پنجشنبه , آذر 22 1403

بخش دوم: زمینه‌‌ی ساختاری – گفتار دوم: جایگاه زنان –  دهم: ازدواج با محارم

بخش دوم: زمینه‌‌ی ساختاری

گفتار دوم: جایگاه زنان

دهم: ازدواج با محارم

یکی از بحث‌‌برانگیزترین نکات درباره‌‌ی اخلاق جنسی ایرانیان عصر ساسانی ماجرای ازدواج با محارم است که خویدوده ‌‌نامیده می‌‌شده است. خویدوده یعنی «خویش‌‌دوده»، به معنای ازدواج با کسی از دودمان خویش. برخی از نویسندگان با قطعیت این نوع ازدواج را در دین زرتشتی تثبیت شده و مهم دانسته و گستره‌‌ی رواج آن را از ابتدای دوران هخامنشی تا پایان عصر ساسانی و بعد از آن هم روا شمرده‌‌اند.[1] در منابع چینی هم این اشاره را می‌‌بینیم که ایرانیان گاه خواهر خود را به زنی می‌‌گیرند.[2] اما این اشاره‌‌ها بسیار مبهم و گذراست.

واژه‌‌ی خویدوده در گاهان نیامده، اما ریشه‌‌ی آن (هْوَئِتو) به معنای خویشاوند را در گاهان می‌‌توان یافت. نخستین بار عبارت «هْوَئِتو ـ وَداثَه» را در یسنا می‌‌بینیم که «سپردنِ خویشتن» و «خویشتن را در اختیار گذاشتن» معنی می‌‌دهد و ارتباطی با ازدواج و آمیزش ندارد. با این همه، در متن‌‌های بعدی این کلمه به آمیزش جنسی و ازدواج حمل شده است. در «دینکرد» می‌‌خوانیم که خویدوده بر سه نوع است: میان پدر و دختر، میان پسر و مادر و میان برادر و خواهر.[3] اشاره‌‌ی مشابهی را در «ارداویراف‌‌نامه» هم می‌‌بینیم و در آنجا می‌‌خوانیم که ارداویراز با خواهرانش ازدواج کرده بود. اما نکته اینجاست که همه‌‌ی این متنها طی یکی دو قرن در دوران اسلامی و در جوامع زرتشتی‌‌ای نوشته شده‌‌اند که جمعیت‌‌شان رو به افول داشته و به خصوص از زاویه‌‌ی حفظ اموال خانوادگی در موقعیتی تدافعی نسبت به زمینه‌‌ی مسلمان اطرافشان قرار داشته‌‌اند. یعنی چنین می‌‌نماید که اشاره‌‌های یاد شده که همگی به متونی محدود در برش زمانی مشخصی تعلق دارند را نتوان به گذشته و آینده‌‌اش تعمیم‌‌ داد.

پژوهشگرانی که اشاره‌‌های «ارداویراف‌‌نامه» و «دینکرد» را قاعده فرض کرده‌‌اند، کوششی به خرج داده‌‌اند تا نمونه‌‌هایی از این وصلت با محارم را در عصر ساسانی نیز نشان دهند. اما مرور داده‌‌ها و اسناد تاریخی نشان می‌‌دهد که در این مورد به «تفسیر به رأیِ» چشمگیری میدان داده‌‌اند. نمونه‌‌اش نامه‌‌ی اردشیر بابکان به کارگزارانش است که جمله‌‌ای دارد که به پسندیده شمردنِ زنای با محارم حمل شده است. مسعودی که این بند را نقل کرده، می‌‌گوید اردشیر به کارگزارانش و خواص رعیت نامه‌‌ای نوشت و در آن سفارش کرد که به هم کین نورزند و احتکار نکنند و از رهگذران با مهمان‌‌نوازی پذیرایی کنند و از میان خویشاوندان‌‌شان زن بگیرند تا نسب‌‌شان باقی بماند.[4] بدیهی است که در میان این احکام کلی، منظور از زن گرفتن از میان خویشاوندان به سادگی ازدواج با زنان خویشاوند (مثل دختر عمو و دختر عمه و دختر خاله و مشابه این‌‌ها) است، و نه زنای با محارم، که تعبیری عجیب و غریب از این جمله به شمار می‌‌آید.

نمونه‌‌ی مشهور و مهم دیگر، کتیبه‌‌ی شاپور اول است که قربانیِ تحریف‌‌های شگفت‌‌انگیزی شده است. در این متن شاهنشاه ساسانی نام دخترش را پیش از پسرانش آورده و او را با لقب‌‌هایی ارجمند ستوده است. این تفسیر را از کتیبه‌‌ی شاپور کرده‌‌اند که شهبانو دینیک خواهر و زن اردشیر بابکان بوده و شهبانو آتور دختر و زن شاپور اول بوده است. هم‌‌چنین می‌‌گویند این شکل از ازدواج با محارم نَبانَزدیشْنَه نامیده می‌‌شده که با خویدوده (اوستایی: خْوَئِت‌‌وَدَثَه) برابر است.

چنان‌‌که اشاره کردیم، آذر آناهید دختر شاپور اول لقب بامْبیشْن بامبیشْنان داشته است که یعنی شهبانوی شهبانویان. از این رو، تعبیر کتیبه و القاب شاهدخت به سادگی به جایگاه والای زنان در جامعه‌‌ی ایرانی دلالت می‌‌کنند و مشابهش را از همان ابتدای کار در کتیبه‌‌های ایلامی هم می‌‌بینیم. هینتس این ارجمندیِ دختر را باورنکردنی پنداشته و به فرضِ فرویدی نامحتملی پناه برده و گفته که دلیل تقدم نام آدورآناهید دختر شاپور بر برادرانش این بوده که بنا بر قانون خویدوده با هر چهار برادرش و پیش از آن با پدرش شاپور ازدواج کرده است! شاگرد وی، دکتر پرویز رجبی، هم بدون بحث و کنکاش همین را پذیرفته و نقل کرده و فرض کرده که شاپور لقب بان‌‌بیشنان بان‌‌بیشن را بعد از ازدواج با دخترش به او داده و هم‌‌زمان به خورانزیم مادر آدورآناهید، که همسر اولش بوده، لقب شهربان‌‌بیشن را اعطا کرده است.[5] برای این که تراکم این زناهای محارم عجیب و غریب بیشتر شود، این فرض را هم کرده‌‌اند که اردشیر بابکان هم با خواهر خود دینک ازدواج کرده بود و به همین خاطر لقب ملکه‌‌ی ملکه‌‌ها را داشت.[6]

اما در هیچ جای کتیبه اشاره‌‌ای به چنین آمیزش‌‌های عجیب و غریبی دیده نمی‌‌شود. متن به سادگی به ارتباط خونی آدورآناهید و برادرانش با پدرشان اشاره کرده و نام همسر شاهنشاه هم در آنجا روشن و مشخص است. در برابر متنی به این روشنی و صراحت، هیچ معلوم نیست افزوده‌‌هایی با این اهمیت و به این غرابت با چه منطقی خلق و به ریش خاندان ساسانی بسته شده است. در واقع تفسیرهای عجیب و غریبی از این دست را باید بیشتر در مقام شاخص‌‌هایی برای فهم شرایط روانی مفسران امروزین نگریست، تا برداشتی سرراست از شرایط اجتماعی دوران ساسانی. بیشتر پژوهشگرانی که به طور جدی مفهوم خویدوده را بررسی کرده‌‌اند، به این نتیجه رسیده‌‌اند که منظور از این عبارت ازدواج در درون خاندان است، و نه زنای با محارم.[7]

بخش دیگری از اظهار نظرها در این زمینه‌‌ از این پیش‌‌فرضِ نادرست سرچشمه می‌‌گیرد که علاقه‌‌مندان به زنای محارم فرض کرده‌‌اند که در هر مقطع زمانی به ازای هر نام تنها یک نفر در ایران‌‌زمین وجود داشته است! در حالی که کافی است به تبارنامه‌‌ی خودِ ساسانیان بنگریم تا دریابیم که استفاده از نام‌‌های همسان بسیار رواج داشته و در زمان‌‌هایی هست که سه چهار تن به نام‌‌های اردشیر یا بهرام یا هرمزد را می‌‌بینیم که با هم خویشاوندِ دور یا نزدیک هم هستند. به همین ترتیب، قاعدتاً در میان زنان نیز تکرار نام‌‌ها رایج بوده است. از کتیبه‌‌ی نقش‌‌رستم برمی‌‌آید که چنین بوده است. چون مثلاً مادر و دختر بابک دینک نام داشته‌‌اند و از دو دینک دیگر هم در همین متن یاد شده است. حتا خارج از خاندان ساسانی هم چنین تکراری در اسناد منعکس شده است. به طور خاص آن آدورآناهیدی که گمان کرده‌‌اند شاپور با وی ازدواج کرده، به نص منابع گوناگون دختر مهرک حاکم ابرساس (جهرم) بوده که نامی مشابه داشته و هیچ ربطی به دختر شاپور ندارد، جز این که او هم آدورآناهید نام داشته است.

از بررسی شجره‌‌نامه‌‌ی ساسانیان روشن می‌‌شود که رسم بوده دختر را به اسم مادر یا مادربزرگش و پسر را به نام پدر یا پدربزرگش نام‌‌گذاری کنند. این که همسان بودن نام‌‌ها را به یکی بودنِ اشخاص حمل کنند و فرض کنند شاهان ساسانی به خاطر همسان بودن نام همسر و دختر و مادرشان با همه‌‌ی این‌‌ها جفتگیری می‌‌کرده‌‌اند، در جانب‌‌دارانه‌‌ترین حالت نادرست و غلط می‌‌نماید، اگر نخواهیم بگوییم که خنده‌‌دار و چرند است.

جالب آن که در منابع اشاره‌‌های صریح و روشنی هست که همسان بودنِ نامِ افرادِ ناهمسان در خاندان شاهی را تصریح می‌‌کند و به سادگی می‌‌توان بر مبنای‌‌شان فهمید که همسران و مادران و دخترانِ یک فرد شخص‌‌هایی متمایز و جدا بوده‌‌اند، ولو این که اسمی همسان داشته باشند. نمونه‌‌اش آن که برخی از منابع نام مادر هرمزد را کودزاد (مجمل التواریخ و القصص) یا کردزاد (حمزه‌‌ی اصفهانی) آورده‌‌اند. شکل اصلی این لقب احتمالاً همان کُردزاد بوده و به تبار مهرک نوشزاد مربوط می‌‌شود که چه بسا کُرد بوده باشد. این را هم در حاشیه بگوییم که برخی گفته‌‌اند این لقب به پنهانی بودن ازدواج دختر مهرک با شاپور و پرورده شدن نوزاد دور از چشم دیگران مربوط می‌‌شده، و از ترکیب «کور + زاد» تشکیل شده است.[8] اما این برداشت چندان پذیرفتنی نیست. چون معنایی را به کورزاد/ کردزاد بار می‌‌کند که در منابع دیگر برایش گواهی نداریم و معنایی سرراست‌‌تر و ساده‌‌تر را نادیده می‌‌گیرد.

به هر صورت هر یک از این فرض‌‌ها را بپذیریم، تردیدی نیست که مادر هرمزد، که ولیعهد شاپور بوده، همان آدورآناهیدی دختر مهرک بوده و ارتباطی خونی با وی نداشته است. این درست بر خلاف تصور یا توهم رایج است که می‌‌گوید زنای با محارم مقدس تلقی می‌‌شده و نژاده‌‌ترین نوزادان را پدید می‌‌آورده است. چون اگر به راستی شاپور با دختر خویش ازدواج کرده بود، فرزند او و نه پسرِ هم‌‌نامش که به خاندانی دیگر و دشمن‌‌خو تعلق داشته می‌‌بایست شاه شود.

در میان نویسندگان دیگری که کتیبه‌‌ی شاپور اول را شرح کرده‌‌اند، ویسهوفر به راهی کمتر تخیل‌‌برانگیز و بیشتر معقول رفته و گفته که شاید لقب شهبانو شهبانویان علاوه بر همسرِ شاه، به دختر شاه هم منسوب بوده باشد. عبارت کعبه زرتشت «بانبیشْنان بانبیشْن» است که در آن «بانب» همان بانو است که در ارمنی به صورت «بان‌‌بیسن» (b’nbySn) باقی مانده است و تاریخ‌‌نویسان چینی آن را به صورت «فان‌‌بوشوئی» ثبت کرده‌‌اند.[9]

گوشزد کردن این نکته هم سودمند است که کلمه‌‌ی بانو احتمالاً از «نْمانَه/ دْمانه» به معنای خانمان و «پَثْنی» به معنای پاییدن و نگه داشتن گرفته شده است. این لقب در سغدی به شکل ’mn ’mp(n) باقی مانده است. این لقب از دیرباز برای اشاره به زنانی که عضو خاندان شاهنشاه بوده‌‌اند کاربرد داشته است و شگفت است و پرسش‌‌برانگیز اگر در غیاب دلایلی روشن و استوار فرض کنیم دارنده‌‌اش ارتباطی از جنس زنای با محارم با دیگران داشته است.

 

 

  1. دریایی، 1383: 177؛
  2. لیان، 1386: 57 و 69.
  3. دینکرد، کتاب سوم، 80.
  4. مسعودی، 2536، ج.1: 243.
  5. رجبی، 1383: 241.
  6. ریاحی دهنوی، 1390: 216.
  7. مظاهری، 1373: 128.
  8. ریاحی دهنوی، 1390: 218 ـ 219.
  9. لیان، 1386: 57.

 

 

ادامه مطلب: بخش دوم: زمینه‌‌ی ساختاری – گفتار سوم: طبقات اجتماعی

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب