چهارم: اروپا
اروپا در کنار قلمرو خاوری یکی از مراکزی بوده که جمعیتهای انسان خردمند ساکن ایران زمین پس از خروج از آفریقا با وقفهای ده پانزده هزار ساله به سویش به حرکت در آمدند. نخستین جمعیت انسان خردمند ساکن اروپا به نژادی تعلق داشت که کرومانیون خوانده میشود. این مردم در حدود ۴۵ هزار سال پیش از ایران غربی به حرکت در آمدند و تا ۳۵ هزار سال پیش در مسیری جنوبی بخشهای شمالی دریای مدیترانه و جنوب اروپا را مسکونی ساختند. کرومانیونها اولین جمعیت از انسانهای خردمند بودند که به این منطقه وارد میشدند و فرهنگی پدید آوردند که اورینیاک[1] نامیده میشود. کرومانیونها حامل هاپلوگروههای BT،CT ،C1 ،F ، و IJK بودهاند که به نسبت باستانی و کهن هستند.
پس از پایان عصر اورینیاک همچنان هاپلوگروههایی مثل هاپلوگروه C1a در میان بومیان اروپایی عصر میانسنگی فراوان بود. اما در میان موج بعدی مهاجرانی که از ایران غربی سبک زندگی کشاورزانه را به اروپا بردند بسامدی اندک داشت و بعد از غلبهی این جمعیت بر بومیان در عمل از اروپا ریشهکن شد. کرومانیونها که اندامی درشت و تنومند داشتند، در فاصلهی ۳۲ تا ۲۲ هزار سال پیش در برابر موجی تازه از جمعیتهای مهاجر عقبنشینی کردند که جثههایی باریکتر و کوچکتر داشتند و فرهنگشان گراوتیان[2] نامیده میشود. این مردم نیز از شرق به غرب کوچ میکردند و زنانشان حامل هاپلوگروه میتوکندریایی U2 بودند که مشتقی از آن (U2e) هنوز در اروپا با بسامدی اندک یافت میشود و نسخهی دیگری از آن (U2d) را در سغد و خوارزم (آسیای مرکزی) و جنوب آسیا (U2a, U2b, U2c) میتوان یافت. جالب آن که ترکیب ژنتیکی میتوکندریایی مردم گراوتیان و اورینیاک تفاوت چندانی با هم نداشته است. امروز هم ۸ تا ۱۰٪ تبار مادری مردم فرانسه و هلند و بلژیک امروز به کرومانیونها باز میگردد و حامل هاپلوگروههای U2e، U5 و U8 است، اما چنین مینماید که تبار پدری این جمعیت منقرض شده باشد. این جمعیت را امروز گردآورنده-شکارچیهای اولیه مینامند چون با این شیوه زندگی میکردهاند. دادههای ژنتیکی نشان میدهد مردمی که جایگزین کرومانیونها شدند از نظر شکل ظاهری ترکیبی نامنتظره از صفات را نمایان میساختهاند. مثلا همهی این افراد چشم آبی و پوستی تیره و سیاه داشتهاند.[3]
تحلیل هاپلوگروههای میتوکندریایی مردم اروپا نیز تصویری سازگار و موازی با آنچه که گفتیم را به دست میدهد. برایان سایکس در کتاب «هفت دختران حوا» مدلی پیشنهاد کرده که بر مبنای آن هفت جمعیت متفاوت (هاپلوگروههای H، J،K،T، V،X، و U) نیاکان سمت مادری ساکنان امروز اروپاییان بودهاند.[4] بعدتر پژوهشگران در مقالههایی نشان دادهاند که هاپلوگروههای میتوکندریایی I، W، و M را نیز باید در این مجموعه گنجاند و حدس زدهاند که شمار کلی این جمعیتها ده تا دوازدهتا باشد.
گستردهترین پژوهش جدیدی که دربارهی جمعیتهای برسازندهی اروپاییان امروز انجام شده، نشان میدهد که در اروپا سه جمعیت بنیانگذار اصلی داشتهایم. در ابتدای کار و دوران پیش از انقلاب کشاورزی، همان گردآورنده-شکارچیهای سیاهپوست را داشتهایم که بخشی از ژنوم خود را همچنان تا به امروز در اروپا حفظ کردهاند و فرهنگشان در مرتبهی ابتدایی عصر میانسنگی محدود بوده است. این مردم بر خلاف پنداشت اولیهی پژوهشگران، توانایی گواردن نشاسته را داشتهاند و ژن آمیلاز بر ژنومشان سیزده بار تکرار میشده، که از جوامع کشاورز بعدی و مردم امروز (با شانزده بار تکرار) چندان فاصله ندارد.[5]
در حدود نُه هزار سال پیش یک موج مهاجرت بزرگ از شرق به غرب را داشتهایم که فناوری کشاورزی و دامپروری و سبک زندگی کشاورزانه را به اروپا منتقل میکند و انقلاب نوسنگی را در این سرزمین آغاز میکند. ترکیب ژنتیکی این جمعیت مهاجر با مردم ایران زمینِ آن دوران یکی است و آشکار است که همان کشاورزان و رمهدارانی که ده تا یازده هزار سال پیش در ایران زمین و محور قفقاز-زاگرس یکجانشینی را ابداع کردند، به تدریج طی هزارههای بعدی به سمت اروپا کوچیدهاند. این مردم پوستی روشن و چشمانی تیره (غیر آبی) داشتهاند و در بیشتر نقاط جمعیتهای گردآورنده و شکارچی قدیمی را ریشهکن کرده و گاه با آنها در میآمیختهاند. نزدیکترین بافت ژنومی به این مهاجران اولیه امروز در اهالی ساردینیا در جنوب ایتالیا یافت میشود. جالب آن که این مردم فاقد ژنهای لازم برای گوارش شیر بودهاند. یعنی با آن که کشاورز و رمهدار محسوب میشدند، اما از شیر گاو استفادهی خوراکی نمیکردهاند.[6]
پس از آن در حدود سال ۲۵۰۰ پ.م یک موج مهاجرتی تازه را میبینیم که از شمال ایران زمین و منطقهی استپهای میان دریای سیاه و دریای خزر بر میخیزد و از شمال وارد اروپای شرقی و مرکزی میشود. وابستگان به این جمعیت درشتاندام، سپیدپوست و اغلب دارای چشم آبی بودهاند و به احتمال بسیار زیاد به زبانهای هند و اروپایی سخن میگفتهاند و خویشاوندان آریاییهایی بودهاند که در همان هنگام در ایران زمین جایگیر میشدهاند. فرهنگ شاخص این جمعیت یَمنا است که در شمال دریای سیاه قرار دارد. پژوهش بر اسکلتهای بازمانده از اعضای فرهنگ خمرهی ریسماندار[7] نشان میدهد که اینان کاملا با سازندگان فرهنگ یمنا یکی بودهاند.
بنابراین با مهاجرت بزرگی از هند و اروپاییها به سمت شرق روبرو هستیم که در حدود ۲۵۰۰ پ.م انجام پذیرفته و در برخی نقاط مانند آلمان کل جمعیت بومی را ریشهکن کرده و جایگزین آن شده است. همین جمعیت که کانون مرکزیاش در شرق و شمال ایران زمین قرار داشته، رام کنندهی اسب بوده و بعدتر فناوری آهن را نیز ابداع میکند. همچنین این نکته جالب است که ژنهای مربوط به گوارش شیر برای نخستین بار در این جمعیت پدیدار میشود. نکتهی جالب دیگر دربارهی این گروه آن است که با جمعیتهای سیبری که به آمریکا کوچ کردهاند آمیختگیای دارند و از این رو با واسطهی ایشان رگهای از خویشاوندی میان بومیان آمریکا و اروپاییان وجود دارد.[8]
دادههای مربوط به بیش از ده متغیر ژنتیکی که بلندای قد را تعیین میکند نشان میدهد که در جمعیتهای گردآورنده و شکارچی اولیه و همچنین موج اول مهاجرت کشاورزان که به جنوب اروپا وارد میشوند، گرایشی برای کوتاه بودن قد وجود داشته است. در مقابل در جمعیت هند و اروپاییهایی که از شمال پیشروی میکنند گرایش واژگونهای به قد بلند را میبینیم. یعنی در کمال شگفتی تصویر اساطیری مربوط به آریاییهای بلند قامت و سپیدپوستی که سوار بر اسبهایشان به سرزمینهای دیگر بتازند، با دادههای ژنتیک تکاملی تایید میشود.[9]
هرچند بدنهی جمعیت اروپا نوادگان مهاجرانی هستند که از غرب و شمال غربی ایران زمین به آن سو کوچیدهاند، اما یک خوشهی هاپلوگروهی مهم را هم میشناسیم که اصل اروپایی دارد و احتمالا در اسکاندیناوی تکامل یافته است. قدیمیترین نمونهی یافت شده از هاپلوگروه شاخص اروپاییها یعنی I به دورهی مگدالنی (۱۷ تا ۱۲ هزار سال پیش) باز میگردد. این هاپلوگروه در دوران میانسنگی (۱۲ تا ۷ هزار سال پیش) توسعه یافته و دستخوش شاخهزایی شده است. ازمیان کسانی که هاپلوگروه I1 را حمل میکردهاند میتوان به چندین دولتمرد آمریکایی از جمله اندرو جکسون، الکساندر همیلتون، جیمی کارتر و بیل کلینتون اشاره کرد. همچنین لئو تولستوی و امانوئل سوئدنبورگ نیز حامل این شاخص بودهاند.
در دوران میانسنگی اروپا هاپلوگروههای نرینهی دیرینهتری مثل BT،CT ،C1a ، C1b و IJK منقرض شدند و تنها یک رگهی کمرمق از آن (C1a2) باقی ماند که با بسامدی حدود ۱/۰ ٪ در اروپا یافت میشود. هاپلوگروههای میتوکندریایی مادرانهی قدیمی مثل M،N ،R ،U ،U2 ، و U6 هم از میان رفتند ولی تبار مادری منقرض نشد و جای خود را به مشتقهای تازهای مثل U2e، U4،U5a ، و U5b داد. به ویژه U5 در جمعیتهای میانسنگی اروپای غربی فراوانی چشمگیر داشت و همهی مردم فرانسهی امروز و ۹۰٪ اهالی آلمان آن را حمل میکردند. این هاپلوگروه در همین دوران دچار شاخهزایی چشمگیری هم شد و نسخههایی دیگر را پدید آورد. به طور کلی سیمای ژنتیکی میانسنگی اروپایی را میتوان با غلبهی هاپلوگروه I2 مردانه و U5 زنانه توصیف کرد.
هاپلوگروه میتوکندریایی U5 که در جمعیت عصر میانسنگی اروپا غلبه داشت، با کوچ جمعیتهای حامل تمدن کشاورزانه از شرق در عصر نوسنگی کمابیش منقرض شد. این جمعیت گردآورنده –شکارچیهای بومی اروپای غربی در فاصلهی هفت تا نُه هزار سال پیش زیر فشار جمعیتی کوچندگان کشاورز از ایران غربی واپس نشستند، اما باقی ماندند و طی چند هزارهی بعد گسترش یافتند. اما موج دوم کوچ شرقیها به سمت باختر که در حدود سال ۲۵۰۰ پ.م از شمال ایران زمین آغاز شد و فرهنگ یَمنا را پدید آورد، بخش عمدهی این جمعیتها را ریشهکن کرد و جایگزینشان شد. شواهد ژنتیکی به تازگی نشان داده که بنیانگذاران فرهنگ یمنا مهاجرانی شرقی بودهاند که از شمال شرقی ایران زمین و خاستگاه آریاییها در میانهی دریای خزر و خوارزم به غرب کوچیدهاند.[10]موج نخست مهاجران که از آسورستان به سمت غرب حرکت کرده بودند، بیشتر سواحل را میپیمودند و نواحی ساحلی جنوب اروپا را تسخیر کردند. در مقابل موج دوم که از دشتهای شمالی ایران زمین برخاسته و با رام شدن اسب به دست هند و اروپاییها پیوند داشتند، مسیری زمینی را طی میکردند و بخشهای شمالی و مرکزی اروپا را در مینوردیدند.
یک نمونهی باستانی از این شاخصها را در مرد چِدار[11] میتوان یافت که در سامرست انگلستان یافت شده و قدیمیترین اسکلت کامل یافت شده در این جزیره است، در عصر میانسنگی (نُه هزار سال پیش) میزیسته، هاپلوگروه U5a داشته است. او بیشک موی فرفری سیاه داشته و احتمالا پوستش هم تیره بوده است. این ويژگیها البته در میان جمعیت بومی موسوم به «گردآورنده و شکارچیان اروپای غربی» غالب بوده و هنوز هم ۱۰٪ ویژگیهای ژنتیکی مردم بریتانیا را بر میسازد.[12]
در مقابل جمعیتهای حامل U5b که شاخهی اصلی این هاپلوگروه است در فنیقیهی قدیم بسیار کمیاب بوده و امروز هم در میان مردم لبنان بسیار نادر است. این شاخص در اروپا هم بسامدی بسیار پایین دارد و در شبه جزیرهی ایبریا ۴/۰ ٪ و در سراسر اروپا ۱۸/۰ ٪ بسامد دارد. تنها جمعیت اروپایی بازمانده از این بومیان قدیمی قبیلهی سامی در شمال اسکاندیناوی هستند که بیش از ۵۰٪ مردانشان این هاپلوگروه را دارند. جالب آن که این ترکیب ژنتیکی در قبیلهی بربر آمازیغ در شمال آفریقا هم بسامد بالایی دارد. و تاریخ جدایی این دو گروه را ۸۶۰۰ سال پیش تخمین زدهاند. [13]
باقی نسخههای هاپلوگروه U نیز زمانی در اروپا فراوان بودهاند. مثلا دو زنی که در کشتی اوسبرگ در نروژ دفن شده بودند و در دوران وایکینگها میزیستهاند، بر میتوکندری خود حامل هاپلوگروه U7 بودهاند. همچنین اسکلت مرد مارکینا گورا[14] که سی هزار سال قدمت دارد و در روسیه، در منطقهی کوستیونکی[15] در نزدیکی رود دُن یافت شده، حامل هاپلوگروه U2بوده است.
به این ترتیب عصر نوسنگی اروپایی با کوچ گروهی و گستردهی جمعیتهای کشاورز از ایران غربی به سمت باختر شکل گرفته است. این جمعیت مهاجر که سبک زندگی یکجانشینی داشتند و فن رام کردن جانوران و کاشت گیاهان را در حدود یازده هزار سال پیش در غرب ایران زمین ابداع کرده بودند، در دو مسیر به سمت اروپا کوچ کردند. مسیر جنوبی که از آسورستان برخاست و سواحل مدیترانه را دنبال میکرد و از یونان به جنوب ایتالیا و فرانسه و اسپانیا پیش میرفت، فرهنگ سفال چاپی[16] (۵۰۰۰-۱۵۰۰ پ.م) را در فرانسه و اسپانیا پدید آورد، و در نهایت به فرهنگ کلانسنگی در ایبریا و بریتانی تبدیل شد. چنان که مثلا دو جسد مردی که از حفاری مرکزی کلانسنگی در بورگوندی فرانسه پیدا شدهاند حامل هاپلوگروه I2a1 بودهاند. امانوئل سوئدنبورگ[17] عارف مشهور هم حامل هاپلوگروه I1-BY229 بوده و این شاخصی است که در حدود ۱۵۰۰ سال پیش در اسکاندیناوی شکل گرفته است.
گذشته از مسیر جنوبی، یک مسیر شمالی هم داشتهایم که خاستگاهش آناتولی و قفقاز بود و فواصل بین رودخانههایی مثل دانوب و دن را در مینوردید و از شمال بالکان به اروپای مرکزی و آلمان و شمال فرانسه انتقال یافت و نخست فرهنگ استارچِوو[18] (۶۰۰۰-۴۵۰۰ پ.م) را در شمال بالکان و بعدتر فرهنگ سفال خطی[19] (۵۵۰۰-۴۵۰۰ پ.م) را در اروپای مرکزی و غربی ایجاد کرد. احتمالا جدایی میان دو سبک خوراک اروپایی (استفاده از کره در شمال و روغن زیتون در جنوب) از همین هنگام شکل گرفته باشد.
این مهاجران حامل هاپلوگروه G2a بودند که در ۶۰٪ اسکلتهای اروپایی عصر نوسنگی یافت شده است. مثلا جسد مرد یخی موسوم به اوتزی[20] که در مرز اتریش و ایتالیا کشف شد، بر کروموزوم Y خود حامل هاپلوگروه G-M201 بود. هاپلوگروههای E1b1b،H2 ،J2a ،R1b-V88 ، و T1a هم با بسامدی کمتر در این مردم (به خصوص در مهاجران مسیر جنوبی مدیرانهای) یافت میشده است. هاپلوگروههای میتوکندریایی این مردم هم حامل ترکیبهای X، T2، T1a، H2a2، H20، H5a، HV، H13، N1a، K1a و J1c بوده است.
در میان این ترکیبها هاپلوگروه E جای توجه دارد چون مهاجرتی از شمال آفریقا به اروپا را نشان میدهد. جالب آن که بنا بر شواهد، آدولف هیتلر حامل هاپلوگروه E-M35 (“E1b1b1”) بوده و این شاخصی است که در حدود ۲۲۴۰۰ سال پیش در حوالی دریای سرخ و در شرق آفریقا تکامل یافته است. با این همه این داده شایعهی مشهور یهودیتبار بودن هیتلر را تایید نمیکند.[21] جالب آن که جهانگشای نامداری که هیتلر تناسخ او محسوب میشد یعنی ناپلئون بناپارت نیز نسخهی دیگری از همین هاپلوگروه را داشته است. بازماندهی سلولهای ریشهی مو در بقایای ریش بازمانده از این امپراتور فرانسوی نشان میدهد که او دارای هاپلوگروه E1b1b1c1* (E-M34*) بوده است.
به دنبال این تحولات، جمعیت نوسنگی اروپایی گذاری آرام به عصر مسسنگی را تجربه کرد، بی آن که گسستی اجتماعی یا ورود جریان ژنتیکی جدیدی به آن دامن زده باشد. پس از آن بود که جمعیتی تازه از مرکز فرهنگی یَمنا (۳۵۰۰-۲۳۰۰ پ.م) به حرکت در آمد و عصر برنز اروپا را پدید آورد، و اینان مردمی از نژاد هند و اروپایی بودند که ادامهی جمعیتهای مقیم پیرامون سه دریای شمال ایران زمین (دریاچهی خوارزم، دریای خزر و دریای سیاه) محسوب میشدند.
ترکیب هاپلوگروهی فرانسهی امروز و رقابت جمعیتهای حامل R1 با بقیه
هند و اروپاییان در اصل دو شاخهی شمالی و جنوبی داشتهاند. شاخهی جنوبی که با هاپلوگروه R1b-L23 مشخص میشود، جمعیتهای بالکان، ایتالیا و اروپای غربی را نتیجه دادند و سخنگویان به زبانهای یونانی و لاتین و سلتی و ژرمنی از دل آن زاده شدند. شاخهی شمالی که حامل هاپلوگروه R1a-M417 بودند، یک شاخهی اصلی هند و ایرانی داشتند که اهمیت سیاسی و تاریخی چشمگیری دارد و نخستین دولتهای بزرگ منطقه را پدید آورد، و یک دنبالهی بالتی-اسلاوی هم دارد که دو هزاره بعدتر در صحنهی تاریخ نمایان شد و اهمیت پیدا کرد.
نخستین نشانههای شاخهی جنوبی را با ترکیب R1b (L11) در حدود ۲۸۰۰ پ.م در مجارستان و شرق آلمان میبینیم که فرهنگ اونتیک[22] را پدید آورد. این فرهنگ به تدریج طی هزار سال بعد به شمال و غرب گسترش یافت و مراکز نوسنگی قدیمی را از میدان به در کرد و با بقایای آن ادغام شد و با ظهور ترکیب R1b-U106 جمعیتهای پیشاژرمنی را تاسیس کرد. نمودهای کوچ شاخهی شمالی به اروپا را در فرهنگ تبر سنگی[23] مستقر در شمال فرانسه میتوان بازجست که در حدود ۲۹۰۰ پ.م آغاز شد و تا ۲۴۰۰ پ.م ادامه یافت.
در حدود ۲۲۰۰ پ.م شاخهای از پیشاسلتها وارد فرانسه شدند و تا ۲۱۰۰-۲۰۰۰ پ.م به انگلستان وارد شدند. این جمعیت حامل ترکیب هاپلوگروهی R1b-L21 بود و به همین خاطر این شاخص در ایرلندیها و ولزیها و اسکاتها و بریتونهای امروزین همچنان بسامدی بالا دارد. شاخهی دیگری از آلمان به سمت جنوب فرانسه و اسپانیا به حرکت درآمد که حامل ترکیب R1b- DF27 بود. این شاخص همچنان در مردان باسک، کاتالان و گاسکون بسامدی بالا دارد. از میان اروپاییان نامدار حامل این شاخص یکی چارلز داروین است که هاپلوگروه R1b را داشته، و دیگری -لویی چهاردهم، شاه فرانسه- نیز هاپلوگروه R1b (U106) را حمل میکرده است.[24]
سومین مهاجرت بزرگ اروپاییها از جنوب آلمان به ایتالیا انجام پذیرفت و در این میان شاخص R1b-U152 که در آلپ و در پیوند با فرهنگهای لاتِن و هالشتات و بقایای اونتیک تکامل پیدا کرده بود، در حدود ۱۷۰۰ پ.م فرهنگ تلامارِه و در حدود ۱۲۰۰ پ.م فرهنگ ویلانووا را پدید آورد و این همان است که به تدریج به دولتشهرهای اولیهی ایتالیایی و در نهایت به دولت روم تکامل یافت.
پس از آغاز عصر آهن در ایران شمالی که در میانهی هزارهی دوم پ.م تحقق یافت، در حدود ۱۲۰۰ پ.م این فناوری با رام کردن اسب پیوند خورد و به سبک زندگی عصر آهن انجامید که به شکلی خشن و ناگهانی به عمر عصر برنز پایان داد. در اروپا این فناوری دیرگاه (در حدود ۸۰۰ پ.م) وارد شد و در فرهنگ c هالشتات که سلتی بود نمود یافت. به احتمال زیاد فناوری آهن به طور مستقیم از ایران زمین به اروپا منتقل شده است. چنان که دادههای ژنتیکی نشان میدهند که ژنوم ساکنان تپهی حسنلو در عصر آهن ۲ (حدود ۸۳۰ پ.م) با اهالی آناتولی و جنوب اوکراین پیوستگیهایی دارد و موجی از مهاجرت از ایران شمال غربی به سمت باختر را نشان میدهد.[25]
توزیع هاپلوگروهها در اروپای امروز
موج جمعیتهای حامل فناوری آهن از اتریش و جنوب آلمان به سمت مجارستان و آلزاس- لورن و از آنجا به سوی فرانسه حرکت کرد و در فاصلهی ۶۵۰ تا ۵۰۰ پ.م کل این مناطق را در خود غرقه ساخت و دامنهاش تا غرب اسپانیا و جنوب انگلستان هم رسید. این فرهنگ آهن هالشتات به نوبهی خود با فرهنگ لاتِن جایگزین شد که خصلتی کاملا سلتی داشت و از شمال تا هلند و شمال ایتالیا گسترش پیدا کرد و گلهای باستانی را پدید آورد که با هاپلوگروه U152 شناخته میشوند.
توزیع هاپلوگروههای R و I و E در اروپا
بودمِر پیشتر حدس زده بود که سلتها نخستین بومیان انگلستان بودهاند و در دوران پارینه سنگی و پیش از گسترش فرهنگ سلتی در هزارهی اول پ.م به این قلمرو مهاجرت کرده بودند.[26] دادههای ژنتیکی هم این حدس را تایید میکند. چون هاپلوگروههای سلتهای انگلستان (به ویژه M173) با باسکها که نمایندهی جمعیتهای پیشانوسنگی اروپایی هستند همسانی چشمگیری دارد. [27]
پس از فروپاشی دولت آشور به دست مادها و به خصوص بعد از شکلگیری دولت هخامنشی، موجی از مهاجرت یونانیها نیز برخاست که نقشهی اروپا را تغییر شکل داد و هاپلوگروههای E1b1b و J2 را به نواری ساحلی در جنوب و شرق ایتالیا و جنوب فرانسه و اسپانیا وارد کرد. همین کوچنشینیهای یونانی شاخصهای دیگری مانند G2a و T1a و R1b-Z2103 وJ1 را هم با بسامدی بیشتر حمل میکردند. بر مبنای همین دادهها بر کروموزوم Y میتوان تخمین زد که نیای پدری ۷ تا ۲۲٪ اهالی جنوب ایتالیا از یونان به این منطقه مهاجرت کرده است.[28]
در دوران امپراتوری روم قوم فرانک که شاخهای از مردم ژرمن بود در بلژیک و هلند امروزین مستقر شد و این جمعیتی بود که بیش از نیمی از مردانش هاپلوگروههای R1b-U106، R1a (L664 و Z284)، I1 و I2a2a (L801) را حمل میکردند، که همچنان تا به امروز در ۴۰-۴۵٪ جمعیت مردان ساکن این منطقه دیده میشود و (البته در ترکیب با کوچندگان وایکینگ) تبار ژرمنیشان را نشان میدهد. در میان قبایل پرجمعیت و مهم اروپایی دیگر، باید از گُتها هم یاد کرد که حامل هاپلوگروههایR1b-U106 ، I1،I2a2a-L801 و R1a-Z284 بودند. هونهایی که متحدان و رهبران نظامیشان محسوب میشدند هم هاپلوگروههای C3،Q1a و R1a-Z93 را حمل میکردند.
در میان شخصیتهای نامدار وابسته به این خوشههای ژنتیکی باید از سومرلند اهل آرگیل[29] یاد کرد که رهبر مردم اسکاتلند و سرداری جنگاور بود و وایکنیگها را بیرون راند، حامل هاپلوگروه R1a1 بوده است. او بنیانگذار خاندان دونالد هم هست و شمار نوادگانش پانصد هزار تن تخمین زده میشود که پس از چنگیزخان دومین نیای پر فرزند تاریخی است. این داده نشان میدهد که این قهرمان اسکاتلندی با وایکینگهایی که به خاطر شکست دادنشان شهرت یافته، خویشاوندی داشته است. دیگری نیکولای تسلا دانشمند مشهور است که حامل هاپلوگروه R1a-M458 بوده است.
یک هاپلوگروه اروپایی دیگر که جای توجه دارد، T است که در برخی از دولتمردان نامدار اروپاییتبار یافت میشود و آن نیز خاستگاهی شرقی دارد و در کمربندی که در مرکز ایران کشیده شده (از قفقاز تا یمن) بسامد بالایی دارد. در میان مشاهیر حامل این ترکیب باید از توماس جفرسون یاد کرد که حامل هاپلوگروه T (M184) بوده است، که پیشتر K2 نامیده میشد. همچنین اسکلت بازمانده از تزار نیکلای دوم آخرین امپراتور روسیه بر ژنوم میتوکندریاییاش هاپلوگروه T داشت و همین شاخص در برادرش شاهزاده گئورگ و پسرعمویش نیکولای تروبِتسکوی هم یافت شده است. در مقابل همسرش الکساندرا و فرزندانشان در میتوکندری حامل هاپلوگروه H بودهاند. [30] بریگر یارل[31] بنیانگذار شهر استکهلم هم دارای هاپلوگروه M253 بوده است.
زیرشاخههای هاپلوگروه R1 با تاکید بر جمعیتهای اروپایی
- Aurignac ↑
- Gravettian ↑
- Krause, 2015. ↑
- Sykes, 2002. ↑
- Krause, 2015. ↑
- Krause, 2015. ↑
- Corded ware culture ↑
- Lamnidis et al., 2018: 5018. ↑
- Krause, 2015. ↑
- Allentoft, 2015: 167–172. ↑
- Cheddar Man ↑
- Brace et al., 2018. ↑
- Matisoo-Smith et al., 2016: e0155046. ↑
- Markina Gora↑
- Kostyonki ↑
- Printed-Cardium Pottery culture ↑
- Emanuel Swedenborg ↑
- Starčevo culture ↑
- Linear Pottery culture ↑
- Ötzi ↑
- Cruciani et al., 2004: 1014–1022. ↑
- Unetice culture ↑
- Corded Ware culture ↑
- Larmuseau, 2013: 681–687. ↑
- ۱۰۰ بروشکی و همکاران، ۱۳۹۵: ۷۹۱-۷۹۳. ↑
- Bodmer, 1992: 37-57. ↑
- Wells et al., 2001: 10244–10249. ↑
- Semino et al., 2004: 1023–1034. ↑
- Somerled of Argyll ↑
- Gill et al.,1994: 130–135. ↑
- Birger Jarl ↑
ادامه مطلب: پنجم: شبهقارهی هند
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب