بخش نخست: پروین اعتصامی
گفتار نخست: خاندان و زمینهی اجتماعی
برای شناخت پروین اعتصامی ضرورت دارد که خانوادهاش را درست بشناسیم. خانوادهی پدری پروین از خاندانهای قدیمی و استخواندار باسواد دوران قاجار بودند که نسلاندر نسل ملا بودند. بزرگترین جد نامدار این خانواده را که میشناسیم، ملا عبدالعظیم آشتیانی نام دارد. پسر او ملا محمدعلی و پسر او ملا عبدالله و پسر او ملا حسن نام داشته و او پدر میرزا ابراهیم خان مستوفی اعتصامالملک محسوب میشود. این پسر که زمانی اعتصام دفتر هم لقب داشته، در جوانی (در دههی -1260ق) از آشتیان به آذربایجان رفت و به عنوان مستوفی در آنجا مشغول به کار شد و پیشرفت کرد تا به ریاست دستگاه مالی آذربایجان منصوب شد. او دو پسر داشت به نامهای ابوالحسن و یوسف.
ابوالحسن اعتصامی (1282-1357) در مدرسهی اقدسیه و مدرسهی آمریکایی و هنرستان کمالالملک درس خواند و دو سال در اصفهان کاشیکاری و معماری آموخت. او در سال 1331 در نمایشگاه بینالمللی بروکسل در رشتهی معماری مدال طلا گرفت. مردی فرهیخته و خلاق بود و در نقاشی، داستان نویسی و نمایشنامهنویسی دستی توانا داشت. دو تا از تابلوهای مشهورش «خرابه در دولتآباد» (1300) و «خانهی روستایی در نیاوران» (1305) است که کپیهایش زیاد در گوشه و کنار دیده میشود. او دو داستان به نامهای «ناجنس محیلالدوله» و «مردی که تنها مانده بود» به چاپ رساند و مهمترین نمایشنامههایش «حاجی صحاف باشی» و «آخرین شب دنیا» است.
میرزا یوسف خان اعتصامالملک آشتیانی (1253- یکشنبه ۱۳۱۶/۱۰/۱۲) در دوران پهلوی اسم خود را به یوسف اعتصامی کوتاه کرد و ما هم در اینجا با همین نام به او اشاره میکنیم. یوسف اعتصامی مردی بسیار فرهیخته و سیاستمداری مشروطهخواه بود که به زبانهای عربی، ترکی و فرانسوی تسلط کامل داشت. خط را بسیار خوش مینوشت و در ادبیات عرب مرتبهی فضلش در ایران و عراق و مصر بینظیر بود. مردی آرام و به نسبت گوشهگیر بود که در نویسندگی دستی توانا و در خطاطی هنری چشمگیر داشت. در اواخر سال 1270 نخستین چاپخانهی حروفی را در تبریز تاسیس کرد و در آن کتابهای زیادی به چاپ رساند. در مجلس دوم (1327-1330ق) هم نمایندهی مردم تبریز بود و بین مردم این شهر محبوبیت فراوان داشت. او نخستین کسی بود که در ایران زبان اسپرانتو را معرفی کرد و جریانی برای آموزش آن به راه انداخت. همچنین از مبلغان سیستم آموزشی آلمانی بود و حجم چشمگیری مطلب در هواداری از تجدد نوشته و منتشر کرده است. بر خلاف مشروطهخواهان دیگر زیاد دربارهی تجدد شعار نمیداد و در مقابل به شکلی عملی آن را به دیگران نشان میداد. او نخستین شرح حالهای مشهور از تولستوی، ولتر، سولون و ادیسون را به پارسی نوشته است. او همچنین نخستین داستانهای کوتاه و قطعههای ادبی مدرن را در زبان پارسی پدید آورده است.
یوسف اعتصامی با خانم اختر فتوحی ازدواج کرد که دختر میرزا عبدالحسین مقدمالعداله بود. مقدمالعدااله خود شاعری سنتگرا بود و «شوری» تخلص میکرد. از ازدواج این دو پنج پسر و یک دختر زاده شدند که این آخری همانا پروین اعتصامی باشد. برادران پروین عبارتند از ابراهیم (که در کودکی درگذشت)، ابوالقاسم، ابوالفتح، نصرالله و سعید. ابوالقاسم اعتصامی (1276-مهر 1357) در مدرسهی سیاسی درس خواند و به وزارت خارجه وارد شد. او در منطقهی قفقاز و روسیه به عنوان کنسول خدمت کرد و در نهایت به دبیر اولی سفارت ایران در مسکو رسید. نصرالله اعتصامی مترجمی بود که از زبان فرانسوی متون را به پارسی بر میگرداند. او در تهران دارالترجمهای باز کرد و در بهمن ماه 1367 درگذشت. سعید اعتصامی داروسازی خواند و دکترایش را در این رشته گرفت.[1] ابوالفتح اعتصامی به تجارت روی آورد و با وجود این که نسبت به برادرانش تماس کمتری با فضای علمی و ادبی داشت، گردآوری و چاپ دیوان پروین را بر عهده گرفت و به خوبی به انجام رساند. ابوالفتح اعتصامی با وجود آن که مردی کتابخوان بود اما در جرگهی فرهنگیان حضوری نداشت و در خیابان سپه فروشگاهی برای فروش قفل و لولا باز کرده بود. به هر روی باید از او به خاطر گردآوری و پافشاری در انتشار منظم کارهای پروین سپاسگزار بود، هرچند دست بردن در اشعار وی کار شایستهای نبوده است. بین او و پروین دوستی و مهر عمیقی جاری بود[2] و او کسی بود که بین سالهای 1320 تا 1355 روی هم رفته هشتاد و چهار هزار نسخه از دیوان پروین را به چاپ رساند و توزیع کرد.[3]
یوسف اعتصامی در شعر نوی پارسی ردپایی ماندگار از خود به جا گذاشت. او خود شاعر نبود، اما در میان شاعران به خاطر توانمندی ادبی چشمگیرش و زباندانیاش اهمیت و اعتباری داشت و از همکاران اصلی ملکالشعرای بهار در تاسیس انجمن دانشکده بود. در واقع نخستین مجلهی شعر نوی ایران و اولین رسانهای که تجدد در ادبیات را ساماندهی و تبلیغ میکرد، مجلهی «بهار» است که یوسف اعتصامی منتشرش میکرد و اعضای انجمن دانشکده در آن مطلب مینوشتند. این مجله به قدری اهمیت داشت که وقتی پس از یک سال تعطیل شد، ملکالشعرای بهار مجلهی دانشکده را با همان سبک و سیاق راه انداخت و همهی هیأت تحریریهی بهار در آن به نوشتن پرداختند و وقتی پس از دوازده شماره عمر دانشکده نیز به پایان رسید، بهار در سرمقالهاش خود را وامدار یوسف اعتصامی و دانشکده را دنبالهی بهار دانست.[4]
پس از آن که مجلهی دانشکده یک سال منتشر شد و تعطیل شد، او بود که با انتشار دور دوم مجلهی بهار دنبالهی این جریان را گرفت و نوگرایی میانهرو و خردمندانه در شعر پارسی را ترویج کرد. مجلهی بهار در دو نوبت چاپ شد. نوبت نخست در دوازده شماره در فاصلهی ۱۲۸۹/2/1 تا 1۲۹۰/8/1 (10 ربیعالثانی 1328-25 ذیقعده 1329ق) منتشر شد. نوبت دوم آن پس از وقفهای ده ساله در فاصلهی اردیبهشت 1300 تا اردیبهشت 1301 (شعیان 1339 تا جمادیالاول 1341ق) باز در دوازده شماره چاپ شد. جالب آن که مدیر این مجله برای مدتی مدیرالممالک و بعدتر عباس خلیلی بود و این دومی پدر سیمین بهبهانی است. یعنی پدر دو تن از سه شاعرِ مورد نظر ما روزنامهنگار و ادیبانی بودهاند که با هم دوستی و همکاری داشتهاند. یوسف اعتصامی همچنین در انتشار مجلهی علمی و ادبی «گنجینهی فنون» که سید حسن تقیزاده در (1320ق) در تبریز منتشرش میکرد نقش داشت و در این مورد همکار تقیزاده محسوب میشد.
یوسف اعتصامی در محفل ادیبان ایرانی ستارهای درخشان و شخصیتی مرکزی بود. چنان که گذشته از این نقش نهادیاش در تاسیس نخستین انجمن و نشریههای شعر نو، با شاعران مهم دوران خویش دوستیهای استوار و دیرپایی نیز داشته است. برگهای در این مورد را میتوان در عارفنامهی ایرج میرزا دید. در این شعر بلند و زیبا در یک جا ایرج از عارف دربارهی دوستانش در تهران پرس و جو میکند و تنها از چهار تن نام میبرد:
بیا عارف بگو زاحباب تهران که میبینم همه شب خواب تهران
بگو آن کاظم بد آشتیانی اواخر با تو الفت داشت یا نی
کمالالسلطنه حالش چطور است دخو با اعتصام اندر چه شور است؟
به عالم خوشدل از این چار یارم فدای خاک پای هر چهارم
بنابراین وقتی ایرج میرزا میخواهد از چهار نفر از دوستان صمیمیاش در تهران یاد کند از میرزا کاظم آشتیانی، ابوالحسن صبا (کمالالسلطنه)، دهخدا (دخو) و یوسف اعتصامی یاد میکند.[5]
یوسف اعتصامی از این نظر در ادبیات معاصر پارسی اهمیت دارد که آشناییاش با زبان و فرهنگ اروپایی او را به وامگیری یکسویه از این اقلیم وادار نساخته است. او هنگام نوشتن به پارسی به شکلی همگن و متقارن از ادبیات فرانسوی، عربی و ترکی دادههایی را به وام میگیرد و حتا گاه ادبیات مدرن عربی و ترکی در آثار او ردپایی نمایانتر از متون فرانسوی به جا میگذارند.[6] از او بیش از چهل کتاب ترجمه شده باقی مانده که در میانشان میتوان به «تیرهبختان» (بینوایان) اثر هوگو و «سفینه غواصه» (بیست هزار فرسنگ زیر دریا) اثر ژول ورن (1320ق) اشاره کرد. «تیرهبختان» با وجود آن که دیگر تجدید چاپ نشد به قدری شیوا و روان ترجمه شده بود که علامه دهخدا پس از تطبیق آن با متن اصلی فرانسوی نوشت که اگر خودِ ویکتور هوگو ایرانی بود و میخواست کتابش را به پارسی بنویسید نیز دقیقا همین کلمات و تعابیر را به کار میگرفت.
اعتصامالملک در ضمن نخستین مترجم ایرانی است که آثاری را از شاعران آلمانی به پارسی برگردانده است. او در 1286 (1325ق) نمایشنامهی «خدعهی عشق» اثر شیلر را از روی ترجمهی فرانسویاش به قلم الکساندر دوما ترجمه کرد و در مطبعهی فاروس به چاپ رساند.[7] این نمایشنامه نخستین اثر از شیلر و اولین نمایشنامهی آلمانی بود که به پارسی ترجمه میشد و با وجود مضمون عاشقانهاش به خاطر نقد اجتماعی تند و تیزی که دربارهی اشراف داشت جزئی از ادبیات انقلابی اروپا محسوب میشد. ترجمهی این اثر آشکارا بر زبان و ساختار ادبی بزرگ علوی و عبدالحسین میکده تاثیر داشته، و این دو کسانی بودند که به ترتیب در 1309 «دوشیزه اورلئان» و در 1311 «ماری استوارت» از شیلر را به پارسی برگرداندند.
یوسف اعتصامی علاوه بر چیرگی چشمگیرش بر زبان پارسی، در ادبیات عربی نیز دستی توانمند داشت. نخستین اثر او به عربی در زمانی که تنها هفده سال داشت (به سال 1311ق) در تبریز به چاپ رسید و شرح و مقدمهای بود بر «مصیبت آل عبا» اثر میرزا علی ادیب خلوت. او همچنین تفسیری بر «اطواق الذهب» زمخشتری نوشته به نام «قلائد الادب فی شرح اطواق الذهب». این کتاب به زبان عربی پاکیزه و روان نوشته شده وشرح صد مقاله را دربارهی اخلاق و حکمت در خود دارد. او این کتاب را در بیست و پنج سالگی نوشته و در (1318ق) در مطبعهی تمدن به چاپ رسانده است. «قلائد الادب» از نظر علمی و ادبی چندان در میان ادیبان عرب نامبردار شد که برای سالها در مصر کتاب درسی محسوب میشد. حاشیهی او بر مقالههای زمخشتری گاه از دایرهی شرح خارج میشود و به تفسیر و نقد میکشد و شمار زیاد گواهانی که از آثار قدما و معاصران عرب و عثمانی آورده دایرهی دانایی شگفتانگیز او را در این سن نشان میدهد.[8]
کتاب عربی دیگر او بر ضد استعمار انگلیس نوشته شده و «ثورة الهند» نام دارد. این کتاب در اصل اقتباسی از یک رمان تاریخی فرنگی به اسم «خانم انگلیسی» بود که گویا نخست به فرانسوی نوشته و بعد از آن زبان به انگلیسی ترجمه شده بود.[9] پیشتر اعتمادالسلطنه آن را به پارسی برگردانده بود که مدتها بعد به سال 1304 در تهران به چاپ هم رسید. ملا روحالله بادکوبهای آن را به ترکی برگرداند و در نهایت میرزا یوسف خان آن را به عربی ترجمه کرد و در 1279 در مصر به چاپ رساند. این کتاب مضونی ضداستعمار دارد و در زمانی منتشر شد که استعمار انگلستان به مصر دستاندازی کرده بود. یوسف اعتصامی در اواخر عمر رئیس کتابخانهی مجلس بود و فهرست کتابهای این کتابخانه را او تهیه کرده که در سه جلد قطور تدوین شده است. جلد اول این کتاب پرزحمت در 1305، و جلد دوم و سوم به ترتیب در 1311 و 1316 به چاپ رسیدند.
اما در میان آثار او آنچه که باید در پیوند با ظهور پروین مورد توجه قرار گیرد، «تربیت نسوان» است که به سال (ربیعالثانی 1318 ق) در مطبعهی معارف تبریز به چاپ رسید. این کتاب ترجمهای از کتاب مهم «تحریر المرأه» به قلم قاسم امین مصری است که در همان حدود کتابی تاثیرگذار در تبلیغ حقوق زنان نوشت و در قاهره به چاپ رساند. او در این کتاب در بافتی کاملا دینی با بهرهگیری از آیات و احادیث زنان را دارای آزادیهای اجتماعی دانسته بود و به تلویح ایشان را همپایهی مردان قلمداد کرده بود. اما انتشار این کتاب به واکنش سخت و تند رهبران دینی سنتگرا منتهی شد و در نتیجه قاسم امین ناگزیر شد عقبنشینی کند و بخشی از سخنان خود را انکار نماید. با این وجود کتاب او نخستین متن مدرن در جهان اسلام است که از آزادی حقوقی زنان دفاع میکند.
یوسف اعتصامی کل این کتاب را به پارسی برنگردانده، بلکه بخشهایی از آن را برگزیده و نقل کرده و بخشهایی دیگر را از خود بدان افزوده است. کتاب اعتصامالملک بر خلاف نسخهی عربی آرای اندیشمندان اروپایی در این زمینه را نیز نقل کرده و معلوم است که منابع دینی سنتی و دادههای مدرن فرنگی را هموزن میانگاشته، هرچند به پیروی از کتاب قاسم امین بخش عمدهی بحث را بر محور مستندات شرعی استوار کرده است. کتاب «تربیت نسوان» نخستین رسالهی مدرن در دفاع از حقوق زنان به زبان پارسی است و از این نظر بسیار اهمیت دارد. تاثیر این کتاب به قدری بود که کمی بعد کتابی در مخالفت با آن منتشر شد به نام «تأدیب نسوان» که از منظری شرعی و عرفی با برابری حقوق زن و مرد مخالفت شده و نقصها و پستیهایی که به زنان منسوب بود یکایک برشمرده شده بود. مدت کوتاهی پس از آن بیبی خانم استرآبادی کتاب «معایب الرجال» را در پاسخ به کتاب اخیر نوشت که با همان سبک و شیوه نقصها و رذالتهای مردانه را شرح میداد. کتاب اخیر شهرت فراوان به دست آورد و میتوان با اطمینان گفت که گفتمان هوادار حقوق زنان در این دوران کاملا مسلط و چیره بود. نشانهاش هم این که «تأدیب نسوان» بدون اسم نویسنده منتشر شده بود، اما اعتصامی و استرآبادی کتاب خود را با اسم خویش منتشر کرده بودند.
- درودیان، 1385-1386: 92-95. ↑
- محصص، 1349: 75-79. ↑
- حشمت مؤید، 1366. ↑
- رعدی آذرخشی، 1348: 138-137. ↑
- ناگفته نماند که یک احتمال دیگر دربارهی هویت این فرد آن است که اعتصامالملک مازندرانی باشد که شخص دیگری است. ↑
- محسنینیا و میرزایی، 1392: 202-203. ↑
- فیروزآبادی، 1384: 287-292. ↑
- محسنینیا و میرزایی، 1392: 205-207. ↑
- محسنینیا و میرزایی، 1392: 206-207. ↑
ادامه مطلب: گفتار دوم: زندگینامهی پروین
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب