پنجشنبه , آذر 22 1403

گفتار دوم: همجنس‌خواهی در جانوران

گفتار دوم: همجنس‌خواهی در جانوران

فرض کنید یک جانورشناس ابرهوشمند فضایی که هیچ آشنایی‌ای با حیات زمینی ندارد، برای بررسی رفتار جنسی جانداران به سیاره‌مان بیاید و رفتار آدمیان را وارسی کند. این جانورشناس بیگانه در نخست تماس با جوامع انسانی در می‌یابد که آدمیان از یک ابزار ارتباطی پیچیده و عام برای تبادل پیام و معنا میان خود انتخاب می‌کنند و نظامهای زبانی را در اندرکنش ایشان تشخیص خواهد داد، هرچند این نقص بزرگ را دارد که تفاوت میان گفتار و کردار را در نمی‌یابد و تنها بر اساس رمزگذاری‌های عینی و نمودهای زبانی درباره‌ی رفتارها داوری می‌کند. بعد این رفتارشناس فضایی به کشفی بزرگ و شگفت نایل می‌شود و آن هم این که آدمیان بخش بزرگی از ارتباطهای کلامی‌شان را به بیان میل‌ها و نیازهای جنسی‌شان اختصاص می‌دهند. این پژوهشگر بی‌طرف با پرسه زدن در تهران متوجه می‌شود مردانی که خودروهایشان در خیابان با هم تصادف کرده با صدای بلند میل خود برای آمیزش جنسی با خویشاوندان مادینه‌ی طرف مقابل را ابراز می‌کنند. او همچنین متوجه می‌شد بخش بزرگی از گفتارهای میان جوانان همجنس به بازگو کردن داستانهایی شگفت‌انگیز درباره‌ی تماس جنسی مربوط می‌شود، و زبانزدها و تکیه‌ کلامهایی فراوان را خواهد شنید که محتوای همه‌شان جفتگیری با طرف مقابل است، یا خویشاوندانش. او با این نتیجه‌گیری شگفت‌انگیز به سیاره‌ی خود باز خواهد گشت که آدمیان گونه‌ای سخت شهوت‌زده هستند که در تمام فعالیتهای اجتماعی‌شان در حال جفتگیری با هم هستند، و البته الگوهایی هم در این میان وجود دارد، مثلا در حالت خشم با خویشاوندان مادینه‌ی همدیگر جفتگیری می‌کنند، در حالت شادی و خوشحالی با خودِ مخاطب همبستر می‌شوند، و در سایر مواقع در گفتگو با همدیگر با آشنایان، همکاران یا به سادگی رهگذران جفتگیری می‌کنند.

آنچه که در نهایت گزارش علمی این جانورشناس فضایی را نادرست جلوه می‌دهد، آن است که به ارزش نمادین مفاهیم جنسی در جامعه‌ی انسانی توجه نکرده است. تردیدی نیست که آدمیان در جوامع گوناگون‌شان مدام درباره‌ی جفتگیری با هم حرف می‌زنند. اما این حرفها بیشتر ماهیت استعاری دارد و ابزاری نمادین را بر می‌سازد که برای ابراز خشم و شادمانی و سایر حالات عاطفی اختصاص یافته است، و در باقی موارد هم به سادگی سبکی زبانی و آرایه‌ای کلامی محسوب می‌شود.

موقعیت بسیاری از فمینیست‌ها و تفسیرگران غیرمتخصصِ رفتار جانوران تا حدودی به همین جانورشناس فضایی شباهت دارد. چرا که تنها سطحی از رفتارهای جانوران را در نظر می‌گیرند و آن را در چارچوبی انسانی تفسیر می‌کنند و بی‌توجه به کارکرد و ساز و کارهای نمادین‌اش در بستر طبیعت، برداشتهایی خودساخته را بدان منسوب می‌سازند. کانون داغ بحثهایی که مورد نظرم هستند به رفتار همجنس‌گرایانه‌ی جانوران مربوط می‌شود. رفتارهایی پیچیده، بحث‌برانگیز و نمادین که باید در چارچوبی تکاملی و با شناسایی دقیق و درست از شیوه‌ی زندگی اجتماعی جانوران فهم و تفسیر شود.

در واقع خودِ جانورشناسان و رفتارشناسانی که داده‌های مربوط به این رفتار را تولید می‌کنند، با دقت نظر علمی کافی دیده‌ها و داده‌های خود را ثبت و گزارش می‌کنند، و اختلال و بدفهمی در مرحله‌ی ورود به متون سیاسی-ایدئولوژیک است که بروز می‌کند. آنچه که در این متنها نادیده انگاشته می‌شود، مفهومی است که در جانورشناسی «رفتار مناسک‌آمیز»[1] خوانده می‌شود.

نخستین مقاله‌ای که این نمادین شدنِ رفتارهای مناسک‌آمیز را نشان می‌داد، نتیجه‌ی پژوهشی بود که جولین هاکسلی در سال 1914.م منتشرش کرد. او در این مقاله نشان داده بود که رفتار جفتگیری و به ویژه نمایش‌های جلب جفت در پرنده‌ی Podiceps cristatus از بخشهایی مناسک‌آمیز و نمادین تشکیل یافته که ارتباطی به جفتگیری ندارند و در اصل بخشی از رفتارهای تغذیه‌ای هستند که با جفتگیری پیوند خورده و کارکردی نو یافته‌اند.[2]

حدود بیست سال بعد زوکرمان پژوهشی مشابه را منتشر کرد و نشان داد که در بابون هامادریاس (Papio hamadryas) که در باغ ‌وحش لندن زندگی می‌کرد، رفتاری به ظاهر همجنس‌خواهانه‌ هست (سوار شدن نری بر پشت نری دیگر و اجرای رفتاری شبیه به جفتگیری) که کارکرد اصلی‌اش تعیین سلسله مراتب اجتماعی است و ارتباطی به جفتگیری و آمیزش جنسی ندارد. آنگاه در 1967.م ولفگانگ ویکلر نوشتار نوآورانه‌ی خود را منتشر کرد و در آن مفهوم رفتارهای اجتماعی-جنسی را معرفی کرد. بر اساس جمع‌بندی ویکلر، برخی از رفتارهای جنسی در میمونهای عالی کارکردی ارتباطی یافته بود و برای انتقال پیام در میان اعضای جامعه مورد استفاده قرار می‌گرفت. این رفتارها با وجود آن که از نظر ریختی به جفتگیری شباهت داشتند و مانند جفتگیری تبادل لذت را رقم می‌زدند، به کلی خارج از بافت جنسی‌شان اجرا می‌شدند و برای کاستن از تنش بینافردی در درون جامعه سازگار شده بودند. او همچنین حدس زد که وجود رفتارهای اجتماعی-جنسی به تدریج به کاهش یافتن دوشکلی جنسی و شباهت یافتن نرها به ماده‌ها منتهی می‌شود. چنان که باسن سرخ بابون‌های هامادریاس به تهیگاه سرخ ماده‌ها در زمان پذیرش جنسی شباهتی پیدا کرده و به همین خاطر خشونت نرها نسبت به نرها را کاهش می‌دهد.[3] به بیان دیگر از دید ویکلر رفتار همجنس‌خواهانه‌ای که در میمونها دیده می‌شد درست مانند این همگرایی ریخت شناختی تدبیری تکاملی برای کاستن از تنش بین نرها در جامعه‌ی نخستی‌ها بود و همچون رفتاری مناسک‌آمیز برای ارسال پیامی غیرجنسی از جنس دوستی و اشتراک منافع به کار می‌رفت.

آرای ویکلر در ابتدای کار مورد توجه چندانی قرار نگرفت و بعدتر معلوم شد که حدس نهایی او نادرست بوده است. بدان معنا که در بیشتر میمون‌ها نرها همزمان با پیچیده‌تر شدن جامعه‌شان دوشکلی‌ جنسی بیشتری را نمایش می‌دهند و نرها از نظر ریختی به سوی ماده‌ها همگرایی نیافته‌اند. با این همه هسته‌ی مرکزی بحث او که رفتار همجنس‌خواهانه‌ی میمونها را رمزگذاری‌ای مناسک‌آمیز برای کاستن از تنش بین نرها (یا درباره‌ی بونوبوها، بین ماده‌ها) ‌قلمداد می‌کرد، با یافته‌های جدید تایید شده است. یعنی نشان داده شده که در قبیله‌ی بابون‌ها و شامپانزه‌ها سلسله مراتبی در میان نرها وجود دارد که بر اساس سواری گرفتن نمادین نرها از هم نمایش داده شده و تثبیت می‌شود. به همان ترتیبی که نر فرادست از نر فرودست سواری می‌گیرد، نر فرودست با نمایش اندامهای جنسی خود به نرِ فرادست او را به انجام این کار فرا می‌خواند. این را البته نباید ساده‌انگارانه همچون دوقطبی‌ای قاطع و تغییرناپذیر در نظر گرفت. به همین ترتیب سلسله مراتب قدرتِ شکل گرفته بر این مبنا را نباید بیش از اندازه خشک و ثابت یا فراگیر پنداشت. چنان که نشان داده شده هرم سلسله مراتبی مربوط به سواری گرفتن با سلسله مراتب دیگری که همکاری‌های حمایتگرانه‌ی نرها را نشان می‌دهد، انطباق کامل ندارد. با این همه رمزگذاری برتری با سواری گرفتن و فرودستی با نمایش منفعلانه‌ی آلت شاخص مناسبی برای پیشگویی جایگاه اجتماعی میمونهای نر است و به ویژه در شرایطی که خشونتی و درگیری ای در گروه بروز کرده باشد، این رفتارها آشکارا برای تفکیک فرادست از فرودست کاربرد دارند. بعد از کشمکش خشونت‌آمیز دو میمون نر، آشتی کردن به این شکل بازنموده می‌شود که نرِ فرادست در 87‌٪ موارد رفتار سواری گرفتن را اجرا می‌کند و 80٪ موارد نمایش آلت به نر فرودست مربوط می‌شود.[4] به تدریج شواهدی بیشتر گردآوری شد که نشان می‌داد الگویی از رفتار همجنس‌گرایانه در بسیاری از جانوران دیده می‌شود، هرچند ارتباط آن با هم‌آغوشی جنسی مسئله‌ایست که باید بیشتر درباره‌اش بحث کنیم.

همنجس‌گرایی در نخستی‌های موسوم به پیش‌میمون‌ها (Prosimian) نایاب است. تنها گزارشی که از رفتار همجنس‌خواهانه در این زیرراسته از میمون‌ها داریم، به میمون سیفاکا (Propithecus verreausxi) مربوط می‌شود. در میمونهای دنیای نو، تنها در میان سه جنس (از کل 19 جنس) رفتار همجنس‌خواهانه‌ی کامل از نوع سواری گرفتن دیده شده است. این گونه‌ها عبارتند از تامارین (Saguinus)، کاپوچین (Cebus) و میمون سنجابی (Saimiri). در واقع رفتار همجنس‌خواهانه در نخستی‌ها به طور مشخص در میمون‌های دنیای قدیم (Cercopithecoidae) و میمونهای بزرگ انسان ریخت (Hominidae) دیده می‌شود. این رفتار در 17 جنس از کل 24 جنس این میمونها مشاهده شده است.[5] از این رو چنین می‌نماید که این رفتار خاستگاهی تکاملی داشته باشد و در نیای مشترک میمونهای دنیای قدیم و انسان‌ریخت‌ها -بعد از جدایی‌ این شاخه‌ی تکاملی از میمونهای دنیای قدیم و پیش‌میمونها- پدید آمده باشد. هردو شکل پایه از رفتار همجنس‌گرایانه که عبارتند از سواری گرفتن و نمایش اندامهای جنسی با همین الگو در میان میمونها توزیع شده‌اند و معمولا همراه با هم دیده می‌شوند.

رفتار همجنس‌خواهانه‌ی میمونها به نسبت پیچیده است و از سنین پایین شروع می‌شود. در ماکاک‌ها سواری گرفتن نرها از نرها در بچه‌های نابالغ هم دیده می‌شود و انگار نوعی بازی برای تمرین جفتگیری در دورانهای بعدی باشد. این بازی و تمرین از نظر شکل (سواری گرفتن یا هم‌آغوشی) و درجه‌ی خشونت بین نر و ماده تفاوت می‌کند و زیربنایی هورمونی هم دارد. یعنی اگر هورمونهای آندروژنی مثل تستوسترون پروپونات به ماده‌های باردار داده شود، جنین‌های ماده‌شان زیر تاثیر این هورمون برخی از صفات نرینه را از خود نشان می‌دهند و کمابیش هرمافرودیت از آب در می‌آیند. بازی‌های این نمونه‌های چیزی بین میمونهای نر و ماده است و بنابراین الگوی یاد شده بر اساس ساخت هورمونهای جنسی موجود و زیربنای جنینی آن تعیین می‌شود.[6]

رفتار همجنس‌خواهانه‌ی میمونها طیفی وسیع از حالتهای بدنی را در بر می‌گیرد. معمولا رفتار با نمایش آلت جنسی از سوی میمون فرودستی آغاز می‌شود که به میمون همجنس خود علامت می‌دهد. بعد در بیشتر ماده‌ها و نرها یکی از دو الگوی سواری گرفتن یا هم‌آغوش شدنِ شکم به شکم را می‌بینیم که طی آن میمونِ فرادست آلت خود را از پشت یا شکم به بدن یا آلت میمون فرودست می‌مالد. الگوهای دیگری از این رفتار که با دست زدن یا دهان زدن به آلت دیگری همراه است نیز گهگاه دیده می‌شود. تردیدی نیست که تماس اندامهای جنسی در رفتار همجنس‌خواهانه برای افراد درگیر در آن لذت تولید می‌کند. با این همه باید توجه داشت که لذت‌بخش بودن می‌تواند چرخه‌ای بازخوردی برای تولید و تثبیت یک رفتار نشانه‌ای محسوب شود. یعنی ممکن است رفتاری با ساختار جنسی که خارج از چارچوب جنسی در قالبی رسانه‌ای و نمادین به کار گرفته می‌شود، همچنان بخشی از لذت جنسی آغازین خود را حمل کند، بی آن که در بافت ارتباطی دومی جنبه‌ی جنسی‌اش ارجحیت داشته باشد. این را از آنجا می‌توان دریافت که در رفتارهای همجنس‌خواهانه‌ی میمونها برانگیختگی جنسی از جنس ورم کردن آلت مادینه و برافراشته شدن آلت در نرها دیده می‌شود، اما این برانگیختگی به ارضای جنسی منتهی نمی‌شود. یعنی میمونهای نری که درگیر این رفتار می‌شوند بسیار به ندرت رفتار یاد شده را تا انزال ادامه می‌دهند و این نشان می‌دهد که سویه‌ی لذت‌جویانه و جنسی رفتار در حاشیه قرار دارد و جنبه‌ی نمادین‌اش برتری یافته است.

این نکته هم اهمیت دارد که رفتار یاد شده با جفتگیری عادی نر و ماده تداخلی ندارد و با آن رقابت نمی‌کند. یعنی بر خلاف انسان که همجنس‌خواه در افرادی از جنس مخالف همچنان همجنس خود را ترجیح می‌دهد، در میمونها معمولا رفتار همجنس‌خواهانه مستقل و موازی با جفتگیری با جنس مخالف انجام می‌شود. کمابیش شبیه به رفتار هنجارین آدمیانی که با همجنسان خود جوکهای جنسی تعریف می‌کنند و به هم ناسزاهای جنسی می‌گویند، اما هنگام هم‌آغوشی کسی از جنس مخالف را بر می‌گزینند. در واقع در میان نخستی‌ها تنها انسان است که رفتار همجنس‌گرایانه‌ی خالص را از خود ظاهر می‌سازد. در بقیه‌ی میمون‌ها همجنس‌گرایی همواره با دوجنس‌گرایی همراه است و این که موجودی از جفتگیری با جنس مخالف خودداری کند و تنها همجنس را برای هم‌آغوشی انتخاب کند گزارش نشده است. یعنی در بقیه‌ی نخستی‌ها همجنس‌گرایی همواره در بافت دوجنس‌گرایی دیده می‌شود. اصولا همجنس‌گرایی مطلق که جایگزین جفتگیری شود در کل جانوران امری بسیار نادر است و انسان یکی از گونه‌های انگشت‌شماری است که چنین رفتاری را از خود نشان می‌دهد.[7]

رفتار همجنس‌خواهانه تنها انحراف از رفتار جنسی راست‌کیشانه‌ی تولید مثلی نیست که در انسان و میمون مشترک است. رفتار مشابه دیگری که در میمونها و برخی از پستانداران دیگر نیز دیده می‌شود، خودارضایی است. این رفتار در نرهای 52 گونه از نخستی‌ها ثبت و گزارش شده است. داده‌ها نشان می‌دهد که این رفتار در انسان‌ریخت‌ها از همه بیشتر دیده می‌شود و رواج آن در میمونهای دنیای کهن اندک است و در میمونهای دنیای نو و پیش‌میمون‌ها دیده نمی‌شود. این رفتار در 11 جنس (55٪ کل جنس‌ها) از میمونهای دنیای کهن دیده می‌شود و در چهار جنس (80٪ جنس‌های) انسان‌ریخت‌ها ثبت شده است. در میان میمونهای دنیای نو که 19 جنس دارند، این رفتار تنها در سه جنس از روخانواده‌ی سبوئیده[8] گزارش شده است. همچنین انزال در اثر استمنا هم در میمونهای دنیای نو به ندرت دیده می‌شود. در حالی که 91٪ گونه‌های میمونهای دنیای کهن (روخانواده‌ی سرکوپیتکوئیده[9]) و 100٪ میمونهای انسان‌ریخت (خانواده‌ی هومینیده[10]) که این رفتار را دارند، انزال در اثر استمنا را هم تجربه می‌کنند. در میمونهای دنیای کهن این ماجرا تنها در یک جنس (Brachyteles) دیده شده است.[11] خودارضایی ماده‌ها هم به همین ترتیب در انسان‌ریخت‌ها از همه بیشتر و بعد در میمونهای جهان کهن یافت می‌شود و در میمونهای جهان نو نادر است. این رفتار در ماکاک، بابون زیتونی، ماگابی، اورانگ‌اوتان، شامپانزه، گوریل و بونوبو گزارش شده است. الگوی رفتاری در همه‌ی این موارد همسان است و به تحریک کلیتوریس با دست مربوط می‌شود، هرچند استفاده از ابزارهایی مانند برگ یا چوب هم در اورانگ‌اوتان دیده شده است.

به این ترتیب آشکار است که الگوی رفتار جنسی آدمیان و تنوعی که در راهبردهای دستیابی به لذت جنسی نشان می‌دهد، امری یگانه و بی نظیر نیست و در بقیه‌ی پستانداران عالی و به ویژه خویشاوندان انسان نیز یافت می‌شود. این امر پیامد همان استقلال سیستم لذت از سیستم بقاست که بحثش گذشت و از نظر سیستمی به ظهور سطح روانی بر فراز لایه‌ی زیستی دلالت می‌کند. با این همه تفسیر رفتارهایی که در جانوران دیده می‌شود نیازمند تحلیلی دقیقتر و عمیقتر از شرایط ظهور رفتار است. درباره‌ی رفتاری مثل استمنا آشکار است که با کرداری انفرادی، ساده و مکانیکی روبرو هستیم که بر تولید لذت جنسی تمرکز یافته است و کارکردی اجتماعی ندارد. اما رفتار همجنس‌خواهانه‌ی میمونها چنین نیست. این رفتار از سویی با مسیرهای تولید لذت از راه جفتگیری با ناهمجنس رقابت و تداخل نمی‌کند و از سوی دیگر همواره در شرایط اجتماعی خاصی بروز می‌کند که احتمال نمادین بودن و غیرجنسی بودن‌اش را افزایش می‌دهد.

مناسک‌آمیز بودنِ رفتار همجنس‌خواهانه در جانوران هنگامی به کرسی می‌نشیند که بتوانیم نشان دهیم رفتار یاد شده هدفی جز تولید لذت را دنبال می‌کند. یعنی اگر الگوی ظهور رفتار همجنس‌خواهانه به سوی کارکردی اجتماعی هدفگیری کرده باشد و اولویتی در راستای سازماندهی اجتماعی و مدیریت رفتارهای جمعی را برآورده کند، در این حالت نوعی رفتار مناسک‌آمیز محسوب می‌شود. ناگفته پیداست که حتا در این حالت هم به خاطر درگیر بودن اندامهای جنسی در رفتار شکلی از لذت حاصل می‌شود و همین بازخورد مثبتی است که با پاداش دادن رفتار را در سطح جمعیت تثبیت می‌کند. هرچند گفتیم که درگیری اندامهای جنسی تنها در حد برانگیختگی نسبی است و معمولا چرخه‌ی تولید لذت کامل و ارگاسم را طی نمی‌کند.

شواهد فراوانی وجود دارد که نشان می‌دهد رفتار همجنس‌خواهانه در جانوران مناسک‌آمیز است و ربطی به رفتار جنسیِ همجنس‌خواهانه در انسان ندارد. در میان غیرنخستی‌ها، مشهورترین جانوری که با رفتار همجنس‌خواهانه پیوند خورده دلفین پوزه‌بطری است که رفتار بازیگوشانه‌اش مشهور است و می‌دانیم که نر و ماده‌اش با بسامدی بسیار زیادتر از آنچه که برای بارداری لازم است، با هم هم‌آغوش می‌شوند. درباره‌ی رفتار همجنس‌خواهانه‌ی این دلفین بسیار سخن گفته می‌شود، اما حقیقت آن است که تمام گزارشهایی که در این مورد در دست داریم به جانوران اسیر در باغ‌وحش‌ها مربوط می‌شود و تازه آن هم شمار کمی از وصف‌های عام را به دست می‌دهد.[12] یعنی این تصور که پژوهشهای زیست‌شناختی رفتار همجنس‌خواهانه‌ی پربسامدی را در این جانور نشان داده باشد، افسانه‌ای مشهور است. افسانه‌ای که مشابهش را فراوان در متون فمینیست‌ها و فعالان حقوق همجنس‌خواهان می‌خوانیم و همواره هم رواج و فراوانی رفتار همجنس‌خواهانه در جانورانی گوناگون است که به شکلی نامستند و نادقیق مورد استناد واقع می‌شود.

به هر روی تنها پژوهشی که دلفین پوزه بطری را در زیستگاه طبیعی‌شان مورد بررسی قرار داده، نشان می‌دهد که نرها در سنین پیش از بلوغ بیشتر رفتار همجنس‌خواهانه را از خود نشان می‌دهند و بافت این رفتار هم در رده‌ی بازی می‌گنجد و نه هم‌آغوشی یا جفتگیری. بعد از سن بلوغ از بسامد این رفتار به شدت کاسته می‌شود و جفتگیری با جنس مخالف جای آن را می‌گیرد. به عبارت دیگر این کردار نمونه‌ای از رفتارهای اجتماعی-جنسی است که باید آن را از رده‌ی بازی‌هایی دانست که جانوران نابالغ برای تمرین جفتگیری بعد از سن بلوغ بدان نیاز دارند.[13] به ویژه ارتباط میان این بازی‌ها با دسته‌بندی‌های بعدی نرها اهمیت دارد. چون دلفین‌ها در دسته‌هایی که از دو یا سه نر تشکیل شده برای جفت‌یابی رقابت می‌کنند و بعد از یافتن جفت مورد نظرشان در جفتگیری با او (که گاه تا شش هفته به درازا می‌کشد) با هم شریک می‌شوند. دسته‌های یاد شده برای مدتی دراز پایدار باقی می‌ماند و نرها در دورانهایی که پانزده تا بیست سال به درازا می‌کشد وفادارانه در دسته‌ی خاص خود عضو می‌مانند. این دسته‌های رده‌ی اول معمولا با دسته‌های دیگر هم اتحادیه‌هایی تشکیل می‌دهند و به طور فعال برای یافتن جفت به هم یاری می‌دهند.[14] پژوهش یاد شده نشان می‌دهد که دلفین‌ها از بازی‌های همجنس‌خواهانه‌ی دوران نوجوانی برای تشکیل و تثبیت این دسته‌ها بهره می‌جویند.[15] به این ترتیب رفتار یاد شده بیشتر در قالب بازی‌هایی می‌گنجد که دسته‌های متحدِ متمرکز بر جفتگیری با جنس مخالف را آماج می‌کند و به سمت خودِ رفتار همجنس‌خواهانه سوگیری ندارد.

پژوهش یاد شده یکی از مواردی که پرسش کلیدی ما را پاسخ می‌دهد و مناسک‌آمیز بودنِ رفتار همجنس‌خواهانه را تایید می‌کند. در واقع پرسش بر سر آن است که این الگوهای رفتاری به راستی در رده‌ی رفتارهای جنسی و جفتگیری باید رده‌بندی شوند، یا به رفتاری نمادین برای تنظیم روابط اجتماعی دلالت می‌کنند. تفسیر تمام این رفتارها در قالب لذت‌جویی جنسی به رفتار همان ناظری می‌ماند که از سیاره‌ی دیگری آمده باشد و به این نتیجه برسد که اعضای گونه‌ی انسان خردمند بخش عمده‌ی روزهای عمر خود را مشغول ابراز میل جفتگیری یا پیشنهاد جفتگیری به افرادی بسیار متنوع هستند، در حالی که آنچه در واقع مشاهده کرده‌اند، عادت زبانی جوامع انسانی برای رمزگذاری ناسزا، شوخی، جوک و تهدید با زبانی جنسیت‌زده بوده است. بی‌تردید کسی که در میانه‌ی دعوا ناسزایی را بر زبان می‌آورد به راستی قصد جفتگیری با حریف با خویشاوندان مادینه‌اش را ندارد. به همین ترتیب شوخی‌ها و تکیه کلام‌های عوام که آمیخته به عناصر جنسی است لزوما بدان معنا نیست که ایشان مدام قصد جفتگیری را رهگذران و دوستان و اطرافیانشان را دارند. هنگام مشاهده‌ی رفتارهای اجتماعی جانوران این احتمال وجود دارد که خطایی از این دست بروز کند و شکل ظاهری رفتاری که کارکردی تنظیمی و نمادین دارد، به اشتباه جنسی پنداشته شود.

بهترین و امن‌ترین شاخص برای تفکیک رفتارهای جنسی واقعی از رفتارهای نمادین آن است که برانگیختگی جنسی و تبادل لذتِ فیزیولوژیک را در کنشگران بررسی کنیم. اگر انسانی هنگام بر زبان راندن عبارتی جنسی بر مبنای شاخصهای عینی فیزیولوژیک از نظر جنسی برانگیخته شده باشد، و بعد رفتاری نشان دهد که بر محور اندامهای تناسلی‌اش به تولید لذت بینجامد، می‌توان حکم کرد که آن رفتار جنسی بوده است. اما اگر برانگیختگی جنسی یا تولید لذتی در سیستم عصبی-اندامیِ تناسلی غایب بود، می‌توان آن رفتار را نمادین دانست.

در میان میمونها، جانوری که بیشتری شباهت را به انسان دارد و بالاترین بسامد از رفتار همجنس‌خواهانه را هم نشان می‌دهد، بونوبو است. نزدیکترین گونه‌های نخستی به انسان، شامپانزه‌ها هستند که دو گونه دارند. یکی Pan troglodytes یا شامپانزه‌ی معمولی و دیگری pan pygmeatus یا شامپانزه‌ی کوتوله که بونوبو هم نامیده می‌شود. در میان این دو گونه بونوبو هم از نظر رفتار و هم ساخت ژنتیکی شباهتی چشمگیر با انسان دارد و در واقع تفاوت ساخت ژنتیکی‌اش با انسان از آنچه که در درون بسیاری از گونه‌های نخستی دیده می‌شود، کمتر است. خوب است برای فهم دقیقتر ماهیت رفتاری که همجنس‌خواهانه پنداشته شده و با رفتار همجنس‌خواهانه‌ی انسان همتا انگاشته شده، به یکی از پژوهشهای کلاسیک در این زمینه[16] دقیقتر بنگریم. این یکی از پژوهشهایی است که زیاد مورد استناد قرار می‌گیرد و اغلب به عنوان گواهی برای رواج چشمگیر رفتار همجنس‌خواهانه در جانوران تفسیر می‌شود.

بونوبوها میمونهایی هستند که به خاطر راه رفتن روی دو پا، حمل کردن اشیا با دست، کم بودن موی بدن، افزارمندی، و هوشمندی و کنجکاوی به انسان شباهت دارند. زیستگاه بونوبوها به جنگلهای آفریقای مرکزی محدود است. هر قبیله‌ی بونوبو از حدود پنجاه میمون تشکیل یافته که در آن شمار ماده‌ها از نرها بیشتر است. قبیله در قلمروی که 15 تا 50 کیلومتر مربع وسعت دارد زندگی می‌کند و هر نری در این منطقه برای خود در حریمی جایگیری می‌کند. جوامع بونوبو مادرسالار است و ماده‌ها شبکه‌ای پیچیده و اثرگذار از روابط اجتماعی را پدید می‌آورند که رقابت خشونت‌آمیز نرها را مهار می‌کند و مدیریت رفتارهای جمعی را ممکن می‌سازد. بونوبوها از این نظر به انسان شباهت (و با شامپانزه‌ی عادی تفاوت) دارند که نرها با چندین ماده‌ی غیرخویشاوند ارتباط دوستانه‌ی نزدیک برقرار می‌کنند و ماده‌ها هم با فرزندان پسرشان بعد از بلوغ همکاری و دوستی‌شان را حفظ می‌کنند. [17]

پژوهش مورد نظرمان در دهه‌ی 1990.م در جنگل اِیِنگو[18] در کنگو انجام پذیرفته و به قبیله‌ای از بونوبوها مربوط می‌شود که از ده نر بالغ و ده نر نابالغ، و بیست ماده‌ی بالغ و ده ماده‌ی نابالغ تشکیل می‌شده است. یک نر و دو ماده‌ هم از قبیله‌ی همسایه در مقاطعی به این قبیله پیوسته و به صورت مهمان در آن اقلیم زیسته‌اند. مشاهده‌ی رفتار این قبیله طی چهل و یک ماه طی هشت فصل پژوهشی طی سالهای 1990 تا 1998.م به انجام رسیده است.[19] در این فاصله 1201 رفتار جنسی در این قبیله ثبت شد که 55٪ از آنها همجنس‌خواهانه و 45٪ دگرجنس‌خواهانه بود.[20] این بخشی از پژوهش است که مدام نقل می‌شود و از آن رواج و «طبیعی بودن» همجنس‌گرایی استنباط می‌شود. اما اگر کمی دقیقتر به الگوی رفتارها بنگریم تصویری متفاوت پیدا می‌کنیم.

نخستین تمایز که اهمیت بسیاری هم دارد، به تفاوت پراکنش رفتار میان نرها و ماده‌ها مربوط می‌شود. نرها از همان دوره‌ی نوزادی پایین ارتباط جنسی ابتدایی با دیگران را آغاز می‌کنند و ارتباطشان هم معمولا با جنس مخالف است. ماده‌ها دیرتر این رفتار را آغاز می‌کنند و به کندی و آرامی آن را توسعه می‌دهند. رفتار همجنس‌خواهانه‌ای که با تماس اندامهای جنسی همراه باشد، در 44 نفر از 50 عضو این قبیله مشاهده شد، که 37 نفرشان بالغ یا تازه بالغ بودند. در میان 661 مورد رفتار همجنس‌خواهانه‌ای که در کل مشاهده شد، تنها 22 مورد به نرها مربوط می‌شد. یعنی نرها تنها 2/4٪ رفتارهای همجنس‌خواهانه را تولید می‌کردند و تقریبا تمام (8/95٪) این رفتارها به ماده‌ها تعلق داشت،[21] و به طور متوسط در هر ساعت یک بار توسط ماده‌ها انجام می‌پذیرفت. این رفتار در بخش عمده‌ی موارد (470 نمونه) به این شکل انجام می‌شد که ماده‌ها از روبرو همدیگر را در آغوش می‌گرفتند و آلت خود را به هم می‌مالیدند. خودِ این رفتار هم در 92٪ موارد با یک الگوی بدنی خاص انجام می‌شد که طی آن یک ماده روی زمین می‌خوابید و دیگری روی بدنش قرار می‌گرفت. شروع کننده‌ی رفتار ماده‌ای بود که در زیر قرار می‌گرفت و با نمایش آلت خود ماده‌ای دیگر را به این رفتار فرا می‌خواند. ماده‌ی دیگر در این شرایط معمولا (90٪ موارد) وارد رفتار جنسی می‌شد و در 10٪ موارد چنین نمی‌کرد و ماده‌ی دعوت‌گر را ترک می‌کرد. در این شرایط کسی که دعوتش نادیده انگاشته شده بود علایم ناراحتی بروز می‌داد و با حالت چهره و وضعیت بدن و گاه ابراز خشونت به میمونهای دیگر خشم خود را نمایش می‌داد. سه چهارم رفتارهای همجنس‌خواهانه در سکوت انجام می‌شد، ولی در یک چهارم موارد یک یا هردو طرف با فریادهایی رفتار خود را به میمونهای دیگر اعلام می‌کردند. نکته‌ی مهم آن که اکثریت مطلق این رفتارها (484 مورد) زمانی رخ می‌داد که میمون‌های ماده می‌خواستند چیزی بخورند. یعنی رفتار همجنس‌خواهانه یاد شده همچون مقدمه و تنظیم‌ کننده‌ای برای رفتار تغذیه‌ای میمونها نقش ایفا می‌کرد و نه رفتاری مستقل. تنها 7٪ از این رفتارها در زمانی انجام می‌شد که میمون‌ها در وضعیت استراحت، بازی یا حرکت بودند و به اصطلاح فراغت داشتند.[22] تا اینجای کار می‌توان حدس زد که رفتار یاد شده به عنوان یک رفتار جنسی وابسته به میل جنسی انجام نمی‌پذیرد، و حرکتی نمادین است که نظمی اجتماعی را نمایان می‌سازد و تثبیت می‌کند. یعنی گویا میمونهای ماده که هدایت رفتارهای جمعی را بر عهده دارند، هنگامی که قرار است مهمترین منبع محیطشان یعنی غذا را با هم تقسیم کنند، به شکلی نمادین به دوستانه بودن روابطشان تاکید می‌کنند.

اگر این حدس درست باشد و رفتار یاد شده ماهیتی نمادین و غیرجنسی داشته باشد، باید سازمان یافتگی‌اش بر اساس سلسله مراتب قدرت اجتماعی تعیین شود و «دستور زبانی» مشخص داشته باشد، که در سطحی اجتماعی تعریف شود و با ابراز میل جنسی در سطح زیستی یا ابراز عشق رمانتیک (اگر چنین چیزی در بونوبو تعریف‌پذیر باشد) در سطح روانی فرق کند. در عمل هم چنین است، یعنی الگوی رفتار یاد شده آشکارا برای بازتولید سلسله مراتب قدرت اجتماعی کارکرد دارد. تنها در یک سوم موارد دو ماده‌ای که درگیر این رفتار می‌شوند شأن اجتماعی مشابهی دارند و در دو سوم موارد (65٪) یک ماده‌ی والامرتبه و یک ماده‌ی فروپایه در آن درگیر می‌شوند. در مواردی که شأن اجتماعی همسان است، این که کدام ماده در زیر و کدام در رو قرار بگیرد چندان فرقی نمی‌کند و حتا گاه جای ایشان در میانه‌ی کار عوض می‌شود. اما در مواردی که دو ماده‌ی ناهم‌شأن با هم وارد این رفتار می‌شوند، ماده‌ی والارتبه معمولا بالا قرار می‌گیرد. به طور خلاصه، الگوی کلی رفتار همجنس‌خواهانه در بونوبوها چنین است که ماده‌ها در زمانی که قرار است خوراکی قسمت شود با شبیه‌سازی رفتار جنسی پیوند دوستانه‌ی خویش را استوار می‌دارند. به این شکل که اغلب ماده‌ی فرودست هم‌آغوشی را پیشنهاد می‌کند و ماده‌ی فرادست با قرار گرفتن روی بدن او به این پیشنهاد پاسخ می‌دهد.[23] درباره‌ی پیوند میان رفتاری که به ظاهر جنسی می‌نماید، در مقام یک رمزگذار و تنظیم کنند‌ه‌ی رفتار تغذیه، آزمونی تکمیلی مورد نیاز است و آن هم بررسی این که بسامد این رفتار همجنس‌خواهانه با کیفیت غذا و تنش غذایابی چه ارتباطی دارد. پژوهشگران بسامد و الگوی رفتار همجنس‌خواهانه را هنگامی که میمونها از دو گونه‌ی متفاوت از درختان خوراک می‌خوردند بررسی کردند. یکی از آنها میوه‌های کوچکی پراکنده بر سرشاخهای بسیار داشت و بنابراین رقابت زیادی را بر نمی‌انگیخت، در حالی که دیگری شمار کمی میوه‌هایی درشت و مغذی را در جایی متراکم دارا بود. آشکار است که در حالت اخیر دستیابی میمونهای فرودست به خوراک محدودتر می‌شد و با رقابت شدیدترِ ماده‌های والامرتبه روبرو می‌شدند. اگر رفتار همجنس‌خواهانه ماهیتی جنسی نداشته باشد و نوعی تنظیم کننده‌ی اجتماعی تغذیه باشد، پیش‌بینی آن است که بسامد این رفتار در درخت اخیر به شکلی معنادار بیشتر باشد، که دقیقا چنین هم بود.[24] بنابراین یکی از نظریه‌هایی که کارکردی نمادین به رفتار همجنس‌خواهانه نسبت می‌دهد، بر اساس داده‌های میدانی درست می‌نماید.

تفسیر دیگری که از رفتار همجنس‌خواهانه‌ی بونوبوها می‌توان داشت آن است که این رفتار به امری جنسی مربوط می‌شود، اما همچنان کارکردی نمادی دارد و ارتباطی دگرجنس‌خواهانه را نشانه گرفته است. یعنی رفتار یاد شده معاشقه‌ی ساده‌ی دو جانور همجنس نیست، بلکه بیشتر ارسال پیامی و دعوتی است برای نرهایی که خودشان در چنین ارتباطی درگیر نمی‌شوند. اگر چنین باشد، انتظار داریم بسامد این رفتار را در دسته‌هایی که تنها از ماده‌ها تشکیل شده‌اند، کمتر از دسته‌هایی ببینیم که نرها هم در آن حضور دارند. در مقابل اگر رفتار یاد شده برای رفع نیاز جنسی باشد و کارکردی لذت‌جویانه داشته باشد، برعکس انتظار داریم در دسته‌هایی که نر در آن حضور ندارد، به خاطر غیاب جفت بالقوه‌ی نر، بسامدش را بیشتر ببینیم. پیش‌بینی دیگر این فرضیه آن است که رفتار همجنس‌گرایانه‌ی ماده‌ها در حضور نر باید به جفتگیری نر و ماده بینجامد. اگر رفتار همجنس‌خواهانه‌ی دو ماده در رده‌ی هم‌آغوشی و تولید لذت جنسی بگنجد، باید انگیزه و احتمال جفتگیری با نر را در نزدیکی همان زمان کاهش دهد. اما اگر این رفتار علامتی و نشانه‌ای به نرها باشد و آمادگی جنسی ماده را نشان دهد، بعد از زمانی کوتاه باید به جفتگیری منتهی شود. شواهد آماری نشان داد که فاصله‌ی زمانی میان جفتگیری بعد از رفتار همجنس‌خواهانه تنها کمی کوتاهتر از فاصله‌ی میان همین رفتار قبل از همان است. در ضمن فواصل میان رفتارهای همجنس‌خواهانه از همه کمتر بود. بنابراین چنین می‌نماید که داده‌ها تنها تا حدودی ارزش علامتی رفتار همجنس‌خواهانه برای آغاز جفتگیری با نرها را پشتیبانی کنند، و این پشتیبانی هم چندان قاطع نباشد.

این فرضیه که رفتار همجنس‌خواهانه پیوندهای دوستانه‌ی میان اعضای جامعه را افزایش می‌دهد و بنابراین در کل انسجام اجتماعی و مهر و محبت میان اعضا را بالا می‌برد، با داده‌های این پژوهش پشتیبانی نشد. افرادی که با هم رفتار همجنس‌خواهانه را نمایش می‌دادند لزوما به هم نزدیکتر نبودند و با این رفتار نزدیکتر هم نمی‌شدند، و بیشترین بسامد رفتار هم در ماده‌های والامرتبه‌ای دیده می‌شد که پیشاپیش استوارترین اتصالهای اجتماعی را داشتند و کمترین نیاز را به بازتولید یا توسعه‌ی آن احساس می‌کردند. همچنین تمرکز رفتار در شرایط تغذیه‌ای نشان می‌داد که با رفتاری نمادین و نشانه‌ای سر و کار داریم که رفتار خاصی را تنظیم می‌کند.[25]

از آنچه که گذشت، چنین بر می‌آید که در فهم و تفسیر آنچه که رفتار همجنس‌خواهانه در جانوران نامیده شده، ابهام و سوگیری غیرعلمی‌ای مشاهده می‌شود. تردیدی در این نکته نیست که برخی از جانوران رفتار همجنس‌خواهانه از خود نشان می‌دهند. اما توزیع و پراکنش این رفتار در شاخه‌های جانوری بدان اندازه که درباره‌اش تبلیغ شده نیست و چنین می‌نماید که نوعی تبارنامه‌ی تکاملی درباره‌اش وجود داشته باشد. بدان معنا که مثلا در میان نخستی‌ها این رفتار در شاخه‌های تکاملی خاصی دیده می‌شوند و در میان گونه‌های خویشاوند الگوهایی شبیه به هم دارد. این الگوهای رفتاری در بیشتر موارد نوعی رفتار مناسک‌آمیز محسوب می‌شوند که برای تثبیت سلسله مراتب قدرت در جامعه کاربرد دارند و یا با تثبیت پیوندهای میان اعضای هم‌پایه به تشکیل دسته‌ها و گروههایی همکار یاری می‌رسانند. این رفتارها معمولا در راستای ارضای جنسی سوگیری نکرده‌اند و به آن نمی‌انجامند، در بیشتر موارد در جانوران نابالغ دیده می‌شوند، و در مواردی هم که در بالغ‌ها یافت شوند تداخلی با رفتار جفتگیری دگرجنس‌خواهانه ندارند و گاه به عنوان علامت یا پیش درآمدی برای آن نقش ایفا می‌کنند. بنابراین همجنس‌خواهی در جانوران یاد شده شکلی از رفتار مناسک‌آمیز است که کارکردی غیرجنسی را ایفا می‌کند، هرچند شکل ظاهری و ابزارهای اجرای آن به رفتار جنسی تعلق دارند. به همان ترتیبی که پرنده‌ی هاکسلی موقع جفتگیری مشغول شکار و تغذیه نبود، بونوبوها هم موقع رفتار همجنس‌خواهانه‌شان در پی لذت جنسی نیستند. تقلید رفتار تغذیه در پرنده‌ها نقشی علامتی و نمادین هنگام جفتگیری ایفا می‌کرد، و در بونوبوها هم نمایش همجنس‌خواهانه تنظیم کننده‌ایست که به تغذیه مربوط می‌شود و سهم بردن از منبع غذایی کمیاب را ممکن می‌سازد.

چکیده‌ی این بحث را می‌توان به این ترتیب جمع‌بندی کرد:

۱. بسامد و توزیع رفتار همجنس‌خواهانه در جانوران معمولا با اغراق روایت می‌شود. این رفتار تنها در برخی از شاخه‌های پستانداران عالی بیشتر دیده می‌شود و در اغلب موارد در خارج از قالب جنسی انجام می‌پذیرد.

۲. رفتار همجنس‌خواهانه در گونه‌های جانوری تقریبا در تمام موارد ماهیتی نمادین و مناسک‌آمیز دارد و با هدف رمزگذاری و تنظیم امری اجتماعی انجام می‌پذیرد، نه با قصدِ دستیابی به لذت جنسی در سطحی روانی.

۳. رفتار همجنس‌خواهانه‌ در بونوبوها در میان ماده‌ها دسترسی به خوراک را در شرایط رقابتی تنظیم می‌کند و در میان نرهای نابالغ دلفین پوزه‌بطری تشکیل دسته‌های جفت‌یابی و شکار بعدی را ممکن می‌سازد. در هردوی این گونه‌ها که نمایان‌ترین شکل این رفتار را نشان می‌دهند، رفتار یاد شده تنها در سن و جنسی خاص دیده می‌شود و در راستای کارکردی غیرجنسی عمل می‌کند. اگر رفتار یاد شده به لذت‌جویی جنسی ارتباطی می‌داشت، انتظار می‌داشتیم در میان دلفین‌های ماده‌‌ي نابالغ یا بونوبوهای نر بالغ هم دیده شود، که چنین نیست.

 

 

  1. Ritual behavior
  2. Huxley, 1914: 491-562.
  3. Wickler, 1967: 69-147.
  4. Dixon, 2010: 388-389.
  5. Dixon, 2010: 385.
  6. Dixon, 2010: 389.
  7. Poiani, 2010: 402.
  8. Ceboidea
  9. Cercopithecoidea
  10. Hominidea
  11. Dixon, 2010: 394.
  12. Mann, 2006: 107.
  13. Mann, 2006: 107.
  14. Mann, 2006: 108.
  15. Mann, 2006: 107-131.
  16. Fruth and Hohmann, 2006: 294-314.
  17. Fruth and Hohmann, 2006: 296.
  18. Eyengo
  19. Fruth and Hohmann, 2006: 297.
  20. Fruth and Hohmann, 2006: 297-298.
  21. Fruth and Hohmann, 2006: 298-299.
  22. Fruth and Hohmann, 2006: 299.
  23. Fruth and Hohmann, 2006: 300-301.
  24. Fruth and Hohmann, 2006: 301-303.
  25. Fruth and Hohmann, 2006: 307-312.

 

 

ادامه مطلب: گفتار سوم: تکامل همجنس خواهی

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب