پنجشنبه , آذر 22 1403

گفتار پنجم: مهر ایرانی (۲)

گفتار پنجم: مهر ایرانی (۲)

اردشیر از این نظر اهمیت دارد که گسستی روشن و جدی را با سنت دینی شاهنشاهانِ‌ پیش از خود نشان می‌دهد. در سراسر کتیبه‌های پرشمارِ بازمانده از داریوش بزرگ، که نیمه‌ی بزرگ‌‌‌ترِ تمام کتیبه‌های بازمانده از عصر هخامنشی را تشکیل می‌دهد، تنها نام یک خدا دیده می‌شود و آن هم اهورامزدا است.[1] داریوش با این وجود رواداری دینی خود را با اشاره به «سایر خدایان» و «بقیه‌ی بغان که هستند» نشان داده،‌ اما همواره ایشان را با لقبِ مبهم و عمومیِ «بغان» مشخص کرده و برخلاف سنت کهن کتیبه‌نگاری جهان باستان،‌ از هیچ‌‌‌یک نام نبرده است. این نکته البته جالب است که او برای اشاره به خدایانِ متفاوت با اهورامزدا از واژه‌ي بغ استفاده کرد که به زودی خواهیم دید به طور خاص لقب مهر بوده و بعدتر به صورت نام عمومی‌ای برای خدا درآمده است.

در مورد کاربرد لقب بغ در کتیبه‌های داریوش نظمی چشمگیر وجود دارد که باید گوشزدش کنم. داریوش بزرگ در سراسر کتیبه‌ی بزرگ بیستون تنها دو بار در دو گزاره‌ي پیاپی واژه‌ی بغ را به کار برده و آن هم وقتی است که پیروزی‌های خود را جمع‌بندی می‌کند و آن را به یاری «اهورامزدا و سایر بغان که هستند» منسوب می‌کند.[2] این در حالی است که در همین کتیبه شصت و هفت بار از خدای بزرگ با نام اهورامزدا یاد کرده و هیچ لقبی را برایش به کار نگرفته است. در این کتیبه هیچ خدای دیگری نیز رسمیت ندارد. یعنی تنها از یک موجود مقدس یاد شده و آن هم خدای یگانه‌ی زرتشتیان است. داریوش در این کتیبه بعد از شرح هر رخداد مهمی، و به‌ویژه پس از نقل داستان هر جنگی، این عبارت تکرار شده که «اهورامزدا مرا یاری رساند،‌ به خواست اهورامزدا … را نابود کردم». جالب است که با وجود موقعیت مرکزی و رقابت‌ناپذیر اهورامزدا در این کتیبه‌ی بزرگ و انحصار تقدسی که در اختیار دارد، از نظر کردار و کنشگری به خدایی بیکاره می‌ماند و جز این دو ارجاع هیچ کار دیگری را بر عهده ندارد. یعنی برخلاف سنت دینی میانرودان و ایلام،‌ از مداخله‌ي‌ این خدا در امور و رخدادها نشانه‌ای در دست نیست. نقش او تنها به هماهنگی خواستش با داریوش و یاری کردنِ وی محدود است و نه گردباد و توفان و طاعون بر دشمنان شاه نازل می‌کند و نه عامل هیچ فعل دیگری دانسته شده است.

نگارش نبشته‌ی بیستون در 522 پ.م آغاز شد و تا چند سال بعد که پیروزی‌ای داریوش تکمیل شد، به پایان رسید. بنابراین داریوش در ابتدای دوران زمامداری خود و هنگامی که هنوز سرگرم فرونشاندن شورش‌ها بود،‌ لحن و رفتار یک زرتشتی کامل را داشته است. این شاه زرتشتی در ضمن با سنت دینی باستانی میانرودان و ایلام و مصر و هیتی سرِ سازگاری نداشت و تنها ایزدی یگانه را ستایش می‌کرد که بیشتر به اصلی اخلاقی شبیه بود تا ایزدی نیرومند و جنگاور، چنان که در سنت دینی پیشازرتشتی رواج داشت.

در کتیبه‌هایی که داریوش پس از استوار شدن بر اورنگ سلطنت نگاشت، برای نخستین بار واژه‌ی بغ با بسامد و اهمیتی چشمگیر در کتیبه‌ها ظاهر می‌شود. در کتیبه‌ی الف و ب در نقش رستم، در کتیبه‌ی سوئز (DSz)، نبشته‌ی الوند و در کتیبه‌های DSe، DSf، DSs و DSt از شوش، سخن خود را با عبارتِ «بَگَه وَزْرَکَه اَهورَه‌مَزدا» آغاز می‌کند، که یعنی «اهورامزدا بغِ (خدای)‌ بزرگ است». در کتیبه‌ي‌ دیگرِ‌ شوش -DSf- و کتیبه‌های SPd و SPh اهورامزدا «مَثیشتَه بَگانام»، یعنی «بزرگ‌ترین بغان» دانسته شده است.[3] همچنین در لوح‌های زرین منسوب به آریارمنه و ارشام (AmH و AsH) نیز دقیقاً همین ترکیب را می‌بینیم. یعنی در سطر ششم هردو کتیبه اهورامزدا با لقبِ «بَگَه وَزّرَکَه» نواخته شده است.[4] به همین دلیل هم تاریخ نوشته شدنِ‌ این الواح احتمالاً به نیمه‌ی دوم دوران حکومت داریوش مربوط می‌شود.

این نکته اهمیت دارد که داریوش جز در دو جمله‌ی پیاپی در بیستون،‌ از جمع بستن اهورامزدا و سایر خدایان خودداری کرده است. او با اشاره به این که اهورامزدا بزرگ‌ترین‌ بغان است،‌ وجود بغ‌های دیگر را هم تلویحا به رسمیت شمرده،‌ اما در این مورد صراحتی ندارد. در تنها موردی که اهورامزدا همنشینِ‌ بغان دیگر شده،‌ این توضیح به نام بغان اضافه شده که آن‌‌‌ها که هستند. یعنی انگار داریوش می‌کوشیده خدایانِ‌ راستینِ‌ همراه با اهورامزدا را از بغان دیگری که دروغین هستند تفکیک کند. به همین دلیل هم هستی داشتن را به عنوان شرطی به نام بغانِ‌ همراه اهورامزدا افزوده است. این همنشینی و ترکیب هم چنان که دیدیم تنها در یک نقطه از نبشته‌ي‌ بیستون دیده می‌شود و امری استثنایی و زودگذر است.

پس از داریوش، خشایارشا به سلطنت رسید که از نظر دینی جانشینی شایسته برای داریوش محسوب می‌شود. او گذشته از این که این سنت نامگذاری خدایان و پایبندی به نام اهورامزدا را رعایت کرد، هم با نامگذاری پسرش به اردشیر (ارته- خشتره)‌ گرایش زرتشتی خود را نشان داد،‌ هم در کتیبه‌ی دیوان از کلیدواژه‌ی زرتشتی «دیو» ‌برای نکوهش بددینان بهره جست.[5] ‌در همین نبشته می‌بینیم که اهورامزدا به همراه ارتَه ستوده شده که تعبیری کاملاً زرتشتی است. ارته در پارسی باستان برابرنهادی است برای اشه در منابع اوستایی که با قانون طبیعی و راستیِ مزدا-آفریده همتاست.[6] خشایارشا در ارجاع به خدایان دیگر نسبت به پدرش دست و دلبازی بیشتری به خرج داده و به جای «اهورامزدا و بغانِ دیگری که هستند»،‌ در کتیبه‌های تخت جمشید نوشته «اهورامزدا و بغان».[7] یعنی که شک و تردید در هستی داشتن بغان از میان رفته و ایشان بختِ همنشینی با هورمزد را به دست آورده‌اند. البته خشایارشا فراموش نکرده که در نخستین بند از هردوی این نبشته‌ها، سخن خود را با «اهورامزدا بغِ بزرگ است» آغاز کند. در کل خشایارشا نیز مانند داریوش در بیشتر مواقع به اهورامزدا بدون لقب و مستقل از بغ‌ها نام می‌برد و بنا بر سنت یاد شده از هیچ خدای دیگری نام نمی‌برد. تنها همان عبارتِ «بغان دیگر» را -آن هم به ندرت- به کار می‌گیرد. سنتِ یاد شده در زمان فرزندان وی نیز تداوم می‌یابد. چنان که اردشیر نخست و داریوش دوم نیز به همین ترتیب به امور قدسی ارجاع می‌دهند.[8]

اما با بر تخت نشستن اردشیر دوم با چرخشی در سیاست دینی هخامنشیان روبرو می‌شویم. اردشیر دوم در نبشته‌ي‌ شوش وقتی ماجرای آتش گرفتن کاخ شوش را شرح می‌دهد و بازسازی‌اش را به دست خود بیان می‌کند، چنین می‌نویسد: «به خواست اهورامزدا، ناهید و مهر، من این کاخ را ساختم.»[9] پس از کتیبه‌ی نوزی، این نخستین بار است که شاهی در زمینه‌ی فرهنگ هند و ایرانی نام مهر را به عنوان پشتیبان خویش قید می‌کند. این عبارت در کتیبه‌هاي‌ دیگرِ وی در شوش (A2Sa و A2Ha) نیز دیده می‌شود[10] و بنابراین امری استثنایی نیست و به پیدایش یک مثلث مقدس از ایزدان ایرانی دلالت می‌کند. جالب‌تر از همه این که اردشیر دوم در نبشته‌ي همدان چنین نوشته: «این کاخ با ستون‌های سنگی را اردشیر،‌ شاه بزرگ، پسر داریوش شاه هخامنشی ساخت،‌ مهر مرا بپاید…»[11] این نخستین بار است که یک شاه هخامنشی بدون نام بردن از اهورامزدا از یک ایزد دیگرِ ایرانی نام می‌برد و این خدا کسی جز مهر نیست. برجستگی مهر در میان شاهنشاهان بعدی هخامنشی را از اینجا می‌توان دریافت که اردشیر سوم نیز در تخت جمشید از اهورامزدا و مهر بغ خواسته تا کشورش و دستاوردهایش را بپاید.[12]

از مرور اسناد بازمانده به زبان پارسی باستان روشن می‌شود که در دوران هخامنشی،‌ دست‌کم سه موجِ‌گوناگون از سیاست دینی وجود داشته است. در ابتدای کار، شاخه‌ي انشانیِ این دودمان که کوروش،‌ کمبوجیه و بردیا در چارچوبی اخلاقی و با تکیه بر اسطوره‌ي‌ ناجی قدرت یافتند و فرمان راندند. اما نشانه‌ی صریحی از این که اهورامزدا را بزرگ‌‌‌تر از سایر خدایان بدانند، در دست نیست. در واقع چنین می‌نماید که این شاخه دستگاه اخلاقی زرتشتی و نظام فلسفی وی را برگرفته، اما از نظر دینی همان چارچوب متکثر و کهن ایرانی را نگه داشته باشند. پس از ایشان، داریوش بزرگ، خشایارشا، اردشیر نخست و داریوش دوم قرار می‌گیرند که همگی در چارچوب تقریبا زرتشتیِ داریوش از ایزدان یاد می‌کردند. آنگاه از دوران اردشیر دوم به بعد، تحولی در رویکرد درباری به دین مشاهده می‌شود که با پذیرش مجدد ایزدان کهن ایرانی و به‌ویژه بزرگداشت مهر همراه است. چنان که در بخش مربوط به آناهیتا شرح دادم، فراگیر شدنِ‌ آیین ایزدبانوی ناهید را نیز باید به همین دوران مربوط دانست. پس قاعدتا سازمان یافتگی آیین مهر در قالب یک زیرشاخه‌ي رسمی از ادیان ایرانی و ترکیب شدنش با دین زرتشتی نیز باید در همین هنگام تکمیل شده باشد. این بدان معناست که تاریخ پیشنهادی‌ام برای تدوین مهریشت و آبان‌یشت به شکل کنونی،‌ دوران زمامداری اردشیر دوم است. زمان بازتعریف و بازسازی حلقه‌ها و انجمن‌‌های مهرپرستان را نیز باید در همین دوران قرار داد.

نخستین حلقه‌های مهرپرستی جدید در این زمان شکل گرفتند و در این هنگام بود که این ایزد برای نخستین بار در درون چارچوبی زرتشتی، همچون موجودی اخلاقی و مرجع تقدسی یگانه در نظر گرفته شد. حتا چه بسا که در برخی از فرقه‌های ظاهر شده در این دوران، مهر و اهورامزدا را یکسان قلمداد کرده باشند. به هر صورت روشن است که مهرپرستی پس از دوران اردشیر برای همیشه دگرگون شد و رشد و توسعه‌ي جهانگیر خود را پس از آن آغاز کرد. آیین نوظهور مهرپرستی که در واقع مانند آیین زروان و آیین ناهیدِ عصر هخامنشی دستاورد انقلاب دینی اردشیر دوم بود، از ترکیب آیین‌‌های خدایان باستانی ایرانی در زمینه‌ي فلسفه‌ی زرتشتی پدید آمده بود و به تعبیری گسترش و توسعه‌ی چارچوب یکتاپرستانه‌ی زرتشتی بود، به شکلی که موجودات مقدس باستانی را نیز شامل شود.

در همین دوران حلقه‌های مردانه‌ی مهرپرستان در میان جنگجویان و بازرگانانِ‌ آناتولی و بالکان و شمال هند پراکنده شدند و شکلی نو از مهرپرستی را به سرزمین‌هایی معرفی کردند که گاه همچنان به اشکالی کهنسال و دیرینه‌تر از این آیین پایبند بودند. خدایان همتای مهر در فرهنگ ژرمنی و هندی که شرحش گذشت،‌ به سنگواره‌هایی فرهنگی می‌مانند که شکلی ابتدایی‌تر و کهنسال‌تر از پرستش ایزدِ‌ پیمان و خورشید را نشان می‌دهند. شکلی که احتمالاً در ایران زمین نیز تا پیش از نوآوری دینی اردشیر دوم رواج داشته است.

ردپای برخی از عناصر مهرپرستی رومی و هندی را می‌توان به این دوران و زمینه‌ی فرهنگ ایرانی بازگرداند. این که نام و لقب پارسی در میان مهرپرستان رومی چنین رواج کاملی داشته، به صورتبندی مفهوم انسان کامل در عصر هخامنشی مربوط می‌شود که از عصر داریوش بزرگ به بعد، با عنوانِ پارسی برچسب خورده بود. این که رومیان پیامبر مهرپرستان را زرتشت می‌دانستند[13] نیز به ترکیب و آمیختگی آیین مهر و دین زرتشتی دلالت می‌کند. حتا نمادها و علایمی جزئی‌تر را نیز به همین ترتیب می‌توان ردیابی کرد و خاستگاه‌ هخامنشی‌شان را در این عصر نشان داد. در انیجا تنها به یک مورد بسنده می‌کنم تا از طولانی شدن متن جلوگیری کنم.

مشهورترین نماد مهرپرستان در روم، کلاه مهری بوده است. این کلاه بی‌تردید خاستگاهی پارسی دارد و با این وجود در زمان رونق میتراپرستی در روم آن را به مردم فریگیه مربوط می‌کردند. فریگیه همچون کاپادوکیه یکی از نقاط آناتولی بود که فرهنگ ایرانی و سنن پارسی را تا دیرزمانی حفظ کرد و لباس و سنن دینی مردمش تا قرن‌ها بعد از لباس مردم ایران غربی تفکیک‌پذیر نبود. این که دلالت دقیقِ این کلاه در فریگیه چه بوده درست مشخص نیست. اما می‌دانیم که در روم این سرپوش را علامتِ آزادی می‌دانستند. به این دلیل که بردگانِ آزاد شده تا مدتی آن را بر سر می‌گذاشتند و مراسم رومی آزاد کردن یا بازخرید بردگان نیز با اهدای این کلاه از سوی ارباب به برده‌ي آزاد شده همراه بود. این نکته معنادار است که در روم باستان همین کلاه را بر سر ایزدبانوی آزادی هم می‌گذاشتند. رنگ کلاه این ایزدبانو درست معلوم نیست، اما می‌دانیم که کلاه میترایی سرخ رنگ بوده است.[14]

کلاه سرخ میترایی در ایران زمین همچنان باقی ماند و در دوران اسلامی به صورت نماد برخی از گروه‌‌های صوفی درآمد. زمانی که شاه صفی اردبیلی شروع به سازماندهی پیروانش کرد، قبایل ترکِ ایرانی شده‌ی پیرو او کلاهی مشابه را بر سر گذاشتند و کمی بعدتر برای تأکید بر شیعه بودنشان بخشی با چهارده ترک را بدان افزودند که نماد چهارده معصوم بود. این قبایل که در دوران شاه اسماعیل به صورت ارتش ملی ایران دگردیسی یافتند و در جنگ چالدران دلیری بسیار به خرج دادند، خود را قزلباش (به ترکی یعنی سرخ کلاه) می‌نامیدند.

حدود دو هزار سال بعد از رواج این کلاه در فریگیه، زمانی که انقلابیون فرانسه به دنبال نمادی برای آزادی گشتند، در نهایت همین کلاه سرخ رنگ را برگزیدند و به این ترتیب کلاه میترایی در دوران معاصر و در نخستین انقلاب مدرن تاریخ نیز نماد آزادی قرار گرفت. این کلاه را در فرانسه دقیقاً با همان تعبیری که در رومِ میتراپرست رواج داشت، کلاه فریگی (bonnet Phrygien) یا کلاه آزادی (bonnet liberte) یا کلاه سرخ (bonnet rouge) می‌نامیدند. توجه به آن در حدود زمان انقلاب فرانسه (1789م.) آغاز شد و در 1790م. به عنوان نماد آزادی‌خواهانِ انقلابی همه‌گیر شد. تا 1792م. این کلاه به صورت بخشی جدایی‌ناپذیر از گروهِ تندروی پابرهنه‌ها (sans culotte) در آمد. در 20 ژوئن 1792م. لویی شانزدهم ناچار شد در برابر جمعیت معترضی که در کاخ تویلری گرد آمده بودند این کلاه را بر سر بگذارد. جالب آن که قدمت کاربرد این کلاه در ارتباط با انقلاب‌‌های مدرن به پیش از انقلاب فرانسه مربوط می‌شود. در واقع نخستین انقلابیونی که این کلاه را به عنوان علامت خود برگزیدند، استقلال طلبان آمریکایی بودند که از حدود 1765م. این کلاه را به‌ویژه در بخش‌‌های شمال شرقی این سرزمین – که نفوذ فرهنگ فرانسوی بیشتر بود- بر سر می‌گذاشتند. با شروع انقلاب آمریکا و جنگ‌‌های استقلال این کلاه به صورت نماد هواداران جمهوری و استقلال درآمد. رنگ کلاه آمریکایی‌ها هم سرخ بود و معمولاً روی آن کلمه‌ی آزادی را می‌دوختند.[15]

امروز در غرب، عموم مردم بر این باور هستند که مجسمه‌ی آزادی که محصول در هم آمیختنِ آرمان‌‌های انقلابیون آمریکایی و فرانسوی بود، شکلی بازسازی شده از ایزدبانوی آزادی در روم باستان است. این در حالی است که پیوند میان رمزگانِ این مجسمه و آیین‌‌های میترایی کاملاً آشکار است. ناگفته نماند که طراحان این مجسمه، مانند پدران بنیانگذار دولت آمریکا و بسیاری از انقلابیون فرانسه، فراماسون بودند[16] و این انجمنی مخفی است که تبار خود را به میتراپرستانِ رومی باستان منسوب می‌دارد.

ودِ بوده‌اند.بودن و بیگانه بودن مهر در سپهر فرهنگی یونانی زبان هر را ایزدی بیگانه و غیربومی می‌دانسته‌اند. یکنمونه ین زرتشتی دل

‌4. خزانه‌ی فرهنگی ایران زمین از این نظر برای فهم ماهیت مهرپرستی آغازین اهمیت دارد که تنها متونِ مفصلِ نگاشته شده توسط پریستاران مهر در آن باقی مانده‌اند. این متون به زبان اوستایی نوشته شده‌اند و گذشته از مهر یشت، ‌که سرودی بلند و پیچیده در ستایش مهر است، اشاره‌ها و ارجاع‌‌های فراوانی را در بخش‌‌های دیگر اوستا نیز در بر می‌گیرد. احتمالاً کهن‌ترین بخش از اوستا، گاهان است که از سروده‌های خودِ زرتشت تشکیل یافته است. متن گاهان نیز برای فهم مهرپرستی آغازین اهمیتی به سزا دارد. اما این اهمیت بیشتر از آن روست که زرتشت در این متن به مهر یا هیچ‌‌‌یک از ایزدان دیگرِ ایران باستان اشاره‌ای نکرده است. به عبارت دیگر، بر محور غیابِ برخی از اشاره‌ها و ترکیب آن رده از شواهد با حضور اشاره‌هایی گاه صریح است که می‌تواند تاریخ مهرپرستی آغازین را بازسازی کرد.

‌بسیاری از نویسندگان – که در میانشان مری بویس از همه نامدارتر است- اعتقاد دارند که غیاب نام مهر و سایر ایزدان در گاهان امری تصادفی است و به وجود تنش و کشمکشی بین زرتشت و پریستاران مهر دلالت نمی‌کند. در برابر این دیدگاه، کسی مانند نیبرگ قرار می‌گیرد که دین ایرانیان باستان را متشکل از جرگه‌هایی رقیب و موزائیکی از پرستندگان ایزدان مختلف می‌بیند و به این ترتیب زرتشت را با مهرپرستان از آغاز در تضاد و رقابت می‌بیند.

به گمان من در گاهان شواهدی روشن و برجسته وجود دارد که نه تنها به وجود تنشی میان زرتشت و مهرپرستان دلالت می‌کند، که نشان می‌دهد احتمالاً خودِ زرتشت پیش از تبلیغ دین یکتاپرستانه‌ی فلسفی‌اش، مهرپرستی نامدار بوده است. با وجود این که زرتشت در گاهان از آوردن نام مهر پرهیز کرده، اما اشاره‌های صریحی دارد که مخالفت و دشمنی‌اش با مهرپرستان و آیین‌‌های مهری کهن را نشان می‌دهد. این اشاره‌ها به قدری روشن هستند که مرور کردنشان از سویی کشمکش میان یکتاپرستی زرتشتی و نظام چندخدایی حاوی مهر را نشان می‌دهد و از سوی دیگر تصویری دقیق‌تر در مورد مهرپرستی باستانی ایرانی را به دست می‌دهد.

چنان که دیدیم، بر مبنای شواهد بازمانده در منابع رومی و یونانی می‌دانیم که مهرپرستی باختری بر محورِ اسطوره‌ي کشته شدنِ گاو آغازین به دست مهر پی‌ریزی شده بود. چنین مضمونی در ادبیات و اساطیر ایرانی نیز وجود دارد. با این تفاوت که گاوکشیِ مهر یا پهلوانان مهری همچون نوعی گناه و کنشِ نادرست قلمداد شده است. در اساطیر پهلوانی هند و ایرانی، نزدیک‌ترین چهره به مهر جمشید است. در اوستا و منابع پهلوی جمشید پادشاهی بزرگ و فرهمند، اما گناهکار دانسته شده که به خاطر کشتن گاو فره و قدرت خویش را از دست داد. در شاهنامه این کنش گاوکشی در سایه‌ی گناه اصلیِ جمشید قرار گرفته که همانا ادعای خدایی باشد. بنابراین یمه/ جم که نخستین انسان نیز محسوب می‌شود و از نظر نام و توصیف با خورشید و مهر یکسان است، از سویی کنش گاوکشی را به انجام رسانده و از سوی دیگر به خاطر رقابت با اهورامزدا و ادعای همتایی با او سرزنش شده است. چنان که در کتاب اسطوره‌شناسی پهلوانان ایرانی نشان داده‌ام،‌ تأکید بر گناهِ جمشید چندان بزرگ و موکد بوده که بعدتر کل شخصیت‌‌های اساطیریِ هم‌رده‌ي‌ وی –یعنی شاه پهلوانان- به نوعی گاوکش نیز دانسته شده‌اند و از این مجرا با مفهوم گناه نخستین پیوند خورده‌اند.

کهن‌ترین متنی که گاوکشی را شماتت می‌کند و ایزدِ پشتیبان آن را پلید و پریستارانش را گمراه می‌داند، خودِ گاهان است. بخش‌هایی از گاهان که به رد و انکار ایزدِ گاوکش اختصاص یافته، بخش عمده‌ی اشاره‌های جدلی زرتشت را شامل می‌شود. یعنی زرتشت در آنجا که با مخالفان و دیوپرستان و دشمنان یکتاپرستی در می‌آویزد، ایشان را به طور عمده با پیروان ایزدِ‌ گاوکش همتا می‌داند و این نشانگر درگیری با مهرپرستان است. به عنوان مثال، سراسرِ یسنه‌ی 29 به شرح شکایت گاو نزد اهورامزدا اختصاص یافته است. چنان که در زندِ گاهان نشان داده‌ام،[17] زرتشتِ شاعر بر محورِ ایهامی که در کلمه‌ی اوستایی گِئوش نهفته، بازی کلامی زیبایی را در این سرود آغاز کرده است. این کلمه در اوستایی هم گاو و هم گیتی معنی می‌دهد. زرتشت بر همین مبنا مفاهیمی مانند روان گاو (روان گیتی، یعنی مجموعه‌ی گیتی و مینو) و سازنده‌ي‌ گاو (گیتی آفرین) را نیز برساخته است که شرحشان از این حوصله‌ي نوشتار خارج است.

‌یسنه‌ی 29 چنین آغاز می‌شود:

«1. روان گیتی (گاو) از شما گله کرد: برای چه مرا آفریدی؟ چه کسی مرا ساخت؟ خشم و خشونت و رمیدگی و گستاخی و زورگویی گرداگردِ مرا گرفته است. مرا جز تو پشتیبان دیگری نیست، پس رهاننده‌ای شایسته را به من بنمای.

2. آنگاه گیتی‌آفرین (سازنده‌ی گاو) از حق[18] پرسید: برای گیتی راهبر تو کیست؟ تا به او برای پشتیبانی از گیتی قدرت و کوشندگی بخشیده شود؟ می‌خواهی چه کسی سرور باشد تا بر دروغزنان و خشم‌انگیزان چیره گردد؟»

به این ترتیب گاوی که در مراسم مهرپرستانه قربانی شده است، نزد خدای یکتا دادخواهی می‌کند و قربانگران خویش را همچون موجوداتی گمراه و سرمست از خشم و خشونت و رمیدگی تصویر می‌کند که پیروان دروغ هستند. باید به این نکته توجه کرد که دروغ دشمن اصلی و هماورد ازلیِ مهر محسوب می‌شود. هم در منابع هند و ایرانی آغازین و هم در کتیبه‌های هخامنشی دروغ بیش از آن که به مفهومی شناخت‌شناسانه یا زبانی دلالت کند،‌ معنایی عملی و عینی را می‌رساند که بیشتر با عهدشکنی و فریبکاری مترادف است تا دروغگویی و صدور گزاره‌های نادرست.

بر مبنای مهریشت می‌دانیم که پیروان مهر مخالفان خود را دروغگو می‌دانستند و بزرگ‌ترین گناهِ دشمنان مهر –یعنی عهدشکنان- را دروغ می‌نامیده‌اند. در حدی که گمان می‌کنم زرتشتیان کلمه‌ي اشموغ (به معنای کافر و در هم شکننده‌ی اشه و راستی)‌ را از روی عبارت مهردروج ساخته‌ باشند که باید مترادف آن نزد مهرپرستان بوده باشد. مهردروج کسی است که عهدشکنی می‌کند و بنابراین مهرِ خویش را با دروغ می‌آلاید و نسبت به مهر کافر می‌شود. در مهریشت توصیفی رنگین و خشونت‌آمیز از تاخت آوردنِ مهر بر مهردروجان وجود دارد که همتایش را در چیرگی اشه بر دروغ در گاهان می‌بینیم.

از یسنه‌ی 29 بر می‌آید که زرتشت به ترفندی کلامی دست یازیده و خودِ‌ مهرپرستان را به خاطر کشتن گاو و آسيب زدن به جانداران سودمند و رام – که گویی با آدمیان عهد دوستی بسته‌اند- مهردروج و دروغزن می‌داند. بعدها که کلمه‌ی دروغ در زمینه‌ی گسترده‌ترِ زرتشتی‌اش رواج یافته و بیشتر در برابر اشه و راستی به کار گرفته شده، این پیوند میان مهر و دروغ نیز فراموش شده و دروغزنی به تمام پریستارانِ خدایان غیراز اهورامزدا تعمیم یافته است. اما در یسنه‌ی شکایت گاو به روشنی چنین نیست و این ایزد گاوکش است که با دروغ همسان دانسته شده است. در این که گاوکشی به ایزدان باستانی و به‌ویژه مهر منسوب است، تردیدی وجود ندارد، چون در بند چهارم از همین یسنه می‌خوانیم که:

«4. دانای بزرگ[19] بی‌گمان به یاد دارد آن کردارهایی را که به وسیله‌ی دیوها و مردمان در گذشته‌های دور انجام شده، و در آینده‌ی دور انجام خواهد شد. داوری از آن اوست، پس آنچه خواست اوست برایمان پیش می‌آید.

5. پس همانا من و روان گیتیِ بارور، هردو با دستان برافراشته سرور را می‌ستاییم. از دانای بزرگ[20] چنین آرزویی را خواستاریم که از سوی دروندان هرگز گزندی به پارسایان و راهبرشان نرسد.»

اشاره به دیوها و مردمانی که در گذشته‌های دور کارهایی انجام داده‌اند، بی‌تردید به اسطوره‌ی مهر و جمشید اشاره می‌کند. این را می‌توان با نگریستن به بخش دیگری از گاهان تایید کرد. در یسنه‌ی 32 می‌بینیم که زرتشت از جمشید یاد می‌کند و این تنها شخصیت اساطیری هند و ایرانی است که نامش در گاهان ذکر شده است. در تمام منابع پیشینِ هندی و تقریبا در تمام منابع پسینِ حتا اوستایی،‌ جمشید همچون ابرانسانی بزرگ و ارجمند ستوده‌ شده است. اما در این بند چنین توصیفی از او می‌بینیم:

«8. حتا جمِ ویوَنگان[21] نامدار که برای خوشنودی مردمان و خویشتن بغِ[22] گیتی را خوار شمرد، از آن گناهکاران است. ای مزدا، من درباره‌ی داوری نهایی ایشان و همگنان‌شان با تو (همراه و همدل) هستم.

9. آموزگار بد با آموزش خویش سخن (و آموزه‌‌) را تحریف می‌کند و خرد زندگی را (تباه می‌سازد و ما را) از سرمایه‌ی ارجمندِ یگانگی با منش نیک باز می‌دارد. ای دانای بزرگ، ای راستی، با این مینوی (برخاسته) از من به نزدتان شکایت می‌آورم.

10. همانا او کسی است که سخن (و آموزه)‌ را تحریف می‌کند، هنگامی که از دیدن زمین و خورشید با دو چشم را همچون بدترین چیز یاد می‌کند؛ و اوست که پاکیزگان را به دروغزنان دگرگون می‌سازد؛ و اوست که کشتزارها را ویران می‌کند؛ و اوست که بر روی پارسایان سلاح می‌کشد.

11. همانا آنان‌اند که زندگی را می‌میرانند. آنان دروغزنان را بزرگ می‌شمارند و کدبانوان و کدخدایان را از دهش (آسمانی) باز می‌دارند. ای دانای بزرگ، آنان پارسایان را از بهترین منش رویگردان می‌سازند.»

تفسیرِ‌ من از بند هشتم آن است که زرتشت برچسبِ بغ -یعنی خداوند- را که در ابتدای کار لقب مهر بوده،‌ از این ایزد ستانده و آن را به اهورامزدا منسوب کرده که تنها مرجع امر قدسی در گاهان است. به این ترتیب جمشیدِ‌ مهرپرست،‌ که به تقلید از مهر گاو را می‌کشد، در واقع به خاطر آسیب رساندن به جانوری سودمند و آفریده‌ی هورمزد، گناه کرده و خداوندِ (بغ) راستین را خوار شمرده است. آنگاه به همگنان او اشاره رفته و در بند بعدی تصریح می‌شود که همگنان جمشید –یعنی رهبران مهرپرستان- آموزه‌های دینی را تحریف می‌کنند و زندگی را تباه می‌سازند و این قاعدتا مخالفتی است با آموزه‌های مهرپرستان باستانی و آیین قربانی گاو. بندهای دهم و یازدهم توصیف دقیق‌‌‌تری از این دیوپرستان به دست می‌دهند و به روشنی معلوم است که منظور همان مهرپرستانی هستند که بعدها نشانه‌هایشان را در روم باز می‌یابیم. ایشان زندگی را می‌میرانند،‌ یعنی قربانی جانوری پیشکش می‌کنند و دیدن زمین و خورشید را گناه می‌دانند و این احتمالاً کهن‌ترین اشاره به اجرای مناسک مهری در زیرزمین و محیط تاریک است. آیین دیگرِ مهری یعنی بزمِ مقدس و نوشیدن می نیز به همین ترتیب در گاهان موضوع مخالفت است. زرتشت شرابی را که در آیین‌ دیوپرستان نوشیده می‌شود،‌ «میِ‌ پلید» نامیده[23] و می‌دانیم که مهرپرستان مهم‌ترین و مشهورترین مناسک می‌ نوشیدن به افتخار ایزدان را برگزار می‌کرده‌اند، و کهن‌‌‌ترین اشاره‌ها به نوشیدن شراب انگوری به این جرگه مربوط می‌شود.

به این ترتیب، می‌بینیم که تمام عناصر اصلیِ‌ مهرپرستی متأخر باختری – گاوکشی،‌ پرستش در غارها و جاهای تاریک، و بزمِ بغ- در گاهان هم وجود دارد و هم مورد مخالفت واقع شده است. بزرگ‌ترین و مشهورترین شخصیت اساطیری هند و ایرانی یعنی جمشید که بی‌تردید جلوه‌ای انسانی از مهر است، تنها اسمِ خاصِ اساطیری است که در گاهان قید شده، و به شکلی نامنتظره همچون گناهکاری دوزخی بازنمایی شده است. از تمام این‌‌‌ها بر می‌آید که دیدگاه بویس نادرست است. غیاب نام مهر در گاهان به هیچ عنوان تصادفی نیست، و اصولاً عناصر و آیین‌‌های مربوط به مهر در گاهان غایب نیستند. تقریبا تمام مضمون‌های اصلی مهرپرستی متأخر در گاهان مورد اشاره و نکوهش قرار گرفته‌اند. روشن است که مهرپرستان بزرگ‌ترین هماوردان و رقیبان زرتشت بوده‌اند و نیاوردن نام این ایزد نیز دلیلی نداشته جز تلاش برای نادیده انگاشتنِ ایشان. این احتمال را هم باید در نظر گرفت که چه بسا گاهانِ اصلی بندهایی صریح‌‌‌تر از حمله به مهرپرستان را نیز در خود گنجانده باشد و چه بسا که این بخش‌‌‌ها در همان حدود دوران اردشیر دوم، هنگامی که پرستندگان ایزدان کهن آریایی به جرگه‌ی زرتشتیان می‌پیوستند و اوستا تدوین و نگارش می‌شد، همچون ویراستی آشتی‌جویانه از متن گاهان حذف شده باشند.

باید به این نکته توجه کرد که ردگیری عناصر یاد شده در گاهان بدان معناست که استخوان‌بندیِ آیین مهر در جریان یازده قرنِ‌ میان زرتشت و مهرپرستان رومی کمابیش ثابت و پایدار بوده است. با این وجود از محتوای مهرپرستی پیشازرتشتی چیز زیادی در آیین‌‌های متأخر باقی نمانده است. چنان که در مرور منابع رومی دیدیم،‌ میترای رومی ایزدی است که پیامبرش زرتشت و زادگاهش پارس (در ایران غربی) قلمداد می‌شده است. محتوای عرفانی این آیین و چارچوب اخلاقی استوارش کاملاً با سرمشق نظری زرتشتی همخوان است و مبلغانش نیز مغان بوده‌اند. از این رو روشن است که نسخه‌ای از مهرپرستی به روم منتقل شده که از زمینه‌ی زرتشتی گذر کرده و با پیش‌داشت‌ها و مفاهیم فلسفی آن در آمیخته است. متن گاهان با توجه به ماهیت انکاری‌اش در برابر دین مهر، اطلاعات دقیق و روشنی در مورد این که مهرپرستیِ پیشازرتشتی چگونه بوده، به دست نمی‌دهد. با این همه متنی از خودِ مهرپرستان آغازین در اوستا به یادگار مانده و آن مهریشت است که به زودی بدان خواهیم پرداخت. اما پیش از انجام این کار، نخست باید به این نکته اشاره کنم که به گمانم زرتشت با وجود مخالفت بی‌امان و سرسختانه‌اش با دین ایزدان باستانی ایرانی و نکوهش عناصر آیینی مهرپرستان، از نظر محتوا و مضمون زیر تأثیر مهرپرستان قرار داشته است، و بخش‌هایی از دین خویش را از ایشان وام‌گیری کرده است. در ضمن این نکته هم مهم است که گرانیگاه تعریف دیوپرستی برایش نمادهای مهری مانند گاوکشی بوده است.

می‌دانیم که زرتشت پیش از آوردن دین جدید، تا سنین پختگی در میان قبایل ایرانی کوچگرد می‌زیسته و نقش پریستاری خدایان را نیز بر عهده داشته است. بنابراین باید پذیرفت که زرتشت خودش پیش از دست یازیدن به انقلابی دینی، کاهن یکی از خدایان باستانی ایران بوده و حدس نیرومند آن است که این ایزد همان مهر بوده است. این که زرتشت خود در ابتدای کار مهرپرست بوده،‌ حدسی است که بر محتوای عرفانی گاهان استوار است.

در گاهان گذشته از اشاره‌های مخالفت‌آمیز به آیین‌های مهری،‌ می‌توان تقریبا تمام عناصر بنیادینی را بازیافت که بعدها شالوده‌ي معناییِ ‌مهرپرستی رومی را تشکیل می‌دهند. به عنوان مثال، دیدیم که باور به اراده‌ی آزاد و خودمختاری در برگزیدن راه و روش و دین محور اصلی مهرپرستی باختری بود و این موضوع به قدری جدی بود که مهرپرستان می‌بایست پس از سن بلوغ به طور فعال این دین را برگزینند تا به جرگه‌ي ‌پرستندگانش راه یابند. همین تأکید بر خودمختاری و اراده‌ی آزاد هسته‌ی مرکزی دین زرتشتی را هم بر می‌سازد،‌ اما بیشتر ماهیتی فلسفی و نظری دارد و مانع نمی‌شود که زرتشتیان کودکان نوزاد را به آیین مزدیسنی در نیاورند.

در کیش زرتشتی امروزین این برگزیدنِ آزادانه‌ی راه و روش به مراسمی آیینی و نه چندان تعیین کننده به نام جشن کشتی بستن در پانزده سالگی فرو کاسته شده است. شواهد تاریخی هم نشان می‌دهد که در زرتشتی بودنِ‌ فرزندان زاده شده در خانواده‌ای زرتشتی تردیدی وجود نداشته است. در حالی که بر مبنای منابع رومی می‌دانیم که فرزندان مهرپرستان کیش پدرشان را به ارث نمی‌برده‌اند، مگر آن که به سن بلوغ برسند و خودشان این راه و روش را برگزینند. مشابه این قاعده را در صوفیه و مسلک‌‌های عرفانی ایرانی نیز می‌بینیم که اتفاقاً ایشان نیز عشق و مهر را شعار مرکزی خود می‌دانستند و سرودها و آیین‌هایشان دنباله‌ي مستقیم مهرپرستی ایرانی محسوب می‌شود. در گاهان نیز این تأکید بر انتخاب آزادانه‌ وداوطلبانه‌ي‌ راه به شدت مورد تأکید است. در بند یازدهم از یسنه‌ی 31 می‌خوانیم که:

«ای دانای بزرگ،[24] آنگاه که در ازل برای ما تن‌ها و همچنین وجدان‌ها[25] را آفریدی، آنگاه که از منش خویش (برایمان) خرد و برای بدنِ استومند (ما) جان آفریدی، در آن هنگام کنش و آموزه (پدید آمد، چرا که) هرکس خودمدارانه و آزادانه گزینش خویش را می‌پذیرد.»

این اختیار و اراده‌ی آزاد تا حدودی بدان دلیل مورد تأکید است که مهرپرستان از مردان آزاد و معمولاً جنگاورانی تشکیل شده بودند که گذشته از رعایت قواعد اخلاقی مهرپرستانه – که گرانیگاهش پیمان‌داری بود- با خودِ ایزد مهر هم پیمانی می‌بستند. این پیمانِ مهرپرست و مهر در ابتدای کار از نوع عهد مردمان و ایزدانِ‌ هند و ایرانی آغازین بوده است. عهدی که بر مبنای آن پریستار بر عهده می‌گیرد تا برای ایزد قربانی گزارد و به این شکل تغذیه‌اش کند، و در برابر آن خدا باید خواست‌‌های فرد را برآورده کند. از آنجا که مهر ایزد نگهبان پیمان بوده، آشکار است که عهد میان خودش و پیروانش از اهمیت و مرکزیتی بیش از باقی خدایان برخوردار بوده است.

داوطلبانه بودنِ ورود به جرگه‌ی مهرپرستان احتمالاً از آن رو بوده که پیروان جنگاورِ این ایزد همچون سربازانی دانسته می‌شدند که پیشوای نظامی و سردار خود را بر می‌گزینند و برای همراهی با او پیمان می‌نهند. این دلالت‌‌های نظامی و تبدیل شدن به سرباز مهر به روشنی در شاخه‌ي‌ باختری این دین دیده می‌شود. احتمالاً مفهوم عهد الست و پیمان فروهرهای مردمان با اهورامزدا در آغاز زمان نیز از همین جا وام‌گیری شده است. زرتشت این مضمونِ‌ به نسبت ساده و وابسته به طبقه‌ي جنگاوران را که در باورهای ابتداییِ‌ چندخدایی باستانی ریشه داشت، برگرفت و آن را به پیمانی ازلی و اخلاقی برکشید که بر اساس آن مزدیسن با اهورامزدا وارد قراردادی دوسویه می‌شود. شباهت این پیمان با عهد مهری از آنجا روشن می‌شود که خودِ اهورامزدا به خاطر هواداری از راستی و دشمنی با دروغ و ماهیت جنگاورانه‌اش در برابر اهریمن، به تناسخی نو از خودِ مهر شباهت دارد.

عنصر مهرپرستانه‌ي دیگری که در گاهان به روشنی دیده می‌شود و در متون متأخرتر اوستایی کمرنگ شده و تنها در مهریشت به تأکید دیده می‌شود، ‌خودِ‌ مفهوم دینیِ مهر و محبت است. زرتشت در گاهان بارها ارتباط خودش و اهورامزدا را به گفتگو و هم‌یاریِ دلداری و دلداده‌ای تشبیه کرده است، و مهر و عشق را عنصر پایه‌ی همگرایی پیروان زرتشت نیز دانسته است. چنان که در زند گاهان نشان داده‌ام، طبقه‌های سه‌‌‌گانه‌ي پیروان زرتشت نیز بر اساس همین مهر به زرتشت و اهورامزدا مرتب شده‌اند و این را از نام‌‌‌هایشان –یاران، خویشاوندان و همکاران- هم می‌توان دریافت.

منعِ قربانی گاو، خوردنِ‌ شرابِ مستی‌آور، و سورِ همراه با لهو و لعب در آین زرتشتی[26] مخالفتی روشن و صریح با تمام مراسم مهرپرستانه محسوب می‌شود. با این وجود، زرتشت در حینِ منع مراسم رازورزانه و آمیخته به خشونت جنگجویانه‌ی مهری، محتوای اصلی این آیین را در دین خویش حفظ کرده است. تأکید بر اراده‌ی آزاد انسانی و ارتباط هم‌تراز و نزدیک و دوستانه‌ی وی با خداوند همچون یک هم‌عهد، مضمونِ هم‌پیمان شدن با خداوند برای نابود کردن پلیدی‌ها، و برابر نهادنِ پیمان‌شکنی با دروغ و بنابراین تخطی از اشه عناصری هستند که به احتمال زیاد در آیین مهرپرستانه‌ي پیشازرتشتی ریشه داشته‌اند و با تلفیقی استادانه در دین زرتشتی تنیده شده‌اند و هسته‌ی مرکزی این دین را برساخته‌اند.

بنابراین در یک جمع‌بندی، ‌گمان می‌کنم بتوان زرتشت را کاهنی مهرپرست دانست که در برابر دین ایرانیان باستان و به‌ویژه خودِ آيین مهر برشوریده و دینی نو را بنیان نهاده باشد. دینی که عناصر خشونت‌آمیز و آیین‌های مهرپرستانه را نفی می‌کرد، اما هسته‌ی مرکزی باورهای مهرپرستان را در قالبی نو و فلسفی بازتولید می‌کرد. با مرور گاهان روشن می‌شود که زرتشت با قربانی گاو، مراسم نوشیدن می، پرستش در غارها و زیر زمین، و اقتدار کاهنان سنتی مخالفت داشته است. از سوی دیگر آشکار است که هسته‌ی مرکزی باورهای وی خاستگاهی مهری دارند. این عناصر عبارتند از: نبرد ازلی دو نیروی خیر و شر، مرکزی بودنِ راستی در برابر دروغ، اخلاقی بودنِ یزدان، عهد میان انسان و ایزد، و ماهیت داوطلبانه‌ي گزینش دین.

‌5. هرچند با مرور گاهان می‌توان به چگونگی درهم بافته شدنِ مهرپرستی آغازین و دین زرتشتی اولیه پی برد، اما این متن تصویری روشن از مهرپرستیِ پیشازرتشتی به دست نمی‌دهد. سروده‌های زرتشت سیرِ ظهور دینی فلسفی و نو در برابر مهرپرستی، و چگونگی وام‌گیری و جذب و طردهای وابسته بدان را نشان می‌دهد،‌ اما تنها اشاره‌هایی پراکنده به مهرپرستی کهن ایرانیان دارد. متن دیگری که این مهم را به خوبی به انجام می‌رساند، مهریشت است.

مهریشت سرودی طولانی است به زبان اوستایی که امروز دهمین یشت‌ رسمی اوستا را تشکیل می‌دهد. این سرود سی و پنج کرده و 146 بند دارد. ساختار زبان و اشاره‌های دینی آن بسیار کهن است و بی‌تردید هسته‌ي ‌مرکزی آن توسط مهرپرستانی که زرتشتی نبوده‌اند سروده شده است. با این وجود بعدتر بندهایی بدان افزوده شده تا با آیین زرتشتی سازگار شود. چنان که گفتم، حدس من آن است که ویرایش نهایی این متن در زمان زمامداری اردشیر دوم هخامنشی انجام شده باشد. این در ضمن آخرین مقطع تاریخی است که هنوز زبان اوستایی را به شکل زنده می‌بینیم. پس از این دوران این زبان از یادها رفت و بنابراین امکان ویرایش چنین متنی در زبان اصلی‌اش از میان رفت و سنت تفسیر و زندنویسی به زبان‌های دیگر مانند پهلوی رواج یافت.

مهریشت متنی بسیار مهم است که از حدس‌‌های پیش گفته‌ام را تایید می‌کند. این متن از سویی نشان می‌دهد که آیین‌های سرزنش شده‌ در گاهان به راستی به مهرپرستی آغازین تعلق داشته‌اند، و از سوی دیگر استخوان‌بندی مفهومیِ ابتدایی‌ای را نشان می‌دهد که احتمالاً در میان پیروان مهر باستانی رواج داشته و دستمایه‌ی زرتشت برای آفریدن شاهکار فلسفی‌اش قرار گرفته است.

چنان می‌نماید که یسنه‌ها و یشت‌ها مهم‌ترین متونی باشند که در دوران اردشیر دوم برای آشتی زرتشت و ادیان کهن نوشته شدند. وندیداد احتمالاً متنی متأخرتر است که دو نسل بعد در پایان دوران هخامنشی نگاشته شد و به طور عمده به شرح قوانین حقوقی و فقهی این دین اختصاص یافته است. یسنه‌ها به دو بخشِ کاملاً متمایز تقسیم می‌شوند. برخی از سرودهای این بخش که اوستای کهن خوانده می‌شود، از گاهان و یسنه‌ی هفت هات تشکیل یافته است. هفت هات به دورانی بسیار نزدیک به زرتشت تعلق دارند و احتمالاً یک تا سه نسل پس از وی نوشته شده‌ است. سایر بخش‌‌های یسنه‌ها و یشت‌ها نیز سابقه‌ای طولانی و حتا شاید پیشتر از زرتشت دارند. نکته‌ی مهم آن است که احتمالاً ویرایش نهایی گاهان و هفت هات در زمانی نزدیک به زرتشت و احتمالاً در اواخر قرن یازدهم و ابتدای قرن دهم پ.م انجام پذیرفته، در حالی که بقیه‌ي این بخش به تدریج تا قرن پنجم پ.م و دوران اردشیر ویراسته شده‌اند. اگر منابع کهنسالِ مربوط به دوران خودِ زرتشت را کنار بگذاریم مرور یسنه‌ها و یشت‌ها بپردازیم، در می‌یابیم که ویراستارانِ‌ هخامنشی آشکارا گرایشی مهرپرستانه داشته‌اند.

مهر در اوستا به همراه مجموعه‌‌‌ای از ایزدان و موجودات آسمانی دیگر ستوده شده است که وارسی‌‌‌شان به درک بهتر شبکه‌‌‌ی روابط خدایان ایرانی کمک می‌‌‌کند. چشمگیرترین نکته در مورد این ستایش‌‌های همزمان آن است که مهر آشکارا موقعیتی برتر از سایر خدایان و همتای اهورامزدا دارد. در هیچ جایی از اوستا بندی وجود ندارد که در آن اهورامزدا و مهر به طور مشترک کاری را به انجام برسانند، و این موقعیتی است که معمولاً در آن فروپایگی یک خدا و برتری دیگری آشکار می‌‌‌شود. تقریبا در تمام مواردی که این دو با هم همراه هستند، نام اهورامزدا پیش از مهر آمده است، اما این می‌‌‌تواند ضرورتی شعری باشد تا نمادی از برتری یکی بر دیگری. به‌ویژه در مهریشت که سرودی طولانی در ستایش مهر است، بر این موقعیت برابر بیش از سایر جاها تاکید شده است. در نخستین بند از این سرود، اهورامزدا به زرتشت می‌‌‌گوید که مهر را همچون همتایی برابر با خویش آفریده است.[27]

این البته نسبت به موقعیت آناهیتا که اهورامزدا برایش نماز می‌‌‌گذارد و پیوستن زرتشت به او را همچون پرستنده‌‌‌ای عادی درخواست می‌‌‌کند، فروپایه‌‌‌تر است. اما احتمالاً به دلیل همین فروپایگی هم به نوعی رقابت پنهان میان این دو ایزد اشاره می‌‌‌کند که برابری صریح و تاکید شده‌‌‌ی مهریشت راه حلی برای آن بوده است. این اشاره‌‌‌ی برابرانه به مهر و اهورامزدا در اوستا به دقت رعایت شده است. چنان که مثلاً وقتی مراد اشاره به هردویشان بوده، آنان را با ضمیرِ «آن دو سرور» خوانده‌‌‌اند.[28] در یسنه‌ اهورامزدا و مهر با بسامدی بسیار و در گزاره‌‌‌هایی تکرار شونده به عنوان «آن دو سرور اشون» مورد اشاره قرارگرفته‌‌‌اند.[29] در این موارد معمولاً مهر به عنوان «شهریار تمام سرزمین‌ها» و اهورامزدا با لقب «رایومندِ فرهمند» ستوده شده است. از مرور همین بخش‌ها بر می‌آید که مهر بر خلاف بسیاری از ایزدان که تنها هدایت و مدیریت امور گیتیانه را بر عهده دارند، هر دو قلمروی گیتی و مینو را زیر حلقه‌‌‌ی اقتدار خویش دارد.[30] شاید به این دلیل بوده که در مهریشت بر این نکته‌ی رندانه تاکید شده که اهورامزدا و امشاسپندان به این دین (دین مهری) ایمان آوردند و اعتراف کردند و گواهی دادند.[31]

اهمیت مهر و رقابتی که احتمالاً با اهورامزدا داشته، از توصیف رنگینی که از او در مهریشت شده، آشکار است. او نیز مانند ایزدبانوی آب‌ها با جنگ و ارتشتاران سر و کار دارد، اما بر خلاف آناهیتا نقشش تنها به برآورده کردن درخواست قربانی کنندگان محدود نمی‌‌‌شود. برعکس، مهر به تنِ خویش در میدان نبرد حاضر می‌‌‌شود و مانند ایزدی خشمگین و جنگاور با سلاح‌‌های خویش دشمنان را در هم می‌‌‌کوبد. این کردار او، یادآور نبرد اهورامزدا و اهریمن است و دلاوری‌‌های ایزدِ زرتشتی در هنگامه‌‌‌ی نبرد با سپاه دیوان، که احتمالاً بر مبنای سرمشقی وابسته به آیین‌‌های مهری پدید آمده است. در مهریشت تصویری کاملاً جنگاورانه و کوچگردانه از وی ترسیم شده است. مهر جنگاوری مهیب است که شماری زیاد از دیوان از او می‌‌‌ترسند و از خشمش می‌‌‌گریزند. اهریمنِ همه‌تنْ‌مرگ، دیو خشم، بوشاسپِ درازدست، و دیوانِ پنهان در ورن (گیلان) از او می‌‌‌هراسند.[32]

جالب آن است که گروهی از ملازمان مهر، ایزدان فروپایه‌‌‌ای هستند که نظارت بر امور خانمان‌‌های ایرانی را بر عهده دارند. این بدان معناست که مهر نیز مانند آناهیتا، هم به بزم و هم به رزم نظر دارد. مهر علاوه بر راهبری مردان جنگاور در میدان رزم، آسودگی و رامش‌شان در میان مردمان دوستدارشان را ممکن می‌سازد. گویی مهر و ناهید همچون دو جلوه‌ی مردانه و زنانه از نیرویی باشند که مهر و کین را سازماندهی می‌کند و جنگیدن با بدخواهان و آسودن در کنار دوستان را رقم می‌زند. از این روست که سروری بر هر دو جایگاهِ میدان نبرد و خانمان بر عهده‌شان نهاده شده است.

با این وجود آشکار است که مهر بیشتر سویه‌ی جنگاورانه و ناهید بیشتر جنبه‌ی خانوادگی این جفت متضاد معنایی را نمایندگی می‌کنند. این را با مرور نام همراهان مهر و ایزدان فرودستِ یاورش دریافت. یک رده از همراهان او عبارتند از اشی، پارِند، دامویش‌اوپمن، و فروشی‌‌‌ها، به همراه عناصری انتزاعی‌‌‌تر مانند قدرت مردانه و فر کیانی و نیروی زمان و فر مزدا آفریده.[33] همین گروه از ایزدان و نیروهای آسمانی هستند که حرکت گردونه‌‌‌ی مهر را ممکن می‌‌‌کنند. اشی کسی است که گردونه‌‌‌اش را فرازمرتبه می‌‌‌سازد. دین راهش را هموار می‌‌‌سازد و دامویش‌‌‌اوپمن گذرگاهش را آماده می‌‌‌کند تا در آسمان از آن گذر کند.[34] همین ایزد کسی است که نماز پریستاران را به آسمان منتقل می‌‌‌کند و از این رو به نریوسنگ شباهتی دارد. او در نبرد هم‌عنان با مهر و رشن می‌‌‌تازد و دشمنان مهر را در شماری نجومی از پای در می‌‌‌آورد.[35]

یک رده‌‌‌ی دیگر، ایزدانی ‌کهن‌تر هستند که گویا در آغاز به ایزدکده‌‌‌ی مهرپرستان تعلق داشته‌‌‌اند و از آن راه به آیین زرتشتی وارد شده‌‌‌اند. اینان عبارتند از رشن، سروش، بهرام، رام، باد، و البته فروشی‌‌‌ها که همواره در همه جا حضور دارند.[36] این فروشی‌‌‌ها همان روان درگذشتگانِ فرهمند هستند که همچون سپاهیانی با زره درخشان در میدان نبرد بازنموده شده‌‌‌اند.[37] فروشی‌ها بازمانده‌ي آیین دیرینه‌ی پرستش نیاکان هستند و رسوم مربوط به ایشان همچنان در سنت‌هایی مانند مقدس دانستن گور بزرگان و مراسم نوروزی باقی مانده است.

گاه در میان همراهان مهر ایزدانی مانند نریوسنگ[38] و ارشتاد و مفاهیمی انتزاعی مانند پیمان‌‌‌شناسی و بی‌‌‌آزاری نیز دیده می‌شوند،[39] و گاه ایزدانِ همراه با بهرام مانند اوپرتات هم به این مجموعه می‌‌‌پیوندند.[40] در سروش یشت هادخت، وقتی از همراهان و یاران مهر یاد می‌‌‌شود، به این فهرست بر می‌‌‌خوریم: باد، دین، ارشتاد، چیستی، چیستا و اشی.[41] همچنین بهرام و رشن به‌ویژه در هجوم‌‌‌های مهر به سپاه دشمن با او همراه هستند[42] و مرگ و تباهی را در میان مهردروجان می‌‌‌پراکنند. بهرام همچون نرینه گرازی تیز چنگال در پیشاپیش گردونه‌‌‌ی مهر می‌‌‌تازد،[43] بعد مهر و به دنبالش رشن به دشمنان حمله می‌‌‌کنند و سروش آنان را از پهلوها نابود می‌‌‌کند.[44] در جای دیگری آمده که رشن در سمت چپ او و سروش در سوی راست گردونه‌‌‌اش اسب می‌‌‌تازند و گرداگردش ایزدان آب‌ها و گیاهان و فروشی‌‌‌ها صف بسته‌‌‌اند.[45] همراهی رشن با مهر شایان توجه است. این همان ایزدی که در دادگاه آسمانی ترازوی اعمال روان درگذشتگان را در دست دارد و بنابراین نماینده‌ی دادگری و دادرسی آسمانی است. او در ضمن همان ایزدی است که خانه‌‌‌ی مهر را آماده و مهیا می‌‌‌سازد.[46]

ایزد دیگری که نامش معمولاً با مهر همراه است، رام نام دارد که همچون او بخشنده‌‌‌ی چراگاه‌‌‌ها دانسته شده و بنابراین باید با آیین‌‌های قبایل کوچگرد ایرانی پیوند داشته باشد. از این ایزد در مهریشت اثری نیست، اما نامش را در یسنه‌ها بسیار می‌‌‌بینیم که تقریبا همه جا همراه با مهر از او یاد شده است.[47] رام همان ایزدی است که در سی روزه‌‌‌های بزرگ و کوچک به همراه مهر ستوده می‌‌‌شود و نگهبانی از روز شانزدهم هر ماه را بر عهده دارد. هاونگاه، یعنی ساعت‌‌های آغازین بامداد نیز به این دو تعلق دارد.[48] این دو در ویسپرد متولی وهوخشثرَگاه دانسته شده‌‌‌اند.[49] چنان که گذشت، رام در یشت‌های دیگر همتای وای است و رام‌یشت متنی است که در آن یکسره وای ستوده شده است. از این رو یاریِ باد به مهر شایسته‌‌‌ی توجه است. او با عنوان اندروای[50] و باد نیک[51] معمولاً همراه با دین[52] در لابه‌‌‌لای گروه‌‌‌بندی‌‌‌های متفاوتی حضور دارد و گویی به هیچ‌‌‌یک از قالب‌هایی که شرحش گذشت وابسته نباشد. در وندیداد که در کل به خاطر کم بودنِ چشمگیر اشاره‌‌‌هایش به مهر ممتاز است، مهر همراه با باد و زروان بیکرانه ستوده شده است.[53]

رده‌‌‌ی دیگری از همراهان مهر، امشاسپندان و فرشتگان زرتشتی یا ایزدان زرتشتی شده‌‌‌ای مانند اپام نپات و آذر هستند. در اوستا مهر همراه با امشاسپندان، آذر، اردیبهشت اپام نپات، آب‌‌های پاک (آناهیتا)، زمین و گیاه (یعنی سپندارمذ و امرداد و خرداد) ستوده شده است.[54] گاه در این فهرست از نیروهای مقدس فرعی‌‌‌تری مانند گوشورون و گوش‌‌‌تشن،[55] گیه و گوش[56] و فروشی اشونان و همچنین زرتشت ستایش شده است.

در بندی بسیار جالب از ارت یشت، می‌‌‌بینیم که به روابطی خانوادگی در میان ایزدان اشاره شده است. بر مبنای این بخش اشی سپندارمذ و اهورامزدا با هم ازدواج کرده‌‌‌اند، و چون سپندارمذ در جایی دیگر دختر اهورامزدا دانسته شده، بنابراین با نوعی از خویدوده روبرو هستیم. نتیجه‌‌‌ی این آمیزش، دو دختر (اشی و دین) است و سه پسر‌ (مهر، سروش و رشن). این احتمالاً نسخه‌‌‌ای از یک روایت آریایی کهن از آمیزش زمین (سپندارمذ) و آسمان (اهورامزدا/ وارونا) بوده است، و آشکارا از آن بهره جسته‌‌‌اند تا ایزدی مانند مهر را با یاوران و همراهانش در منظومه‌‌‌ای سازگار با اهورامزدا قرار دهند.

از فهرست ایزدانِ همراه با مهر آشکار می‌شود که در روایت اوستایی، این خدا به‌ویژه با نیروهای مقدسِ نماینده‌ي جنگ پیوند دارد. چنین می‌نماید که در سیمای مهر با انباشتی از لایه‌های پیاپیِ رمزگانِ اساطیری روبرو باشیم که همگی به نوعی با جنگ و پیمان‌های جنگی ارتباط دارند. احتمالاً کهن‌ترین نسخه از نیروهای مقدسِ پشتیبان جنگاوران و نگهبانِ عهد و پیمان‌های سرداران، فروشی‌ها بوده‌اند. اینان روان درگذشتگانِ نامداری هستند که همچنان تأثیر و نیروی خویش را حفظ کرده‌اند و همچون جنگاورانی بازنموده می‌شوند که با باد پیوند دارند و در میدان نبرد به یاری نوادگانشان می‌شتابند. آشکار است که در اینجا با شکلی باستانی از آیین پرستش نیاکان روبرو هستیم و ردپای این ماجرا را در یشتِ مهم و مفصلی مانند فروردین یشت نیز می‌توان بازجست. باد، احتمالاً رام،‌ و ایزدانِ‌ پیام‌رسانی مانند نریوسنگ و دامویش‌اوپمن که پیوند میان گیتی و جهان مینویی را برقرار می‌کنند،‌ عناصری هستند که به این لایه‌ي نخستین متصل می‌شوند. فرِ کیانی و قدرت مردانه صورت‌هایی انتزاعی شده و فلسفی شده از همین مفاهیم هستند که احتمالاً پس از انقلاب زرتشتی از اشکالِ دیرینه‌ترِ این مفهوم استخراج شده‌اند.

لایه‌ی بعدی نیروهای مقدسی که پیکره‌ی مهر را برساخته‌اند، ایزدانی را در بر می‌گیرند که به طور مستقیم به هنر جنگ و دلیریِ مردانِ رزمجو ارتباط می‌یابند. این لایه احتمالاً دومین چینه‌ی رسوب کرده بر اسطوره‌ی مهر را بر می‌سازد و موجوداتی مانند بهرام و اوپرتات را در بر می‌گیرد. سطحِ بعدیِ مفاهیمِ پیوند خورده با مهر،‌ به خویشکاری این ایزد به عنوان نگهبان پیمان مربوط می‌شود و بنابراین وی را همچون حامی راستی و دشمن عهدشکنان مجسم می‌کند. رشن با خویشکاریِ دادگرانه‌اش و چیستا و ارشتاد با پیوندشان با راستی و دانش،‌ در اینجا به مهر مربوط می‌شوند. این مسیر همان است که در نهایت ترکیب مفاهیمی انتزاعی‌تر و برخاسته از دین زرتشتی را نیز با مهر رقم می‌زند. «دین» مهم‌ترین نماینده‌ی این مفاهیم است و به نیرویی درونی می‌ماند که مانند مهرِ بیرونی و آسمانی،‌ پیروی از راستی و پرهیز از دروغ را ممکن می‌سازد.

به این ترتیب مهر در ایزدکده‌ی ایرانی و در شبکه‌ي‌ موجوداتِ مقدس اوستایی جایگاهی مرکزی را اشغال می‌کند. ارتباط مستقیم او با کارکردهای گوناگون و روایت‌‌های کلانی مانند دادگری و دروغ، او را در موقعیتی نزدیک به اهورامزدا قرار می‌دهد و شاید دور از واقع نباشد اگر اهورامزدا را شکلی فلسفی شده از مهر بدانیم که توسط زرتشت در سرمشقی یکتاپرستانه از نو بازسازی شده است.

با وجود انباشت این لایه‌های پیاپیِ‌ اسطوره‌‌شناختی،‌ مهرِ اوستایی همچنان نمادها و نشانه‌های باستانی خویش در مقام ایزدی اختری را حفظ کرده است. در میان تمام روابطی که شرحش گذشت، نیرومندترین پیوند دوستی در میان مهر با ماه و خورشید برقرار است.[57] مهر بامدادان پیکر خویش را همچون ماه به درخشش در می‌‌‌آورد و به این ترتیب نمودی از سپندمینو را جلوه‌گر می‌‌‌سازد.[58] او همچون خورشیدی درخشان است که سپیده‌دمان پیش از آغاز روز از فراز البرز سر بر می‌‌‌کشد و غرق در زرهی زرین خانمان‌‌های ایرانی را می‌‌‌نگرد.[59]

ارتباط مهر با خورشید پیچیده است. از سویی بندهایی در اوستا وجود دارد که نشان می‌‌‌دهد این دو با هم یکی نیستند. مثلاً آنجا که از سر بر کشیدن مهر از فراز کوه البرز و نگاه کردنش به سرزمین‌‌های ایرانی سخن می‌‌‌رود، می‌‌‌بینیم که مهر، پیش از دمیدن خورشید جاودانه‌‌‌ی تیزاسب پدیدار می‌‌‌شود.[60] همچنین پس از فرو رفتن خورشید نیز به فراخنای زمین گام می‌‌‌نهد و هرآنچه را در میان دو افق است می‌‌‌نگرد.[61]

با این همه از مرور بندهای دیگری بر می‌آید که مهر نیز مانند خورشید ایزدی آسمانی است و در جایگاهی همسانِ او اقامت گزیده است. خانه‌‌‌ی او بر فراز کوه‌‌های بلند البرز است، جایی که شب و تاریکی بدان راه ندارد، و باد سرد و گرم در آن نمی‌‌‌وزد و بیماری و آلودگی بدان رخنه نمی‌‌‌کند. این در واقع همان گرودمان و بهشتی است که سپهری از روشنایی و پاکیزگی فرض می‌شده است. و این جایگاهی است که امشاسپندان به دستیاری خورشید برای مهر ساخته‌‌‌اند تا بتواند از آنجا تمام گیتی را زیر نظر داشته باشد.[62]

مهر با گردونه‌‌‌ی بلند چرخِ مینویی از کشور ارزه به سوی خونیرث می‌‌‌شتابد[63] و از راست به چپ می‌‌‌تازد و بنابراین مسیر خورشید در آسمان را تقلید می‌‌‌کند. همچنین خورشید مانند مهر بعد از سر زدن از افق ایزدان را از خواب ییدار می‌‌‌کند و فر ایزدی را از سوی ایشان به زمین گسیل می‌‌‌سازد و آب‌ها و زمین را پاک می‌‌‌نماید.[64] گذشته از بندهایی که به صفت‌‌های خورشیدگونه‌ی مهر اشاره می‌کنند، از سوی دیگر بخش‌هایی را داریم که خورشید را دارای نقشی نظامی و ارتشی همچون مهر در نظر می‌گیرند. در اوستا خورشید نیز مثل مهر چونان سرکرده‌ی سواران کوچگرد ظاهر می‌شود و با صفت رایومند و تیزاسپ ستوده می‌گردد. او ایزدی است که پایداری در برابر تاریکی و تیرگی دیوآفریده و دزدان و راهزنان و جادوگر و پری و مرشون را ممکن می‌‌‌سازد.[65]

همچنین مهر ایزدی است که همچون اهورامزدا و سپندارمذ و رشن ردایی آسمانی بر تن دارد که با ستارگان آراسته شده است.[66] این ردایی است که در ابتدای کار به زروان اختصاص داشت و بعدها به اهورامزدا منسوب شد. گویی مهر نیز آن را از ارتباطش با زروان به ارث برده باشد. این ردا را امروز در فیلم‌‌‌ها و کارتون‌‌‌ها بر تن جادوگرانی نیکوکار می‌‌‌بینیم که به سنت زروانی در قالب پیرمردی با ریش بلند سپید بازنموده می‌‌‌شوند. پیوستگی میان مهر و نمادهای ستاره‌ای هم با آنچه که در مهرپرستی باختری دیدیم همخوان است و هم با نقش و شهرت مغان و مهرپرستان به عنوان اخترشناس و پیشگو همخوانی دارد.

مهر در میان نیروهای مقدس اوستایی از این نظر ممتاز است که طیفی وسیع و هماهنگ از صفت‌ها و لقب‌ها را داراست. او نیز مانند اهورامزدا که در هرمزد یشت با نام‌هایی پرشمار ستوده شده و با لقب‌هایی فراوان نواخته شده است. در اوستا بیش از همه ویاخنَه (جنگاور/سخنور)، ووروگَئویئوتی (فراخ چراگاه)،[67] و یاتَه‌‌‌یجَّنَه (دادگر، داور) نامیده شده است. اما لقب‌‌های دیگر برایش کم نیستند. در واقع شمار این القاب چندان است که او را به یکی از پرعنوان‌‌‌ترین ایزدان اوستایی تبدیل کرده است.

صفات مهر در مهریشت را می‌توان به این ترتیب فهرست کرد:‌ نیرومند (سَویشتَه)، سرور (اَهورَه)، بی‌فریب (اَذِئویَمنَه)، زیرک و افسونکار (یَئوخشتی‌وَنت)، راست سخن (ارش‌وَچَه)‌، سخنور (ویاخْنَه)، ‌فراخ چراگاه (وُروگَئویَئوتی). در ضمن او ایزدی است که می‌‌‌تواند یاریگر، گشایش‌‌‌بخش، دستگیر، دلسوز، چاره‌‌‌ساز، دادرس، و دهنده‌‌‌ی پیروزی و بهروزی باشد،[68] مهر چالاک‌‌‌ترین چالاکان، دلیرترین دلیران، و گشایش‌‌‌بخش‌‌‌ترینِ گشایش‌‌‌بخشان است.[69] او به هنگام نبرد سخت کینه‌کش (اَکمَتَه) که این آخری صفت چندان مثبتی نیست و بیشتر در مورد نیروهای هراس‌انگیز و انگیزه‌های خشونت‌آمیز به کار گرفته می‌شود. سودربلوم معتقد است که این صفت در اصل به فروشی‌های جنگاورانی منسوب می‌شده که در آیین‌‌های کهن ایرانی همچون جان و نیروی نهفته در عناصر طبیعی (مانند چشمه‌ها) نقش ایفا می‌کرده‌اند، و بنابراین از ابتدا نیرویی آسمانی و اخلاقی نبوده‌اند. در این میان صفتِ آفریده شده (دامی‌داتم) قابل تامل است که صفتی مثبت نیست و معمولاً در مورد عناصر جهان مادی به کار گرفته می‌شود. نیبرگ معتقد است که این صفت در اصلِ مهریشت آفریدگار (دامی‌دات) بوده و بعدتر به دست مغانی که این صفت را با یکتاپرستی مستقر بر اهورامزدا در تضاد می‌دیده‌اند، تحریف شده است.

بخش مهمی از صفات مهر به هوشیاری و هوشمندی مهر اشاره می‌‌‌کنند. او ایزدی بر همه چیز آگاه،[70] همیشه پیروز و نافریفتنی است.[71] کسی است که سخن مقدسِ مَنثرَه را می‌‌‌داند،[72] و یکی از ایزدان معدودی است که با لقبِ تن-منثره نواخته شده،[73] و این بدان معناست که بدنش از سخن مقدس ساخته شده است. پیوند او با کلام قدسی از آنجا روشن می‌‌‌شود که علاوه بر اینها او زبان‌‌‌آور، نیایش‌‌‌گزار، بلند پایگاه، ژرف‌‌‌بین، و ردِ (استاد) تواناست.[74] او همواره بر فراز برجی پهن ایستاده و بی‌‌‌آن که به خواب رود، گیتی را می‌‌‌نگرد.[75] هشت تن از یارانش در هشت سوی او ایستاده‌‌‌اند و مانند او مراقب مردمان هستند تا پیمان نشکنند.[76] از این رو مهر بیدار و ایستاده است[77] و هرگز به خواب نمی‌‌‌رود.[78]

این پیوند مهر با دانش و خرد بدان معناست که با چشم ارتباطی ویژه برقرار می‌‌‌کند. او تنها ایزد اوستایی است که با لقبِ ده هزار چشم ستوده شده است. نگاهبانی زورمند است که خواب هرگز به چشمانش راه نمی‌‌‌یابد،[79] فروغِ سپیدِ مینویی درخشان، و هوشیارِ بی‌‌‌سایه است.[80] نگاه زیبای روشنِ چشمانِ تیزبینش به هر سو پرواز می‌‌‌کند و همگان را می‌‌‌پاید.[81] این چشمان بسیار هستند که او را نافریفتنی و چالاک می‌‌‌سازد و مراقبت از پیمان شکنان را برایش ممکن می‌‌‌سازد.[82] مهم‌ترین گمان بدی هم که مهردروجان در موردش دارند آن است که نابیناست و دروغی را که گفته‌‌‌اند، نمی‌‌‌بیند.[83]

ارتباط مهر با کلام مقدس و مانتره او را با اندام شنوایی یعنی گوش نیز مربوط می‌سازد. چنان که دیدیم، ایزدِ متولی شنوایی آسمانی یعنی سروش که پیامبر خدایان هم هست، از ملازمان نزدیک مهر محسوب می‌شود. مهر در مهریشت دارنده‌ی دارای هزار گوش و ده هزار چشم دانسته شده است.[84] از این روست که مهر بخشنده‌‌‌ی آسایش روان، توانایی شناخت، دانش مینویی، و قدرتِ دریافت منثره نیز هست.[85]

از سوی دیگر، چنان که درباره‌ي‌ ارتباط مهر و ناهید گفتیم،‌ این ایزد با نیروهای بارور طبیعی نیز مربوط است و برخی از صفت‌هایش به بارآوری و زایندگی‌اش مربوط می‌شود. او آب‌ها را می‌‌‌افزاید، باران را می‌‌‌باراند، و گیاهان را می‌‌‌رویاند و به این ترتیب عدل و داد را در مورد زمین برقرار می‌‌‌دارد.[86] با این وجود بر خلاف آناهیتا که نیرویی کشاورزانه را نمایندگی می‌کند و به زندگی گیاهی و رویش زمین وابسته است، مهر بیشتر خصلتی کوچگردانه دارد و بنابراین بیشتر با زایمان رمه و مردمان مربوط می‌شود. این را با مرور بخشش‌‌های مهر نیز می‌‌‌توان دریافت. او به کسانی که مهردروج نباشند، اسبان تیزتک می‌‌‌بخشد، و همراه با آذر و فروشی‌‌‌ها پارسایان را به راه راست هدایت می‌‌‌کنند و فرزندانی کوشا برایشان به بار می‌آورد.[87] او توانگری، زور، پیروزی، خرمی و دادگری و نیکنامی و برتری پیروزمندانه را به پرستندگانش اهدا می‌‌‌کند.[88] گله و رمه، شهریاری، پسران، زندگی، بهروزی و اشه از دیگر دهش‌‌‌های او هستند.[89] آشکار است که تمام این دهش‌ها به توانگری و آسودگی در زندگی کوچگردانه مربوط می‌شوند. حتا در آنجا هم که اشاره‌هایی کشاورزانه به چشم می‌خورد، همچنان رنگ و بوی مهرِ رمه‌دار و چادرنشین نمایان است. چنان که هم اکنون خواهیم دید، مهر با دوام و پایداری خانمان‌‌های ایرانی نیز در ارتباط است. در موردش گفته شده که تیرک سقف‌‌‌ها و ستون خانه‌‌‌های بلند را نگه می‌‌‌دارد،[90] خانه‌‌‌های بزرگ با لطف او از زنان برازنده و بالش‌‌های پهن و بسترهای گسترده و گردونه‌‌‌های سزاوار برخوردار می‌‌‌شوند.[91] می‌بینیم که تمام این عناصر نیز به نمودهای ثروت در خیمه‌ی رمه‌داران مربوط می‌شود. به‌ویژه بلندیِ تیرکی که سقف و ستون خانه را نگه می‌دارد، ‌و انگار از دیرک میانی چادر کوچگردان وام‌گیری شده است.

6. این نکته چشمگیر است که با وجود ماهیت کوچگردانه‌ی مهر، پیوندی استوار و صریح میان او و حریم جغرافیاییِ‌ ایران زمین برقرار است. مهر در آخرین کرده‌‌‌ی مهریشت به شکلی سروده شده است که آشکارا با سرزمینِ ایران یعنی دَخیوم (کشور) پیوند دارد. در آنجا مهر ستوده شده، به عنوان موجودی که در گرداگرد کشور، در میان کشور، بر فراز کشور، در زیر کشور، در پیش کشور و در پس کشور حضور دارد.[92] بخشش‌‌های او همواره به واحدهای اجتماعی ایرانیان داده می‌شود و چنین می‌نماید که شکلی از ملی‌گرایی در آيين وی وجود داشته باشد. این هواداری مهر از ایرانیان و ایران زمین حتا زمانی که دینِ‌ اين خدا به کشورِ دشمن ایران یعنی روم نیز منتقل شد،‌ همچنان باقی ماند. در حدی که دیدیم نام و نشان اعضای بلندمرتبه‌ي انجمن مهرپرستان همچنان با پارس شناخته می‌شد و بر خاستگاه سرزمینی این خدا نیز تأکیدی روشن وجود داشت.

‌تنها بخشی از اوستا که با صراحت و تأکید بر تقدس خانمان‌‌های ایرانی و سرزمین‌‌های ایرانی پافشاری می‌کند، مهریشت است و این امر معمولاً در رابطه با خویشکاری مهر است که ابراز می‌شود. مهر همان ایزدی است که به سرزمین‌‌های ایرانی خانمان‌هایی خوش و سرشار از سازگاری و آرامش می‌‌‌بخشد.[93] او از طرف دیگر به سلسله مراتب جامعه‌‌‌ی کهن ایرانی نیز مربوط است. مردمان در تمام پایگان‌‌‌ و رده‌‌‌ها او را می‌‌‌پرستند، و همه (خانه‌‌‌خدا، دهخدا، شهربان و شهریار) از مهردروج بودن گریزان هستند.[94] اما گویی این پرستش ساختار متمایز و تخصص یافته دارد. چرا که مهر بسته به پایه و رتبه‌‌‌ی مهردروجان، خانه، ده، شهر یا کشورشان را ویران می‌‌‌کند.[95] به همین ترتیب، اگر مردمان از مهردروج بودن پرهیز کنند، اوست که کشور را پیروزی و نیرو می‌‌‌بخشد.[96] در میان دعاهای او، پریستاران تاکید می‌‌‌کنند که قصد ندارند از کشورِ او، روستایش، شهرش، و خانمانش جدا شوند.[97] بنابراین پیوند مهر با پیمانی که فرد را در سطوح گوناگون به جامعه‌‌‌اش مربوط می‌‌‌کند، آشکار می‌‌‌شود.

به همین ترتیب مهر پشتیبان قدرت سیاسی شهریاران ایرانی و فره کیانی ایشان نیز هست. او کسی است که به پادشاهان قدرت می‌‌‌بخشد و بر آشوب در کشور چیره می‌‌‌شود و در این کردار خویش با اپام نپات شریک است.[98] ارتباط او با فره نیز او را به اپام‌نپات شبیه می‌‌‌سازد. چرا که در بارِ نخستِ جدا شدن فر کیانی از جمشید، آن را که به شکل پرنده‌‌‌ی وارغن در آمده بود تصاحب کرد. دو پاره‌‌‌ی دیگر این فر پس از آن که به دست اپام نپات مراقبت شد، نصیب دو انسان شد، یعنی فریدون و گرشاسپ.[99]

چنان که گفتیم، در میان اسطوره‌شناسان بحثی پردامنه در مورد حضور یا غیابِ مفهوم قرارداد اجتماعی در میان مهرپرستان وجود دارد. موضع من در میان دو طیفی که شرحشان گذشت، بیشتر به اردوی کسانی نزدیک است که مهر را نماینده‌ی چیزی شبیه به قرارداد اجتماعی می‌دانند. بدیهی است که این مفهوم با قرارداد اجتماعی مدرن که در دوران جدید تکامل یافته است تفاوت دارد. اما ریشه و تبار این مفهوم را در بافت بومی تمدن ایرانی نشان می‌دهد. چنین می‌نماید که مهر – که در ابتدای کار پیمان میان سرداران و جنگاوران را پشتیبانی می‌کرده- به تدریج کارویژه‌ي‌ خویش را تعمیم داده و به حامی و پشتوانه‌ی تمام پیوندهای دوستانه و همیارانه‌ی میان اعضای جامعه تبدیل شده باشد. احتمالاً در جریان این فرآیندِ‌ بسط و گسترشِ خویشکاری مهر بوده که نامش نیز به اسمی عام تبدیل شده و با محبت و عشق مرادف شده است. از این روست که در تمدن ایرانی از دیرترین زمان‌‌‌ها، مهر را همچون مفهومی مرکزی و کلیدی می‌یابیم که ارتباط میان اعضای جامعه را تعیین می‌کند و در نظام‌‌های اخلاقی و دینی ایرانی، معیار و محور ارتباط آرمانی میان من و دیگری قلمداد می‌شود.

مهم‌ترین دلیل در تایید این سخن را در کرده‌‌‌ی بیست و نهم مهریشت می‌توان بازجست. در این بخش بندهایی بسیار مهم وجود دارد که در آن واژه‌‌‌ی مهر به معنای دوم و آشنای امروزینش در زبان پارسی دری آمده و در معنایی نزدیک به دلبستگی عاطفی و پیوند اجتماعی به کار گرفته شده است. در این بندها به فهرستی از روابط اجتماعی بر می‌‌‌خوریم و قدرت هریک را بر مبنای معیاری کمی و شمارش شده باز می‌‌‌یابیم. در این بخش می‌‌‌بینیم که پایگاه مهر در میان دو همسر بیست، میان دو همکار سی، میان دو خویشاوند چهل، میان دو همسایه پنجاه، میان دو آتوربان شصت، میان شاگرد و آموزگار هفتاد، میان داماد و پدرزن هشتاد، میان دو برادر نود، میان پسر و پدر و مادرش صد، میان مردم هم‌‌‌وطن هزار و میان مزداپرستان ده هزار است.[100] این بندِ مهم نشان می‌دهد که نه تنها مهر مفهومی عمومی و تعمیم یافته در میان کل روابط اجتماعی بوده، که حالتی کمی نیز به خود گرفته بوده و شدت و ضعف آن در متن دین با زبانی کمی و معیاری شمارش‌پذیر بازنموده شده است. بنابراین مهر آن نیرویی است که پیمان را از گفتار به کردار در می‌‌‌آورد،[101] و بنابراین ضامن تحقق قول و قرارها و پایداری عهد و پیمان‌‌‌هاست. در اوستا هم می‌خوانیم که او پیمان‌‌‌شناس‌‌‌ترینِ پیمان‌‌‌شناسان است.[102]

7. زادگاه مهر به احتمال زیاد ایران شرقی بوده است. حال این امر یا به استعاره‌‌‌ی همگون بودنش با خورشید و حقیقتِ طلوع آن از افق خاوری بر می‌‌‌گردد، یا به راستی نشانگر آن است که قبایل آریایی ایران شرقی مهم‌ترین پرستندگان وی بوده‌‌‌اند. در میان این دو برداشت، به گمان من اولی درست‌‌‌تر است و اشاره‌‌‌هایی مانند مهریشت که فراز آمدن مهر بر سرزمین‌‌های سغد و مرو و هرات را شرح می‌‌‌دهد و از سایر سرزمین‌‌های ایرانی یاد نمی‌‌‌کند،[103] به فرآیند طلوع خورشید مربوط می‌‌‌شود و نه خاستگاه جغرافیایی آیین مهر. چون می‌‌‌دانیم که آیین مهر در میان مغان که طبقه‌‌‌ی روحانی پادشاهی ماد بوده‌‌‌اند نیز رواجی چشمگیر داشته و تا قرن‌ها بعد ایران غربی و سرزمین‌‌های پیرامون آن مانند کاپادوکیه همچنان دژ محکم مهرپرستی باقی می‌‌‌مانند.

مهر با کوچگردی ارتباطی آشکار دارد، گردونه‌‌‌اش از میان سرزمین‌هایی می‌‌‌گذرد که ستایندگانش در آن سکونت دارند و دشت‌‌های پهناور و دورکرانه‌‌‌اش از چارپایان و مردم آزادی که با فراغ بال در آن گردش می‌‌‌کنند، انباشته شده است.[104] در میان مهردروجان و دشمنانش کسانی وجود دارند که گاوِ آزاد در چراگاه را به گردونه می‌‌‌بندند. از این رو گاوی که در قید یوغ گرفتار مانده می‌‌‌ایستد و اشک بر پوزه‌‌‌اش روان می‌‌‌کند.[105] همچنین در جایی دیگر می‌‌‌بینیم که گاوانِ اسیر، چشم به راه او هستند تا از بند رهایشان سازد.[106] این اشاره‌‌‌ی جالب توجه را می‌‌‌توان به معنای آن گرفت که مردم کشاورزی که از گاو برای شخم زدن زمین و کشیدن ارابه استفاده می‌‌‌کنند، در شمار دشمنان قبایل مهرپرست بوده‌‌‌اند، و این در صورتی است که عادتِ استفاده از گاوِ بارکش به جای اسب را نماد سکونتگاه‌‌‌‌‌های کشاورزانه‌‌‌ی اولیه بدانیم، که به گواهی نقش مُهرها، دست کم در دره‌‌‌ی سند و ایران شرقی چنین بوده است.

‌شباهت مهر با جنگاوری از قبایل کوچگرد ایرانی به خوبی در وصف وی در مهریشت دیده می‌شود. در میان القاب او این عبارت‌ها به خوبی با پهلوانی کوچگرد مانند رستم همسان است: جنگاور، نیرومندِ دلاور، یلِ کارآزموده، زورمندترین زورمندان، دلیرترین دلیران،[107] و شهریار تمام سرزمین‌‌‌ها.[108] او آراینده‌‌‌ی سپاه است،[109] جنگ را برمی‌‌‌انگیزد، جنگ را استواری می‌بخشد، و جنگاوران را در هر دو بالِ آوردگاه پراکنده و پریشان می‌‌‌کند. او سرهای مهردروجان را از تن جدا می‌‌‌کند، خانه‌‌‌های هراس‌‌‌انگیزشان را ویران می‌‌‌سازد،[110] به هنگام خشم اسبان فراخ سم را در میان صفوف جنگاوران دو سرزمینِ رزمجو بر می‌انگیزد.[111] اوست که شهریاری نیرومند و جنگ افزارهای زیبا و ارتشتارانِ بسیار به برگزیدگانش ارزانی می‌‌‌دارد.[112]

درست همانطور که از آناهیتا توصیفی دقیق و دلکش در دست است، شرح و وصفی مشابه در مورد سلاح‌ها و رزم‌‌‌افزارهای مهر ثبت شده است. هردوی این ایزدان به سبک خدایان باستانی هند و ایرانی در حالی که سوار بر گردونه‌ای جنگی هستند بازنموده شده‌اند. با این تفاوت که مهر در گردونه‌اش بیشتر به جنگجویی مهاجم و خونریز شباهت دارد تا -چنان که در مورد آناهیتا دیدیم- شاهی باشکوه و موقر. در مورد مهر، گردونه‌‌‌ی او – و نه زیورها و ظاهر زیبای خودش- است که محور توصیف و خیال‌پردازی قرار گرفته است. در مهریشت می‌‌‌خوانیم که ارابه‌‌‌ی مهر را سپندمینو ساخته است و به همین دلیل هرگز به راه کژ نمی‌رود.[113] آن را چهار اسبِ سینویی سپید و درخشان و نامیرا می‌‌‌کشند که خوراکشان از آبشخور مینویی تأمین می‌‌‌شود و زین و ستامی برساخته از فلزی گرانبها دارند. سم‌‌های پیشینشان زرین و سم‌‌های پسین‌‌‌شان سیمین است و طوری افسار خورده‌‌‌اند که در کنار هم بتازند.[114]

گردونه‌‌‌ی مهر به زرادخانه‌‌‌ای بزرگ می‌‌‌ماند. در آن هزار کمان خوش ساخت هست که ناوک‌هایی زرین دارند. این تیرها برنشسته به پر کرکس، با سوفارهایی استخوانی و چوبه‌‌‌هایی آهنین با نیروی خیال به سوی سر دیوان به پرواز در می‌‌‌آید. هزار چکش دو تیغه‌‌‌ی پولادین، هزار دشنه‌‌‌ی دو سر، هزار گرزِ پرتابی آهنین، و و هزار نیزه‌‌‌ی تیز تیغه‌‌‌‌ی خوش ساخت در گردونه‌ی اوست که همگی با شتاب نیروی خیال به سوی سر دیوان پرتاب می‌‌‌شوند. ارابه‌‌‌ی او از سنگ‌‌های درخشان فلاخن انباشته است.[115] همچنین یک گرزِ یکتای زرین و صد گره‌‌‌ی صد تیغه‌‌‌ای هم هست که مهر با آن هماوردان را به خاک می‌‌‌اندازد.[116]

در این توصیف دقیق و خیال‌‌‌انگیز از گردونه‌‌‌ی مهر، چند نکته را باید گوشزد کرد. نخست آن که تمام سلاح‌‌های موجود در گردونه‌‌‌ی مهر پرتابی هستند و حتا گرزِ صد تیغه‌‌‌ی زرینی هم که آشکارا یگانه و مایه‌‌‌ی افتخار است، با پرتاب شدن به هماوردان ایشان را از پای می‌‌‌اندازد. بنابراین در اینجا با استعاره‌‌‌ای خورشیدی از نیروی مهر روبرو هستیم. چرا که سلاح‌‌های مهر مانند پرتوهای آفتاب از فاصله‌‌‌ی دور اثر می‌‌‌کنند و همچون سلاحی پرتابی دشمنان را آماج خود می‌‌‌سازند.

دومین نکته آن که عبارت گرزِ زرینِ صد تیغه که بارها در مهریشت تکرار شده است، به سلاحی بسیار کهن اشاره می‌‌‌کند که در متون ودایی نیز برخی از ایزدان جنگاور دیگر – به‌ویژه ایندره- قرار دارد. این سلاح را در سانسکریت وَجرَه می‌‌‌نامیدند و این همان واژه‌‌‌ایست که در اوستایی به صورت ورجه/ وُرزَه وجود دارد و در پهلوی به گرز تبدیل شده است. وجره سلاحی است سنگین و زرین و پرتابی، که نمادی از آذرخش محسوب می‌‌‌شود. این گرز صد تیغه از طلای خالص و محکم دارد و استوارترینِ سلاح است.[117] در ایران این سلاح به انحصار مهر در آمده است و خصلتی روزانه و مربوط به آفتاب پیدا کرده است.

 

 

  1. . کنت، 1384: 393- 478.
  2. . کنت، 1384: 435.
  3. . کنت، 1384: 445-477.
  4. . کنت، 1384: 391 و 392.
  5. . کنت، 1384: 490 و489.
  6. . Schlerath, 1987.
  7. . کنت، 1384: 479-482.
  8. . کنت، 1384: 494-496.
  9. . کنت، 1384: 498.
  10. . کنت، 1384: 499 و 500.
  11. . کنت، 1384: 501.
  12. . کنت، 1384: 505.
  13. . Beck, 1991.
  14. . Nabarz, 2005: 55.
  15. . Nabarz, 2005: 54-56.
  16. . Moreno, 2000: 222–223.
  17. . وکیلی، 1394.
  18. . اشه
  19. . مزدا
  20. . مزدا
  21. . جمشید پسرِ ویونگان
  22. . به معنای خداست و معمولاً در منابع باستانی برای اشاره به ایزدِ مهر به کار گرفته می‌شود. از این رو آن را همچنان به شکل بغ ترجمه کردم.
  23. . یسنه 48، بند 10.
  24. . مزدا
  25. . دئنا
  26. . بندهش هندی، 4، صفحه‌ی 50.
  27. . مهریشت، كرده 1، بند 1 و خرده اوستا، خورشید یشت.
  28. . مهریشت، كرده 28، بند 113.
  29. . یسنه‌، هات 7، بند 13، هات 6، بند 10، هات 4، بند 16، هات 3، بند 13، هات 2، بند 11، هات 1، بند 11.
  30. . مهریشت، كرده 23، بند 93.
  31. . مهریشت، كرده 23، بند 92.
  32. . مهریشت، كرده 24، بند 97.
  33. . مهریشت، كرده 16، بند 66.
  34. . مهریشت، كرده 17، بند68.
  35. . فروردین یشت، كرده 12، بندهای 47 و 48.
  36. . یسنه‌، هات 1، بند 11.
  37. . فروردین یشت، كرده 12، بندهای 45 و 46.
  38. . ویسپرد، 7، 1و 2.
  39. . یسنه‌، هات 70، بند 3.
  40. . هفتن یشت كوچك، 5.
  41. . سروش یشت هادخت، 4، 16.
  42. . بهرام یشت، كرده 17، بند 47.
  43. . مهریشت، كرده 18، بند71.
  44. . مهریشت، كرده 9، بند 41.
  45. . مهریشت، كرده 25، بند 100.
  46. . مهریشت، كرده 20، بند 80 و كرده 21، بند 81.
  47. . یسنه‌، هات 72، بند 8، خرده اوستا، مهرنیایش، بند 10 و 16، وندیداد، فرگرد 3، 1، 1.
  48. . خرده اوستا، سی روزه‌‌‌ی بزرگ و كوچك.
  49. . ویسپرد، 1، 7، و 2، 9.
  50. . یسنه‌، هات 72، بند 8.
  51. . یسنه‌، هات70، بند 2.
  52. . سروش یشت هادخت، 4، 16 و 21و یسنه‌، هات 70، بند 3.
  53. . وندیداد، فرگرد 19، 2، 16.
  54. . یسنه‌، هات 65، بند 12 و هفتن یشت كوچك، 4 و 9.
  55. . یسنه‌، هات 68، بند 22.
  56. . یسنه‌، هات 68، بند 22.
  57. . خورشید یشت، 5.
  58. . مهریشت، كرده 34، بند 142.
  59. . مهریشت، كرده 4، بند 13.
  60. . مهریشت، كرده 4، بند 13.
  61. . مهریشت، كرده 24، بند 95.
  62. . مهریشت، كرده 12، بندهای 50-52.
  63. . مهریشت، كرده 17، بند 67.
  64. . خورشید یشت، بندهای 1 و 2.
  65. . خورشید یشت، بند 4.
  66. . فروردین یشت، كرده 1، بند 3.
  67. . مثلاً در پیش درآمد یسنه‌، بند 8، و هات 72، بند 8.
  68. . مهریشت، كرده 1، بند 5.
  69. . مهریشت، كرده 16، بند 65.
  70. . مهریشت، كرده 14، بند 60.
  71. . مهریشت، كرده 1، بند 5.
  72. . مهریشت، كرده 2، بند 1.
  73. . مهریشت، كرده 7، بند 25.
  74. . مهریشت، كرده 7، بند 25.
  75. . مهریشت، كرده 2، بند 1.
  76. . مهریشت، كرده 10، بند 45.
  77. . مهریشت، كرده 15، بند 61.
  78. . مهریشت، كرده 26، بند 103.
  79. . مهریشت، كرده 2، بند 7.
  80. . مهریشت، كرده 17، بند68.
  81. . مهریشت، كرده 27، بند 107.
  82. . مهریشت، كرده 21، بند82.
  83. . مهریشت، كرده 27، بند 105.
  84. . خرده اوستا، هاونگاه، 1، پیش درآمد یسنه‌، 8، مهر نیایش، 10، 16، خورشید یشت، 5.
  85. . مهریشت، كرده 8، بند 33.
  86. . مهریشت، كرده 15، بند 61.
  87. . مهریشت، كرده 1، بند 3.
  88. . مهریشت، كرده 8، بند 33.
  89. . مهریشت، كرده 16، بند 65.
  90. . مهریشت، كرده 8، بند 28.
  91. . مهریشت، كرده 8، بند 30.
  92. . مهریشت، كرده 35، بند 144.
  93. . مهریشت، كرده 1، بند 4.
  94. . مهریشت، كرده 5، بند 17.
  95. . هریشت، كرده 5، بند 18.
  96. . مهریشت، كرده 7، بند 26.
  97. . مهریشت، كرده 19، بند 75.
  98. . فروردین یشت، كرده 24، بند 95.
  99. . زمیاد یشت، كرده 6، بند 35.
  100. . مهریشت، كرده 29، بندهای 115-117.
  101. . مهریشت، كرده 9، بند 35.
  102. . مهریشت، كرده 16، بند 65.
  103. . مهریشت، كرده 4، بند 14.
  104. . مهریشت، كرده 28، بند 112.
  105. . مهریشت، كرده 9، بند 38.
  106. . مهریشت، كرده 22، بند 86.
  107. . مهریشت، كرده 33، بند 141.
  108. . یسنه‌، هات 1، بند 11.
  109. . مهریشت، كرده 9، بند 35.
  110. . مهریشت، كرده 9، بندهای 36-38.
  111. . مهریشت، كرده 11، بندهای 47 و 48.
  112. . مهریشت، كرده 27، بند 109.
  113. . مهریشت، كرده 34، بند 143.
  114. . مهریشت، كرده 31، بند 125.
  115. . مهریشت، كرده 32، بند 136.
  116. . مهریشت، كرده 31، بندهای 128-133.
  117. . مهریشت، كرده 24، بند 96.

 

 

ادامه مطلب: گفتار پنجم: مهر ایرانی (۳)

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب