پنجم: شبهقارهی هند
قلب تمدنساز قلمرو میانی ایران زمین است، اما یک دنبالهی سردسیر و پویا در غرب (تمدن اروپایی) و یک زایدهی عظیم یعنی شبهقارهی هند را هم در گوشهی جنوب شرقی خود دارد که پویایی تاریخی و تمدنی آن را تعیین کرده است. هند از سویی واسطهی شکنندهای با قلمرو خاوری است و از سوی دیگر همچون یک گرانیگاه جمعیتی بزرگ اما توسعه نیافته در طی تاریخ عمل کرده است. یعنی از نظر جغرافیایی و جمعیتی قلمروی مستقل است، اما چون دولت متمرکز و فرهنگ و نویسایی درونزاد و پیچیدهای پدید نیاورده، از نظر تمدنی همواره دنبالهای از تمدن ایرانی بوده است.
نخستین جمعیتهای انسان خردمند در فاصلهی ۶۰ تا ۴۵ هزار سال پیش از دالان رود نیل بالا رفتند و ایران زمین و هند را مسکونی ساختند. بعدتر در هشت هزار سال پیش مهاجرت جمعیتهایی از شمال قلمرو ایران زمین به شمال شبه قارهی هند را داشتهایم[1] که به پیدایش تمدن درهی سند و نخستین مراکز کشاورزی در این قلمرو انجامیده است. هند در قلمروی مهمانپذیر بوده و همچون ایستگاهی برای جمعیتهای مهاجری عمل کرده که از سرزمینهای پیرامونی به آن سو میکوچیدهاند. بنا به گزارش «کنسرسیوم تنوع ژنتیکی هند»[2] در این شبه قاره چهار گروه نژادی متفاوت وجود دارند که عبارتند از: هند و اروپایی[3]، دراویدی، آسترو-آسیایی (مون-خمر) و تبتی-برمهای.[4]
نتیجهی پژوهش سنگامیترا ساهو آن بود که بافت ژنتیکی بدنهی مردم هند از دوران ظهور کشاورزی به بعد کمابیش ثابت باقی مانده است، هرچند او گرایشی بحث برانگیز دارد که هاپلوگروههای تکامل یافته در ایران زمین (مثل R2 و R1a) را بومی هند حساب کند، که پیشفرض نادرستی است.[5] او همچنین گرایشی به یکدست فرض کردن بافت ژنتیکی کل شبه قارهی هند دارد که این هم مبنای علمی ندارد.
رایش با تحلیل پانصد هزار شاخص ژنتیکی بر جفت آللها به خوبی نشان داده که دو جمعیت بنیانگذار متمایز داشتهایم که یکیاش حاشیهی شمالی هند را مسکونی کرده و دیگری جمعیت بدنهی شبهقاره و بخشهای جنوبی را تامین کرده است. بخش شمالی به طور خاص با بافت ژنتیکی ایران زمین پیوند دارد و دنبالهای از آن محسوب میشود و با هند و ایرانیها پیوند خورده است، در حالی که قطب جنوبی جمعیت دراویدی و بومیان هند و هندوچین را پدید میآورد.[6]
در واقع بحث ساهو تنها دربارهی جنوب دراویدی درست است و سخناش تا آنجایی که میگوید ترکیب ژنتیکی بدنهی شبهقارهی هند کمابیش دست نخورده مانده است، معتبر است. به شرط آن که حاشیهی شمالی هند -که در اصل ادامهای از سپهر تمدن ایرانی محسوب میشود و بافت ژنتیکیاش هم با آن همسان است- را از آن جدا بدانیم. پژوهشهای بعدی که بر هاپلوگروههای میتوکندریایی انجام شده هم نتیجهگیری رایش را تایید میکند و نشان میدهد که نواحی شمال غربی هند ادامهی جمعیتی ایران شرقی هستند و از نظر شاخصهای هاپلوئیدی با بافتی که از سغد و خوارزم آغاز میشود و در سراسر افغانستان و پاکستان امروز ادامه مییابد، همریخت است. گسستی میان این بافت جمعیتی و قومهای مستقر در جنوب و مرکز هند و حتا نوار شمال شرقی هند دیده میشود[7] که مرز میان آریاییهای نوآمده و جمعیت بومی هند را نشان میدهد.
دو قطب جمعیتی شمالی و جنوبی در شبه قارهی هند در فاصلهی ۴۲۰۰ تا ۱۹۰۰ سال پیش با هم برخورد کرده و ترکیب شدهاند و این همزمان است با فروپاشی تمدن درهی سند و ظهور بافت تمدنی جدیدی که با عصر آهن و ورود عناصر آریایی مصادف میشود.[8] پژوهشی که به تازگی توسط ناراسیمان انجام شده تاریخ تماس این دو قطب را در هزارهی دوم پ.م قرار میدهد که با همین تصویر از دگردیسی تمدن کشاورزانه در شمال هند و انتقالاش از درهی سند به درهی گنگ سازگار است. این تمایز و تداخل دو قطب شمالی و جنوبی البته ریشهدارتر از این بوده و در فاصلهی ۴۷۰۰ تا ۳۰۰۰ پ.م شکل گرفته و این زمانی است که جمعیت بومی هند همچنان گردآورنده و شکارچی بوده و جمعیت ایران زمین گذار به کشاورزی را تجربه کرده و به تدریج به سمت شبهقارهی هند گسترش مییافتهاند، که نتیجهاش شکلگیری تمدن درهی سند بوده است. از دید ناراسیمان تمایز مورد نظر رایش امری دیرآیندتر بوده و در هزارهی دوم پ.م از دل همین جمعیت بومی درهی سند زاده شده است و گرایش به سمت این دو قطب ایران شرقی/ هند جنوبی را نشان میدهد.[9]
دربارهی هاپلوگروههای میتوکندریایی هم وضعیتی مشابه بر هند حاکم است. دادهها نشان میدهد که دو خاستگاه متمایز مادرانه برای جمعیتهای هندی داریم که در حدود پنجاه هزار سال پیش شکل گرفتهاند. یکی که در جنوب هند قرار دارد و شاخهی دودمانی مادرانهی هندیان و مردم جنوب آسیا را بر میسازد، و دیگری در ایران شرقی که خاستگاه جمعیت مادرانهی بزرگی است که در سراسر ایران زمین و از آنجا تا اروپا پراکنده شدهاند. خاستگاه هندی بسامدی بالا از هاپلوگروه M را دارد و بعد از آن زیرشاخههای R و U در آن زیاد یافت میشود.
زیرشاخههای هاپلوگروههای میتوکندریایی ابرخوشهی M در هند نظم مشخصی را نمایان میسازند. این هاپلوگروه احتمالا در حدود شصت هزار سال پیش در شرق آفریقا تکامل یافته و از آن منطقه به هند انتقال یافته است.[10] M2 به جمعیت بومی باستانی شبه قاره تعلق دارد که دراویدیها را بر میسازد و در سریلانکا و تامیل نادو و بنگلادش بیشترین بسامد را دارد. M25 هم که در مهاراشترا و کرالا بسامد بالایی دارد بازماندهی یک شاخص بومی دیرینه است. در مقابل M3 شاخصی آشکارا ایرانی است و به ویژه در میان پارسیهای بمبئی بالاترین بسامد را دارد. M4 و M6 که در کشمیر و اندرپرادش و پاکستان بیشتر یافت میشود نیز در جنوب ایران شرقی ریشه دارد و از آنجا به سمت شبهقارهی هند گسترش یافته است. در این میان M18 بحث برانگیز است. چون در سراسر جنوب آسیا یافت میشود، ولی احتمالا خاستگاه آن هم جنوب ایران شرقی یا شمال غربی هند بوده است، چون بیشترین بسامد را در راجستان و اندرپرادش نشان میدهد. زیرشاخههای هاپلوگروه R (R2، R5، و R6) هم بومی هند هستند و در شبهقاره بیشترین بسامد را دارند. در کل آسیای جنوبی ۶۰٪ جمعیت هاپلوگروه M و ۴۰٪ هاپلوگروه R را حمل میکنند.
تنوع ژنوم میتوکندریایی در هند بسیار کمتر از تنوع کروموزوم Y است و این نشان میدهد که بسیاری از جمعیتهای مهاجر یکسره از مردان تشکیل میشدند و بنابراین به احتمال زیاد به گروههای جنگاور تعلق داشتهاند. در واقع تمایزی در محتوای ژنوم زنانهی مربوط به هند داریم که با شاخصهای U2i و U2e بر DNA میتوکندریایی مشخص میشوند. هردوی اینها از شمال شرقی ایران زمین و آسیای مرکزی برخاستهاند. این دو شاخه در حدود پنجاه هزار سال پیش از هم جدا شدهاند و مسیرهایی متفاوت را طی کردهاند. U2e با بسامدی بالا در اروپا یافت میشود اما در هند غایب است و در مقابل U2i در هند فراوان و در اروپا نایاب است.[11]
هاپلوگروه H شاخص مهم دیگری است که احتمالا در حدود ۲۲ هزار سال پیش در فاصلهی قفقاز تا شمال غرب ایران تکامل یافته است و بعدتر در ۹ هزار سال پیش و ۴۵۰۰ سال پیش در دو موج به سمت اروپا گسترش یافته است.[12] برخی از زیرشاخههای این شاخص ژنتیکی در شبه قارهی هند انشعاب یافته و امروز هم توزیعش به این منطقه و هندوچین محدود است، و جالب آن که در میان کولیها هم (به ویژه به صورت شاخص H-M82) یافت میشود. این ترکیب بومی شبهقارهی هند است و در کاستهای آریایی ۸/۲۸٪ بسامد دارد، که نشانگر آمیخته شدن جمعیتهای شمالی ایرانی با بومیان هندی جنوبی است. بسامد این هاپلوگروه در میان قبایل هندی که نظام کاستی ندارند قدری بیشتر است و به ۲۵ تا ۳۵٪ میرسد و نشان میدهد که ساختار کاستی بومی هند نبوده و خاستگاهی متمایز و بیرونی داشته است.[13]
پژوهش بر ژنوم میتوکندریایی جسدهای کشف شده در گوهرتپه (استان مازندران) که به عصر آهن (۱۳۰۰ پ.م) مربوط میشوند، نشان میدهد که آنان نیز دارای هاپلوگروه H بودهاند. با توجه به این که برسازندگان عصر آهن ایران همان آریاییها شمرده میشوند، این شاخص ژنتیکی را باید با جمعیتهای آریایی عصر آهن مربوط دانست. این هاپلوگروه در اروپای عصر گردآوری و شکار (حدود دوازده هزار سال پیش) غایب بوده و در اولین جوامع یکجانشین اروپایی ۱۹٪ فراوانی داشته و اکنون در غرب آسیا و اروپا ۴۰٪ بسامد دارد.یعنی روشن است که از کانونی در شرق و در حدود سالهای ۲۲۰۰ تا ۲۵۰۰ پ.م به سمت اروپا مهاجرت کرده است.[14]
توزیع هاپلوگروه R
گذشته از این هاپلوگروههایی هم -به ویژه در هند- یافت میشوند که آشکارا نشانهی ورود جمعیتهای مهاجر آریایی به منطقه هستند. به عنوان مثال هاپلوگروه R1a که شاخص هند و اروپاییهاست و در هند به زیرخانوادهی مهم آریاییها (هند و ایرانیها) مربوط میشود، بالاترین بسامدش را در میان کاست برهمنهای بنگال (۷۲٪) و لوهانیها (کاست بازرگانان) گجرات (۶۰٪) و خاتریهای پنجاب و پاکستان (۶۷٪) و پنجابیها (۴۷٪) نشان میدهد[15] و در میان بومیان دراویدی هند بسامدی بسیار کمتر دارد.
هند گذشته از آن که خود همچون قارهای مستقل عمل کرده و بافتی ویژه از ترکیبهای ژنتیکی را در خود پرورده و حفظ کرده است، همچون مرکز گرانشی برای پراکنده کردن جمعیتها در هندوچین و اقیانوسیه هم عمل کرده است. یکی از شاخصهایی که این امر را نشان میدهد، هاپلوگروه K بر کروموزوم Y و ترکیب اصلی آن (K-M9) است. این ترکیبِ به نسبت دیرینه در فاصلهی ۴۷ تا ۵۰ هزار سال پیش در جنوب یا غرب آسیا تکامل یافته است. شکل پایه و کهن این هاپلوگروه بسیار کمیاب است و بیشتر در جزایر آسیای جنوب شرقی و بومیان ملانزی یافت میشود. در مقابل خوشههای مشتق از آن توزیع جغرافیایی مشخصی دارند و الگوی پخش شدن جمعیت را به خوبی نشان میدهند. در کل هاپلوگروه K در میان مردم فیلیپین (۲۰٪)، و جزایر جنوب شرقی آسیا (۴/۲۴٪) و تبتیها (۷/۲۱٪) و قوم یی در استان سیچوان و یوننان چین (۲۸٪) بیشترین بسامد را دارد. K2* در میان بومیان استرالیا بیشترین بسامد (۲۷٪) را دارد. بومیان استرالیا با همین بسامد شاخص S از هاپلوگروه K2b1 را هم حمل میکنند که بالاترین بسامدش را در میان بومیان گینهی پاپوآ میتوان دید و بسامدش در بومیان جزایر اقیانوسیه مثلا در برنئو و تیمور هم بالاست. مشتقهای دیگر این هاپلوگروه (K2c، K2d و K2e) هم بیشترین بسامدشان را در بومیان جاوه و بالی نشان میدهند و در کل کمیاب هستند.
- Majumder, 2010: R184–R187. ↑
- Indian Genome Variation Consortium (2008) ↑
- ۱۰۹ هندیان تمایل عجیبی دارند تا از تعبیر هند و اروپایی در آثار خود استفاده کنند. دربارهی گروه نژادی موجود در هند منظور آریاییها یعنی هند و ایرانیها هستند، سیستم بزرگتر هند و اروپاییها ارتباطی به شبهقارهی هند پیدا نمیکند و سیستم جمعیتیای شمالیتر و غربیتر و بسیار کهنتر است پیوندهایی با جمعیتهای ایرانی دارد، اما با هند تماسی نداشته است. تنها همان بخش آریایی –و به طور عمده ایرانی- از این جمعیت بوده که وارد هند شده است. یعنی بدنهی جمعیت هند اصولا «هند و اروپایی» نیست و بخشهای شمالیاش که جمعیتی از این تبار دارد هم به طور خاص ایرانیتبار است. تعبیر هند و اروپایی برچسبی جعلی و برساختهای برآمده از عصر استعمار هند است. ↑
- Burling, 2003: 174–178. ↑
- Sahoo, 2006: 843–848. ↑
- Reich et al., 2009: 489–494. ↑
- Majumder, 2010: R184–7. ↑
- Moorjani et al., 2013: 422–438. ↑
- Narasimhan et al., 2018: 15. ↑
- Kivisild et al., 1999: 135–152. ↑
- Majumder, 2010: R184–R187. ↑
- ۱۱۸ وحدتینسب و همکاران، ۱۳۹۷: ۱۳۰. ↑
- Cordaux et al. 2004: 231–235. ↑
- ۱۲۰ وحدتینسب و همکاران، ۱۳۹۷: ۱۳۰. ↑
- Underhill et al., 2009: 479–484. ↑
ادامه مطلب: گفتار سوم: ترکیب هاپلوگروهها در تیرههای ایرانی
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب