پیش درآمد
تاريخ کيهان آكنده از راز و رمز است. شورشها و بلواهاي عادي به اسطوره هاي قومي دگرديسي مي يابند و از دل جنگ هاي خونين حماسه هاي غرورآميز ملي زاده مي شوند. پس اين كه تاريخ خيزش ايلوپرستان به مخزني چنين غني براي ظهور افسانه هاي رازآميز تبديل شده، امري طبيعي است. مورخان و پژوهشگران تاريخ کيهان کتاب ها و مقاله هاي بسياري درباره ي اين جريان تاريخي منتشر کرده اند، اما همچنان کليت اين ماجرا در هاله اي از ابهام پنهان است. در مورد رازهاي اين حادثه ي مشهور اسناد و مدارك زيادي وجود دارد. از بايگاني هايي طولاني که از هزاران مجله و فيلمِ مربوط به آن دوران گردآوري شده اند، تا گزارش هايي رسمي که با لحني يكنواخت و خسته کننده و به دست نژادهايي ديوان سالار نگارش يافته اند. به تازگي يكي از كارگردانانِ مشهور نژاد دازيمدا از سياره ي همستگان، فيلمي به نسبت دقيق درباره ي زندگي قهرمان اين ماجرا ساخت. اما متاسفانه به خاطر محوريت رمزگان وابسته به حس بویایی در فیلم، بخش مهمي از نژادهاي فاقد زبان بويايي قادر به فهمِ آن نيستند.
از ميان تمام اسناد و منابعِ ياد شده، اطلاعاتي که پس از مرگ از مغزِ يک افسر اداره ي امنيت جمهوري بازخواني شده، اهميتي ويژه دارد. اين افسر از مردم نژاد دازيمدا بوده و در بیشتر اسناد تاریخی با نام سرگرد به او اشاره کردهاند. امروز او را در هر دو قلمروی جمهوری و امپراتوری، به دلايلي كاملا متفاوت، همچون قهرماني بزرگ مي ستايند. اطلاعاتي که از مغز اين افسر استخراج شده، براي مدت ها در قلمرو امپراتوری مولوک با برچسب محرمانه از دسترس پژوهشگران دور نگه داشته مي شد. اما به تازگي بخش مهمي از بايگاني سلطنتي مولوک ها بر روي مورخان گشوده شده است. داستان ايلوپرستان به روايت سرگرد، يکي از پرطرفدارترين بخش هاي منتشر شده ي اين اسناد است.
همه مي دانند كه مردم دازيمدا مدام باخود حرف مي زنند و جزئياتِ حتا بديهي ترين تجربه هايشان را در قالبي زباني براي خود بازگو مي کنند. به همين دليل نسخه ي بازخواني شده ي خاطرات اين افسر به ويژه براي موجوداتي که تجربه ي دست اولي از جنبش ايلوپرستان ندارند، يا نسبت به رخدادهاي سياسي کهکشان كم اطلاع هستند، گوياتر از گزارش هاي رسمي يا روايت هاي عاميانه است. از اين روست كه ترجمه و انتشار خاطرات سرگرد را براي آشنايي مردم سياره ي زمين با اين ماجرا مناسب تشخيص دادم.
اين ترجمه در راستاي بند پ از قانون 66 (موسوم به “قانون توسعه ي دانش عمومي درباره ي کيهان در مناطق دورافتاده”) مصوب وزارت فرهنگ جمهوري سوم کيهاني، انجام پذيرفته است. از آنجا كه زمانِ كوتاهِ دوامِ تمدن هاي زميني با عمر طولاني ساير فرهنگ هاي كيهاني همخواني نداشت، متني كه در دست داريد با روش پرهزينه ي «پرتاب زماني» به گذشته منتقل شد و در اختيار اهالي زمين قرار گرفت.
به عنوان يكي از كساني كه در انتشار اين اثر نقش كوچكي داشته، بايد اعتراف كنم كه قانع كردن مقامات وزارت فرهنگ براي انتشار اين كتاب بسيار دشوار بود. بسياري از صاحب نظران تمدن انساني را فاقد اهميت مي دانستند و بي اثر بودنش در تاريخ عمومي كيهان را شاهد مي آوردند تا ادعا كنند كه سرمايه گذاري براي انتشار اين اثر در واقع دور ريختن منابع مالي است. برخي هم نگران بودند كه شايد انتقال اطلاعات به تمدن انساني به بروز نوسان ها و اختلال هايي پيشبينيناپذير در خمينه ي رخدادهاي آينده منتهي شود و به فاجعه اي نامنتظره بينجامد. و اين نگراني ايست كه در مورد تمام پرتاب هاي زماني به گذشته وجود دارد. حتا يكي از دوستان زمينيِ نگارنده نيز كه در ويرايش اين اثر بسيار كمكم كرد، در اين مورد با مقامات غيرزميني هم نظر بود. همچنين كساني بودند كه معتقد بودند اصولا انجام اين كار بي فايده است، چرا كه حوادث نقل شده در اين داستان، در واقع هزاران هزار سال پس از انقراض آخرين تمدن هاي زميني در گوشه اي ديگر از كيهان رخ داده اند، يا رخ خواهند داد!
به هر حال، از آنجا كه در جمهوري به عنوان يك قاعده انتقال اطلاعات در ميان تمدن هاي دورافتاده امري نيك و در راستاي توسعه ي فرهنگي محسوب مي شود، و در قوانين جمهوري به سرمايه گذاري در اين راستا تصريح شده، توانستيم منابع لازم براي ترجمه ي اين اثر را فراهم آوريم. در اين ميان البته راي تاثيرگذارِ متخصصان گذشته-آينده شناسي وزارت فرهنگ كيهاني هم مهم بود، كه اعلام كردند تمدن انساني حتا با انتقال ده ها برابرِ اين داده ها هم نقشي در سرنوشت كيهان بازي نخواهد كرد. به هر صورت، با غلبه بر اين مشكلات و مسائل اداري بيشمارِ ديگر، پول و اسناد لازم براي ارسال اين اثر به زمين فراهم آمد.
با وجود شايعه هايي که از غياب دانشگاه هاي چند نژادي بر زمين خبر ميداد، و گزارش هاي باور نکردني اي که به انزواي مطلق مردم اين سياره اشاره مي کرد، بنا به درخواست نويسنده ي اين سطور، قرار بر اين شد که ترجمه اي از اين متن به زبان فارسى -از کهن ترين و زيباترين زبان هاي زميني- تهيه شود، و در اختيار خوانندگان بومى اين سياره قرار گيرد. كار ترجمه ي اين متن براي نگارنده بسيار دشوار بود، چون بخش مهمي از واژگان و مفاهيم به كار گرفته شده در متن اصلي، از رمزگذاري مبهم و پيچيده ي خاطراتي برگرفته شده بود كه زماني در مغز يك دازيمدا وجود داشته است. دازيمداها موجوداتي پرنده و هوشمند هستند كه با جانداران بومي زمين بسيار تفاوت دارند. شايد بتوان آنها را به هشت پايي بال دار تشبيه كرد، با تنهاي محكم و گِرد، لاكي بر پشت و سري با چشم ها و شاخ هاي فراوان!
در ذكر دشواري كارِ ترجمه، گوشزد كردن اين نكته كافي است كه دازيمداها در اصل با زباني متشكل از علايم بويايي سخن مي گويند و با ترشح مواد بودار با هم ارتباط برقرار مي كنند. متن اصلي اين روايت به به همين دليل در كل براي آدمی زادگان نامفهوم بود. خوشبختانه ترجمه هايي بسيار خوب از اين متن به زبان تصویری و صوتی تهیه شده بود كه در تهیهی این اثر مبنا قرار گرفت. نگارنده براي نوشتن ترجمه ي فارسي، نسخه ي زبان معيار جمهوري را با نسخه ي زبان مولوك تطبيق داد و به ويژه از راهنمايي هاي ارزنده ي استاد ماراسپاندا از نژاد موگاي بسيار بهره برد، كه جا دارد همين جا از او تشكر كنم.
تنها راه براي برگرداندن اين متن به فارسي، اين بود كه برخي از واژگان مرسوم در زبان هاي معيار كيهاني به برابرنهادهايي زميني ترجمه شود. از اين رو به ناچار براي طول موج هايي از نور كه در چشم دازيمداها بسيار تفكيك شده و رنگارنگ مي نمايند، به خزانه ي ده بيست كلمه اي و مبهمِ انساني براي رنگ ها بسنده كردم. بوها هم در حد امكان به عناصر مشابه زميني برگردانده شدند. در اين مورد تركيب شيميايي موادِ بوزا را معيار اصلي فرض كردم. مفاهيمي كه در كل با فرهنگ هاي انساني بسيار تفاوت داشتند و ترجمه كردن برخي از آنها نياز به نگاشتن چندين جلد كتاب داشت، با مفاهيمي آشناتر جايگزين شدند، و برخي از عناصر معنايي كه ترجمه شدن شان به زبان هاي انساني باعث شوك فرهنگي، نابساماني رواني، يا لطمه ي عاطفي به خوانندگان مي شد، حذف شدند. اين كار در حد امكان با وسواس انجام گرفت، چون دست كم يك گزارش معتبر درباره ي انقراض يك نژاد منزوي وجود دارد كه ناپايداري رواني اين مردم و خودكشي دسته جمعي شان را پيامدِ نمايش فيلمي فلسفي مي داند كه در تمدني ديگر ساخته شده بود.
در يك مورد، اما، به متن اصلي وفادار مانديم و آن هم شيوه ي نقل اطلاعات و ترتيب زماني رخدادها بود. خاطرات دازيمداها به دليل عادت شان به حرف زدن با خود، منبع خوبي براي بازسازي روايت ها و حوادث است. ولي اين موجودات رخدادها را به ترتيبي غيرعادي به ياد مي آورند و زمان را به شكلي درهم ريخته در خاطرات خود بازسازي مي كنند.
در اين متن براي حفظ حال و هواي راوي، زمان بندي حوادث به همان شكل اصلي باقي مانده است. تنها بر مبناي مدارك تاريخي، زمان و مكان را به ابتداي هر تجربه افزوديم تا از سردرگمي خوانندگان زميني پرهيز شود. در مورد مكان رخدادها كار ساده بود. اشاره به نام سياره اي كه تجربه در آن واقع شده بود، كفايت مي كرد. اما در مورد زمان مسئله پيچيده تر بود. براي آن كه معلوم شود هر بخش دقيقا در چه زماني رخ داده، يك بار بر اساس فاصله ي زماني مطلق بين رخداد و پايان روايت خاطرات، زمان را مشخص كردم، و مثلا نوشتم «سي روز پيش از پايان»، كه در اينجا مقصود از پايان، زمان ختم روايت است. از آنجا كه بخش هاي پياپي از نظر زماني منظم نبودند، ناگزير شدم با عبارتي ديگر فاصله ي زماني بندهاي پشت سر هم را هم نشان دهم. بنابراين پيش از اشاره به زمان مطلق، مثلا نوشت هام «سه روز بعد»، كه يعني سه روز بعد از رخدادي كه در بند قبل خوانديد. اين پيچيدگي را به حساب ناهمخواني ساختار ذهني دازيمداها و انسان ها بگذاريد.
همچنين در متن اصلي، چند شخصيت راوي وجود داشتند. در واقع سه تن كه سرگرد، كاهن و «مرد تنها» ناميده مي شدند، روايت گران داستان بودند. افزودن نام اين راويان به هر بخش از داستان خواندن متن را بيش از حد پيچيده مي كرد. براي همين به دلايلي كه در جريان خواندن درخواهيد يافت، اسم راوي ها را حذف كردم و با تغییر قلم بخش هاي مختلف روايت را از هم تفكيك كردم. بنابراین متن با سه قلم و رسمالخط نوشته شده که به ترتیب به مرد تنها، کاهن و سرگرد تعلق دارند. حال و هواي هر بخش به قدر كافي گويا هست و معلوم است كه چه شخصيتي آن را تجربه كرده است.
در پايان، بايد اين نكته را گوشزد كنم كه بر مبناي قانون حمايت از حقوق مولف در جمهوري سوم كيهاني، هرنوع استفاده از اطلاعات اين متن با ذكر مرجع آزاد است، اما تمام حقوق مادى اين اثر به مترجم و راوي اين اثر به زبان هاي زميني تعلق دارد. پس هرنوع بهره بردارى از اين اثر بدون مجوز كتبى نويسنده بر اساس قوانين جمهورى سوم كيهانى ممنوع و در سراسر كهكشان قابل پيگرد است.
شروين وكيلى
1380/2/5
1385/5/13
1387/12/10
1392/11/17
ادامه مطلب: ده ثانيه پيش از پايان- رِگا
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب