پنجشنبه , آذر 22 1403

اسطوره شناسی پهلوانان ایرانی – بخش نخست (منش پهلوانان) – گفتار نخست: درباره‌ی کارکرد پهلوانان

بخش نخست: منشِ پهلوان

 گفتار نخست: درباره‌‌‌‌ی کارکرد پهلوانان

  1. 1. پهلوان، عنصری اساطیری است و همچون تمام عناصر اساطیری، تنها تعریفی موضعی و وابسته به متن می‌‌‌‌توان از آن به دست داد. شکل استعلایی این منش، یعنی ابرپهلوان، شاید مرکزی‌‌‌‌ترین عنصرِ هر نظام اسطوره‌‌‌‌شناختی باشد. به همان ترتیبی که اساطیر آفرینش چگونگی پیدایش چیزها و خاستگاه نظم حاکم بر گیتی را توضیح می‌‌‌‌دهند، روایتهای مربوط به پهلوانان نیز در هر فرهنگ، نظم حاکم بر زندگی انسانها و ماهیت ارزشهای اخلاقی را تعیین می‌‌‌‌کنند. پهلوانان، انسان‌‌‌‌واره‌‌‌‌هایی هستند که با ماجراهای خویش، و شیوه‌‌‌‌ی زیستنِ خود، از هنجارهای مرسوم در جامعه فراتر می‌‌‌‌روند، و به تجلی‌‌‌‌گاه ارزشهای آن جامعه تبدیل می‌‌‌‌شوند. هر نظام فرهنگی، باید شبکه‌‌‌‌ی معناییِ حاکم بر ارزشهای انسانیِ رایج در جامعه‌‌‌‌ی خویش را به اعضای نوآمده – یعنی کودکان و نوجوانان- بیاموزاند، و اعضای باتجربه‌‌‌‌ترِ خویش – یعنی مردم میانسال و سالخورده- را با شورِ شوقِ برخاسته از روایتی دلاویز به حقانیت این ارزشها مومن سازد. کارکرد جامعه شناختی پهلوانان، همین حملِ ارزشهای انسانی و بازنمودن قله‌‌‌‌های اوجِ کنش اخلاقی در یک جامعه است.

پهلوان شخصیتی تخیلی و اساطیری است که با کردارهای برجسته‌‌‌‌ی خود و با ماجراهایی که از سر می‌‌‌‌گذراند، به نمونه‌‌‌‌ی آرمانیِ رعایت کنندگان این نظام اخلاقی تبدیل می‌‌‌‌شود و همچون آیینه‌‌‌‌ای شفاف، عناصر معنایی پیوسته با تعریف ابرانسان در یک نظام فرهنگی را در خود باز می‌‌‌‌تاباند. از این رو، مهمترین وجه ساختاری یک پهلوان، زندگینامه‌‌‌‌ی اوست، که همچون سرنمونی برای “زیستنِ آرمانی” نقشِ آموزشی و انگیزش دهنده پیدا می‌‌‌‌کند. پهلوان، به تعبیری، برساخته‌‌‌‌ای اجتماعی است که شکوهمندترینِ حالت وجودیِ ممکن برای یک انسان را به نمایش می‌‌‌‌گذارد. نظامهای فرهنگی گوناگون و حوزه‌‌‌‌های تمدنی مختلف، ارزشهایی متکثر و غایتهایی متمایز را به عنوان دستمایه‌‌‌‌ی تعریف ابرانسان مورد استفاده قرار می‌‌‌‌دهند، و از این رو پهلوانان موجوداتی هستند که می‌‌‌‌توانند همچون برچسبی برای تفکیک تمدنها و فرهنگهای گوناگون از هم عمل کنند. الگوی تکامل شاخصها و مراکزی مفهومی که ابرانسان را در یک نظام اجتماعی رمزگذاری می‌‌‌‌کند، خود بحثی است که فضا و مجالی دیگر را می‌‌‌‌طلبد. پس در اینجا تنها به گوشزد کردنِ این نکته بسنده می‌‌‌‌کنم که ابرانسان، در مقام یک منش (عنصر فرهنگی) سیستمی تکاملی است که زیر فشارهای محیطی و در جریان روندی درونزاد از پویایی‌‌‌‌های نشانگانی- معنایی، در مسیر تاریخ دگرگون می‌‌‌‌شود و شاخه شاخه می‌‌‌‌گردد و نسخه‌‌‌‌هایی زورمند و کامیاب یا رنجور و کمخون را از دل خود بیرون می‌‌‌‌زاید. پهلوانان، همچون هر نظام تکاملی دیگر، تنها برای مقطعی از تاریخ در مقطعی از جغرافیا حضور دارند و همچون گرانیگاه‌‌‌‌هایی معنایی و مراکزی سازمان دهنده، رفتار و کردار آدمیانِ درگیر با آن فرهنگ و نظام شخصیتی ایشان را صورتبندی می‌‌‌‌کنند. هر “من”، در سطوح چهارگانه‌‌‌‌ی فراز – یعنی سطوح سلسله مراتبی زیستی، روانی، اجتماعی و فرهنگی- خویشتن را به صورت پیکره‌‌‌‌هایی متمایز صورتبندی می‌‌‌‌کند.

“من”، تنی است زیست شناختی، که نظامی شخصیتی در سطح روانی بر آن سوار شده است، و فرامنی جامعه شناسانه آن را هنجار و اجتماعی کرده است و در نهایت روایتی فرهنگی به نام “من آرمانی” وضعیت غایی و اوجِ قابل انتظار برای آن را رمزگذاری نموده است. من، همچون پیازی با چهار لایه است که این تجلی‌‌‌‌های در هم پیوسته‌‌‌‌ی چهارگانه را در بر می‌‌‌‌گیرد. در میان این چهار، منِ آرمانی، یعنی نمودِ من در سطح فرهنگی، از خوشه‌‌‌‌ای از منشها و عناصر معنایی تشکیل یافته است که وضعیت مطلوب و حالت آرمانیِ قابل تصور برای من را رمزگذاری می‌‌‌‌کند. در هر نظام اجتماعی، مراکزی فرهنگی وجود دارند که کارِ تعریف منِ آرمانی را برای اعضای آن جامعه تسهیل می‌‌‌‌کنند. این مراکز، منشهایی هستند که روایتهایی از زندگی انسانهای خوب و بدِ مثالی را در بر می‌‌‌‌گیرند. قهرمانان و ضدقهرمانان، روایتهایی زندگینامه‌‌‌‌ای هستند که در این زمینه زاییده شده و تکثیر می‌‌‌‌شوند، تا همچون سرمشقهایی برای صورتبندی من آرمانی عمل کنند. بر مبنای این روایتهاست که تقلید یا پرهیز از کردارها، و خواستن یا نخواستنِ غایتهای ویژه‌‌‌‌ای در یک نظام فرهنگی ممکن می‌‌‌‌شود. پهلوانان و ابرپهلوانان در این میان، منشهایی دیرپا، غول پیکر، بانفوذ، و محوری هستند که سایر روایتها در اطرافشان سازمان می‌‌‌‌یابند و در جهت مغناطیسی این قطب ‌‌‌‌آرایش می‌‌‌‌یابند.

از این روست که درک و فهم ابرپهلوانان در فرهنگ ایرانی، برای تمام کسانی که خواهان دستیابی به تعریفی روشن از “سوژه‌‌‌‌ی ایرانی”، و بازسازی آن هستند،امری ضروری است. تنها با تحلیل و بازخوانی عناصر معناییِ نهفته در ابرپهلوانان است که می‌‌‌‌توان ماهیتِ من‌‌‌‌های آرمانیِ رایج در تمدن ایرانی را در فراخنایِ تاریخی و جغرافیایی‌‌‌‌اش دریافت، و تنها پس از تصمیم‌‌‌‌گیری در مورد این عناصر مفهومی، و داوری در مورد روایتهای پهلوانان است که می‌‌‌‌توان از بازسازی آن سخن گفت.

دستیابی به تعریفی نو از “من”، و به ویژه تعریفی کارآمد از “منِ ایرانی”، وابسته است به فهمِ عمیقِ پهلوانانی که در طول تاریخی فرهنگِ ما، من‌‌‌‌ها را صورتبندی کرده و همچون الگویی متن‌‌‌‌واره برای زایش انسانهای بزرگ و تاثیرگذار عمل کرده‌‌‌‌اند. زایش سوژه‌‌‌‌ی نوین، تنها با به دست دادنِ تعریفی نو از ابرانسان، یعنی وضعیت آرمانی این منِ نوساخته ممکن است، و روایتهای ابرپهلوانی، حاملهایی فراگیر و کارآمد هستند که تکثیر و همه‌‌‌‌فهم شدنِ این جایگاه نظری را ممکن می‌‌‌‌سازند.

 

 

ادامه مطلب:بخش نخست (منش پهلوان ها) – گفتار دوم: درباره‌­ی ساختار پهلوانان

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب