پنجشنبه , آذر 22 1403

گفتار سوم: فروغ و سینما

گفتار سوم: فروغ و سینما

بعد از شعر، مهمترین شاخه‌ای از فرهنگ که فروغ در آن فعالیت کرده، سینما و نمایش است. در کل سطور کارنامه‌ی سینمایی فروغ چندان بلندبالا نیست. فروغ در فاصله‌ی 1337 تا 1345 به مدت هشت سال در استودیو گلستان کار کرد و در این مدت دستاوردهایش عبارت بود از مونتاژ فیلم کوتاه «یک آتش» (1338)، بازی در فیلم خواستگاری (1339)، همکاری فنی در تولید فیلم «موج و مرجان و خارا» و «آب و گرما»، ساخت یک فیلم یک دقیقه‌ای برای تبلیغ صفحه‌ی نیازمندی‌های کیهان (1340)، و ساخت فیلم «خانه سیاه است» (1341). تمام این فیلمها به جز آخری را ابراهیم گلستان ساخته و برخی از جمله «یک آتش» پیشتر جایزه‌هایی را از آن خود کرده بودند. یعنی در واقع آنچه که فروغ در مقام یک فیلمساز یافت، منحصر می‌شود به همان «خانه سیاه است» که البته اثری ارزشمند است و جایزه‌ی بهترین فیلم مستند را هم در فستیوالی آلمانی از آن خود کرد. هرچند درباره‌ی اهمیت این فستیوال و ارزش آن جایزه اغراق‌هایی شده است.

کتابها و مقاله‌هایی که در سالهای اخیر درباره‌ی فروغ فرخزاد نوشته شده، دست کم دو عرصه را برای آفرینش هنری او به رسمیت شناخته‌اند که عبارتند از شعر و سینما. یعنی در کنار تصویرِ فروغ شاعر، با تصویری موازی از فروغ سینماگر هم روبرو هستیم. در حدی که برخی این دو تصویر را مکمل یکدیگر دانسته و نبوغ و دستاوردهای او را در زمینه‌ی سینما همتای خلاقیت ادبی وی دانسته‌اند. مرور داده‌ها و شواهد مستند نشان می‌دهد که این برداشت نادرست است. یعنی فعالیت‌هایی که به سینماگری حمل شده، یکسره به موقعیت شغلیِ فروغ در استودیو گلستان مربوط می‌شود و دستاوردهای آن هم بسیار اندک است. به بیان دیگر، تداخلی وجود دارد میان تصویر فروغ به مثابه سینماگر، با شخصیت ادبی و شاعرانه‌ی فروغ، که مصنوعی و ساختگی است و ریشه در واقعیت ندارد. اگر تنها به داده‌های رسیدگی‌پذیر و استوار بنگریم، درخواهیم یافت که زندگی فروغ در پیوند با سینما در درجه‌ی نخست مشتقی از ارتباط نزدیک و صمیمانه‌ی او با ابراهیم گلستان است، و در درجه‌ی دوم شغل و مجرای امرار معاش او محسوب می‌شده است. به بیان دیگر پیوند فروغ با عالم سینما بخشی از زندگینامه‌ی غیرادبی و غیرهنری فروغ است و صرفا شغلِ او محسوب می‌شود.

داوری درباره‌ی کارنامه‌ی سینمایی فروغ اهمیتی فراوان دارد. چرا که بسیاری از شعرهای او و عناصری از شخصیت شاعرانه‌ی وی معمولا در پرتو فیلمساز یا بازیگر پنداشتن او فهم شده‌اند و اگر این بخش از اعتبار بیفتد یا معنایی جز آنچه که مشهور است داشته باشد، فهمِ ما از شعرهای فروغ نیز دگرگون خواهد شد. برای داوری درباره‌ی دستاوردهای سینمایی فروغ باید تاثیری که او بر سینما گذاشته و سینما بر وی گذاشته است را بر اساس داده‌ها و اسناد روشن و صریح ارزیابی کرد.

ابراهیم گلستان بود که در مقام مرشد و معلم فروغ را به عرصه‌ی سینما وارد کرد و زمینه را برای شکوفایی او فراهم آورد. با این وجود درباره‌ی ارتباط فروغ و سینماگری روایتهای اغراق‌آمیز فراوانی بر سر زبانهاست که اگر با محک شواهد مستند ارزیابی شود نادرست بودن‌اش نمایان می‌شود. نخستین تصور نادرست درباره‌ی فعالیت سینمایی فروغ آن است که او را به عنوان کارگردان، فیلمساز یا بازیگر ستایش می‌کنند. در حالی که تقریبا تمام عمر فعالیت او در استودیو گلستان به دستیاریِ کارهای فنی گذشته است.

فروغ در ابتدای ورود به استودیو گلستان به عنوان منشی و ماشین‌نویس به کار مشغول شد. بعد از یک سال وظیفه‌ی یادداشت کردن عنوان بخش‌بندی‌های فیلم‌ها را به او دادند. گلستان در تابستان 1338 فروغ را به همراه احمد پورکمالی با هزینه‌ی خود به اروپا فرستاد. مقصد این گروه دو نفره انگلستان و هلند بود و قرار بود در یک دوره‌ی تدوین فیلم که نُه ماه به درازا می‌کشید شرکت کنند و فنون تازه را در این زمینه بیاموزند. اما سفرشان تنها سه ماه به درازا کشید. شخصیت اصلی‌ای که استودیو گلستان به این سفر فرستاده بود، پورکمالی بود که از کارمندان قدیمی و با تجربه‌ی استودیو محسوب می‌شد. فروغ در این سفر به عنوان همکار و دستیار وی راهی شده بود و زمانی که پورکمالی پس از سه ماه فنون مورد نظر خود را آموخت، به همراه او به کشور بازگشت. بنابراین این شایعه که فروغ در انگلستان دوره‌ی کارگردانی دیده است نادرست است. می‌توان حدس زد که ابراهیم گلستان قرار بوده یکی از کارمندان حرفه‌ای‌اش را برای دوره دیدن به اروپا بفرستد و بر مبنای رابطه‌ی که با فروغ داشته او را نیز در این سفر شریک کرده تا با محیط اروپایی آشنا شود. فروغ بعد از این هم گویا دو بار دیگر (هربار در حد کمتر از یک ماه) به اروپا سفر کرد. تماس او با اروپاییان به همین موارد محدود می‌شود.

این شایعه‌ی بسیار تکرار شده که سینماگرانی نامدار مانند برتولوچی با او دوست بوده‌اند هم نادرست است و ملاقات این دو تنها یک بار در زمانی که برتولوچی در تهران برای دیدار گلستان به استودیوی او رفته بود در حضور گلستان انجام گرفته است و باز هیچ مستندی در دست نیست که خودِ فروغ در این دیدار به طور مستقیم چیزی به برتولوچی گفته باشد. همچنین این حرف که برتولوچی درباره‌ی زندگی فروغ فیلمی ساخته[1] نیز دروغ است و پس از مرگ فروغ وقتی خبرنگاری در این زمینه از بروتولوچی پرسید، او به صراحت این موضوع را انکار کرد.

فروغ در سراسر دوران فعالیت سینمایی‌اش همواره نقش‌هایی فنی مانند صداگذاری را انجام می‌داد و مهمترین و برجسته‌ترین نقشی که به تدریج در آن مهارتی به دست آورد تدوین فیلم بود. با این وجود چنین می‌نماید که گذشته از یکی دو مورد در تمام موارد او فردِ دوم گروه بوده و نقش دستیار تدوین‌گر را بر عهده داشته است. آنچه که فروغ در دوران فعالیت سینمایی‌اش تولید کرده و یا در تولیدِ آن مشارکت کرده نسبت به درازای سالهایی که با سینما درگیر بوده و محیط پربارِ استودیو گلستان، چندان چشمگیر نمی‌نماید. اولین فیلمی که فروغ تولید کرد یک فیلم تبلیغهاتی چند دقیقه‌ای بود که در سال 1340 برای صفحه‌ی نیازمندیهای کیهان که روغن‌ نباتی پارس را تبلیغ می‌کرد. در واقع به جز «خانه سیاه است» این تنها فیلمی است که فروغ ساخته است.

در برخی از متون درباره‌ی تجربه‌ی بازیگری فروغ نیز مطالبی نوشته شده و چنین وانمود شده که گویا هنرپیشه‌ی سینما بوده است. این هم نادرست است. اولین و تنها فیلمی که فروغ در آن نقشی را بازی کرد، یک فیلم کوتاه مستندگونه درباره‌ی مراسم ازدواج ایرانیان بود. این فیلم به سفارش موسسه ملی فیلم کانادا ساخته شده بود که داشت درباره‌ی سنن ازدواج در ایران و هند و چند کشور دیگر فیلمی می‌ساخت و بخش ایران را به استودیو گلستان سفارش داده بود. این فیلم را در منابع با اسم «خواستگاری» مورد اشاره قرار داده‌اند و به سال 1339 ساخته شده است. فیلم را ابراهیم گلستان کارگردانی کرد و نقش عروس را به فروغ داد. نقش داماد را قرار بود جلال آل‌احمد بازی کند که در این کار پیش نرفت و پرویز داریوش به جایش نقش را بر عهده گرفت. طوسی حائری که در این هنگام همسر احمد شاملو بود نیز در این فیلم نقشی بر عهده داشت. این فیلم برشی کوتاه بود که مراسم خواستگاری ایرانیان را به شکلی شبه مستند و آموزشی برای مخاطبان خارجی نمایش می‌داد. قطعه پس از ساخته شدن به شرکت کانادایی تحویل داده شد و هرگز در ایران به نمایش در نیامد.

تابستان سال بعد هم گلستان فیلمی به نام «دریا» ساخت و باز فروغ در آن نقشی بر عهده گرفت. این فیلم قرار بود بر اساس داستان «چرا دریا توفانی شده بود؟» صادق چوبک ساخته شود، اما هرگز ساخته نشد و نیمه کاره باقی ماند و چنین می‌نماید که جز زمانی کوتاه در همان تابستان کاری درباره‌اش انجام نشده باشد. بنابراین فروغ فرخزاد با هیچ تعبیری هنرپیشه‌ی سینما محسوب نمی‌شود. این را درباره‌ی هنرپیشگی در تئاتر هم می‌توان تعمیم داد. تنها گزارشی که از حضور فروغ در تئاتر در دست داریم به سال 1342 مربوط می‌شود که می‌گویند فروغ در تئاتر «شش شخصیت در جستجوی نویسنده» اثر لوئیجی پیراندللو با کارگردانی پری صابری بازی کرد. هرچند این نمایش هم نه شهرتی به دست آورد و گویا نه اسنادی درباره‌ی کیفیت اجرایش در دست است.

تنها اثر قابل‌توجه و مهمی که از فروغ در زمینه‌ی فیلم و سینما باقی مانده، فیلمی است به نام «خانه سیاه است». ماجرای این فیلم از زمانی شروع شد که در سال 1341 روزنامه‌ی کیهان از گلستان درخواست کرد تا گزارشی از گشایش یک جذام‌خانه در شهر مشهد تهیه کند. گروهی که گلستان برای تهیه‌ی گزارش فرستاده بود تصاویری از محیط تهیه کردند و گلستان با دیدن این ماده‌ی خام تشخیص داد که می‌توان اثری مستند در زمینه‌ی جذامیان ایران ساخت. در نتیجه با دکتر راجی که در این زمینه صاحب‌نظر بود وارد گفتگو شد و قرار شد چنین اثری ساخته شود. هزینه‌ی ساخت فیلم صد هزار تومان بود که قرار شد نیمی از هزینه‌اش را انجمن حمایت از جذامیان بپردازد و نیم دیگر را استودیو گلستان بر عهده بگیرد.[2]

ابراهیم گلستان در ابتدای کار به همراه گروه فیلمبردار به تبریز رفت. اما چنین مي‌نماید که به خاطر انجام کاری به تهران بازگشته و کار ساخت فیلم را به فروغ واگذار کرده باشد. در معنای کلاسیک فروغ فرخزاد را نمی‌توان کارگردان یا فیلمنامه‌نویس این فیلم در نظر گرفت، و شاید کلمه‌ی مبهم‌ترِ «سازنده‌ی خانه سیاه است» برایش سزاوارتر باشد. چون فیلم مورد نظر فاقد فیلمنامه و طرح تدوینی مشخص است. فروغ هنگام ساخت این فیلم از همکاری پنج تن دیگر بهره‌مند بود و در غیاب گلستان بدون داشتن برنامه یا طرحی «خانه سیاه است» را به شکلی فی‌البداهه ساخت.[3] فیلم در پاییز همین سال طی دوازده روز در جذام‌خانه‌ی بابا باغی تبریز ساخته شد. جذامیانی که در فیلم نمایش داده شده‌اند و مهمترین عامل تاثیرگذاری و موفقیت فیلم هستند، در برابر دوربین راحت و بی‌اضطراب ظاهر شده‌اند و این نشان می‌دهد که فروغ موفق شده بود ارتباط انسانی مناسبی با ایشان برقرار کند و خودش هم در مصاحبه‌ای به این که در جلب اعتمادشان کامیاب بوده اشاره کرده است. فروغ وقتی به تهران بازگشت پسربچه‌ای به نام حسین را که مادرش جذام داشت به فرزندی قبول کرد و همراه خود آورد. احتمالا او این کار را برای جبران دوری از فرزندش انجام داده، اما خودش این کودک را نپرورد و او را به خانه‌ی مادرش برد و او بود که حسین را بزرگ کرد.[4] درباره‌ی این که چرا فروغ این پسر را به خانه آورد، به شباهتش با کامیار پسر فروغ اشاره کرده‌اند. هرچند این دو دست کم در سالهای بعدی زندگی‌شان شباهتی به هم نداشتند. حسین بعدتر به آلمان رفت و در آنجا پیشه‌ی مترجمی و نویسندگی را برگزید. شواهد شفاهی مربوط به زندگی او نشان نمی‌دهد که فروغ مراقبت مادرانه‌ی خاصی از او کرده باشد، و این امر درباره‌ی فروغ و پسر واقعی‌اش هم مصداق دارد. طوری که تنها خاطره‌ای که کامیار شاپور از مادرش فروغ در خاطر داشت و در فیلمی مستند بیانش کرد، آن بود که زمانی که در حدود سه سال سن داشته، زنبوری انگشتش را نیش می‌زند، اما مادرش تنها به زدن مقداری مرکور دو کروم به انگشتش بسنده می‌کند و بعد هم دست به سینه می‌ایستد و او را نگاه می‌کند، انگار بی آن که مهر و نوازش مرسوم مادرانه را نمایش دهد.[5]

اما فیلم «خانه سیاه است» بر مبنای برداشتهای تبریز در تهران ساخته شد. برخی از راویان نقش کلیدی در ساخت این فیلم را به گلستان نسبت داده‌اند. اما مرور شواهد نشان می‌دهد که در این دوران گلستان به فعالیتهای دیگری سرگرم بوده و می‌توان پذیرفت که این فیلم محصول اندیشه و فعالیت ذهنی خودِ فروغ بوده است. هرچند بی‌شک از راهنمایی و کمک فکری گلستان هم بهره‌مند بوده است. این نکته که گلستان به هر صورت در جریان ساخت فیلم مداخله داشته از اینجا روشن می‌شود که هردو نفرشان (فروغ فرخزاد و ابراهیم گلستان) روی فیلم سخن گفته‌اند. سخنان گلستان بیشتر همان اطلاعاتی را شامل می‌شود که به سفارش انجمن جذامیان قرار بوده در آن گنجانده شود. سخنان فروغ اما محتوایی انتقادی‌ دارد که نه با گفتارهای درس گونه‌ی گلستان تناسب دارد و نه با سفارش انجمن جذامیان.

در واقع فیلم «خانه سیاه است» اثری دورگه است که روایتی ناروشن و گیج دارد و بین متنی آموزشی درباره‌ی بیماری جذام و اعتراضی به خداوند بابت وجود این شکل از رنج نوسان می‌کند. گفتار گلستان و فروغ از سویی با هم ناسازگارند و از همنشینی دو لحنِ متفاوتِ پزشکی- آموزشی (گلستان) و شاعرانه-ادبی (فروغ) تشکیل یافته است. حتا مستند بودنِ فیلم هم با صحنه‌هایی که آشکارا به درخواست فروغ توسط جذامیان «بازی شده» مخدوش شده است. مشهورترین صحنه از این دست بخش پایانی فیلم است که در آن یک کودک جذامی روی تخته سیاه تیتراژ فیلم را می‌نویسد. سوگیری‌هایی که از مسیر مستند بیرون زده‌اند در همه جا با گفتارهایی که فروغ روی صحنه‌ها گذاشته همخوانی دارند و معلوم است که بر مبنای متنهایی که فی‌البداهه درباره‌ی سیر فیلم تولید می‌کرده، از آنها می‌خواسته تا چیزهایی بگویند یا کارهایی بکنند. به این ترتیب درباره‌ی اصالت مستند بودنِ دعاها و انشاءهایی که بر زبان جذامیان جاری می‌شود جای تردید هست.

این مداخله و دست بردن در سیر روایتی مستند، که می‌توانست به جای خود تکان دهنده و تاثیرگذار باشد، تا حدودی ناشی از اعتماد به نفس اندک فروغ و بی‌تجربگی‌اش در امر فیلمسازی است. یعنی او در نیافته که فیلمهای برداشته شده توسط فیلمبردار چیره دستِ گلستان (مانوسیان؟) به قدر کافی برای نمایش رنج جذامیان بیانگر و اثربخش هست و نیازی به تاکید روایی مجدد ندارد. به خاطر این مداخله‌ی فروغ در سیر فیلم ساختار آن تا حدودی سردرگم شده و درست معلوم نیست با فیلمی مستند سر و کار داریم یا روایتی شخصی و شاعرانه که برداشتی شخصی از درد و رنج مردم را نمایش می‌دهد. فیلم در نهایت از پلان‌هایی طولانی تشکیل شده که به شدت برش خورده و از نو مونتاژ شده است. در این پلان‌ها دو تا (پرواز کبوترها و آبگیری در بوستانی) خارج از تبریز گرفته شده‌اند و به صحنه‌های جذام‌خانه افزوده شده‌اند. تصویر آبگیر را گلستان برای این فیلم از پارک قیطریه که نزدیک استودیو بوده برداشته است.

با وجود آن که روایت فیلم میان این دو گفتمان سرگردان است و با وجود این که ساختار آن نیز میان تصویرهای مستند و واقع‌گرا و بیانهای طراحی شده‌ی گاه شعارگونه نوسان می‌کند، موضوع به قدری دلخراش و فضا و تصویرها به قدری تکان دهنده هستند که فیلم را به متنی اثرگذار تبدیل کرده‌اند. سبب موفقیت فیلم گذشته از موضوع و تصاویر هولناک خود جذامیان، بیش از هرچیز فیلمبرداری ماهرانه‌ی آن است. در مرتبه‌ی بعد، با چشم‌پوشی از سردرگمی روایت که ذکرش گذشت، می‌توان تدوین آن را نیز نوآورانه و موفق دانست و این یکی را باید به حساب فروغ گذاشت. در سال 1342 به عنوان بهترین فیلم مستند در جشنواره‌ی اوبرهاوزن آلمان برگزیده شد و باعث شد فروغ در میان سینماگران به شهرت دست یابد. در سال 1345 فیلم «خانه سیاه است» در جشنواره‌ی پزارو در ایتالیا مورد تقدیر قرار گرفت و فروغ برای شرکت در آن چهار ماه را در ایتالیا گذراند.

جشنواره‌ی فیلم کوتاه اوبرهاوزن (Internationale Kurzfilmtage Oberhausen) در سال 1954 به عنوان جشنواره‌ای محلی در شهر اوبرهاوزن آغاز شد و در آن فیلمهای آموزشی کوتاه ساخته شده در آلمان غربی با هم به رقابت می‌پرداختند. امروز این جشنواره به خاطر این که قدیمی‌ترین جشنواره‌ی فیلم کوتاه محسوب می‌شود، برای خود اعتبار و اهمیتی به دست آورده است. با این وجود در اوایل دهه‌ی 1960 که فیلم فروغ در این جشنواره برنده شد، تنها هفت سال از تاسیس آن می‌گذشت و همچنان یک برنامه‌ی محلی و کم‌دامنه در شهری آلمانی بود. ناگفته نماند که تقریبا همزمان با جایزه‌ای که در این جشنواره به فیلم فروغ تعلق گرفت، یک مانیفست تندروانه درباره‌ی فیلمسازی نو در این جشنواره خوانده شد و طی آن سه نفر به اسامی الکساندر کلوگِه، پیتر شامونی و ادگار رایتس[6] اعلام کردند که سبک قدیم فیلمسازی مرده و فیلمهای آلمانی باید به شکلی نو ساخته شوند. این جریان یکی از نخستین جرقه‌های جنبش اعتراضی مشهوری بود که در دهه‌ی شصت میلادی در اروپا به راه افتاد و در قالب انقلاب 1968 فرانسه به اوج خود رسید. یکی از شاخصهای این جریان اعتراضی توجه به شرق و ادیان شرقی، ستایش صلح و همدلی و همدردی با محرومان و حاشیه‌نشینان بود. توجه به سینمای مستند خاورزمین در این جشنواره‌ی خاص را هم باید ناشی از چرخشی در نظام داوری آن دانست، که هواداران نگرش انقلابی چپ‌گرایانه را بر آن چیره ساخت و راه را بر ستایش آثاری مانند «خانه سیاه است» هموار ساخت. یعنی به هر روی باید به این نکته توجه داشت که بردن جایزه‌ی اوبرهاوزن که مهمترین تکریمِ «خانه سیاه است» به حساب می‌آید، در حال و هوایی سیاست‌زده و در لابه‌لای بیانیه‌ها و شعارهایی انقلابی انجام پذیرفته که بر خاورگرایی و دلجویی از ستمدیدگان تمرکز داشته‌اند و گلستان توانسته با موقعیت‌شناسی درستی از فرصت استفاده کند و فیلمی را که دست بر قضا جمع کننده‌ی هردوی این گرایشها بوده به داوران عرضه کند.

 

 

  1. عباسی، 1382: 14.
  2. صفاریان (ب)، 1393: دقیقه‌ 4-5.
  3. صفاریان (ب)، 1393: دقیقه‌ 4-5.
  4. صفاریان (الف)، 1393: دقیقه 33.
  5. برگرفته از مصاحبه و فیلم تارنمای آپارات از کامیار شاپور: http://www.aparat.com/v/haopb.
  6. Alexander Kluge, Peter Schamoni, Edgar Reitz,

 

 

ادامه مطلب: گفتار چهارم: روابط فروغ با مردان

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب