دوم: محور کوهستانی قفقاز-زاگرس
شمال غربی ایران زمین سیستمی جغرافیایی-جمعیتی است که ستون فقراتش را کوههای قفقاز و رشته کوههای توروس در آناتولی تشکیل میدهند. این سرزمین همان کشور قدیم ماد است و در قرون میانه به زیرسیستمهایی سیاسی با نامهای آذربایجان و اران و شروان و ارمنستان و گرجستان تقسیم شده است. این سیستم کوهستانی در پیوند با سیستم کوهستانی دیگری که در جنوب آن قرار دارد و رشته کوه زاگرس و بلندیهای متصل به آن را میسازد، یک بستر بومشناختی یکپارچه را تشکیل میدهد که خاستگاه دامپروری بوده است. در کنارهی این سیستم مرتفع یعنی در سرزمینهای پست و آبگیر شرق (ایلام و گوتیوم) و غرب آن (آسورستان و میانرودان) نیز برای نخستین بار اهلی کردن و کاشت گیاهان ابداع شده است. یعنی این زنجیرهی کوهستانی و سرزمینهای پیرامونش را باید خاستگاه اولیهی انقلاب کشاورزی دانست.
بافت ژنتیکی مردم این منطقه روی هم رفته یکدست و در هم تنیده است، و با این همه تنوعی چشمگیر هم دارد. بررسی یازده هاپلوگروه بر کروموزوم Y و توالی HVI بر ژنوم میتوکندریایی نشان داده که جمعیت تالشیهای شمالی و جنوبی که در آران و شروان (جمهوری آذربایجان امروزین) و تالش زندگی میکنند با یکدیگر خویشاوندند و با آذریهای همسایهشان هم تمایز تبارشناسانهای ندارند. تنها ویژگی جمعیتی در این بافت آن است که تالشیهای شمالی تنوع ژنتیکی کمتری دارند و این احتمالا به رانش ژنتیکی یا خویشاوندی بالا یا کوچک بودن جمعیت مردانی که بنیانگذار این مردم بودهاند باز میگردد.[1]
بسامد کلی هاپلوگروه کروموزومی G
در این منطقه چند شاخص ژنتیکی مهم تکامل یافته که در جمعیت درونزاد و بومی آن تثبیت شده و در جریان گسترش سبک زندگی کشاورزانه به کل قلمرو ایران زمین تعمیم یافته است. یکی از آنها هاپلوگروه G بر کروموزوم Y است که در حدود سی هزار سال پیش در شمال ایران زمین تکامل یافته و به طور خاص با جمعیتهای بنیانگذار زندگی کشاورزانه در ایران غربی پیوند خورده است.[2] دیگری هاپلوگروه J است که احتمالا در حدود پانزده هزار سال پیش در بخشهای شمالی ایران غربی تکامل یافته و در حدود ۷۵۰۰ سال پیش در سراسر ایران زمین گسترش پیدا کرده است.[3]
خاستگاه زندگی کشاورزانه احتمالا به دشتهای آسورستان باز میگردد و هاپلوگروه G در جمعیتهای ایران غربی (از آسورستان تا آذربایجان) بیشترین بسامد را داشته است. امروز بسامد این شاخص در میان آذریها به ۱۳٪ میرسد و چهارمین هاپلوگروه فراوان در میانشان محسوب میشود. پیدایش کشاورزی موازی و همزمان بوده با ظهور رمهداری که در منطقهی کوهستانی ایران غربی (از جنوب قفقاز تا جنوب زاگرس) تحقق یافته است. این جمعیت بنیانگذار رمهداری احتمالا حاملان اولیهی هاپلوگروه G2a بودهاند. دو شاخهي اصلی هاپلوگروه G عبارتند از G1 و G2 که به ترتیب مسیرهای خاوری و باختری مهاجرت کشاورز-رمهداران عصر نوسنگی را از ایران غربی نشان میدهد.
هاپلوگروه G1 که در اروپا بسیار نادر است، در ایران مرکزی و شرقی یافت میشود و تا جمعیت قزاقها گسترش یافته است. این شاخص به ویژه در مازنیها و کردها و بلوچها بسامد بالاتری دارد. در مقابل هاپلوگروه G2 مسیر غربی مهاجرت کشاورزان اولیه را نشان میدهد و G2a که شاخص لرها، کردها، عربها، آذریها، گیلها و مازنیهاست، در آناتولی و اروپا فراوان یافت میشود.[4]
جالب آن که در ایران مرکزی هم شاخص اخیر بسامد بالاتری دارد و به ویژه ترکیب G2-P287 در میان مردمان کشور کنونی ایران زیاد دیده میشود. این هاپلوگروه در میان عربها (۶/۱۷٪) و لرها (۷/۱۳٪) و آذریها (۳/۱۱٪) و گیلکها (۷/۱۶٪) و مازنیها (۱/۱۴٪) بسامد به نسبت بالایی دارد، اما در میان ترکمنها و بلوچها بسیار نادر است.[5]
در ایران شرقی (افغانستان و پاکستان امروز) نیز بسامدی اندک (۵-۷٪) دارد. جالب آن که تقریبا همهی نمونههای این هاپلوگروه در افغانستان امروز به ترکیب خاص G2b-M377 تعلق دارند که به طور خاص در میان یهودیان اشکنازی زیاد دیده میشود و احتمالا در آسورستان پدید آمده است. آشکارا این شاخص مهاجرتی از ایران غربی به شرقی را نشان میدهد که توسط کویر مرکزی ایران و دریاچههای نمک اورمیه و قم محدود شده است.[6]
از سوی دیگر ترکیب G2a-P15 که در اقوام ایرانی آذریها بالاترین بسامدش (۴٪) را دارند، از ایران غربی تا بالکان و اروپای غربی پراکنده شده است. هاپلوگروه G1-M285 در میان اقوام ایرانی وجود دارد[7] اما گویا بسامدش اندک باشد.[8] در مقابل خوشهی همخانوادهی G2a-P15 در کل جمعیتهای پژوهش شده ۱/۹٪ بسامد داشته که بیشتریناش در اعراب خوزستان (۳/۱۹٪) بوده و کمتریناش در سیستان و بلوچستان که تقریبا غایب بوده است.
در این میان اگر به متغیرهای ریزبینانهتر و زیرخوشههای کوچکتر بنگریم خویشاوندیهای جالب توجهی نمایان میشود. مثلا G2a1-P16 که حدود ۹۴۰۰ سال پیش تمایز یافته، در میان قفقازیها فراوان است و یک سوم مردان این منطقه حاملاش هستند، در ایران مرکزی و شرقی کمیاب است و در مقابل گیلکها آن را فراوان دارند. بالاترین بسامد این شاخص در میان مردم اوسِتیا یافت میشود که بازماندگان قول آریایی کهن آلان محسوب میشوند و از شاخههای سکاهای باستانی هستند. جالب آن که در اروپا هم حاملان هاپلوگروه G2a1a بازماندگان قبیلهی آلانی هستند که در قرن چهارم و پنجم میلادی به روم حمله میکردند و تهدیدی بزرگ محسوب میشدند، و بر مبنای این شباهت باید شعبهای از قبیلهی ایرانی آلانها بوده باشند.[9]
فراوانترین زیرشاخهی هاپلوگروه G در میان مردم قفقاز G2a1c-M485 است که حدود ۱۲۶۰۰ سال پیش دستخوش شاخهزایی شده و در میان ترکیبهای زیرسیستماش به ویژه P303 اهمیت دارد که حدود ۶۷۰۰ سال پیش و همزمان با نخستین جریان گسترش جمعیتی هند و اروپاییها تمایز یافته است. این شاخص در میان ابخازیهای گرجستان (۲۴٪) و در میان آدیغیها (۷/۳۹٪) و چرکسها (۵/۳۶٪) فراوان یافت میشود. این شاخص در میان اروپاییها نادر (کمتر از ۶٪) است، گرچه از روسیه تا اسکاندیناوی پراکنشی متقارن و همگن دارد. در مقابل این شاخص در میان جمعیتهای ایران غربی در بین فلسطینیها هم با بسامد ۸/۱۷٪ یافت میشود، و جالب آن که در میان کاستهای اشرافی هند نیز بسامد بالایی دارد.[10]
بر خلاف G2a-P303 که کمابیش سراسر قلمرو جغرافیایی هاپلوگروه G را زیر پوشش گرفته، ترکیب نزدیک به آن یعنی G2a1c1-M406 تمرکزی چشمگیر و گسترشی محدود دارد و بالاترین بسامدش (۶-۷٪) را در جمعیتهای مقیم کاپادوکیه و مرکز آناتولی میتوان یافت. تاریخ تمایز این شاخص اخیر ۱۲۸۰۰ سال پیش است و این نکتهی معناداری است که دقیقا در زمان شکلگیری این هاپلوگروه در این منطقه نخستین نشانههای عصر کلانسنگی ایرانی را نیز در گوبکلی تپه میبینیم. در حدود ۸۸۰۰ سال پیش این شاخص در میان جمعیتهای زاگرس نیز راه یافت و این همزمان است با تثبیت نخستین روستاهای نوسنگی در این منطقه. این شاخص با بسامدی اندک (۳٪) در شرق ایتالیا هم یافت میشود و زمان همگراییاش در آن منطقه ۸۱۰۰ سال پیش است و مهاجرتی احتمالا دریایی از آسورستان یا آناتولی به ایتالیا را در این تاریخ دوردست نشان میدهد.[11]
ترکیب G2a1c-M485 و U1-M527در میان همهی اقوام ایرانی غایب است و تنها با بسامدی اندک (۲٪) در آذریها یافت میشود. جالب آن که شاخص M527 در میان اهالی اوکراین و یونانیهای آناتولی زیاد یافت میشود و در میان دروزیها هم ردپاهایی از آن میتوان یافت. از این رو چه بسا شاخصی باشد مربوط به بومیان قدیمی بالکان و یونان و مردم دریایی مشهور که در عصر فروپاشی برنز (۱۲۰۰ پ.م) به آسورستان وآناتولی و مصر هجوم بردند.[12] در برابر خاستگاه و گسترش شمالی ترکیبهای وابسته به G، در مناطق جنوبی و پیرامون رشته کوه زاگرس شاخههای هاپلوگروه J را داریم که به دو شاخهی J1 و J2 تقسیم میشوند.
در پژوهشی به نسبت پردامنه که در سال ۱۳۹۱ (۲۰۱۲.م) بر ۹۳۸ مرد از پانزده گروه قومی در چهارده استان ایران انجام گرفت، این نتیجه به دست آمد که ترکیب بومی و اصلی مردم غرب ایران زمین هاپلوگروه J (در دو زیرشاخهاش: J2-M172 و J1-M267) بوده است، که بیشترین بسامد را در جمعیتهای مستقر در دامنهی کوههای زاگرس و کرانهی دریای مازندران و همچنین بلوچها نشان میداد، و به خاستگاه شمالی قوم بلوچ دلالت میکرد. این بدنهی پایه که در مناطق به نسبت دورافتاده قرار داشت و کمتر دست خورده بود، با جریانهای جمعیتی از سمت غرب اوراسیا (R1b-L23)، آسیای مرکزی (Q-M25)، آناتولی (J2a-M92)، و جنوب میانرودان (J1) ترکیب شده است.
بسامد J1-M267 در بیشتر جمعیتهای ایرانی در حدود ۱۰٪ است و بالاترین نسبت را در مردان استان فارس (۴/۱۱٪)، زرتشتیان یزد (۷/۱۱٪)، گیلکها (۵/۱۲٪)، آسوریهای آذربایجان (۹/۱۷٪) و خوزستان (۴/۳۳٪) نمایان میساخت. این هاپلوگروه بیشتر در شمال غربی ایران زمین فراوانی دارد و در مقابل شاخص J1-Page08 بیشتر در جمعیتهای مقیم جنوب کویر مرکزی ایران دیده میشود، و در قوم عرب خوزستان با بسامد ۶/۳۱٪ به بیشینهی بسامدش دست پیدا میکند.[13]
بر مبنای تحلیل دادههای به دست آمده دربارهی بسامدش در جمعیتهای گوناگون خوشهبندی هاپلوگروه J1 را میشود به این ترتیب خلاصه کرد:[14]
J1*J1*: شمال ایران غربی، به ویژه شرق آناتولی و قفقاز
J1a: لکههایی پراکنده از جمعیت در انگلستان
J1b: غرب و مرکز ایران زمین از کشور کنونی ایران و شرق آناتولی گرفته تا اروپا
J1c: چندین شاخهی پراکنده دارد:
J1c3*: با بسامدی اندک در آسورستان و عربستان یافت میشود
J1c3c: بسامدی اندک در عربستان جنوبی دارد
J1c3d: بسامدی بالا در یمن دارد و در بیشتر دارندگان هاپلوگروه J1 یافت میشود
J1c3d*: در یمن بالاترین بسامد را دارد و در خاندان کاهنان یهودی و خاندان قریش (سیدها) و برخی از مردم اتیوپی هم زیاد یافت میشود.
J1c3d2: عنصر اصلی این هاپلوگروه در حجاز (عربستان سعودی) است و در شمال آفریقا هم بسامد بالایی دارد.
قدیمیترین فسیل انسانی حامل هاپلوگروه J1 به مردی مربوط میشود که ۱۵۲۰۰ سال پیش در گرجستان میزیسته و اسکلتاش در غار ساتسوربیا یافت شده است. بنابراین چنین مینماید که این هاپلوگروه در عصر پارینهسنگی زبرین در ایران غربی و بلندیهای قفقاز تا زاگرس پدید آمده باشد. بیشترین تنوع این ترکیب ژنتیکی امروز در پیرامون دریاچهی وان و کردستان ترکیه دیده میشود. زمان گسترش یافتن جمعیت حامل هاپلوگروه J1-P58 از زیرشاخههای آن، بین نُه تا ده هزار سال پیش بوده است. با توجه به این که اهلی شدن بز و گوسفند هم حدود یازده هزار سال پیش در همین محور زاگرس- توروس- قفقاز آغاز شده، چنین مینماید که دلیل کامیابی حاملان این هاپلوگروه و پراکنده شدنشان در سراسر اوراسیا به نهادینه شدن سبک زندگی رمهداری در این جمعیت مربوط باشد.[15]
دادههای همگرای دیگر نشان میدهد که احتمالا کل تاریخ گسترش شاخهی J1a1b به همین ترتیب با زندگی رمهدارانه پیوند خورده و با همین الگو در ستون فقرات رشته کوههای ایران غربی پدید آمده باشد. کامیابی اقتصادی ناشی از رام کردن بز و گوسفند چندان برای کوهنشینان ایران غربی چشمگیر بود که جمعیتشان را طی چند هزار سال بعد تا دامنهای چشمگیر پراکنده ساخت. جمعیتهای باستانیای در کوههای کارپاتیا، جنوب بالکان، جنوب ایتالیا، سیسیل، جنوب فرانسه و شمال اسپانیا از این نیای رمهدار برخاسته از ایران غربی مشتق شدهاند و مناطق یاد شده همگی کوهستانی هستند و از نظر اقلیمی به اقلیم زاگرس- آناتولی-قفقاز شباهت دارند. این شیوه از اهلی کردن جانداران و تولید افزودهی اقتصادی موازی و همزمان با اهلی کردن غلاتی مثل گندم و جو و ارزن و میوهها انجام میپذیرفت که گرانیگاهش بیشتر در جنوب و شرق ایران زمین و دشتهای پرآب گرمسیری بود.
بیشتر حاملان اروپایی هاپلوگروه J1، نسخهای از آن را دارند که J1-Z1828 نامیده میشود. این شاخص در آناتولی و قفقاز هم یافت میشود اما در میان جمعیتهای عربزبان نایاب است. زیرنسخهای از این ترکیب که Z1842 خوانده میشود، ویژهی قفقاز است و در میان ارمنیها و گرجیها زیاد دیده میشود.[16]
در مقابل این شاخصها که پیوند میان جمعیت اروپایی امروز و مهاجرانی از ایران غربی را نشان میدهد، شاخصهای دیگری داریم که به رانده شدن گردآورنده-شکارچیهای بومی اروپا زیر فشار مهاجران رمهدار ایرانیتبار دلالت میکند. J1-Z2223 که در اروپای غربی و جاهایی از آناتولی یافت میشود و J1-M365.1 که در اروپای غربی گسترشی عام اما کم بسامد دارد، در مردم ایران زمین بسیار نادر است و احتمالا به چنین جمعیتهایی مربوط میشود.[17] این شاخص امروز با بسامد اندک در مردم شمال ایران و اهالی قطر یافت میشود.
در میان نسخههای هاپلوگروه J1 یکی که از نظر بازسازی تحرک جمعیتی در ایران زمین سودمند است، نسخهی J1-L136 است که در گوشهی شمال غربی ایران زمین (قفقاز و شرق آناتولی) تحول یافته و از آنجا به جنوب حرکت کرده و از آنجا به چهار شاخه تقسیم شده است. گروهی از حاملان آن با ترکیب ویژهی PF7263 به سمت آناتولی و بعد اروپا رفتهاند، و سه شاخهی دیگر به آسورستان، جنوب زاگرس و احتمالا جنوب میانرودان، و کوهستانهای جنوب غربی عربستان (به ویژه یمن) کوچیدهاند. گروهی از همین شاخهی اخیر که شاخص J1-P56 را حمل میکردهاند، از دریای سرخ گذشته و به سودان و اریتره و جیبوتی و شمال سومالی نقل مکان کردهاند.[18] این جمعیتها همگی در عصر نوسنگی جنبشهای یاد شده را انجام دادهاند و همراه با خود گوسفند و بز را به سرزمینهای یاد شده منتقل ساختهاند.
شاخص مهم دیگر هاپلوگروه J1-M267 است که در حدود ۲۶ هزار سال پیش در شمال غربی ایران زمین (گیلان، آناتولی، غرب میانرودان) تحول یافته و از آنجا در دو مسیر به سمت غرب (بالکان و ایتالیا) و جنوب (عربستان و حبشه) گسترش یافته است.[19] این هاپلوگروه در میان کل جمعیتهای ایران زمین و اروپاییان مشترک است و گاه به همین خاطر اوراسیایی خوانده میشود، هرچند بسامدی معنادار از آن را در میان اهالی حبشه نیز میبینیم.[20]
خاندان قاجار و خاندان هاشمی (که بعد از جنگ جهانی اول در اردن و عراق و عربستان به سلطنت رسیدند) هم حامل هاپلوگروه J1 بودهاند. به طور خاص بر مبنای تحلیل ترکیب ژنتیکی خاندان قاجار معلوم شده که فتحعلیشاه حامل هاپلوگروه J-M267 بوده و شاخص DYS388 = 13 را هم داشته است.[21] هاپلوگروه J-M267 نسبت به هاپلوگروه خواهریاش –J-M172- الگوی توزیعی متفاوتی دارد و در دو موج پراکنده شده که دومیاش به فتوحات مسلمانان مربوط میشود.[22] هاپلوگروه J-M172 به احتمال زیاد در آناتولی و آسورستان تکامل یافته و از آنجا جنوب غربی اروپا انتقال یافته و احتمالا مصادف با پراکنده شدن تمدن کشاورزانه در این منطقه بوده است.[23]
شاخهی دوم، یعنی هاپلوگروه J2 که بیشتر با شاخص J-M172 شناخته میشود، و در گوشهی شمال غربی ایران زمین بین قفقاز و شمال آسورستان و شرق آناتولی تکامل یافته است.[24] باطنی زمان شکلگیری آن را بین نوزده تا بیست و چهار هزار سال پیش تخمین زده،[25] و سامینو میگوید زمان جدایی آن از هاپلوگروه پدریاش (J-P209) زمانی بین ۴۴۵۰۰ تا ۱۸۹۰۰ سال پیش بوده است.[26] مردان حامل این شناسهی ژنتیکی تا دوازده هزار سال پیش که دوران آخرین عصر یخبندان است در سراسر منطقهی شمال غربی ایران زمین استقرار یافته بودند و احتمالا دامنهی پراکندگیشان تا سومر هم میرسیده است. قدیمیترین موج مهاجرت جمعیت حامل J2 احتمالا از میانرودان به کنعان و آسورستان بوده است.[27]
هاپلوگروه J-M172 از یکی از دو مسیر آسورستان یا آناتولی در مسیر غرب پیشروی کرده و وارد اروپا شده است و این احتمالا همزمان با ورود تمدن کشاورزانه از ایران زمین به اروپا و آغاز عصر نوسنگی اروپایی بوده است.[28] هرچند توزیع لکهای این هاپلوگروه در جنوب یونان و جنوب و شرق ایتالیا نشان میدهد که در اینجا با یک مهاجرت بزرگ سر و کار نداریم و احتمالا مجموعهای از تحرکهای جمعیتی در این حدود رخ داده است.[29] این جریان جمعیتی همچنان در قرون میانه ادامه داشته است و به طور خاص همان است که به پراکنده شدن قوم یهود در شاخهی غربی راه ابریشم منتهی شده است. شاخصهای مربوط به این هاپلوگروه را امروز هم در خاندانهای بازمانده از این مهاجرت میتوان ردگیری کرد. چنان که مثلا مردان خاندان روچیلد دارای هاپلوگروه J2a1-L210 هستند. شاهدی که نشان میدهد نیاکان ایشان از ایران شمالی و منطقهی قفقاز برخاستهاند و احتمال بومی بودنشان در آسورستان و یهودی بودنشان بسیار اندک است.
بسامد هاپلوگروه J-M172 در میان جمعیتهای گوناگون قلمرو ایران زمین متفاوت است، اما کمابیش در همه وجود دارد و از این رو باید آن را از شاخصهای جمعیتهای ایرانی دانست. این بسامد در قالب کشورهای کنونی چنین ترکیبی دارد: عراقیها ۲۴٪، سوریها ۲۳٪، لبنانیها ۳۰٪، اوسِتیها ۲۴٪، مردان ترکیه ۱۳ تا ۴۰٪، ارمنیها ۲۱-۲۴ ٪، مردان ایران امروز ۱۰-۲۵٪، آلبانیاییها ۱۶-۲۴٪، یهودیان سفاردی ۱۵-۲۹٪، فلسطینیها ۱۷٪، اردنیها ۱۴٪، عمانیها ۱۰-۱۵٪، عربهای سعودی ۱۴٪ و شیعههای شمال هند ۱۸٪. جالب آن که در هند کاستهای دراویدی (۲۱-۱۹ ٪) بسامدی بالاتر از کاستهای آریایی (۱۱ ٪) در این مورد دارند.
بیشترین بسامد این هاپلوگروه را هم در مردان داغستانی میبینیم که بعد از استعمار روسها چچن و اینگوش نامیده میشوند. ۵۱ -۵۸ ٪ مردان چچن این شاخص را دارند و بالاترین بسامد را در اهالی روستای مَلگوبیک در اینگوش میبینیم که ۴/۸۷٪ مردانشان را در بر میگیرد. گرجیها هم به این رده تعلق دارند و ۲۱ تا ۷۱٪ مردانشان در این خوشه میگنجند.
این هاپلوگروه در سرزمینهای پیرامونی ایران زمین هم یافت میشود و به مهاجرتهای تاریخی ارتباط پیدا میکند. مثلا در یونان ۱۰-۴۸٪، در قبرس ۹/۱۲-۳۷٪ و در ایتالیا ۹-۳۶٪ مردان این شاخص را دارند. این نکته هم جای توجه دارد که جمعیتهای دارای فرهنگ ایرانی که در حوزهی تمدن چینی زندگی میکنند نیز همین شاخص را با بسامدی نزدیک به خود ایران زمین دارا هستند. در میان ازبکها و اویغورهای مقیم استان سینکیانگ در چین بسامد این شاخص به ترتیب ۴/۳۰ ٪ و ۳۴٪ است. دادههای برآمده از دو گور مربوط به عصر آهن از سال ۵۰ پ.م و سال ۷۲۱-۸۸۹.م در کوهستان آلتای نشان میدهد که ساکنان این منطقه نیز دارای همین شاخص بودهاند. بنابراین هاپلوگروه J2-M172 با بسامد ۵/۲۲٪ یکی از شاخصهای جمعیتهای ایران زمین است که بخش عمدهاش (۹/۹۲ ٪) به شاخص J2a-M410 مربوط میشود. هاپلوگروه J2a-M92 در میان مردان سیستانی و بلوچ ۵/۱۲٪ بسامد دارد و J2a-M67* در میان مردان ارمنی ساکن تهران ۸/۸٪ فراوانی نشان میدهد.[30]
هاپلوگروه J2 مشتقهای دیگری هم دارد که برخیشان توزیعی بیانگر و معنادار دارند: J-M410 ویژهی گرجیها و مردم شمال اوستیا است، J-M47 با بسامدی پایین در جنوب ایران، آناتولی، آسورستان، شمال عربستان و گرجستان یافت میشود، J-M319 در میان یهودیان عراق و یهودیان مراکش و همچنین اهالی جزیرهی کرت با بسامدی اندک وجود دارد.
هاپلوگروه J-M67 که قدیمتر J2f نامیده میشد، به طور خاص در مردم داغستان و قوم وایناخ بسامد بالایی دارد. ۴/۸۷ ٪ مردان اینگوش منطقهی مَلگوبیک و ۵۶-۵۸٪ مردان چچن این شاخص را دارند. این عامل در کروموزوم Y جمعیتهای دیگر با بسامد بسیار کمتر یافت میشود و احتمالا کوچک از این کانون اصلی را نشان میدهد. گرجیها (۳/۱۳ ٪)، اوستیها (۳/۱۱ ٪)، بلخارهای جنوب قفقاز (۳/۶٪)، ابخازیها (۹/۶٪)، چرکسها (۶/۵٪)، مردم ترکیه (۷/۲- ۴/۵ ٪)، آلبانیها (۶/۳٪) و یهودیان سفاردی (۴/۲٪) و اشکنازی (۹/۴٪) هم این شاخص را دارا هستند. این هاپلوگروه در یونان (۴-۳/۴٪)، کرت (۲/۱۰٪) و مرکز ایتالیا (۶/۹٪) و همچنین در اندلس (۲/۳٪) و کاتالانیا (۹/۳٪) هم یافت میشود.[31]
رشته کوه زاگرس دو خوشه از هاپلوگروههای J1-M267 و J2-M172 را از هم جدا میکند، به شکلی که اولی در اعراب میانرودان و عربستان بسامد بالایی دارد و دومی در ایران مرکزی فراوانتر است و در هر منطقه هاپلوگروه دیگر به ندرت یافت میشود. به همین ترتیب زاگرس مانعی در راه گسترش هاپلوگروه R1a-M198 هم بوده است و این شاخص در غرب رشته کوه زاگرس ناگهان دچار افتی در بسامد میشود.[32] هاپلوگروه R1a-M417 که نسخهی اصلی R1a است احتمالا حدود شش تا هفت هزار سال پیش در دشتهای بین دریای خزر و دریای سیاه تکامل یافته است.
ناگفته نماند که در ردهی هاپلوگروه R، دو شاخهی اصلی R1a-M198 و R1b-M269 در جمعیتهای ایرانی رواج دارند و دو شاخص M458 و M434 -که به ترتیب اروپایی و پاکستانی قلمداد میشوند- در قومهای مستقر در چهارده استان مرکزی ایران غایب بودند. هاپلوگروه R1b-M269 بیشترین بسامد را در آسوریهای تهران و آذربایجان غربی (۲/۲۹ ٪) نشان میدهد و در ارمنیهای تهران و لرستان (۲۴٪) هم به نسبت فراوان است.[33]
یک اشارهی دیگر که پیچیدگی ترکیب ژنتیکی در ایران غربی را نشان میدهد آن که هاپلوگروه E در ایران در کل کمیاب است و شکل غالباش E1-M123 و E1b-M78 است که به ترتیب در ۷/۳٪ و ۳٪ از مردان یافت میشود. بالاترین بسامد E1-M123 در کردستان دیده میشود و به ۶/۱۳٪ بالغ میشود و E1b-M78 بیش از هرجا در لرستان (با بسامد ۸/۹٪) دیده میشود.[34] این نکته هم جای توجه دارد که در این منطقه دادههای جسته و گریختهی موجود بر پیوستگی چشمگیر جمعیتی گواهی میدهد. مثلا پژوهش بر مادهی وراثتی به دست آمده از گورستان لَما در نزدیکی یاسوج نشان میدهد که در نیمهی هزارهی دوم پ.م (یعنی پیش از رسیدن پارسها و مادها به منطقه) ساکنان این منطقه از نظر ژنتیکی با اهالی امروزین فارس خویشاوندی نزدیکی داشتهاند.[35]
جمعیتهای رمهدار ایرانی که در عصر نوسنگی از این قلمرو تمدنی خارج شدند و به اروپا و شمال آفریقا کوچیدند، تنها هاپلوگروه J را حمل نمیکردند و برخیشان حامل هاپلوگروه T1 بودهاند که آن نیز در کمربندی از یمن و حجاز تا میانرودان و قفقاز پراکندگی دارد و همان را در مناطق کوهستانی جنوب اروپا و شمال شرقی آفریقا نیز میبینیم. ناگفته نماند که همگراییای بین دادههای مربوط به کروموزوم Y و ژنوم میتوکندریایی دیده میشود و نشان میدهد جمعیتهای رمهدار یاد شده تنها از مردان و رمههایشان تشکیل نمییافته و زنانشان را هم به همراه داشتهاند. هاپلوگروههای میتوکندریایی HV، N1 و U3هم پراکندگی مشابهی دارند و با آنچه دربارهی J1 و T1 گفتیم همبستگی نشان میدهند. این نکته البته روشن نیست که اهلی کردن بز که آغازگاه رمهداری بوده، در جمعیتی با هردو هاپلوگروه J1 و T1 انجام پذیرفته، یا این که نخستین رمهداران تنها یکی از این دو را داشتهاند و دیگری را در همان ابتدای کار در جریان ادغام با قبیلهای دیگر به دست آوردهاند که هاپلوگروه مقابل را داشته است.[36]
- Nasidze et al., 2008. ↑
- Rootsi et al., 2012; 1–8. ↑
- Shen et al., 2004: 257. ↑
- Bahmanimehr, 2013: 517-521. ↑
- Bahmanimehr, 2013: 517-521. ↑
- Bahmanimehr, 2013: 517-521. ↑
- Regueiro et al., 2006; 61: 132–143. ↑
- Grugni et al., 2012: e41252. ↑
- Bahmanimehr, 2013: 517-521. ↑
- Kivisild et al., 2003: 313–332. ↑
- Rootsi et al., 2012; 1–8. ↑
- Kaniewski et al., 2011: e20232. ↑
- Grugni et al., 2012: e41252. ↑
- Schrack, 2013. ↑
- Chiaroni et al., 2010: 348–353. ↑
- Chiaroni et al., 2010: 348–353. ↑
- Chiaroni et al., 2010: 348–353. ↑
- Chiaroni et al., 2010: 348–353. ↑
- Grugni et al., 2012: e41252. ↑
- Tofanelli et al., 2009: 1520–1524. ↑
- Barjesteh, 2007. ↑
- Semino et al., 2004: 1023–1034. ↑
- Semino et al., 2004: 1023–1034. ↑
- Al-Zahery, 2003. ↑
- Batini et al., 2015: 7152. ↑
- Semino et al., 2004: 1023–1034. ↑
- Al-Zahery, 2003. ↑
- Di Giacomo et al., 2004: 357–371. ↑
- Semino et al., 2004: 1023–1034. ↑
- Grugni et al., 2012: e41252. ↑
- Semino et al., 2004: 1023–1034. ↑
- Grugni et al., 2012: e41252. ↑
- Grugni et al., 2012: e41252. ↑
- Grugni et al., 2012: e41252. ↑
- ۱۸۸ نقوی و وحدتینسب، ۱۳۹۴. ↑
- Chiaroni et al., 2010: 348–353. ↑
ادامه مطلب: سوم: گیلان و مازندران
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب