پنجشنبه , آذر 22 1403

گفتار دوم: زندگینامه‌ی پروین

گفتار دوم: زندگینامه‌ی پروین

پروین اعتصامی در ۱۲۸۵/12/۲۵ در تبریز زاده شد. در 1291 به همراه خانواده‌اش به تهران کوچ کرد و در خانه از پدرش و معلمان خانگی زبانهای عربی، ترکی و فرانسوی را به خوبی آموخت. بعد به مدرسه‌ی دخترانه‌ی آمریکاییان (اناثیه: Iran Bethel) رفت و در 1303 در مقام شاگردی ممتاز از آنجا فارغ‌التحصیل شد و چندگاهی هم در همان جا تدریس کرد.

در ۱۳۱۳/4/1۹ با پسرعموی پدرش که مردی ارتشی به نام فضل‌الله همایون فال بود، عقد ازدواج بست و چهار ماه بعد از آن به خانه‌ی شوهر رفت. همایون‌ فال مردی فرهیخته و شاعر بود که با تخلص آرتا شعر می‌سرود. او در نهایت به رتبه‌ی سرهنگی رسید و به ریاست شهربانی کرمانشاه منصوب شد. با این وجود مردی تریاکی و میگسار بود و از نظر اخلاقی با پروین سازگاری نداشت. از نامه‌های پروین به دوست نزدیکش مهکامه محصص بر می‌آید که نه او و نه پدرش همایون‌فال را در حوالی زمان ازدواج ندیده بوده‌اند و خاطره‌ای که از او در ذهن داشته‌اند به دوران کودکی و نوجوانی‌اش مربوط می‌شده است. چون پروین به محض دیدن او دریافت که به تریاک معتاد است و از این رو از او طلاق گرفت.

پروین در نامه‌ای به مهکامه محصص می‌نویسد که تازه از «افیونی» بودن شوهرش خبردار شده و به این خاطر عزم خود را جزم کرده که از او طلاق بگیرد.[1] جالب آن که در همین نامه می‌خوانیم که انتخاب شوهرش بر این مبنا انجام شده که «از طفولیت در اطراف بوده است»! یعنی پدر و مادرش بر مبنای روابط خویشاوندی و دیدن او در کودکی وی را پسندیده‌اند و نه آنها و نه پروین تا پیش از ازدواج وی را ندیده بوده‌اند، وگرنه افیونی بودن‌اش پیش از ازدواج روشن می‌شد و کار به اینجاها نمی‌کشید.

ابوالفتح اعتصامی برادر پروین نوشته که خواهرش دو ماه و نیم پس از رفتن به خانه‌ی شوهر او را ترک گفت و همه‌ی منابع از جمله دهخدا در لغتنامه‌اش همین عدد را برای درازای زندگی مشترک او آورده‌اند. اما پروین در این نامه می‌نویسد که پس از یک ماه خانه‌ی شوهرش را ترک کرد. پس گویا دو و نیم ماه به فاصله‌ی میان جاری شدن صیغه‌ی عقد و صیغه‌ی طلاق میان این دو مربوط باشد، هرچند باز می‌بینیم که دهخدا این فاصله را نُه ماه دانسته است. از نامه‌های پروین بر می‌آید که او بلافاصله بعد از فهمیدن این که شوهرش تریاکی است از او جدا شده و به تهران بازگشته است و به این ترتیب زمانی که با هم زیسته‌اند همان حدود یک ماه بوده است.

پروین پس از جدایی از شوهرش به خانه‌ی پدر بازگشت و در 1۳۱۴/4/1۱ با گذشتن از مهریه‌اش از او طلاق گرفت. این جدایی به ظاهر هیچ تاثیری در روحیه‌ی او نداشت، چون از این رخداد شکایتی نداشت و نشانی از تلخکامی بابت این جدایی در او دیده نمی‌شد. ناگفته نماند که این رفتار، یعنی طلاق گرفتنِ ناگهانی و بی‌درنگ از شوهری که در کنار تریاکی بودن فرهیخته و مهربان و خوش‌رفتار هم بوده، در آن دوران به هیچ عنوان کاری مرسوم قلمداد نمی‌شده است و از استقلال رای چشمگیر پروین و حمایت تمام و کمال خانواده‌اش از او حکایت دارد. وگرنه در آن دوران که زن و مردِ شهری پیش از ازدواج یکدیگر را نمی‌دیدند، این که زنی با این سرعت به خاطر اعتیاد از شوهرش جدا شود امری استثنایی است که جز این نمونه‌ای برایش نمی‌شناسیم. ناگفته نماند که تقریبا در همین زمان عالیه جهانگیری همسر نیما یوشیج هم با نیما ازدواج کرد و درست به همین خاطر کوشید تا از او جدا شود. نیما علاوه بر اعتیاد به تریاک بدخلق و خشن هم بود و بر خلاف همایون‌فال که به هر صورت شغلی آبرومند داشت و در آن پیشرفت هم می‌کرد، شغل و درآمدی هم نداشت و سربار زنش بود. با این وجود عالیه نتوانست از نیما جدا شود و بعد از کشمکشهایی که در کتابی دیگر شرحش داده‌ام، به زیستن با او تن در داد. آن هم در شرایطی که خودِ عالیه مانند پروین زنی تحصیل کرده و شاغل و مستقل بود و خانواده‌اش (خاندان صوراسرافیل) هم متجدد و نوگرا بودند.

با این زمینه، چنین می‌نماید که خودِ همایون فال هم مردی ملایم و نرمخو بوده و به اصرار نوعروس‌اش برای جدایی تن در داده باشد. این را هم می‌دانیم که پروین و برادرانش هرگز از این مرد بدگویی نمی‌کردند و همواره به اخلاق خوب و علاقه‌اش به فرهنگ تاکید داشته‌اند و بعدتر هم به خاطر این جدایی نشانی از تلخکامی در پروین دیده نمی‌شد. در ضمن این را هم باید در نظر داشت که طی این جریان یوسف اعتصامی از دخترش با تمام وجود پشتیبانی کرد و او را در انتخاب مسیر زندگی‌اش آزاد گذاشت. چرا که در بافت فرهنگی آن دوران نه تنها جدایی از شوهر بی رضایتش دشوار بود، که برای عروس و خانواده‌اش هم نوعی سرشکستگی به حساب می‌آمد.

پروین پس از طلاق نخستین کاری که کرد انتشار دفتر اشعارش بود. او از هفت هشت سالگی به شیرینی و قدرت تمام شعر می‌گفت و چون در آن دوران انتشار دفتر شعر زنان جوان مرسوم نبود، پدرش به او اندرز داده بود که از چاپ آن چشم‌پوشی کند تا مردم فکر نکنند برای تبلیغ خویش و یافتن شوهر شعر می‌گوید. با این وجود نباید یوسف اعتصامی را مانعی در راه حرفه‌ی شاعری پروین در نظر گرفت. در واقع اگر پشتیبانی و تلاشهای پدرش نبود، به احتمال زیاد پروین در دوران کوتاه زندگی‌اش به آن پایه از ارج و مقبولیتی که در ادبیات رسید، دست نمی‌یافت.

یوسف اعتصامی پیشتر از این حرفها در (1328ق) برای اولین بار اشعار پروین را در روزنامه‌ی بهار به چاپ رسانده بود و مایه‌ی شگفتی و اعجاب ادیبان شده بود. چرا که پروین در آن هنگام دختر نوجوانی بیش نبود و مضمونهای ژرف و چیرگی‌اش بر اوزان شعر پارسی با سن و سالش هیچ تناسبی نداشت. بعد از این که ازدواج نخست او به شکست منتهی شد، ملاحظه‌ی انگِ شوهرجویی هم از بین رفت. از این رو پدرش مقدمه‌ی چاپ دیوان او را فراهم آورد و چند ماه پس از جدایی در همان سال 1314 دیوان پروین منتشر شد. میرزا یوسف خان نسخه‌ای از این کتاب را برای دوستان ادیبش فرستاد و نظرشان را جویا شد. در این مورد به قدری جدی برخورد کرد که نسخه‌ای از دیوان دخترش را به پاریس هم فرستاد تا علامه قزوینی در آنجا بخواندش و درباره‌اش نظر بدهد. به این ترتیب از سویی پروین را به شاعران و ادیبان بزرگان روزگار شناساند و از سوی دیگر این شایعه‌ که شعرها به خودِ پروین تعلق ندارد را از میان برد.

این دیوان اولیه 238 قطعه شعر را در خود می‌گنجاند که 65 تا از آنها به شکل گفتگو و مناظره نوشته شده بود. ملک‌الشعرای بهار بر این دفتر شعر مقدمه نوشت و پروین را سخت ستود و او را از نظر قدرت ادبی ترکیبی از ناصر خسرو و سعدی دانست و گفت که شعرهای اندرزی‌اش خراسانی و داستانهایش عراقی است. قدرت و عمق معنایی شعرهای پروین چندان بود که بسیاری از ادیبان در ابتدای کار باور نمی‌کردند این شعرها را دختری جوان سروده باشد. چندان که سید ضیاء طباطبایی در انجمن کشاورزان او را به سرقت ادبی متهم کرد و گفت که این شعرها را در دیوانی از شاعران قدیم یافته و به اسم خود منتشر می‌کند. اما به تدریج شعرهای تازه‌ی پروین درباره‌ی مسائل روز منتشر شد و این شبهه از میان رفت.

پروین کمتر از یک سال پس از طلاق گرفتن از شوهرش شغلی یافت و با وجود پیوندهای نزدیکی که با خانواده‌اش داشت، زندگی مستقلی را آغاز کرد. او در ۱۳۱۵/3/۲ به عنوان کتابدار در دانشسرای حقوق با حقوق پنجاه تومان در ماه استخدام شد و از اولین زنان ایرانی بود که در فضایی دانشگاهی کاری رسمی به دست می‌آورد. رئیس مستقیم او در این مقام دکتر عیسی صدیق بود.

انتشار دیوان پروین سر و صدای فراوانی در فضای علمی و ادبی ایران کرد و پروین را که پیشتر هم نزد استادان و ادیبان طراز اول شهرتی داشت، ناگهان به چهره‌ای عمومی و مشهور بدل ساخت. تمام شاعران هم‌نسل او یا جوانتر از او به نقش و تاثیر او تاکید کرده‌اند، از سیمین بهبهانی گرفته که تشویق پروین را در دوران کودکی‌اش تعیین کننده می‌دانست، تا شهریار که در قصیده‌ای پروین را به عنوان ستاره‌ی آسمان ادب ستوده است. این در حالی است که خودِ پروین زنی کناره‌گیر بود و در محفلهای عمومی شرکت نمی‌کرد و خلوت را بر جلوت ترجیح می‌داد. پروین در واقع نخستین زن شاعر ایرانی است که با رسانه‌هایی مدرن مانند روزنامه و مجله و کتابِ چاپ شده به شهرت رسید.

در فاصله‌ی پنج ساله‌ای که میان انتشار دیوان پروین و مرگ او سپری شد، شهرت و اعتبار ادبی او روز به روز افزایش یافت. چند روز پس از استخدام در دانشسرای حقوق وزارت فرهنگ نشان درجه سه‌ی علمی را به او اهدا کرد. اشعارش در مهمترین نشریه‌های ادبی و روزنامه‌ها منتشر می‌شد و به طور وسیع مورد بحث و ارجاع قرار می‌گرفت. در این میان چنین می‌نماید که سلامت او از همین هنگام دستخوش تلاطم بوده باشد. چون اسناد دانشسرای عالی نشان می‌دهد که از ابتدای 1316 به خاطر بیماری در محل کار خود حاضر نشده است.[2]

پروین در نوروز سال 1320 ناگهان بیمار شد و پس از دو هفته کشمکش با مرگ، شب شنبه 1۳۲۰/1/1۵ در تهران درگذشت. مرگ این شاعر جوان و محبوب شوک شدیدی برای دوستدارانش محسوب می‌شد و تقریبا همه‌ی شاعران و ادیبان آن دوران شعرهایی در سوگ او سرودند و موج اشاره‌ی پردریغ به مرگ او تا چهار پنج سال بعد همچنان باقی بود. در همین میانه شایعه‌هایی هم درباره‌ی مرگ ناگهانی‌اش بر سر زبانها بود که بسیاری را می‌توان ساختگی و بی‌پایه دانست. اما برخی را باید دقیقتر وارسی کرد، چرا که گویا پیرامون مرگ پروین حرف و حدیث‌هایی جدی نیز وجود داشته است.

پزشک معالجی که در روزهای آخر پروین را مداوا می‌کرد، علی معین‌الحکماء نام داشت و از دوستان قدیمی یوسف اعتصامی بود. او بیماری پروین را حصبه تشخیص داده بود و برادرش ابوالفتح هم در زندگینامه‌ی او همین را نوشته است. چنین می‌نماید که او بیماری پروین را نادرست تشخیص داده باشد. چون بیماری را زودگذر می‌دانست و خانواده‌اش را دلخوش کرده بود که پروین به زودی از بستر بر خواهد خاست. احتمالا به خاطر مداوای خطاکارانه‌ی او بوده که پروین درست درمان نشده و از میان رفته است.

اما نکته‌ی پرسش‌برانگیز در اینجاست که در شب فوت پروین، این پزشک از حضور بر بالین او خودداری کرد و حاضر نشد به وظیفه‌ی خود عمل کند. در حالی که در فاصله‌ی سوم تا پانزدهم فروردین که مرگ پروین در آن رخ نمود، مرتب به دیدار وی می‌رفت. پس از خودداری وی از آمدن، خانواده‌ی درمانده‌ی پروین به دنبال دکتر عبدالله احمدیه فرستادند که او نیز دوستی خانوادگی با ایشان داشت. اما او نیز حاضر نشد بر بالین بیمار حاضر شود و حتا در را بر روی فرستاده‌ی وی بست. تا این که دکتر ارسطو علاج که آشنایی چندانی هم با این خانواده نداشت برای کمک به او شتافت، اما دیگر دیر شده بود و پروین همان شب درگذشت.

پس از درگذشت پروین این سخن شنیده می‌شد که علت مرگ او خودکشی بوده است. کسانی که این شایعه را تایید کرده‌اند عبارتند از انوشیروان صدیقی (پسر دکتر صدیق رئیس دانشسرای عالی و رئیس پروین) و صدرالدین الهی. در زمان فوت پروین صدرالدین الهی در خانه‌ی پدری‌اش می‌زیست که دو در داشت. یکی به کوچه‌ی کیا (که منزل دکتر صادق کیا هم در آن قرار داشت) باز می‌شد و دیگری به کوچه‌ی مؤید احمدی کرمانی که سید ارسطو خان علاج هم در آن خانه داشت و گاه کوچه را با اسم او می‌نامیدند. خانه‌ی پروین اعتصامی هم در همین کوچه قرار داشت و بنا به رسم همسایگی با پدر و مادر صدرالدین الهی خوش و بش و مراوده‌ای داشته است. او هم نقل می‌کند که پس از مرگ فروغ پدر و مادرش از خودکشی او سخن به میان می‌آوردند. اما محکمترین شاهد در این زمینه شعری که پروین برای مزار خود سروده و امروز نیز سنگ گورش را آراسته است، و کمی غریب می‌نماید که زنی در سی سالگی بدون پیشینه‌ی بیماری سخت برای گور خود شعر بسراید.

بر اساس این شواهد، شایعه‌های رنگارنگی درباره‌ی علت خودکشی پروین بر سر زبانها افتاد. از همه قصه‌گونه‌تر، این بود که پروین عاشق کسی بوده و به این خاطر خودکشی کرده است. این داستان را پرویز نقیبی دامن می‌زد. اما ابوالفتح اعتصامی در مصاحبه‌اش با نقیبی این حرفها را بی‌ربط و نادرست خوانده و با قاطعیت و صراحت گفته که پروین در زندگی هرگز عاشق هیچ مردی نبوده است. مهکامه محصص هم این سخن را تایید کرده است و از مرور نامه‌ها و اشعار پروین نیز همین گزاره راست می‌نماید.

با این همه از جمع بستن تمام این شواهد چنین می‌نماید که مرگ پروین غیرطبیعی بوده و تنها به پیامدهای بیماری مربوط نباشد. این شایعه‌ که او دلباخته‌ی مردی بوده و به خاطر وی خودکشی کرده با توجه به خلق و خو و شخصیتی که از او می‌شناسیم دور از ذهن و بعید است و بی‌پایه می‌نماید. همچنین این که در زندگی شخصی‌اش مشکلی داشته و یا از زیستن ناامید و آزرده بوده نیز نادرست است. تنها داده‌ای که در این میان در دست داریم اشاره‌ی دوستش مهکامه‌ محصص (مادر اردشیر محصص) است که می‌گوید او پس از بیماری سختی که پس از مرگ پدرش در بهار 1317 بدان دچار شد، دیگر سلامت خود را به طور کامل بازنیافت و حالتی افسرده پیدا کرد.[3]

نتیجه آن که چنین مي‌نماید دلیل اصلی مرگ پروین ابتلا به حصبه و درمان نادرست و پرخطای معین‌الحکماء بوده باشد. با این وجود گویا رنج بیماری و دوام یافتن‌اش باعث شده پروین قرار از کف بدهد و در پایان کار به شکلی بیماری را تشدید کرده و خودکشی کرده باشد. احتمالا دلیل این که معین‌الحکماء و احمدیه با وجود نزدیکی به خانواده‌ی اعتصامی حاضر نشدند در آخرین لحظات به یاری‌اش بشتابند، این بوده که این جریان خبر داشته‌اند و نمی‌خواسته‌اند تقصیر مرگ این شاعر نامدار به دوش‌شان بیفتد. خلاصه آن که گویا مرگ پروین هم، اگر به راستی از جنس خودکشی بوده باشد، مانند شعرهایش تصمیمی عقلانی و متین بوده باشد که به دنبال رنجوری و آزردگیِ ناشی از بیماری گرفته شده و به همان ترتیب قاطعانه و در عین حال آرام و بی‌سر و صدا اجرا شده باشد.

 

 

  1. متینی، 1380: 41.
  2. درودیان، 1385-1386: 95.
  3. مصاحبه با مهکامه محصص، کیهان، 7/4/1350.

 

 

ادامه مطلب: گفتار سوم: شخصیت و خلق و خوی پروین

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب