پنجشنبه , آذر 22 1403

هفتم: ترکستان

هفتم: ترکستان

ترکستان امروز بزرگترین استان چین محسوب می‌‌شود و همان است که در متون ایرانی با نام شین‌‌جیان یا سینگ‌‌کیانگ شهرت پیدا کرده است. اگر از نام‌‌گذاری‌‌های مدرن مربوط به قرن گذشته درگذریم، این سرزمین همان است که طی هزار سال گذشته ترکستان نامیده می‌‌شده و بخشهای درونی‌‌اش ختا و ختن و تاتارستان بوده‌‌اند. این سرزمین از زاویه‌‌ی جغرافی جنوبی‌‌ترین و غربی‌‌ترین بخش از منطقه‌‌ی آلتای محسوب می‌‌شود که از اتصال کوههای آلتای با بیابان‌‌های پهناور گوبی و تاکلاماکان در جنوب سیبری شکل گرفته است.

سیستم جغرافیایی آلتای یک مرکز مهم جمعیتی در دورانهای گذشته محسوب می‌‌شده و از ۴۵ هزار سال پیش مسکونی بوده است.[1] این ناحیه در ضمن نقطه‌‌ی تلاقی سه گونه‌‌ی مهم انسان یعنی هومو ساپینس و انسان دنیسووا و نئاندرتال‌‌ها بوده است. آلتای همان مرکزی است که جمعیت مهاجر به قاره‌‌ی آمریکا را تامین کرده و بعدتر در دوران تاریخی موجهایی جمعیتی را به جنوب و غرب گسیل کرده که تمایز یافته و به مغول‌‌ها و ترک‌‌ها و تاتارها تبدیل شده‌‌اند. جمعیتهای بومی آلتایی به دو شاخه‌‌ی شمالی و جنوبی تقسیم می‌‌شوند که شمالی‌‌ها جمعیتهای چِلدان، کوماندین و توبالار را تشکیل می‌‌دهند و به زبانهای بومی ینی‌‌سئی، ساموئیدی و اوگری سخن می‌‌گویند. جنوبی‌‌ها در قوم‌‌های تِلِنگیت، آلتای-کیژی و تِلوت تبلور می‌‌یابند[2] و زبان‌‌شان به شدت از نظر دستور زبان و ساختار زیر تاثیر مغولی شکل گرفته و با وام‌‌واژه‌‌های فراوان از زبان‌‌های ایرانی شرقی مشخص می‌‌شود، که شاخه‌‌های متفاوت زبان ترکی را نتیجه داده است.

شواهد به دست آمده از محتوای ژنتیکی مردم این منطقه نشان می‌‌دهد که هاپلوگروه‌‌های میتوکندریایی این دو شاخه‌‌ی آلتایی نقاط اشتراک به نسبت زیادی دارد، در حالی که هاپلوگروه‌‌های کروموزوم Y چنین حالتی را نشان نمی‌‌دهد. یعنی این دو خوشه از جمعیتها که در یک منطقه همزیست هستند، در واقع دو جمعیت ژنتیکی متفاوت هستند که نیاکان مادری‌‌شان با هم خویشاوندی دارند. در میان این جمعیتها البته آمیختگی‌‌هایی هم رخ داده است. مثلا توبالارها و آلتای-کیژی‌‌ها به هم نزدیکی‌‌ای دارند که قاعدتا از هم‌‌آمیزی‌‌شان ناشی شده است. با این همه روشن است که شاخه‌‌ی شمالی نوادگان بومیانی هستند که زمانی در کرانه‌‌ی رود ینی‌‌سئی زندگی می‌‌کرده‌‌اند و با شاخه‌‌ی جنوبی تفاوت دارند. آلتایی‌‌های جنوبی به خاطر دارا بودن هاپلوگروه C بسیار به جمعیتهای مغولی و ایرانی نزدیکی دارند و به عنوان مثال کروموزوم Y قرقیزها و آلتای-کیژی‌‌ها عملا همسان است.

یکی از شاخصهای ژنتیکی مهم بر کروموزوم Y مردم ترکستان، هاپلوگروه D است دو شاخه‌‌ی اصلی دارد و در تبت و ژاپن تحول یافته است. یکی از آنها D-Z27276 است که پیشتر D1a نامیده می‌‌شد و ۴۹٪ از مردان تبتی حامل آن هستند. این هاپلوگروه در حدود چهل هزار سال پیش در همین منطقه تحول یافته است.[3] دیگری شاخصی است که به مردم ژاپن مربوط می‌‌شود.

یک ترکیب مهم دیگر، هاپلوگروه D-M15 (که پیشتر D1a1 نامیده می‌‌شد) زیرشاخه‌‌ای از هاپلوگروه D-M174 است که در اطراف کوه هیمالیا یافت می‌‌شود. توزیع آن در هند بسیار اندک است اما در میان جمعیتهای برمه‌‌ای-تبتی بسامدی هرچند پایین دارد. خاستگاه آن احتمالا دشت چینگ‌‌های نزدیکی مرز چین و تبت است که همه‌‌ی بومیان‌‌اش در برخی نقاط یکپارچه این شاخص را بر کروموزوم Y حمل می‌‌کنند. در جمعیت‌‌های ترکستان و آسیای میانه هم ردپایی از آن با بسامد پایین (حدود ۲٪) یافت می‌‌شود. این هاپلوگروه به سمت جنوب هم پیشروی کرده و ۵ تا ۸٪ اهالی کره هم آن را دارند.

بر مبنای ردگیری ژنوم میتوکندریایی معلوم شده که هردو جمعیت آلتایی شمالی و جنوبی و بومیان آمریکا تبار مادری یکسانی داشته و شاخص D4b1a2a1a را در میتوکندری خود دارند. همچنین مشتقی از آن که D4b1a2a1a1 نامیده می‌‌شود نیز تنها در میان بومیان شمال شرقی سیبری و اینویی‌‌های گرینلند و کانادا یافت می‌‌شود.[4] خویشاوندی سرخپوستان آمریکا و بومیان سیبری و آلتایی را به کمک سایر هاپلوگروه‌‌ها هم می‌‌توان نشان داد.[5] چنان که مثلا هاپلوگروه C1 که در همه‌‌ی جمعیتهای سرخپوستان مشترک است، زیرشاخه‌‌ای به اسم C1a دارد که در جمعیتهای آلتایی جنوبی یافت می‌‌شود.[6]

منطقه‌‌ی آلتایی گذشته از اهمیتی که در مسکونی شدن قاره‌‌ی آمریکا دارد، با تاریخ حوزه‌‌ی تمدن ایرانی نیز پیوندی نزدیک دارد. در دوران تاریخی با پیشروی آریایی‌‌هایی که فرهنگ آندرونوو و آفاناسیوا را پدید آوردند، این منطقه در عصر برنز توسط جمعیتهای ایرانی تسخیر شد[7] و گرانیگاه جغرافیایی مهمی است که شکل‌‌گیری جمعیتهای کوچگرد آریایی و به ویژه سکاها و تخاری‌‌ها در آن انجام پذیرفته است.[8]

خاستگاه جغرافیایی مردمی که فرهنگ قراسوق را برساختند، مناطق شمالی بین دریاچه‌‌ی خوارزم و دریای خزر و بیابان تاکلاماکان بوده است. در نواحی شمالی این منطقه فرهنگ قراسوق (۳۰۰۰-۱۰۰۰ پ.م) قرار داشته که از دریاچه‌‌ی خوارزم تا ینی‌‌سئی و فاصله‌‌ی کوههای آلتایی تا تیان‌‌شان را فرو می‌‌پوشانده و در فاصله‌‌ی ۱۵۰۰ تا ۸۰۰ پ.م به مرحله‌‌ی عصر برنز وارد شده است. از این فرهنگ نزدیک به دو هزار گور کشف شده و از داده‌‌های موجود در آن بر می‌‌آید که این مردم اجداد ایرانیان بعدی بوده و جایگزین فرهنگ قدیمی‌‌تر آندرونوو شده‌‌اند.[9] جسدهای یافت شده در این فرهنگ حامل هاپلوگروه میتوکندریایی U5a1 و U4 و هاپلوگروه مردانه‌‌ی R1a1 بوده‌‌اند که به ویژه این دومی شاخص جمعیتهای هند و ایرانی است. شواهد نشان می‌‌دهد که این مردم چشم و پوستی کمرنگ و موهای بور داشته‌‌اند.[10]

یکی از فرهنگ‌‌های تکامل یافته در ترکستان که همپوشانی جمعیت‌‌های گوناگون در این منطقه را نشان می‌‌دهد، فرهنگ قراسوق است که از سویی با شمال چین و فرهنگ باستانی ژو در تماس بوده و از سوی دیگر با اروپای شرقی ارتباط داشته و واسطه‌‌ی تجارت میان این دو محسوب می‌‌شده است. در قرون ۲۲ تا ۱۷ پ.م شاخه‌‌ای از این فرهنگ به سوی اروپا حرکت کرده و پدیده‌‌ی سِیما-توربینو[11] را ایجاد می‌‌کنند و این شبکه‌‌ای از گورهای عصر برنز است که در فاصله‌‌ی سالهای ۲۱۰۰ تا ۱۹۰۰ پ.م در سراسر پهنه‌‌ی بینابین مغولستان تا فنلاند پدیدار می‌‌شود. حضور اسب و گردونه‌‌ی جنگی و فلزکاری و هنر سبک سکایی بعدی آشکارا نشان می‌‌دهد که این گورها بازمانده‌‌ی مهاجرت قبایل پیشا-ایرانی در سرزمینهای شمالی بوده است.

در دهه‌‌های گذشته تمایلی میان برخی از نویسندگان نمایان شد برای این که این موج را پیشاترکی بدانند و آن را با پخش شدن جمعیت‌‌های آلتایی و زبان اورالی-آلتایی مربوط بدانند. اما داده‌‌های ژنتیکی طی سالهای اخیر به روشنی نشان داده که این مردم آریایی بوده‌‌اند و بنابراین کوچ‌‌شان با پخش شدن زبان‌‌های هند و اروپایی در منطقه مصادف بوده است.[12] شاخه‌‌ی خاوری این فرهنگ هم در فاصله‌‌ی قرون ۱۴ تا ۸ پ.م به سمت چین پیشروی کرد و احتمالا این پیشروی خاستگاه اصلی فناوری برنز در حوزه‌‌ی تمدنی چین بوده است. فرهنگ قراسوق در مراحل پایانی خود اوج شکوفایی هنر سکایی را نشان می‌‌دهد و گنجینه‌‌ای از اشیای زرین که در ارژن واقع در دشت توران کشف شده،[13] شهرتی جهانی دارد. ناگفته نماند که همین فرهنگ زاینده‌‌ی سنت ساخت کورگان (گورتپه‌‌های اتاق‌‌دار) هم هست و قدیمی‌‌ترین کورگان در همین ارژن یافت شده و به قرن هفتم پ.م مربوط می‌‌شود.[14]

بقایای فرهنگ قراسوق در فاصله‌‌ی ۷۰۰ تا ۲۰۰ پ.م همچنان دوام داشت و بعدتر جای خود را به فرهنگ تاگار[15] داد که در فاصله‌‌ی قرن هشتم تا دوم پ.م در جنوب سیبری مستقر بود. وابستگان به این فرهنگ هم آریایی بوده و مردان‌‌شان هاپلوگروه R1a1 را حمل می‌‌کرده‌‌اند و از بقایای اجسادشان مشخص شده که از نظر شکل ظاهری با ایرانیان و اروپاییان امروز هم‌‌ریخت بوده‌‌اند.[16]

G:\pix\projects\هاپلوگروه\-1000 R1b-migration-map.jpg

این بدان معناست که بر خلاف تصور مرسوم، کوچ آریاییان با جابه‌‌جایی جمعیتی مطلقی همراه نبوده و پیشا-ایرانی‌‌ها تا آغاز عصر اشکانی در خاستگاه اصلی خویش در شمال شرقی ایران زمین همچنان مستقر بوده‌‌اند و جمعیتهای مهاجری که به ایران غربی و اروپای شرقی و ترکستان چین وارد می‌‌شده‌‌اند سرریز جمعیت اضافی این مرکز بوده‌‌اند. فرهنگ تاگار نمونه‌‌ی بارز هنر و فناوری سکاها را نشان می‌‌دهد و به فرهنگ تاشتیک[17] دگردیسی می‌‌یابد که در فاصله‌‌ی قرن اول تا چهارم میلادی در همین منطقه شکوفا بوده است. پس از ظهور دولت ساسانی و به ویژه از حدود سال ۳۰۰.م به بعد این مردم کم کم با عناصر زبانی ترکی آمیزش پیدا می‌‌کنند و طی دو قرن بعد اجداد قرقیزهای امروزین را پدید می‌‌آورند.[18] مومیایی‌‌های یافت شده در گورهای این فرهنگ و نقابهای تدفینی‌‌شان و همچنین تحلیل ژنتیکی اجساد نشان می‌‌دهد که این مردم هم شکل ظاهری آریایی داشته‌‌اند و مردانشان حامل هاپلوگروه R1a1 بوده‌‌اند.[19]

برچسبی عمومی که برای قبایل آریایی شمالی بر سازنده‌‌ی این فرهنگها به کار گرفته می‌‌شود، سکا است که در اصل عنوانی عمومی است و کل قبایل ایرانی‌‌تبار کوچگردِ خارج از قلمرو جغرافیایی ایران زمین را در بر می‌‌گیرد. سکاها در قرن اول پیش از میلاد در گستره‌‌ی پهناوری در سراسر مناطق شمالی –از مغولستان تا اروپای شرقی- گسترش یافتند و فناوری آهن و هنر ویژه‌‌ی خود را در همه‌‌جا پراکنده ساختند. برخی از قبایل سکا مثل سرمت‌‌ها و ماساگت‌‌ها به قدرتهایی سیاسی و نیروهایی تهدید کننده‌‌ی دولتهای مستقر جنوبی هم تبدیل شدند.

تحلیل داده‌‌های ژنتیکی برآمده از اجساد ایشان نشان می‌‌دهد که سکاهایی که در سراسر این قلمرو حضور داشته‌‌اند خویشاوند بوده‌‌اند و یک بافت ژنتیکی منسجم ایرانی‌‌تبار را تشکیل می‌‌داده‌‌اند که خاستگاهشان در شرق سیبری و شمال شرقی ایران زمین قرار داشته است. با این همه دو قطب جمعیتی شرقی و غربی می‌‌توان در میان‌‌شان تشخیص داد که به شکلی درونزاد در منطقه‌‌ی خود تمایز یافته و در شرق با عناصر زردپوست مربوط به سیبری و چین آمیختگی‌‌هایی داشته است. چنان که مثلا از هزاره‌‌ی دوم پ.م عناصری ژنتیکی از قوم ناگاناسان به این بدنه افزوده می‌‌شود که زردپوستان ساموئید بومی سیبری هستند.[20]

G:\pix\projects\هاپلوگروه\+2000 Y-DNA of R1a group.jpg پژوهشی ژنتیکی که بر ۳۶۲ جسد بازمانده از ایران شرق و جنوب روسیه انجام شده به این نتیجه انجامیده است که ساکنان استپ‌‌های شمال شرقی ایران زمین که نیای جمعیت‌‌های ایرانی بعدی بوده‌‌اند و با زبانهای هند و اروپایی سخن می‌‌گفته‌‌اند، در میانه‌‌ی عصر برنز (۲۳۰۰-۱۵۰۰ پ.م) از شمال به جنوب کوچیده و با جمعیتهایی درآمیختند که پیشتر در گره‌‌گاه بلخ و مرو مستقر شده بودند. این موج جمعیتی به حرکت خود ادامه داده و تا دره‌‌ی سند پیش رفته‌‌اند و با جمعیت‌‌های قدیمی این منطقه ترکیب شده‌‌اند. هرچند عنصر بومی فرهنگ دره‌‌ی سند همچنان در این منطقه حالت غالب خود را حفظ کرده است.[21] ناگفته نماند که مهاجرت دیگری از شمال شرق ایران به سمت استپهای جنوب روسیه را داشته‌‌ایم که پیشتر و در عصر مس و سنگ رخ داده است. به شکلی که امروز ۴۳٪ بافت ژنتیکی مردم این ناحیه به خاستگاهی در شمال شرقی کشور ایران کنونی باز می‌‌گردد.[22]

هاپلوگروه‌‌ها در قلمرو ترکستان را باید در بافت این قلمروهای نژادی و جمعیتی صورتبندی کرد و فهمید. با توجه به این بافت پیچیده است که توزیع جغرافیایی شاخص‌‌های ژنتیکی قلمرو ترکستان و پیوندهایش با سایر نقاط تحلیل‌‌پذیر می‌‌شود. به عنوان مثال هاپلوگروه O-M122 که در میان اهالی ختن و کالموک‌‌ها و بویرات‌‌ها با بسامدی اندک (۲-۶٪) حضور دارد، در میان اهالی اصفهان و ژاپنی‌‌ها و ترک‌‌های اویغور در حدود ۶٪ بسامد دارد و ۹ تا ۱۲٪ از مردان بخارا و قزاق‌‌ها و ازبک‌‌ها هم حامل این هاپلوگروه هستند.

شاخص جالب توجه دیگر هاپلوگروه Q-M242 است که در کوههای آلتایی و در میان اقوام زردپوست بومی سیبری تکامل یافته، به خاطر آن که هم در آسیا و هم در آمریکای مرکزی و جنوبی توزیع شده، اهمیت دارد و پراکندگی جمعیت باستانی نیای سرخپوستان آمریکا را از شمال شرقی اوراسیا نشان می‌‌دهد. این شاخص در میان قرقیزها (۲٪)[23] و قزاق‌‌ها (۲-۶٪) و تاجیک‌‌ها (۵-۶٪) و ازبک‌‌ها (۵-۷٪) با بسامدی اندک یافت می‌‌شود.[24] اما در میان ترکمن‌‌ها این بسامد بسیار بالاست و به حدود ۴۰٪ می‌‌رسد.[25]

جالب آن که خوشه‌‌های هاپلوگروه Q در کل جمعیت‌‌های ایرانی پراکنده‌‌ شده و مثلا در اهالی اصفهان (۱/۹٪)، خراسانی‌‌ها (۸/۶)، لرها (۶٪)، آذری‌‌ها و آسوری‌‌ها (حدود ۵٪) است.[26] حدود ۲٪ مردم عراق و ۸/۲٪ اعراب مرداب‌‌نشین جنوب عراق که بازماندگان سومری‌‌ها هستند هم این شاخص را حمل می‌‌کنند.[27] بسامد این شاخص در عربستان و لبنان (حدود ۲٪) و سوریه (حدود ۱٪) بسیار اندک است. قبیله‌‌ی ترک‌‌تبار افشار هم با بسامد به نسبت بالای ۱۳٪ این هاپلوگروه را حمل می‌‌کنند.[28] جالب آن که بسامد این هاپلوگروه که نشانگر جمعیت بنیان‌‌گذار ترکهای قدیمی است، در مردان ترکیه تنها ۲٪ است.[29] به همین ترتیب M130 که بیشترین بسامد را در مغولستان دارد، پخش شدن جمعیت در جریان حمله‌‌ی مغول را نشان می‌‌دهد. هاپلوگروه M173 که به ویژه در میان باسک‌‌ها و بومیان انگلستان زیاد دیده می‌‌شود، در سایر بخشهای اروپا و همچنین ایران زمین نیز با بسامدی کم یافت می‌‌شود.

 

 

  1. Goebel, 1999:208–227.
  2. Potapov, 1964: 305–341.
  3. Shi et al., 2008: 45.
  4. Dulik et al., 2012: 229–246.
  5. Perego et al., 2009:1–8.
  6. Tamm et al. 2007: e829.
  7. Kuzmina and Mair, 2008.
  8. Anthony, 2007.
  9. Mallory, 1997: 325–326.
  10. Keyser et al., 2009: 395–410.
  11. Seima-Turbino phenomenon
  12. Lalueza-Fox et al., 2004: 941–947.
  13. Armbruster, 2009: 187–193.
  14. Grjaznov, 1984.
  15. Tagar culture
  16. Keyser et al., 2009: 395–410.
  17. Tashtyk culture
  18. Grousset, 1970.
  19. Keyser et al., 2009: 395–410.
  20. Unterländer et al., 2017.
  21. Narasimhan et al, 2018.
  22. Lazaridis, 2016: 419.
  23. Seielstad et al., 2003: 700–705.
  24. Wells et al., 2001: 10244–10249.
  25. Regueiro et al., 2006; 61: 132–143.
  26. Grugni et al., 2012: e41252. 
  27. Al-Zahery, 2011: 288.
  28. Gokcumen, 2008.
  29. Cinnioğlu et al., 2004: 127–148.

 

 

ادامه مطلب: هشتم: سغد و خوارزم

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب