پيشگفتار
انسان پيش از هر چيز بايد جانور خوبی باشد (اسپنسر)
1. انسان، پيچيدهترین جانداری است كه امروز بر روي زمين زندگی میكند. موجودی كه، از زوايای گوناگون، میتوان جنبههای زيبا يا زشت سرشت بغرنجش را ديد و آن را ــ همچون ابن سينا ــ «اشرف مخلوقات» يا ــ مانند پاسكال ــ «كِرمِ احمقِ زمين» نامید.
آدمی، موجودی چنان لايهلايه و چندسويه است كه هر پژوهشگر تازهکاری به محض علاقهمند شدن به آن، خود را با هوارِ انبوهی از دادههای معتبر و به ظاهر بیربط روبهرو میبيند. هزارتوی دانشِ حجيم و پارهپارهی ما از انسان آنقدر پرشاخه و بغرنج است كه سردرگم شدن در آن، سرنوشت معمولِ ماجراجويانی است كه بدان گام مینهند.
انسان ــ مانند هر پديدهی ديگری ــ میتواند، در سطوح مشاهداتی گوناگون، با مقياسهای درشتنمایی متفاوت و با ابزارهای تحليلی مختلف مورد وارسی قرار گيرد. میتوان با لحنی علمی از ساختار دستگاههای فيزيولوژيك بدن انسان سخن گفت، يا به ابعاد روانشناختیاش پرداخت و بر فرآيندهای ذهنی وی متمركز شد. میتوان در يك سرِ طيفِ دانشِ رسمي از نظريههای جامعهشناسانه و فلسفیِ گوناگونی سخن گفت كه به ماهيت انسان میپردازند، يا آنکه در انتهای ديگر اين طيف تنها به تركيبات شيميايی و خواص فيزيكی بدن آدمی پرداخت. انسان موضوعی است كه میتوان در گسترهای وسيع دربارهاش نظر داد و شواهد مربوط به آن را در شاخههایی گوناگون از علمِ رسمی صورتبندی كرد.
اشاره به اين زمينهی وسيع از باورها، پنداشتهها ، حدسها و دانستهها در مورد انسان، آماج اين كتاب نيست. در اين نوشتار، سرِ آن ندارم كه از تمام اين شاخههای دانايی برای تصوير كردن طرحی از چهرهی انسان سود گیرم؛ چرا كه گردآوردن نظريهها و مدلهای يادشده در يك متن انسانشناسانه، به شكلی كه همه وزنی يكسان داشته باشند، نه ممكن است و نه مطلوب. محصول چنين تلاشی ــ اگر كه موفقيتآمیز باشد ــ كشكولی از اطلاعات جسته و گريخته در مورد آدمی خواهد بود. كشكولی كه از هدف اين نوشتار ــ يعنی دستيابی به يك تبارشناسي زيستشناسانه دربارهی انسان ــ بسيار فاصله خواهد داشت.
2. هدف اين كتاب، به دست دادن تصويری عقلانی و سازگار از انسان به مثابه سيستمی زنده است. تصويری كه با شواهد تجربی و يافتههای علمی دهههای اخير پشتيبانی شود، و فرزانگی لازم برای تحليل شرايط كنونی خودمان را نيز برايمان فراهم آورد. دستيابی به اين هدف تنها زمانی ممكن میشود كه قلمروی مورد توجهمان در زمينهی دانشهای انسانمحور مشخص باشد، و راهی برای ميانبر زدن از ميان شواهد و دادههای غيرمهم را در دست داشته باشيم.
همواره مرز بين آنچه در پژوهشی خاص مورد توجه است با آنچه بیربط تلقی میشود، توسط پرسشهايی تعيين میشود كه انگيزهی اوليهی ورود به اين هزارتوهای عظيم از دانايی هستند. اگر پرسشهايی شفاف و روشن دربارهی انسان داشته باشيم، در انبوه دانستهها و نظريهها مربوط به آدمی سردرگم نخواهيم شد، و با ياری اين قطبنمای معجزهآسا راهی را برای گردشگری در اين قلمرو جذاب به دست خواهيم آورد. به اين شكل، تنها راه پرهيز از حيرانی و غرق شدن در اطلاعات جستهوگريخته و سطحی، آن است كه به پرسشهای كليدیمان از انسان وفادار بمانيم و حوزهای از اطلاعات را كه به پاسخهايمان ارتباط دارند از ميان بيشمار گزينهی پيش رويمان، برگزينيم.
پرسش مركزی نوشتار كنونی اين است: «انسان، به عنوان گونهای از جانداران، چه جايگاهی را در تاريخ تكامل زندگی بر زمين اشغال میكند؟ و چه شده که گونهی انسان ویژگیهای کنونیاش را به دست آورده است؟». اين پرسش كليدی به سه پرسش جزئیتر و ريزبينانهتر منتهی میشود كه عبارتاند از:
الف. مسير تكاملی منتهی به انسان چه بوده است و انسان در درخت خويشاوندی راستهی نخستیها چه جايگاهی دارد؟
ب. ويژگيهای ريختی و رفتاری آدميان در اثر كدام نيازهای زيستی و فشارهای تكاملی شكل گرفته است، و چگونه میتوان خصوصيات انسان امروزين را با پشتوانهی اطلاعات زيستشناختی تبيين كرد؟
پ. نیروهای تکاملی و روندهای زیستشناختیای که به پیدایش تمدنهای انسانی منتهی شدند، چه بودهاند و چگونه با ويژگيهای رفتاری خاص انسان پیوند میخورند؟
به اين ترتيب، حوزههای ضروری برای فهم فرگشت انسان عبارتاند از: زيستشناسی تكاملی، ردهبندی نخستیها ، ديرينشناسی جانوری و شاخههای ديگرِ وابسته به اين موارد؛ مانند ژنتيك مولكولی، رفتارشناسی و ريختشناسی.
3. این پرسشهای مركزی، نه تنها اطلاعات مربوط و آنچه را آماجِ سخن است مشخص میسازد، بلكه مفاهيم بیربط و دادههای خارج از دایرهی بحث را نیز مرزبندی میكند. بايد پيش از آغاز اين نوشتار، به آنچه نمیخواهم بگويم هم اشارهای كنم.
ـ نخست آنکه در اين نوشتار، نمیخواهم در مورد مفاهيم استعلايی و چشماندازهای فراطبيعی مربوط به انسان بحث كنم. کتاب به قلمرو انسانشناسی زيستی مربوط میشود و به همين زمينه هم محدود میماند. اگر در جايی مستندی يا شاهدی برای پاسخگويي به پرسش محوري متن وجود داشته باشد در بهره بردن از آن درنگ نخواهم كرد، اما پرسش مركزی خويش را تا پايان حفظ نموده و بهای اين كار را با عبور از روی صدها موضوع جذاب و پرسش فلسفی يا غايتشناسانهی مهم پرداخت میكنم.
ـ در اين متن، در پی داوری اخلاقی دربارهی آدمی نيستم. خواننده، احتمالاً، پيش از مطالعهی اين كتاب هم بر اين حقيقت كه آدميان موجوداتی مخرب و ويرانگر هستند آگاه بوده و بحران زيستمحيطی ناشی از فعالیتهای انسانی را لمس نموده است. در اين متن، برخی از جنبههای درگيری انسان و محيط زيستش، با هدفِ روشنتر كردن جايگاه آدمی بر زمين، روايت شده؛ اما اين امر را نبايد به معنای طرح داوریهای اخلاقی در نظر گرفت. ناگفته پيداست كه نگارنده، مانند هر ناظر ديگری، دربارهی اين رخدادها و الگوهای رفتاری مشابه با آن داوری اخلاقی خاص خود را دارد، اما در سراسر متن تلاش شده كه اين ارزشگذاريها به مفاهيم علمی تعمیم پیدا نکند و تنها، در مقام توصيف، به دادههایی در این زمینه پرداختهام. شايد كه به كمكشان دركی عمیقتر از پيامدهای حضور آدمی بر زمين بهدست آيد.
ـ در اين كتاب تمام دانستههای مربوط به انسانشناسی زيستی را نياوردهام، و اصولاً در پی نگارش متن مرجعی كه تمام نظريهها و شواهد مربوط به انسان را در بر گيرد نبودهام. تنها به نقل مواردی پرداختهام كه در ترسيم طرحی دقیقتر از انسان كارآمد بودهاند و ناگزير از انبوهی از اطلاعات جالب و مفاهيم دلكش
چشمپوشی كردهام. با وجود این، كوشيدهام تا تصويری به نسبت جامع از مهمترين نظريهها و چشماندازهای معتبر دربارهی انسانشناسی جديد را روايت كنم، و بينشِ موجود در آنها را به مختصرترين شكلِ ممكن به خوانندهی ايرانی منتقل نمايم. پس با تمام تلاشی كه برای كامل بودن ساخت نظری اين كتاب داشتهام، كتابی مرجع دربارهی نظریههای تكاملی را منظور نداشتهام.
4. با توجه به آنچه گذشت، چنين مینمايد كه متنی خستهكننده و تخصصی را با حد و مرزهای سخت و انعطافناپذيرِ مفهومی در دست داشته باشيد. شايد اشاره به زمينهی نظری طرح پرسش مركزیمان تا حدودی اين برداشت ناخوشايند را دگرگون نمايد. نوشته شدن اين كتاب، معلولِ همگرا شدن چند عامل بود كه به نيازی برای دستيابی به مدلی چندجانبه و فراگير از موقعيت تاريخی انسان انجاميد. آشنايی با اين عوامل، میتواند معنای پرسشهای مركزی يادشده را نيز روشنتر نمايد:
ـ نخستين عامل، قحطی فراگير متون مربوط به تكامل انسان و انسانشناسی زيستی در ايران بود كه اگر از توهم توطئه بگذريم، دستکم بر كوتاهی گذشتگانمان دلالت دارد. زمانی که این کتاب در ده سال پیش نوشته میشد، چيزی كه بتوان عنوان «كتاب جديد انسانشناسی زيستشناختی» را بدان اطلاق كرد در دسترس دانشجويان و علاقهمندان فارسیزبان قرار نداشت. كتابهای انگشتشماری كه در اين زمينه يافت میشدند يا ترجمههايی از متون قديمی روسی و فرانسوی بودند و يا تأليفهايی كمياب ــ كه با وجود زحمات نويسندگان و تسلطشان بر مطالب، معمولاً، مرجعی را كه از دههی هشتاد ميلادی جديدتر باشد در خود نداشتند. حالا که ویراست تازهی این کتاب به چاپ میرسد، خوشبختانه اوضاع دگرگون شده است. به ویژه در چند سال گذشته چند کتاب جدی تکاملی با مراجعی شایسته و مربوط به سالهای 2000 میلادی به بعد ترجمه شدهاند که باید کوشش مترجمان و پشتیبانان انتشارشان را ارج نهاد.
با وجود ارجمند بودنِ این تلاشها، فقر منابع پارسی به این زمینه محدود نیست و كل قلمرو زيستشناسی تكاملی را شامل میشود. اصولاً مفاهيم پايهی ديدگاههای تكاملی جديد به زبان فارسی برگردانده نشدهاند و به اين ترتيب، خوشهی دانايی مربوط به تكامل زيستی، و به ويژه تبارشناسی انسان، در ادبيات علمی ما وجود ندارد. بنابراين شايد بتوان نخستين انگيزه برای تدوين اين كتاب را معرفی مجموعهای از يافتههای جديد و نظريههای عميق و كارگشا در اين حوزه دانست.
ـ عامل دوم، به منزوی ماندن شاخهای بالنده و گسترشيافته از علوم ميانرشتهای مربوط میشود كه «نظريهی سيستمهای پيچيده» نام گرفته است. اين دانش، در جامعهی دانشگاهی ما ــ جز در قلمرو فنی و مهندسی ــ ناشناخته مانده، و اين در حالی است كه بخش عمدهی مفاهيم مربوط به نظريههای تكاملی و بينشهای ناشی از آن، تنها، در زمينهی اين نظريه قابلدرك هستند. نوشتن اين كتاب، فرصتی بود تا كاربرد نظريهي سيستمها را در زمینهای از علوم پايه معرفی نماييم و به اين ترتيب، سودمندی و فراگيری شيوههای تحليلی آن مورد توجه قرار گيرد.
ـ سومين عامل، دغدغهای نظری بود كه در حلقههای دانشگاهی با نام «نظريهی زروان» شهرت يافته است. این نظريه، یک مدلسازی تحليلی از انسان در اتصال با نهادهای اجتماعی و ارتباطهایش با پويايی فرهنگ است. اين مدل در قالب نظريهی سيستمهای پيچيده پرداخته شده و يكی از كاربردهای قابل انتظارِ آن به قلمرو تاريخ فرهنگ مربوط میشود. وسوسهی ترسيم نمايی از تاريخ تكامل فرهنگ به كمك اين قالب نظری جديد چيزی بود كه از آغازِ صورتبندی اين مدل، در كنار دغدغههاي نظريتر، حضور داشت.
پس از چند پژوهش مقدماتی و تجربی كه، به صورت موضعی، پويايی فرهنگ را در برشهای تاريخی ـ جغرافيايی محدود تحليل میكرد، وسوسهی يادشده به دغدغهی نگارش تاريخ فرهنگ ایرانزمین از زاويهی ديد نظريهی زروان منتهی شد. در آن هنگام، وقتی به دنبال نقطهی شروعی برای آغاز تبارشناسی فرهنگ ميگشتم دريافتم كه برای دستيابی به آغازگاهی مستحكم و مطمئن، بايد به تكامل زيستی گونهی انسان و روندهای حاكم بر پيدايش زبان و دستورزی پرداخت.
پس كتاب كنونی، تركيبی است از سه رويكرد؛ رويكرد زيستشناختی جديد، مفاهيم راهگشای نظريهی سيستمهای پيچيده و چارچوب تاریخ تمدن. در مورد رويكرد نخست، چند كتاب قديمی در زبان فارسی، و انبوهی از متون جديد به زبان انگليسی در دسترس هستند كه نشانی برخی از آنها را در كتابنامه خواهيد يافت. در مورد روششناسی نظريهی سيستمهای پيچيده، مراجع زيادی به زبان فارسی وجود ندارد. پس تنها به معرفی چند كتاب ساده و مرجع بسنده كردهام. سومين رويكرد، يعنی نظريهی زروان به صورت یک مجموعه کتاب منتشر شده است.
بنابراين مدلِ ارائهشده در اين نوشتار، با وجود همخوانی با چارچوب علمی پذيرفتهشده در مورد تكامل انسان، نتيجهگيریها و استنتاجهای ويژهی ناشی از كاربست «نظريهی منشها» و «مدلهای سيستمهای پيچيده» را نيز شامل میشود. نتايجی كه مانند تمام مفاهيم علمی ديگر نقدپذير و بحثبرانگيز هستند، و بايد با گذر زمان و در عمل اعتبار و كارآيی خود را اثبات نمايند.
ادامه مطلب: بخش نخست – فصل نخست – ماده، انرژی، اطلاعات
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب