بخش سوم: صورتبندی زمان
گفتار نخست: عصر باستان
1. مفهوم زمان، گذشته از اساطیری که برای تفکیک زمان مقدس از نامقدس و صورتبندی کردن تاریخ هستی به کار گرفته میشدند، تا حدود زیادی هم توسط شیوهای که زمان سنجیده و شمرده میشد تعیین میگشته است. فنون گوناگونی که برای گاهشماری و اندازهگیری زمان ابداع شدهاند، از سویی استعارهها و اساطیر مربوط به زمان را عملیاتی کرده و به زندگی روزانه مربوط میکردهاند، و از سوی دیگر چالشهایی نظری را در پیشاروی خردمندان قوم و کاهنان و اندیشمندان قرار میدادهاند، که گاه به دگردیسی ریشهای مفهوم زمان منتهی میشده است.
قدیمیترین نظامهای گاهشماری، که در اسناد تاریخی در موردشان مستنداتی در دست داریم، به مصریان و ایرانیان باستان مربوط میشود. در ایران زمین، کاملترین و شناخته شدهترین اسناد را از بابل به دست آوردهاند، که وارث فرهنگ میانرودان محسوب میشود. تا فراز آمدن هخامنشیان، هر دوی این تمدنها در مرحلهی کشاورزی اولیه قرار داشتند. از این رو، زمان برای ایشان مجموعهای از چرخههای پیاپی بود که در نظمی سالانه تکرار میشد.
چرخهی روزانه در بابل با آنچه امروزه در نزد ما رواج دارد متفاوت بود. بابلیان روز را از غروب آفتاب شروع میکردند و لحظهی آغاز ماهشان هنگامی بود که هلال نخستین ماه قمری در آسمان دیده میشد. این شیوه برای شمردن روزها در جهان امروز منسوخ شده است، و یهودیان تنها قومی هستند که به خاطر تبعید دیرینهشان در بابل، همچنان، شبانهروز را از غروب آفتاب اندازه میگیرند.
مهمترین چالش نظری پیشاروی اخترشناسان و گاهشماران بابلی، آن بود که چرخههای ماهانه و سالانه با هیچ معادلهی سرراستی به هم تبدیل نمیشوند. این بدان معناست که چرخههای روزانه، ماهانه، و سالانه با هم همخوانی ندارند. یک سال خورشیدی از شمار صحیحی از روزها یا ماهها تشکیل نشده است. ماههای قمری هم از شمار ثابتی از روزها تشکیل نیافتهاند. بنابراین مهمترین مشکل بابلیان کهن، یافتن راهی برای شمردن ماه و سال بر حسب روز بود.
در ابتدای کار پایبندی بابلیها به ماه قمری مانع آن میشد که سال را با شمار روزها بشناسند. یعنی روش دستیابیشان به سال خورشیدی آن بود که هر از چند گاهی، وقتی ابتدای سال دوازده ماههی قمری زیاد از فصل بهار فاصله میگرفت، با فرمان شاهشان یک ماه قمری را به سال میافزودند، یعنی مثلا ماه آلولو را تکرار میکردند.
وقتی قرن ششم پ.م فرا رسید و قدرت پارسها و مادها بابل را در خود فرو بلعید، نظام گاهشماری خورشیدی پارسها نیز در این منطقه رواج یافت. در این چارچوب سادهترین راه برای تبدیل این اعداد به هم، آن بود که سال را به طور تخمینی، با 360 روز برابر بدانیم. این راه حل بر اساس نظام عددنویسی بابلی بسیار پسندیده بود. چون ساختار عددنویسی بابلی میراثی از علم حساب سومری بود و بر پایهی شش و شصت میزان میشد. بنابراین 360 روز عددی مناسب برای شمردن روزهای سال محسوب میشد.
بابلیان، بر همین اساس، قراردادی مشهور را وضع کردند. از دید ایشان آسمان گنبدی بود که به شکل نیمکرهای بر زمینی مسطح نهاده شده بود. قوس این گنبد در زیر زمین هم ادامه مییافت و به این ترتیب جهان به قرصی شبیه میشد که در میانهی کرهای – که آسمان باشد – محصور بود. بابلیان بر اساس این پیشداشت، و با مشاهدهی این که سال از حدود 360 روز تشکیل یافته است، چنین فرض کردند که خورشید در هر روز یک سیصد و شصتم از گنبد آسمان را میپیماید. به این ترتیب، گنبد یادشده را به سیصد و شصت بخش تقسیم کردند و هر یک را به نام درجه نامگذاری کردند. این خاستگاه فرض امروزین ماست که دایره را به 360 درجه تقسیم میکنیم. سایر تقسیمبندیهای مثلثاتی ما که بر حسب پایگان شصت تنظیم شده است نیز از بابلیان برایمان به یادگار مانده است.
اما مشکل در اینجاست که خورشید به راستی در هر روز یک درجه را در آسمان نمیپیماید. سال از شمار بیشتری از روزها تشکیل یافته است. بابلیان در ابتدای کار برای حل این مسأله از روشی دور از ذهن بهره میبردند و چنین فرض میکردند که قرص خورشید برای بخشی از سال با سرعت زیاد، و برای بخشی دیگر با سرعتی کمتر در گنبد آسمان حرکت میکند. این راه حل غیربدیهی توسط اخترشناسی به نام ناموریانو در بابل تبلیغ شد و بر این اساس بابلیان گمان میکردند خورشید از 13 شهریور ماه تا 27 اسفند در هر ماه سی درجه از گنبد آسمان را طی میکند، اما در فاصلهی 27 اسفند تا 13 شهریور، در هر ماه 28 درجه و 7 دقیقه و 30 ثانیه را درمینوردد.
این شیوه از نگریستن به رابطهی سال و روز، در ابتدای تاریخ بابل رواج فروان داشت. تا آن که جدولهای نجومی دانشمندی دیگر به نام کیدینو که منجم دربار کمبوجیه و داریوش بزرگ بود، به تدریج جایگزین آن شد. این منجم روزها را با هم برابر میگرفت و در برابر از این که سال را متشکل از شماری بیش از 360 روز بداند ابایی نداشت. این تقویم همان است که سال را از دوازده ماه سی روزه متشکل میدید و در پایان سال پنج یا شش روز را به عنوان جبران به این مجموعه میافزود.
سراسر نظام گاهشماری خورشیدی و این قراردادها که امروز جهانی شدهاند، خاستگاهی پارسی داشتند و در عصر هخامنشیان تدوین شدند. دلیلِ قدرت بیشتر پارسها در محاسبهی سال خورشیدی احتمالا به تواناییِ بیشتر دستگاه ریاضی ایلامیان مربوط میشود. راز برتری ایلامیان بر بابلیان در اینجا نهفته بود که حسابشان پایهای دهگانی داشت و این همان است که مبنای ریاضیات امروزین ما را نیز تشکیل میدهد. مغان کلدانی که در عصر پارسها حساب شصتگانی بابلی را در معادلات مثلثاتی خود به کار گرفتند و دستگاه دهدهی و نظام گاهشماری خود را در بابل مستقر کردند، در ضمن از این نظر هم اهمیت داشتند که مفهوم هفته را نیز قرارداد کردند.
در کل، چنین مینماید که عدد هفت در میان تمام جوامع انسانی نوعی «خیلی»، یعنی عددِ بزرگِ به سختی محاسبهپذیر، باشد. این امر بنا بر شواهد عصبشناختی، امری عام است و به سازوکارهای حسی و پردازشی مغز ما مربوط میشود[1]. با این وجود شکلی خاص و اخترشناسانه از تقدس عدد هفت که به پیوندِ آن با هفت ایزد و هفت ستاره قایل است، خاستگاهی ایرانی دارد. من در کتاب اسطورهشناسی آسمان شبانه به طور کامل بدان پرداختهام و در اینجا سخن را کوتاه میکنم.
در بابل باستان نیز بر همین اساس، ماه قمری را به چهار بخش تقسیم میکردند که در هر یک از آنها یک هفت روز – یعنی شمار زیادی از روزها! – جای میگرفت. بابلیان این دورههای هفت روزه را هفته مینامیدند و برای نگه داشتن حساب گذر ماههای قمری از آن بهره میبردند. مردم بابل این روزها را به افتخار خدایانشان با نام ایشان میشناختند. چنان که جمعه را به افتخار ایشتار (ناهید)، یکشنبه را به یاد شَمَش (خورشید) و دوشنبه را به عنوان سین (ماه) نامگذاری کرده بودند. ردپای این نامها هنوز در جوامع گوناگون باقی مانده است. چنان که هنوز اروپاییان یکشنبه را Sunday (روز خورشید) و دوشنبه را Monday (روز ماه) مینامند. نام سایر روزهای هفته در زبانهای آنگلوساکسون به همین ترتیب از نام خدایانشان وام گرفته شده است. مثلاً Thursday به تور (خدای رعد ساکسونها) منسوب است.
بابلیان در ضمن روزهای هفتم، چهاردهم، بیستویکم و بیستوهشتم از هر ماه را نحس میدانستند و به همین دلیل در این روزها از انجام کارهای مهم پرهیز میکردند. این همان است که در فرهنگ امروزین ما به تعطیلی روز جمعه دگردیسی یافته است. ایشان روز پس از این نحسی را شَپت مینامیدند، و آن را سعد میدانستند. این همان روزی است که با همین نام در میان یهودیان به نام سَبَت و در ایران به نام شنبه نامیده میشود. در ایران، در کل روزهای هفته را بر اساس فاصلهشان از همین شنبه میشناسند و با شمارههایی نامگذاری میکنند که به شکل امروزین ابتدا توسط راهبان مانوی ابداع شد.
2. خاستگاه دیگرِ گاهشماری در جهان باستان، مصر است. مصریان باستان از نظر تقویم و گاهشماری از بابلیان جلوتر بودند. سال خورشیدی به معنای واقعی کلمه، نخستین بار در مصر تکامل یافت. مصریان به شیوهی امروزینِ ما، روز را از طلوع خورشید آغاز میکردند و سال نو را بر اساس طلوع ستارهی شباهنگ یا سوتیس محاسبه میکردند. نخستین روز سال نو مصری، با طلوع شباهنگ از افق خاور در ساعات پیش از بامداد تعیین میشد. به همین دلیل هم روز در این فرهنگ از پگاه هر روز آغاز میشد و تا بامداد روز بعد ادامه مییافت، که قرارداد جهانگیر امروزین را برساخته است. مبنا گرفتن شباهنگ برای محاسبهی آغاز سال نو، در مصر در فاصلهی سالهای 2937 تا 2831 پ.م. تثبیت شد. از 2150 پ. م. محاسبهی روز از سحرگاه نیز قراردادی استوار محسوب میشد.
مصریان سال را بر اساس متغیرهای حاکم بر زندگی کشاورزانه به سه فصلِ 120 روزه تقسیم میکردند. یکی از این فصلها برای کاشت زمین اهمیت داشت؛ در دومی نیل طغیان میکرد؛ و در سومی این رود فرو مینشست. این فصلها به ترتیب با کاشت، داشت و برداشت زمینها در کرانهی نیل برابر بود. هر فصل مصری از چهار ماه سی روزه تشکیل یافته بود. هر ماه در این گاهشماری، از سه «هفته»ی ده روزه تشکیل یافته بود. به این ترتیب مبنای گاهشماری برای مصریان، ده روزهایی بود که هر دوازده تایشان یک سال را تشکیل میداد.
مصریان برای محاسبه و نگه داشتن این دورههای دوازدهگانه، به هر یک از آنها صورتی فلکی را نسبت میدادند که در شبهای آن ده روز در آسمان آشکارتر دیده میشد. به این شکل، صورتهایی فلکی در نظام اخترشماری مصری شکل گرفت، که اصلیهایشان دوازده تا بودند و هر یک از آنها یک دورهی ده روزه را نمایندگی میکردند. در مورد این که صورتهای فلکی یادشده دقیقاً چه بودهاند، اطلاعات کمی داریم. هر چند میدانیم صورتهای فلکی بابلی با برداشت امروزین ما از آسمان شب همخوانی داشته است. بر اساس آنچه از صورتهای فلکی نقش شده بر گور معماری به نام سنموت (درگذشته در 1500 پ. م.) برمیآید، مصریان از صورتهای فلکی آشنای امروزین ما، تنها، دب اکبر را میشناختهاند و برای یازده واحدِ دیگر صورتهای فلکی دیگری را تعیین کرده بودند.
مصریان، بر این اساس، آسمان شب را به دوازده بخش تقسیم میکردند و هر یک را با صورتی فلکی نشانهگذاری میکردند. با توجه به چرخش آسمان ستارگان در طول سال، میشد از اینجا زمانِ شبانه را به دوازده ساعتِ متمایز تقسیم کرد، که هر یک زیر نفوذ یکی از این خوشههای ستارگان قرار داشته باشد.
به این شکل، نخستین گامها برای تعریف ساعت برداشته شد. زمانِ شبانه به دوازده ساعت تقسیم شد که در ابتدای کار، به دلیل ناهماهنگی زمان طلوع و غروب صورتهای فلکی، درازاهایی نابرابر داشتند. اما به تدریج با تغییر نقاط مرجع، زمانهایی برابر به دست آوردند. کم کم این ساعتها به روز هم تعمیم داده شد. به این ترتیب که مصریان روز را هم به ده ساعتِ طولانیتر تقسیم کردند و دو ساعت اضافی را هم برای طلوع و غروب آفتاب در نظر گرفتند تا ساعتهای روزانه هم به عدد دوازده برسد و این در 1800 پ. م. رخ داد. در آغاز کار ساعتهای مربوط به طلوع و غروب کوتاهتر از سایر ساعتها بودند و ساعتهای روزانه هم از شبانه درازتر دانسته میشدند، اما به تدریج تمام این ساعتها یکسان دانسته شدند و از عصر سِتی نخست (1300 پ. م.) روز به بیست و چهار ساعتِ مشابه تقسیم شد.
اما در طول روز، معیاری فلکی برای شمارش ساعتها وجود نداشت، از این رو از عصر توتموس سوم (1436 – 1490 پ. م.) برای نخستین بار ساعتهایی خورشیدی در مصر ساخته شدند که گذر ساعتها را بر اساس حرکت خورشید در گنبد آسمان اندازه میگرفتند. ساعتی که از آن دوران برای ما به یادگار مانده است، قرصی دایرهای شکل است که تیغهای را برای سایه انداختن بر خود دارد و محیطش به پنج قسمت برابر تقسیم شده است. این نشانگر آن است که مصریان برای هر یک از دو پارهی صبح و عصر پنج ساعت قایل بودند که همه میتوانست با چنین ساعتی نمایانده شود.
در گور آمنحوتپ سوم (1376 پ. م.)، که با انقلاب دینی آتونپرستان معاصر بود، نقش ساعتی آبی یافت شده است که حدود هزار سال بعد یونانیان آن را به عنوان اختراعی یونانی در متون خویش معرفی کردند، و آن را کلِپسودرا () نامیدند. کاربرد این ساعت آبی در مصر برای قرنها ادامه یافت، چرا که تصویری از آن در گور رامسس دوم (1142 پ. م.) نیز یافت شده است.
نظام مصری تقسیم شبانهروز به بیست و چهار ساعت برای سدههایی متمادی تنها در میان حلقهی اخترشناسان و پیشگویان و مغان رواج داشت، و مردم عادی به همان شیوهی کهنی که در ایران و سایر تمدنهای کشاورز رواج داشت شبانه روز را بر اساس جای خورشید به پنج بخش تقسیم میکردند. در ابتدای کار، این پنج بخش ماهیتی انتزاعیتر داشت. چنان که مثلاً در اوستا، روز به پنج بخشِ برابر تقسیم شده که عبارتند از: هاوَنگاه (از بامداد تا نیمروز)، رَپیثوینگاه (از نیمروز تا عصر)، اَزَیرینگاه (از عصر تا شبانگاه)، اَویسروثریمگاه (از سرِ شب تا نیمه شب)، و اُشَهینگاه (از نیمه شب تا سحرگاه). این تقسیمبندی بر اساس جای خورشید نسبت به افق (بامداد و عصرگاه و شامگاه) یا نسبت به نقاط اوج و حضیضِ گنبد آسمان (نیمروز و نیمهشب) تعیین میشد. این نظام آشکارا از زندگی یکجانشینی ناشی شده بود و قاعدتاً در همان ابتدای شکلگیری تمدنهای شهرنشین توسط اقوام باستانی ابداع شده بود. همین چارچوب در تمام تمدنها تا عصر جدید باقی ماند و معمولاً با برگزاری مراسم دینی نشانهگذاری میشد. چنان که در ایران پیش از اسلام این پنج مرحله را با همان نامهایی که گفتیم مینامیدند و برای هر یک نیایشی برپا میکردند، و بعدها مانی همین پنج زمان را برای برپایی آیینِ نمازِ مورد نظر خود به کار گرفت.
به این ترتیب، عناصر اصلی برسازندهی روز پدیدار شدند و در جوامع باستانی رواج یافتند. ناگفته نماند که اشاره به بابل و مصر، به عنوان خاستگاههای هفته و ساعت و دقیقه و ثانیه، بدان معنا نیست که مراکز ابداع استاندههای گاهشماری را به این موارد محدود بدانیم. تنها به عنوان یک مثال، باید از ساعت آفتابی بزرگی یاد کرد که در حدود 1400 پ. م. در شهر چاوین در آمریکای جنوبی ساخته شد. این ساعت ستونی سنگی است به ارتفاع 6/2 متر که در مرکز حیاطِ گردِ معبدی کار گذاشته شده و سایهی آن ساعت را بر کاشیهای زرد این حیاط نشان میدهد. بومیان محلی این ستون را اینتی واتانا مینامیدند که در زبان کوچوآ به معنای «ساعت آفتابی بزرگ» است.
3. در فاصلهای که مصر باستان و بابل دیرینهسال را به عصر نوزایی متصل میکند نوآوریهایی اندک و جسته و گریخته در زمینهی گاهشماری به انجام رسید. در عصر هخامنشیان استفاده از تقویمهای خورشیدی سالانه و ماههایی سی روزه برای تنظیم زمانهای گردآوری مالیات و پرداخت حقوق کارگران رواج یافت. پس از آن، گذشته از ابداع چند ابزار برای سنجش زمان، که عمدتاً بر رخدادهایی تکراری مانند چرخش خورشید در آسمان یا سوختن یک شمع با طولی مشخص تکیه داشتند، اتفاق مهم دیگری نیفتاد.
در این میان باید به رواج شکلی از ساعت آبی در ایران اشاره کرد که از دو محفظه تشکیل یافته بود که ظرف بزرگ بیرونی از آب پر میشد و ظرف كوچكتری که در درون آن و داخل آب نهاده میشد و معمولاً جنسی فلزی داشت سوراخی کوچک در کف خود داشت. به این ترتیب، مدتی طول میکشید تا این ظرف پر شود و در ظرف بزرگتر غرقه شود. این زمان حدود یک ساعت طول میکشید و وقتی ظرف شناور غرقه میشد و بدنهاش به کف ظرفِ بزرگتر میخورد صدایی میداد و حاضران را بر سپری شدن واحدی از زمان آگاه میکرد. هر یک از این واحدها را یک پاس مینامیدند که عبارت «پاسی از شب گذشتن» هنوز از آن زمان به یادگار باقی مانده است. ساعت شنی نیز به احتمال زیاد همزمان با این ساعتهای آبی اختراع شد و بر اساس اصولی مشابه کار میکرد. استفاده از این ساعتها از عصر هخامنشی – و احتمالاً بسیار پیش از آن در عصر ایلامیان – در ایرانزمین رواج داشت.
در قرن ششم میلادی، استفاده از ساعت برای نخستین بار در جهان اروپایی رواج یافت و نهادهای پشتیبان این کاربرد، صومعههای بندیکتن بودند که از ساعت برای تنظیم زمان دعای دستهجمعی و کارهای درونی معابدشان استفاده میکردند. در همین دورهی تاریخی، در معابد بودایی چینی نیز روندی مشابه در جریان بود و در آنجا نیز برنامههای روزانهی رهروان بودایی با ضرباهنگی متکی بر ساعت تنظیم میشد. شواهدی در دست است که مفهوم ساعت از مسیر راه ابریشم و از ایران و هند به چین وارد شده باشد. هر چند خاستگاههایی چینی را نیز برای آن برشمردهاند و بیتردید اشکالی بومی از ساعت در این سرزمین وجود داشته که در نهایت در برابر الگوی وامگیریشده از غرب تاب نیاورد.
نوآوری مهم دیگر، تنظیم تقویم خورشیدی به نسبت دقیقی بود که نخست با رصدهای خواجه نصیرالدین طوسی آغاز شد و بعدها با محاسبات ریاضی خیام نیشابوری و دستاوردهای نجومی رصدخانهی سمرقند، که به دست جمشید کاشانی ساخته شده بود، تکمیل شد. تیموریان و ایلخانیان ایران، مانند پیشینیان هخامنشی خویش، در ابتدای کار به خاطر سازماندهی نظام مالیاتگیری به تعیین دقیق سال و اهمیت میدادند. یکی از حکمرانان این دودمان – الغبیک گورکانی که خود دانشمند و ریاضیدانی به نام بود – در تکمیل این گاهشماری بسیار کوشید.
- وکيلي، 1377. ↑
ادامه مطلب: گفتار دوم: انقلاب نوزایی
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب