پنجشنبه , آذر 22 1403

فرگشت – بخش نخست – فصل دوم – اجداد انسان – انسان نئاندرتال (3)

بخش نخست تعريف انسان

فصل دوم: تکامل انسان

چ) انسان نئاندرتال (3)

يك شاهد جالب توجه در مورد توانايی فكری نئاندرتال‌‌‌ها، به فرهنگی موسوم به شاتل‌‌‌پرونيَن[1] مربوط می‌‌‌شود. اين فرهنگ هم نام خود را از منطقه‌‌‌ای در فرانسه گرفته است، و به اين دليل اهميت دارد كه محل خاك‌برداری آثاری از فرهنگ انسان‌های خردمند بود، كه در كنار خرده اسکلت‌هايی شبيه به نئاندرتال‌‌‌ها قرار گرفته بودند. در ابتدا اين شواهد به نفع نظريه‌‌‌ی چند مركزی تفسير می‌‌‌شد و چنين فرض می‌‌‌شد كه اين آميختگی نژادی و فرهنگی نشانگر پيوسته بودن تغييرات در روند تكامل انسان بوده است. اما پس از يافته شدن چندين اسكلت كامل انسان در اين منطقه، برداشت از كل قضيه دگرگون شد. اسکلت‌ها، به طور خالص و بدون دارا بودن اثری از مرحله‌‌‌ی گذار، به انسان نئاندرتال مربوط بودند. به اين ترتيب، ثابت شد كه نئاندرتال‌‌‌ها هم با وجود كامياب نبودن‌شان در رقابت با انسان‌های خردمند، در مقاطعی از تاريخ زير تأثير فرهنگ آن‌ها بوده‌‌‌اند و عناصری از فرهنگ اورينياك را در جوامع خود بازتوليد می‌‌‌كرده‌‌‌اند. اين شواهد با وجود خدشه وارد نكردن بر فرض ترينكاوس، نشان داد كه مدل مهاجرت فصلی هميشه هم جوابگو نيست و به واقع تماس‌‌‌هايی رويارو در بين اين دو گونه از انسان وجود داشته است.[2]

ماهيت اين برخوردها هرچه بوده باشد، بر اساس شواهد ديرين‌‌‌شناختی، بين سی تا چهل هزار سال پيش فاجعه‌‌‌ای طبيعی برای انسان‌های نئاندرتال رخ داده و همه‌شان را در عرض چند هزار سال منقرض كرده است. ظاهراً موج اين فاجعه در حدود 38 هزار سال پيش در اروپای مركزی آغاز شده، و در 32 هزار سال پيش به اروپای غربی رسيده است. ماهيت اين فاجعه به درستی مشخص نيست، اما مشهورترين نظريه‌‌‌ها در اين مورد را به طور خلاصه مرور خواهيم كرد:

ـ ساده‌‌‌ترين ديدگاه، علت انقراض نئاندرتال‌‌‌ها را خشونت انسان‌های خردمند و فعاليت سازمان‌‌‌يافته‌‌‌شان برای نسل‌‌‌كشی نئاندرتال‌‌‌ها می‌‌‌داند.[3] قتل‌‌‌عام ناگهانی نئاندرتال‌‌‌ها، هر چند کاملاً امكان دارد، اما بهترين توجيه نيست. چرا كه اين دو گونه‌‌‌ی انسان برای مدت هزاران سال در كنار يكديگر زندگی كرده بودند و شواهد چندانی از بروز نبرد در بين‌شان به دست نيامده است.

ـ نظريه‌‌‌ی ديگر، ريشه‌‌‌كنی نئاندرتال‌‌‌ها را در اثر شكست خوردن‌شان در رقابت با انسان‌های خردمند می‌‌‌داند.[4] بر مبنای اين ديدگاه، با كمتر شدن منابع طبيعی و افزايش جمعيت هر دو گونه، احتمالاً رقابت شديدتری بين اين دو جمعيت انسانی درگرفته، و انسان‌های خردمند که به ابزارهای هوشمندانه‌‌‌تر، و به ويژه زبانی پيچيده مسلح بوده‌‌‌اند، در اين مسابقه‌‌‌ی تكاملی پيروز شدند و به طور غيرفعال زمينه را برای انقراض نئاندرتال‌‌‌ها فراهم نمودند.

در حال حاضر شواهد نظری محكمی برای تأييد اين ديدگاه وجود دارند. اِزرا زوبرو[5]، كه يكی از پشتيبانان اين نظريه است، به آشوب‌گونه بودن پويايی جمعیت‌‌‌های پستانداران اعتقاد دارد و ادعا می‌‌‌كند كه اندكی تغيير در شرايط اوليه ــ مثلاً توانايی دسترسی بيشتر يكی از دو گونه‌‌‌ی رقيب به منابع ــ باعث انقراض سريع یک گونه می‌‌‌شود. بنابر محاسبات او، تنها يك درصد برتری در جذب منابع، می‌‌‌تواند در جانوری مانند انسان اثرات جمعيت‌‌‌شناختی سريعی بر جای گذارد. بر اين مبنا اين مقدار ناچيز برتری تكاملی، می‌‌‌تواند در مدت سی نسل (يعنی کمتر از هزار سال) باعث انقراض گونه‌‌‌ی رقيب (در اينجا نئاندرتال‌‌‌ها) گردد.

ـ سومين نظريه، علت اصلی انقراض نئاندرتال‌ها را آتشفشانی مهیبی در چهل هزار سال پیش می‌داند که بعد از چند هزار سال با زنجیره‌ی تازه‌ای از فعالیت آتشفشانی دنبال شد. شواهد تأییدکننده‌ی این نظریه بیشتر به داده‌های برآمده از اسکلت نئاندرتال‌های قفقازی متکی است.[6]

ـ نظریه‌ای دیگر، با الهام از جريان كشف آمريكا، انقراض نئاندرتال‌‌‌ها را ناشی از شيوع بيماری واگيرداری می‌‌‌داند كه توسط انسان‌های خردمندِ مهاجر به ايشان منتقل شده بود.

هنگامی‌كه اروپاييان به قاره‌‌‌ی آمريكا گام نهادند، علاوه بر اسلحه‌‌‌های مخوفی مانند سلاح آتشين و اسب، ويروس آبله و آنفلوانزا را هم به دنيای نو وارد كردند. ويروسی كه مردم اروپا به دليل تكامل هم‌زمان با آن، نسبت به آن مصونيت داشتند، اما به راحتی قادر به قتل‌‌‌عام جمعیت‌‌‌های بومی آمريكا بود. بر اساس تخمين‌‌‌های زده‌شده، تا دو قرن پس از ورود سفيدپوستان به آمريكا حدود يك سوم كل جمعيت قاره‌‌‌ی آمريكا، در اثر بيماری آبله از پا درآمدند، و اين کشتار با نسل‌‌‌كشی برنامه‌‌‌ريزی‌شده توسط سفيدپوستان برابر بود. به نظر می‌‌‌رسد كه بروز بيماری واگيرداری از اين دست در ميان نئاندرتال‌‌‌ها هم ممكن بوده باشد. به اين ترتيب، اين نوع انقراض را هم بايد نوعی اندركنش غيرفعال در نظر گرفت. در جدول چكيده‌اي از ويژگي‌هاي گونه‌هاي متفاوت جنس انسان (Homo) را مي‌بينيد.

 

 

  1. – Chatelperonian
  2. Tattersal, 1995.
  3. Diamond, 1992: 52.
  4. McKie, 2009.
  5. – Ezra Zubrow
  6. Liubov et al., 2010: 655; Bower, 2010: 12.

 

 

ادامه مطلب: بخش نخست – فصل دوم – اجداد انسان – انسان خردمند باستانی – انسان خردمند

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب