بخش پنجم: دولتهای همسایهی ایرانزمین
در دوران ساسانی دو دولت بزرگ و مقتدر چین و روم در شرق و غرب ایران وجود داشت و گذشته از آن چندین و چند دولت کوچک پیرامونی در حاشیهی قلمرو این ابرقدرتهای سه گانه تشکیل شده بود. فهم تاریخ عصر ساسانی تنها زمانی ممکن میشود که پویایی قدرت میان این سه قدرت با شاخصهایی عینی و رسیدگیپذیر مورد بررسی قرار گیرد. گذشته از آن، تاریخ دولتهای کوچکتر و گاه زودگذرِ پیرامونی هم بسیار مهم است، چرا که کلید فهم بسیاری از دگردیسیهای سیاسی و اجتماعی به همین نیروهای حاشیهنشین مربوط میشود.
ایرانیان از دوران اشکانی به بعد به حضور دو دولتِ روم و چین در مرزهای باختری و خاوری خویش آگاه بودند و این با تصویری که در عصر هخامنشی وجود داشت، و قلمرو شاهنشاه ایران را «این زمین پهناور و دور و دراز» و همهی «مردم خوب و اسبان خوب» میدانست، تفاوت داشت. دادههایی در منابع دوران ساسانی و اسلامی به جا مانده که تا حدودی تصویر خودِ شهروندان ایران ساسانی را از جغرافیای سیاسی جهانِ پیرامونشان نشان میدهد. بیرونی در «آثارالباقیه» اشعاری را آورده به این شرح:[1]
فقسمنا ملکنا فی دهرنا قسمه اللحم علی ظهر وضم
فجعلنا الشام و الروم الی معرب الشمس لغطریف سلم
و لطوج جعل الترک له فبلاد الترک یهویها ابن عم
و لایران ابن العراق عنوه فاز بالملک و فزنا بالنعم
«ما در زمان خود پادشاهی را تقسیم کردهایم، چنان که گوشت را روی تخته تقسیم میکنند. و ما سوریه و روم را تا جای فرو شدن آفتاب به سلم مغرور دادهایم، و به طوج، ترکان را دادهایم که در عین حال عموزادهاش بر فراسوی سرزمینهای ترکان حکمفرما بود. و پادشاهی عراق (یا فارس) را با قدرت به ایران دادیم که ما از چیزهای خوب آن استفاده میکنیم».
مسعودی، یعقوبی و ابن بدرون هم این شعر را آوردهاند، اما ابن خردادبه، که کهنترین روایت از آن را به دست داده، مصراع نخست بیت چهارم را چنین ثبت کرده است «و لایران الفارس عنوه»، که احتمالاً شکل اصلی و کهن شعر بوده و بعدتر در دوران اسلامی فارس بنا به سنت زبان عربی به عراق دگردیسی یافته است.
در این شعر تقسیمبندی کهن زمین به سه بخش که به فرزندان فریدون بخشیده شد، با بخش چهارمی که «فراسوی سرزمینهای ترکان» را در بر میگیرد تکمیل شده است. بیرونی و ابن خردادبه میگویند «یکی از پسران ساسانیان» این شعر را در در زمان سلطنت ساسانیان سروده است. آلتهایم بحث کرده که بیت سوم به دولت پادشاهی وِئی که در فاصلهی 386 تا 556 بر شمال چین حکومت میکرد مربوط میشود، و دولتی که به دست عموزادهی طوج سپرده شده باید دولت تئوپا باشد. بر این مبنا، او سرایندهی این شعر را بهرام گور میداند که در میان اعراب بزرگ شده بود و زبان عربی میدانست و اشعاری هم از او در این زبان نقل شده و با دوران پادشاهیهای یادشده نیز سازگاری دارد.[2]
آثاری ادبی از این دست را باید در کنار متنهای حکمیای نهاد که در دوران ساسانی شکل گرفتند و تا قرنها بعد در ایرانزمین همچنان دوام داشتند و نمونهاش را در داستان مولانا دربارهی اختلاف نظر بر سر اسم انگور به زبانهای گوناگون میتوان دید. در این داستانها اغلب مسألهای طرح میشود و چهار تن که به ملیتهای متفاوت تعلق دارند یا به زبانهای قومی گوناگون سخن میگویند، دربارهاش اظهار نظر میکنند. در نهایت هم یک ایرانی که از همه خردمندتر است یا زبان همه را میداند، پاسخ درست را پیشنهاد میکند. این چهار قوم اغلب رومی و چینی و هندی و ترک هستند. بعد از اسلام تا حدودی چینیها با عربها جایگزین میشوند، و با حذف عنصر خارجی که چینی باشد، به تدریج عناصر رومی هندی، ترکی و عربی بیش از پیش همچون اقوامی ایرانی در نظر گرفته میشوند.
ادامه مطلب: بخش پنجم: دولتهای همسایهی ایرانزمین – گفتار نخست: چین (1)