهمیتِ آنچه را که انقلاب زرتشتی نامیده‌ام، آشکار می‌سازند.

 

 

  1. . برای بیشتر دانستن در این زمینه بنگرید به نوشتار «آریایی‌ها…» در کتاب داریوش دادگر (وکیلی، 1390 [الف]: 343-377).

 

 

ادامه مطلب: گفتار دوم: ساختار امر قدسی در يسنه‌

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب