پنجشنبه , آذر 22 1403

گفتار دهم: وابستگی دوگانه

گفتار دهم: وابستگی دوگانه

در نگرش کلاسیک جامعه‌‌شناسی سیستمی که تالکوت پارسونز پیشنهادش کرد، امر اجتماعی عبارت بود از رابطه‌‌ای قاعده‌‌مند که میان دو کنشگر جریان می‌‌یافت. به این ترتیب که رفتار کنشگر اولی کردار دومی را تحت تاثیر قرار می‌‌داد و برعکس. به این شکل چرخه‌‌ای بازخوردی ایجاد می‌‌شد که در دیدگاهِ سیستمی پارسونز مبنای شکل‌‌گیری کردارهای جمعی و ظهور هنجارهای اجتماعی است.

از دید لومان این ارتباط میان کردار دو کنشگر در قالب مفهومی بازتعریف شده که «وابستگی دوگانه»[1] نامیده می‌‌شود. نخستین نکته‌‌ای که در شرح این معنی باید در نظر داشت، آن است که رفتار دو کنشگر وقتی به هم چفت می‌‌شود، حلقه‌‌ای خودارجاع درست می‌‌کند که به ابهام و عدم تعین دامن می‌‌زند. یعنی وابسته شدن رفتار دو کنشگر به هم باعث می‌‌شود هیچ یک از رفتارهای این دو قطعیتی نداشته باشد. هر نظریه‌‌ی جامعه‌‌شناسی موفقی باید بتواند مفهوم کنش را در بستر این عدم قطعیت توضیح دهد.

در دیدگاه سیستمی کلاسیک این مساله به کمک مدل AGIL صورت‌‌بندی می‌‌شود. از دید پارسونز ارتباط میان دو کنشگر در نهایت به نوعی هماهنگی و توافق منتهی می‌‌شود و برآیند و حاصل آن به رفتار مشترکی می‌‌انجامد که می‌‌تواند وضعیتی هنجارین به خود بگیرد. به این ترتیب هنجار شدگی رفتار که از تاثیر متقابل هماهنگ دو کنشگر ناشی شده، به پیدایش نظمهای اجتماعی پایدار و هنجارهای جمعی و در نهایت ارزشهای مشترک می‌‌انجامد.

از دید لومان کل روند ارتباط میان کنشگران امری پویاتر و نامتعین‌‌تر است بدین گونه که تکامل فرهنگ در اصل عبارت است از تصحیح‌‌ها و انحراف‌‌های پایداری که در روند انتقال هنجارها رخ می‌‌دهد. گویی که هنجارها هچون نوعی ماده‌‌ی ژنتیکی در نظام فرهنگی عمل کنند و در جریان انتقال‌‌شان از نسلی به نسل بعد -یا به خاطر ارتباط با جوامع دیگر- دستخوش جهش بشوند. پس علاوه بر اینکه رابطه‌‌ی میان من و دیگری –بین دو کنشگر- امری غیر قطعی و تاحدودی تصادفی است، ارتباط میان نسلهای مختلف و مسیر دگرگونی ارزشها و هنجارهای اجتماعی نیز در سطحی کلان‌‌تر چنین است. یعنی معنا اصولا دارای نوفه[2] است و به همین خاطر مانند سایر سیستم‌‌های تکاملی بر مبنای ترکیب بخت‌‌آزمایی و انتخاب طبیعی حرکت می‌‌کند. به عبارت دیکر لومان مفهوم هنجار و کنشهای هماهنگ اجتماعی را تا حدودی در پرتوی عبارت مشهور کانت درک میکند که esti no daretur dues…. (حتا اگر خدایی نباشد…)

از دید پارسونز ترجیح‌‌های کرداری «من»هایی خودمختار و خودآگاه است که محور ارتباط میان دو کنشگر را بر می‌‌سازد. من‌‌هایی که نیازهایی تعریف شده دارند و برای برآورده کردنش با یکدیگر وارد مذاکره می‌‌شوند ارتباط اجتماعی در این نگرش نوعی رفتار مشترک هم‌‌افزاست که هدفش افزودن بر سود دو طرف و بیشینه کردن منافع کنشگران است.

ایرادی که لومان بر این دیدگاه می‌‌گیرد آن است که در بیشتر مواقع حد و مرز من و دیگری چندان معلوم نیست. به همین ترتیب نیازها و منافع نیز تعریفهای متفاوت و گاه مبهمی دارد. به همین خاطر پرسش اصلی لومان در این زمینه آن است که چگونه خود و دیگری در میان خود مرزی برقرار می‌‌کنند؟ به بیان دیگر، مسأله‌‌ي خودارجاع بودن رفتارهای دو کنشگر که امری خودبسنده و در خود فروبسته است، چطور با یکدیگر چفت و بست می‌‌شود؟

برای حل این مساله است که لومان مفهوم «وابستگی» را ابداع کرده است. این مفهوم در اصل به افق امکان‌‌های پیشاروی سیستم اشاره می‌‌کند. یعنی دامنه‌‌ای از احتمالات را شامل می‌‌شود که تحقق‌‌شان نه ضروری است و نه ناممکن. تنها دایره‌‌ای از حالتهای ممکن است و فضای حالتی در دسترس که سیستم می‌‌تواند در درون آن حرکت کند. از دید لومان این فضای بازِ امکان بر مبنای تمایز محورهای سه گانه‌‌ی معنا شکل می‌‌گیرد. محورهای معنایی همزمان حضور دارند، اما حالاتی متمایز از هستی را نمایندگی می‌‌کنند. چنان که به عنوان مثال در محور اجتماعی معنا به شکلی رده‌‌بندی می‌‌شود و سازمان می‌‌یابد که با محور چیزهای واقعی یا زمان متفاوت است.

از دید لومان مساله‌‌ی وابستگی متقابل (یا وابستگی دوگانه) بیشتر بر محور اجتماعی صورت‌‌بندی می‌‌شود. یعنی در میان سه محور معنایی، رکن اجتماعی تعیین کننده‌‌تر است. در عین حال کنشهای متمایز مستقل از هم اجرا می‌‌شوند و تفاوتهای میانشان سرنوشت‌‌ساز است. ایرادی که چنین بحثهایی دارد آن است که به راحتی به توهم تحویل‌‌گرایی دامن می‌‌زند. یعنی این پیش‌‌فرض را دارد که نظام اجتماعی را می‌‌شود به مجموعه‌‌ای از افراد مستقل فرو کاست،‌‌ یا روابطشان را یکسره متقارن پنداشت. با این پیش‌‌فرض است که یک چارچوب ارتباطی به کل نظام اجتماعی تعمیم پیدا می‌‌کند. چنین نگرشهایی به ویژه در اقتصاد و سیاست برای ساده‌‌سازی موقعیتها کاربرد دارد، اما پیچیدگی نظامهای اجتماعی بیش از اینهاست و هنگام تحلیل این محور باید به تنوع حالات متفاوت برای ارتباط من و دیگری توجه داشت.

مفهوم بازگشتی[3] بودن ارتباط برای تبیین ارتباط هماهنگ میان خود و دیگری کافی نیست چون «من – دیگری» لومانی یا «کنشگر الف – ب» پارسونزی، سیستم خودارجاعی هستند که رفتارها خود را بر مبنای متغیرهای درونی خودشان تعیین می‌‌کنند و بنابراین ارتباطشان باید در پرتو این پیچیدگیِ افزاینده مورد تحلیل قرار گیرد.

 

 

  1. Double Contingency
  2. Noise
  3. Reciprocity

 

 

ادامه مطلب: گفتار یازدهم: کنش متقابل نمادین

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب