پنجشنبه , آذر 22 1403

بخش سوم: اسطوره‌‌‌‌‌‌‌‌ی معجزه‌‌‌‌‌‌‌‌ی نظامی یونان – گفتار دوم: داستان جنگ‌‌‌‌‌‌‌‌های ایران و یونان

بخش سوم: اسطوره‌‌‌‌‌‌‌‌ی معجزه‌‌‌‌‌‌‌‌ی نظامی یونان

گفتار دوم: داستان جنگ‌‌‌‌‌‌‌‌های ایران و یونان

وقتی در بهار 1382 ارتش آمریکا و کشورهای متحدش به عراق حمله کردند، مردم جهان با نمایشی سرگرم‌‌‌‌‌‌‌‌کننده روبه‌‌‌‌‌‌‌‌رو شدند. از یک‌‌‌‌‌‌‌‌سو، شبکه‌‌‌‌‌‌‌‌ی BBC گزارشی لحظه به لحظه – و البته بسیار گلچین‌‌‌‌‌‌‌‌شده و زینتی – از نبرد را در سطح جهان منتشر می‌‌‌‌‌‌‌‌کرد، و از سوی دیگر رئیس اداره‌‌‌‌‌‌‌‌ی اطلاعات عراق، که معادل مدیر تبلیغات و روابط عمومی است – مردی شوخ و شنگ به نام صحاف – با اعتماد به نفس کامل گزارش‌‌‌‌‌‌‌‌هایی بسیار جالب توجه را برای مردم کشورهای عربی مخابره می‌‌‌‌‌‌‌‌کرد. در لحظات اوج جنگ، زمانی که تانک‌‌‌‌‌‌‌‌های آمریکایی وارد بغداد شدند و کاخ صدام و فرودگاه صدام حسین را مورد حمله قرار دادند، مخاطبان رسانه‌‌‌‌‌‌‌‌های خبری از مشاهده‌‌‌‌‌‌‌‌ی فیلمی شگفت‌‌‌‌‌‌‌‌زده شدند. در این فیلم، صحاف به همراه خبرنگارانی خارجی – و احتمالاً انتخاب‌‌‌‌‌‌‌‌شده – در خیابان‌‌‌‌‌‌‌‌های بغداد راه می‌‌‌‌‌‌‌‌رفت، اخبار موجود در مورد ورود قوای غربی به بغداد را مسخره می‌‌‌‌‌‌‌‌کرد، و ادعا‌‌‌‌‌‌‌‌ می‌‌‌‌‌‌‌‌کرد که همه‌‌‌‌‌‌‌‌ی اين‌‌‌‌‌‌‌‌ها تبلیغات امپریالیسم جهانی است و هیچ حمله‌‌‌‌‌‌‌‌ای به بغداد صورت نگرفته است. وقتی چند ساعت بعد خبر سقوط بغداد در رسانه‌‌‌‌‌‌‌‌ها مخابره شد، او نیز به همراه بسیاری از عراقیان بلندپایه‌‌‌‌‌‌‌‌ی دیگر گریخت و از چشم‌‌‌‌‌‌‌‌ها پنهان شد. بعدها این افسر وفادار به صدام، وقتی در بغداد دستگیرش کردند و بدون محاکمه آزاد شد، با پیشنهاد شرم‌‌‌‌‌‌‌‌آوری روبه‌‌‌‌‌‌‌‌رو شد: یک شرکت فیلم‌‌‌‌‌‌‌‌سازی غربی از او دعوت کرده بود تا در یک فیلم کمدی نقش خودش را بازی کند!

بیایید برای لحظه‌‌‌‌‌‌‌‌ای خیال‌‌‌‌‌‌‌‌پردازانه فرض کنیم آیندگان ما، نسل‌‌‌‌‌‌‌‌هایی باشند که، به هر دلیلی، ترجیح می‌‌‌‌‌‌‌‌دهند هنگام نوشتن تاریخ طرف عراقی‌‌‌‌‌‌‌‌ها را بگیرند. این احتمال را هم در نظر بگیرید که شاید در آینده‌‌‌‌‌‌‌‌ای دور دست – هزاران سال بعد – هیچ اثری از بایگانی‌‌‌‌‌‌‌‌های بی‌‌‌‌‌‌‌‌بی‌‌‌‌‌‌‌‌سی بر جای نماند، اما دست بر قضا گروهی از بعثیان، که به آرمان صدام وفادار بوده‌‌‌‌‌‌‌‌اند، نسخه‌‌‌‌‌‌‌‌هایی از مصاحبه‌‌‌‌‌‌‌‌ها و نمایش‌‌‌‌‌‌‌‌های تلویزیونی صحاف را از گزند روزگار حفظ کنند. در چنین شرایطی، آیندگان چه تصویری از جنگ عراق و آمریکا پیدا خواهند کرد؟ پاسخ به این سوال شاید در سطحی جزئی ممکن نباشد اما، بنا بر پیشینه‌‌‌‌‌‌‌‌ی تاریخی، گمان می‌‌‌‌‌‌‌‌کنم پاسخی کلی بتوان برایش جست. چرا که رخدادهایی مشابه بارها و بارها در طول تاریخ تکرار شده‌‌‌‌‌‌‌‌اند و تجربیاتی از این دست را، برای کسانی که علاقه‌‌‌‌‌‌‌‌مند به شناختن‌‌‌‌‌‌‌‌شان باشند، بر هم انباشته‌‌‌‌‌‌‌‌اند.

اگر آیندگانی که در فقر اطلاعاتی کامل به سر می‌‌‌‌‌‌‌‌برند بخواهند، بر پايه‌‌‌‌‌‌‌‌ي شواهدی جسته و گریخته و البته نوارها و آگهی‌‌‌‌‌‌‌‌هایی بازمانده از حزب بعث، تاریخ جنگ عراق را باز سازی کنند به تصویری بسیار آشنا خواهند رسید. تصویری شبیه به جنگ‌‌‌‌‌‌‌‌های ایران و یونان، بدان شکلی که در کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌های درسی تاریخ نوشته شده است!

یکی از عناصر اصلی و مرکزی اسطوره‌‌‌‌‌‌‌‌ی معجزه‌‌‌‌‌‌‌‌ی یونانی به جنگ‌‌‌‌‌‌‌‌های یونانیان و ایرانیان مربوط می‌‌‌‌‌‌‌‌شود. تمام اسناد تاریخی در این زمینه، خاستگاهی یونانی دارند و بنابراین ما هیچ روایت غیریونانی در مورد ماهیت این جنگ‌‌‌‌‌‌‌‌ها در دست نداریم. این نکته، بسیار اهمیت دارد، چرا که بازسازی جنگ‌‌‌‌‌‌‌‌های ایران و یونان بر مبنای متن‌‌‌‌‌‌‌‌هاي یونانی شبیه آن است که بخواهیم بر مبنای تبلیغات رادیویی و تلویزیونی حزب بعث تاریخ جنگ عراق را بازسازی کنیم.

با وجود اين، تاریخ‌‌‌‌‌‌‌‌نویس آینده اگر به اندازه‌‌‌‌‌‌‌‌ی کافی هوشمند، به مقدار لازم بی‌‌‌‌‌‌‌‌طرف، و بیش از آستانه‌‌‌‌‌‌‌‌ای کنجکاو باشد با واسازی و بررسی نقادانه و تحلیلی مواد اولیه‌‌‌‌‌‌‌‌ای که از نبرد عراق باقی مانده است خواهد توانست برخی از حقایق را آشکار سازد، و بر مبنای الگوهای مرسوم در پویایی جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌ها حدس‌‌‌‌‌‌‌‌هایی نزدیک به واقعيت بزند. در زمینه‌‌‌‌‌‌‌‌ی جنگ‌‌‌‌‌‌‌‌های ایران و یونان تاريخ‌‌‌‌‌‌‌‌نويسانی که همزمان هوشمند، بی‌‌‌‌‌‌‌‌طرف، و کنجکاو باشند، بسیار به ندرت یافت می‌‌‌‌‌‌‌‌شوند!

در واقع، مواد تاریخی به جای مانده از جنگ‌‌‌‌‌‌‌‌های ایران و یونان، با وجود یک‌‌‌‌‌‌‌‌جانبه بودن و خاستگاه یونانی‌‌‌‌‌‌‌‌شان، آن‌‌‌‌‌‌‌‌قدر فراوان هستند که به ما اجازه می‌‌‌‌‌‌‌‌دهند تصویری به نسبت دقیق از ماجرا را بازسازی کنیم. این‌‌‌‌‌‌‌‌که چرا چنین تصویری در حال حاضر وجود ندارد خود حقیتی مسأله‌‌‌‌‌‌‌‌برانگیز و نیازمند توضیح است.

منابع موجود، طیف وسیعی از متن‌‌‌‌‌‌‌‌ها را در بر می‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند؛ از نوشتارهای کلاسیک تاريخ‌‌‌‌‌‌‌‌نويسانی مانند توکودیدس و پلوتارک گرفته تا داستان‌‌‌‌‌‌‌‌های هرودوت، و از فلسفه‌‌‌‌‌‌‌‌بافی‌‌‌‌‌‌‌‌های افلاطون و ارسطو تا تراژدی‌‌‌‌‌‌‌‌های تبلیغاتی آیسخولوس. همه و همه اگر به شکلی نقادانه خوانده شوند، تصویری به نسبت منسجم از رخدادهای مهم تاریخ یونان در سده‌‌‌‌‌‌‌‌هاي پنجم و چهارم پ.م. را به دست می‌‌‌‌‌‌‌‌دهند. در بخش عمده‌‌‌‌‌‌‌‌ی این تاریخِ كاملاً یونانی رد پای ایران به روشنی یافت می‌‌‌‌‌‌‌‌شود، و این رد پایی است که یک بار توسط تاريخ‌‌‌‌‌‌‌‌نويسان یونانی جهان باستان، بنا به علاقه‌‌‌‌‌‌‌‌ها و گرایش‌‌‌‌‌‌‌‌های سیاسی مسلط در دوران‌‌‌‌‌‌‌‌شان، تحریف شده و بار دیگر توسط تاريخ‌‌‌‌‌‌‌‌نويسان جدید به شکلی كاملاً اغراق‌‌‌‌‌‌‌‌آمیز دست‌‌‌‌‌‌‌‌چین و بازآرایی شده و صورتِ حقایقی مسلم را به خود گرفته است.

کل متن‌‌‌‌‌‌‌‌هايی که در زمینه‌‌‌‌‌‌‌‌ی جنگ‌‌‌‌‌‌‌‌های ایران و یونان وجود دارد، چنان که گفتیم، بسیار متنوع‌‌‌‌‌‌‌‌اند. برخی از این متن‌‌‌‌‌‌‌‌ها – مانند نوشته‌‌‌‌‌‌‌‌های روی سنگ قبرها یا کتیبه‌‌‌‌‌‌‌‌ها و یادمان‌‌‌‌‌‌‌‌ها – رخدادی ویژه را نشانه‌‌‌‌‌‌‌‌گذاری می‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و برخی دیگر – مانند فلسفه‌‌‌‌‌‌‌‌بافی‌‌‌‌‌‌‌‌های خطیبان و نویسندگان آتنی – از این رخدادها به عنوان دست‌‌‌‌‌‌‌‌مایه‌‌‌‌‌‌‌‌ای برای درک حقیقتی عام‌‌‌‌‌‌‌‌تر بهره می‌‌‌‌‌‌‌‌برند. تراژدی‌‌‌‌‌‌‌‌ها و داستان‌‌‌‌‌‌‌‌هایی هم هستند که آشکارا به اهداف سیاسی نوشته شده‌‌‌‌‌‌‌‌اند و، بنا بر ذات نمایش‌‌‌‌‌‌‌‌گونه و بلاغی‌‌‌‌‌‌‌‌شان، اصولاً مدعی بیان حقیقت نیستند. رده‌‌‌‌‌‌‌‌ای از متن‌‌‌‌‌‌‌‌ها هم وجود دارند که ادعای بیان حقیقت را دارند، که تواریخ هرودوت و حیات مردان نامی پلوتارک و تاریخ جنگ‌‌‌‌‌‌‌‌های پلوپونسوسِ توکودیدس را باید در این رده جای داد.

اگر تمام متن‌‌‌‌‌‌‌‌هاي يادشده را بخوانیم و اشاره‌‌‌‌‌‌‌‌ها و ارجاع‌‌‌‌‌‌‌‌هاي همه را، بر مبنای دو محورِ زمان و رخداد، استخراج کنیم به تصویری بسیار جالب دست می‌‌‌‌‌‌‌‌یابیم. متن‌‌‌‌‌‌‌‌هاي يادشده، سه رده از داده‌‌‌‌‌‌‌‌ها را در بر می‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند:

نخست – اشاره به رخدادهایی مشخص و تاریخی، که به صورت گزاره‌‌‌‌‌‌‌‌ای روشن و صریح بیان شده است؛

دوم – اشاره به حالات روانی، مسائل خصوصی و خانوادگی، ابراز نظرهای اخلاقی، و شرح داوری‌‌‌‌‌‌‌‌ها و دیدگاه‌‌‌‌‌‌‌‌های شخصی درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی یک رخداد، که فاقد عینیت هستند و رسیدگی‌‌‌‌‌‌‌‌پذیر نیستند؛

سوم – اشاره‌‌‌‌‌‌‌‌هایی غیرمستقیم به مفاهیم و روندهایی که شکلی صریح ندارند، اما با تحلیل ساختار متن‌‌‌‌‌‌‌‌هاي يادشده و شیوه‌‌‌‌‌‌‌‌ی صورت‌‌‌‌‌‌‌‌بندي داده‌‌‌‌‌‌‌‌ها قابل استخراج‌‌‌‌‌‌‌‌اند.

دو نکته‌‌‌‌‌‌‌‌ی تکان‌‌‌‌‌‌‌‌دهنده در مورد این متن‌‌‌‌‌‌‌‌ها و رابطه‌‌‌‌‌‌‌‌شان با تاریخ رسمی و پذیرفته‌‌‌‌‌‌‌‌شده‌‌‌‌‌‌‌‌ی امروزین وجود دارد. اول آن که رده‌‌‌‌‌‌‌‌ی نخست، یعنی داده‌‌‌‌‌‌‌‌های عینی و روشنِ خبری، در متن‌‌‌‌‌‌‌‌هاي متفاوت با انسجامی به نسبت خوب، رخدادهایی مشخص را با هماهنگی کمابیش جالب توجهی روایت می‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. و داده‌‌‌‌‌‌‌‌های شخصی و غرض‌‌‌‌‌‌‌‌ورزانه‌‌‌‌‌‌‌‌ی رده‌‌‌‌‌‌‌‌ی دوم به شدت با هم تعارض دارند و نگرش‌‌‌‌‌‌‌‌هایی به کلی متفاوت را ابراز می‌‌‌‌‌‌‌‌دارند. این البته با توجه به ماهیت دو رده‌‌‌‌‌‌‌‌ی يادشده چندان عجیب نیست.

اما نکته‌‌‌‌‌‌‌‌ی دوم آن که تاريخ‌‌‌‌‌‌‌‌نويسان امروزین بیش از آن که به وارسی نقادانه‌‌‌‌‌‌‌‌ی داده‌‌‌‌‌‌‌‌های صریح و عینی رده‌‌‌‌‌‌‌‌ی اول بپردازند، روایت خویش را از تاریخ بر تفسیرهای شخصی و ارزش‌‌‌‌‌‌‌‌داوری‌‌‌‌‌‌‌‌هاي تاريخ‌‌‌‌‌‌‌‌نويسان – به ویژه هرودوت – استوار کرده‌‌‌‌‌‌‌‌اند. کاری که نه توجیه عقلانی دارد، و نه ارزش علمی. اگر یکی از تاريخ‌‌‌‌‌‌‌‌نويسان چنین می‌‌‌‌‌‌‌‌کرد، می‌‌‌‌‌‌‌‌شد موضوع را به خطای شخصی یا بی‌‌‌‌‌‌‌‌دقتی منسوب کرد. اما با توجه به هماهنگی کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌های تاریخی در این زمینه، چنین می‌‌‌‌‌‌‌‌نماید که قضیه از یک اشتباه علمی ساده فراتر باشد. گویا سرمشق غالب بر اندیشه‌‌‌‌‌‌‌‌ی تاريخ‌‌‌‌‌‌‌‌نويسان امروزین، اجازه‌‌‌‌‌‌‌‌ی توجه کردن به برخی از گزاره‌‌‌‌‌‌‌‌های صریح و روشن و اتفاقاً مهم را از ایشان سلب کرده باشد، و متن‌‌‌‌‌‌‌‌هاي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان را به رونویسی‌‌‌‌‌‌‌‌هایی ساده‌‌‌‌‌‌‌‌لوحانه از نوشتارهای يك‌‌‌‌‌‌‌‌ديگر کاهش داده باشد. از دید من، دلیل این ماجرا اسطوره‌‌‌‌‌‌‌‌ی معجزه‌‌‌‌‌‌‌‌ی یونانی است که زیرساخت تعریف هویت استانده در غرب را بر می‌‌‌‌‌‌‌‌سازد. شاید برای کسانی که از این پیش‌‌‌‌‌‌‌‌داشت‌‌‌‌‌‌‌‌ها و وفاداری متعصبانه به اصول موضوعه‌‌‌‌‌‌‌‌ی این اسطوره رها شده باشند امکان نگریستن به متن‌‌‌‌‌‌‌‌هاي تاریخی به شیوه‌‌‌‌‌‌‌‌ای دیگر وجود داشته باشد.

برای روشن شدن روش‌‌‌‌‌‌‌‌شناسی کاری که در اين‌‌‌‌‌‌‌‌جا انجام خواهم داد، باید به این نکته اشاره کنم که روایتی از جنگ‌‌‌‌‌‌‌‌های ایران و یونان را به دست خواهم داد که دقيقاً مطابق با ادعاهای پذیرفته‌‌‌‌‌‌‌‌شده‌‌‌‌‌‌‌‌ی تاريخ‌‌‌‌‌‌‌‌نويسان کلاسیک، با بیشترین ارجاع به متن‌‌‌‌‌‌‌‌هاي باستانی و کمترین درجه از تفسیرهای شخصی، همراه باشد. بنابراین، معیار اصلی تاریخ‌‌‌‌‌‌‌‌نویسی کلاسیک، یعنی استوار کردن متن و روایت خویش بر متن‌‌‌‌‌‌‌‌هاي باستانی، را كاملاً می‌‌‌‌‌‌‌‌پذیرم. اما اصل دومی را هم در کنار آن در نظر می‌‌‌‌‌‌‌‌گیرم که آن هم در تاریخ کلاسیک كاملاً مورد پذیرش و تأکید، و به ندرت مورد استفاده، است. آن هم برخورد نقادانه با متن‌‌‌‌‌‌‌‌هاست، و محک زدن آنچه روایت شده با داده‌‌‌‌‌‌‌‌هایی انضمامی و کمکی، که از جاهای دیگر می‌‌‌‌‌‌‌‌توان بدان دست یافت.

به این ترتیب، برای پالایش داده‌‌‌‌‌‌‌‌های موجود و کنار گذاشتن آنچه به رده‌‌‌‌‌‌‌‌ی دوم تعلق دارد، نخست نگاهی اجمالی به برخی از داده‌‌‌‌‌‌‌‌های قضاوت‌‌‌‌‌‌‌‌گرانه و شخصی رده‌‌‌‌‌‌‌‌ی دوم خواهم انداخت، بدون این که در بندِ اشاره به تمام موارد موجود در این رده باشم. تنها می‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم نشان دهم که چه رده‌‌‌‌‌‌‌‌ای از داده‌‌‌‌‌‌‌‌ها، به چه دلایلی، فاقد اعتبار و اهمیت تلقی می‌‌‌‌‌‌‌‌شوند و باید اصولاً در بازسازی تصویرمان از جنگ‌‌‌‌‌‌‌‌های ایران و یونان حذف شوند. بدیهی است که اشاره به تمام موارد این‌‌‌‌‌‌‌‌چنینی ممکن نیست، چون بخش عمده‌‌‌‌‌‌‌‌ی حجم متن‌‌‌‌‌‌‌‌هاي باستانی دراین رده جای می‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند!

یکی از خوشه‌‌‌‌‌‌‌‌های معنایی رایج در رده‌‌‌‌‌‌‌‌ی دوم، به داوری‌‌‌‌‌‌‌‌های تاريخ‌‌‌‌‌‌‌‌نويسان یونانی کهن در مورد شخصیت‌‌‌‌‌‌‌‌های تاریخی مربوط می‌‌‌‌‌‌‌‌شود. بدیهی است که این شخصیت‌‌‌‌‌‌‌‌ها در رده‌‌‌‌‌‌‌‌ی نخست یونانی، و در رده‌‌‌‌‌‌‌‌ی دوم ایرانی بوده‌‌‌‌‌‌‌‌اند. چنین می‌‌‌‌‌‌‌‌نماید که داوری بی‌‌‌‌‌‌‌‌طرفانه در مورد شخصیت‌‌‌‌‌‌‌‌های تاریخی در یونان باستان ناشناخته مانده باشد. چون داده‌‌‌‌‌‌‌‌های مربوط به هر شخصیتی را که در آثار هر تاريخ‌‌‌‌‌‌‌‌نويسی در نظر بگیریم یا با هواداری و روایتی تقريباً چاپلوسانه روبه‌‌‌‌‌‌‌‌رو می‌‌‌‌‌‌‌‌شویم، یا با موضع‌‌‌‌‌‌‌‌گیری شدید و برداشت‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که به دشنام شباهت می‌‌‌‌‌‌‌‌یابد. در اين‌‌‌‌‌‌‌‌جا، ضمن روایت جنگ‌‌‌‌‌‌‌‌های ایران و یونان، تنها بر دو روایت از رده‌‌‌‌‌‌‌‌ی دوم تمرکز می‌‌‌‌‌‌‌‌کنم که به خشایارشا و کمبوجیه مربوط می‌‌‌‌‌‌‌‌شود و تا حدودی ماهیت داوری‌‌‌‌‌‌‌‌های یونانیان درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی شخصیت‌‌‌‌‌‌‌‌های تاریخی را روشن می‌‌‌‌‌‌‌‌سازد. گذشته از این دو مورد، مي‌‌‌‌‌‌‌‌كوشم تا داده‌‌‌‌‌‌‌‌های رده‌‌‌‌‌‌‌‌ی دوم را – جز در مواردی که برای توضیح انگیزه‌‌‌‌‌‌‌‌های نویسندگان باستانی بدان نیاز خواهم داشت – نادیده بگیرم و روایت خویش را از تاریخ یونان باستان بر داده‌‌‌‌‌‌‌‌های رده‌‌‌‌‌‌‌‌ی اول و سوم متمرکز کنم.

 

 

ادامه مطلب: بخش سوم: اسطوره‌‌‌‌‌‌‌‌ی معجزه‌‌‌‌‌‌‌‌ی نظامی یونان – گفتار دوم: داستان جنگ‌‌‌‌‌‌‌‌های ایران و یونان – سخن نخست: درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی جنگ‌‌‌‌‌‌‌‌های ایران و یونان

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب