پنجشنبه , آذر 22 1403

يك يادداشت رفتارشناسانه – مردم شناسانه

يك يادداشت رفتارشناسانه – مردم شناسانه

همكار عزيز، آقاى س.م.ش.و.ط.ت؛

براى مشاهده‌‌‌اى كه شرحش را مى‌‌‌خوانيد، هيچ توضيح منطقى و مستدلى در دست نيست، اين را تنها به عنوان يك گزارش بى‌‌طرفانه تلقى كنيد، و در صورتى كه معنايى در رخدادهاى عينى ياد شده يافتيد در نشانى ياد شده در زير نامه با اينجانب تماس بگيريد يا پاسخ‌‌هاى خود را به نشانى دانشگاه مركزى همستگان، دانشكده‌‌‌ مردم‌‌‌شناسى ارسال كنيد، و روى پاكت نامه ذكر بفرماييد كه برسد به دست مدير گروه نژادهاى كيهانى. پيشاپيش از همكارى‌‌‌تان متشكرم.

نمونه موجودى بود از گونه‌‌‌ Homo sapiens از جنس مذكر و به سن 23 سال، كه به سنت قبيله‌‌‌اش لباس پوشيده بود و تكه‌‌‌هايى از پارچه‌‌‌ رنگين را كه توسط نخ‌‌هاى نازكى به هم متصل شده بود را به دور بدنش پيچيده بود. آنچه كه توجه مرا به خود جلب كرد، شكل ويژه‌‌‌ رفتار اين موجود بود.

مشاهده از زمانى آغاز شد كه نمونه‌‌‌ مورد نظر پس از ساعت‌‌ها بى‌‌حركت ماندن در بخشى برجسته و انعطاف‌‌‌پذير از محل زندگى‌‌‌اش، ناگهان علايمى از فعاليت عضلانى را از خود نشان داد. علت اين فعال شدن ناگهانى مى‌‌‌تواند وسيله‌‌‌اى بوده باشد كه در بالاى سر اين موجود نصب شده بود، و به طور ناگهانى صدايى ريز و ملايم را از خود خارج كرد.

نخستين فعاليت عضلانى نمونه پس از آغاز صدا، انقباض عضله‌‌‌ پلك راست بود، بعد اين انقباض به پلك چپ هم تعميم يافت و لرزشى نامحسوس در هر دو پلك آغاز شد.

ترشح بزاق به ويژه از غده‌‌‌ بناگوشى اندكى افزايش يافت، و وقفه‌‌‌اى در حركات كرمى‌‌‌شكل لوله‌‌‌ گوارش مشاهده شد. در نهايت سرعت تپش قلب كمى افزايش يافت و انگشتان سوم و چهارم پاى راست اندكى جمع شدند.

حركت بعدى تا حدودى غير منتظره بود، چون مجموعه‌‌‌اى از عضلات دست و بازو كه به ظاهر هيچ ارتباطى با چشم، قلب، انگشتان پا و لوله‌‌‌ گوارش نداشتند، به كار افتادند و با تنظيم شايسته‌‌‌ تحسينى استخوان‌‌ها و بافت‌‌هاى بازو را حركت دادند.

الگوى حركتى بازو به ظاهرخودكار بود، چرا كه هنوز هيچ اثرى از فعاليت اعصاب حسى در نمونه ديد نمى‌‌‌شد، البته ناحيه‌‌‌ شنوايى قشر مخ پس از آغاز صداى وسيله‌‌‌ نصب شده بر ديوار فعال شده بود، اما اين فعاليت گويا در همان نقطه محدود مانده بود، چرا كه به مناطق ديگر بسط نيافت.

انقباض عضلات دست با ترتيب مشخصى آغاز شد. ابتدا عضله‌‌‌ سه سر سرشانه و دلتوئيدِ پشت منقبض شدند و بعد زنجيره‌‌‌اى بازخوردى از انقباضات تونيك عضلات مخطط بازو آغاز شد كه به كوتاه شدن عضله‌‌‌ ديژيتاليسِ كوچك در كف دست ختم شد.

نتيجه‌‌‌اى كه از اين سيستم حركتى شگفت‌‌‌انگيز حاصل شد، حركت خميده و سريع بازو به سمت بالاى سر، و برخورد بخش انتهايى دست با بخشى برجسته از وسيله‌‌‌ صدا ساز بود. در نتيجه‌‌‌ اين برخورد، صداى توليد شده از بين رفت، و بازو با الگويى تقريبا معكوس از انقاباضات عضلانى دوباره به جاى خود در كناره‌‌‌ بدن نمونه بازگشت.

بعد، براى مدت سه دقيقه و بيست و سه ثانيه هيچ نشانه‌‌‌اى از فعاليت در نمونه ديده نشد، تا اينكه زنجيره‌‌‌ دوم از انقباضات عضلانى آغاز شد. اين بار هم زنجيره‌‌‌اى از عضلات كه بيشتر در مناطق تنه و كمر و پاها متمركز بودند شروع به انقباض كردند.

عضلات دست و گردن هم منقبض شدند و تونوس عضلانى به طور كلى افزايش قابل توجهى را در كل بدن از خود نشان داد.

در نتيجه‌‌‌ اين انقباض‌‌ها، بدن بر محور سر ـ نشيمنگاه چرخيد و با تكيه گاه قرار دادن سطح نرمى كه در زير بدن نمونه وجود داشت، تنه و ستون مهره‌‌‌ها در راستاى عمودى نسبت به زمين قرار گرفت. نمونه به اين ترتيب روى عضلات سرينى بزرگش نشست و با ستون كردن دست راستش بخشى از وزن تنه (حدود) %37را تحمل كرد.

در اين زمان بود كه پلك‌‌ها باز شدند. بلافاصله علايم پردازش اطلاعات نورى در قشر پس سرى مخ مشاهده شد و فعاليت آشكارى در تالاموس نمونه ثبت شد. سرعت تنفس افزايش اندكى يافت (از شانزده دم بر دقيقه به هفده دم بر دقيقه) و تپش قلب هم شديدتر شد. نمونه براى زمانى در حدود پنجاه ثانيه در همين حالت باقى ماند، و بعد به طور كاملا ناگهانى زنجيره‌‌‌ سوم از حركات را آغاز كرد.

اين زنجيره‌‌‌ سوم از همه عجيبتر بود، چون شكل ظاهرى يك ارسال نشانه‌‌‌ معنايى را داشت، اما متأسفانه ما پس از ساعت‌‌ها تلاش پيگيرانه، موفق به واگشايى كدهاى اطلاعاتى آن نشديم.

اين زنجيره‌‌‌ سوم، چند نوع حركت پراكنده را در بر مى‌‌‌گرفت كه در بخش‌‌هاى گوناگون بدن قرار داشتند. پيش از هرچيز، عضلات حلقوى دهانى و زيگوماتيكِ گونه‌‌‌ها منقبض شدند.

به زودى اين انقباض به ساير عضلات چهره هم سرايت كرد و به زودى انقباضى تونيك و ناگهانى را در سطح عضلات چهره‌‌‌اى شاهد بوديم.

استخوان نعلى شكل فك پايين در اثر اين انقباضات حركت كرد و تا بيشترين حد ممكن باز شد. زاويه‌‌‌ برخورد محور فكى/دندانى با محور بينى/پس سرى به حدود 21درجه رسيد و عضله‌‌‌ زبانى هم حركت كرد و در كف دهان گسترده شد. لبها در اثر انقباض شديد عضلات دور دهانى به كنارى كشيده شدند و دندان‌‌هاى نمونه، به ويژه دندان‌‌هاى نيش او نمايان شدند.

همچنين شش دندان جلويى از فك پايين هم نمودار گشتند.

در اين حين انقباضاتى پيگير در عضلات سينه‌‌‌اى بزرگ، دنده‌‌‌اى بيرونى و ديافراگم هم مشاهده شد. در نتيجه هوا با شدت زيادى از مجراى تنفسى خارج شد و صداى بم و پيوسته‌‌‌اى را در برخورد با جعبه‌‌‌ غضروفى حنجره توليد كردند.

شدت اين صدا در حدود 12دسى‌‌‌بل، و بسامدش 1450هرتز بود و به تدريج از شدت آن كاسته، و بر بسامدش افزوده شد.

عضلات كتفى و ذوذنقه‌‌‌اى پشت هم همزمان با اين تظاهرات منقبض شدند و با فشار وارد كردن به سيستم گردش لنف، باعث تخليه‌‌‌ مكشى مخزن پكه در حفره‌‌‌ شكمى شدند.

همزمان، بار ديگر الگويى منظم از حركت عضلات دست مشاهده شد. اين بار هردو دست به شكلى متقارن حركت كردند و به حالت خميده و نيمه جمع شده تا حدود گوش‌‌هاى نمونه بالا آمدند. زاويه‌‌‌ محور ساعد/مچ و محور بازو در حدود 38درجه بود، و زاويه‌‌‌ بازو نسبت به محور ستون فقرات تا 156درجه رسيد.

اين حركات در حدود چهل ثانيه طول كشيد و پس از آن بار ديگر دست‌‌ها منبسط شدند و به حالت آويخته در كنار بدن قرار گرفتند و حالت چهره هم به حالت عادى بازگشت كرد و تنفس هم ريتم عادى خود را از سر گرفت.

ادامه‌‌‌ رفتارهاى نمونه، به دليل انباشت زياد اطلاعاتِ به دست آمده و بى معنا نمودن رفتارها ثبت نشد و ديگر مورد مشاهده قرار نگرفت.

تحليل داده‌‌‌هاى به دست آمده، حدس اوليه‌‌‌ ما در مورد اين كه سومين زنجيره‌‌‌ حركات نوعى روش ارسال پيام بوده و نقش ارتباطى داشته را تأييد كرد، اما دو نكته فرضيه‌‌‌ ياد شده را آسيب‌‌‌پذير مى‌‌‌سازد.

نخست نبودِ موجود ديگرى از نژاد ياد شده در محلى كه اين رفتارها بروز كرده بود، و دوم ناكامى كامل ما براى تفسير مفاهيم و معانىِ نهفته در اين مجموعه حركات.

آناليز داده‌‌‌هاى زمانىِ مربوط به ترتيب رخدادهاى عضلانى، نشان مى‌‌‌دهند كه تقارن و نظم مشخصى در ترتيب بروز اين انقباضات وجود داشته و نمى‌‌‌توان آن را تصادفى و آشوبگونه دانست.

در مورد معناى اين حركات، دو نظريه وجود دارد. پرفسور ل.چ.م. معتقد است كه اين رفتارها نشانگر نوعى نشانه‌‌‌ اقتدارگرايانه براى تعيين قلمرو بوده‌‌‌اند كه به صورت عادى با بسامدهاى مشخص و در فواصل زمانى معلوم ـ در حضور يا غياب فرد ديگرِ هم‌‌گونه ـ به طور مرتب به جا آورده مى‌‌‌شوند تا حريفانِ بالقوه‌‌‌اى را كه احتمال دارد وارد قلمرو فرد شوند را بترسانند.

اين فرضيه بر اين اساس استوار است كه بيشتر افراد گونه‌‌‌ مورد بررسى فازهاى عدم تحرك و قرار گرفتن به حالت افقى را به تنهايى تجربه مى‌‌‌كنند و در اين حالت بقيه‌‌‌ افراد هم گونه از نزديك شدن به آن‌‌ها پرهيز مى‌‌‌كنند. بنابراين منطقى است كه تصور كنيم اين رفتار بى‌‌‌حركت و خاموش، نوعى قلمروگيرى است و ساير رقباى موجود در محيط را از نزديك شدن به فرد مورد نظر باز مى‌‌‌دارد.

براساس مدل پرفسور ل.چ.م، انقباش عضلانى‌‌‌اى كه به آشكار شدن دندان‌‌ها منتهى شد، نوعى رفتار تهديدآميز است و اين فرض با توجه به توليد صداى بم و حركات دست‌‌ها هم تأييد مى‌‌‌شود.

نظريه‌‌‌ ديگر، به اين حقير تعلق دارد، و بر مبناى بررسى فعاليت عصبى نمونه در شرايط عدم فعاليت مبتنى است. بررسى نوارهاى مغزى به دست آمده از ثبت EEG نمونه در شرايط عدم فعاليت، وجود فعاليت‌‌هاى شديد عصبى را در ناحيه‌‌‌ پايه‌‌‌ مغز، هسته‌‌‌ سجافى و جسم آبى‌‌‌رنگ نشان مى‌‌‌دهد.

به نظر مى‌‌‌رسد اين فعاليت نوعى انديشيدن عميق باشد، و با توجه به فلج موقت محور حركتىِ پل مغزى/جسم زانويى/قشر پس سرى، به نظر مى‌‌‌رسد تحرك پايين بدن در اين حالت افقى هم پيامدى از اين انديشيدن عميق باشد. در صورت درست بودن اين مقدمات، سه رشته حركتِ به ظاهر بى‌‌‌ارتباطِ پس از فعال شدن نمونه را مى‌‌‌توان به بيان انديشه‌‌‌هاى منظم شده در زمان عدم فعاليت مربوط دانست.

بر مبناى اين نظريه هريك از اين سه رشته حركت، معناى خاصى را در خود نهفته‌‌‌اند.

حركت دقيق و منظم و منفرد بازو در ابتداى كار، امكان وجود نوعى بيانِ زيبايى‌‌‌شناختى را به ذهن متبادر مى‌‌‌كند.

اگر اين حركت بازو و لمس بخش خاصى از وسيله‌‌‌ توليد كننده‌‌‌ صدا را به عنوان مجموعه كدهاى نشانگر آغاز رفتار بيانگرى در نظر بگيريم، حركت چرخشى مربوط به تغيير وضعيت بدن را مى‌‌‌توانيم به عنوان عمليات استقرار در شرايط مناسب براى ارسال پيام فرض كنيم و سه رشته حركت موازى بعدى ـ حركت فك‌‌ها و چهره، دست‌‌ها و عضلات تنفسى ـ را به عنوان بيان هماهنگ پيام در نظر بگيريم. با توجه به غياب مخاطبى قابل تشخيص، مى‌‌‌توان اين بيانگرى را به رفتارى نيايش گونه يا مناسك‌‌‌آميز مربوط دانست.

درواقع نظريه‌‌‌ من بر اين مبنا استوار است كه افكار عميق و پيچيده‌‌‌ انديشيده شده در زمان عدم‌‌‌تحرك، بايد بلافاصله پس از آغاز مجدد فعاليت بيان شوند.

براى بيانشان بايد نخست نشانه‌‌‌اى مبنى بر آغاز حركات بيانگرى (حركت اوليه‌‌‌ بازو) ارسال شود. بعد بدن در شرايط مناسب ـ عمودى و نشسته ـ قرار گيرد و در نهايت بيان پيام به صورت رشته‌‌‌اى از رفتارها آغاز شود.

با توجه به الگوى حركت چهره، دست‌‌ها و سينه، اين‌‌طور به نظر مى‌‌‌رسد كه موضوع انديشيده شده در اين مورد از نوعى تمِ حماسى برخوردار باشد.

با توجه به همزمانى اين رفتارها با زمان روشن شدن هوا، اين امكان هم وجود دارد كه رفتار ياد شده بيان نوعى مديحه در ستايش صبحگاه باشد. در مورد شعر يا نثر بودن اين شيوه‌‌‌ بيان چيز زيادى نمى‌‌‌توان ابراز كرد.

با توجه به اين كه مشاهده‌‌‌ ياد شده با همكارى بى‌‌‌دريغ شما ممكن شده است، خواهشمنديم نظر خودتان را در مورد محتواى حركاتتان براى ما بنويسيد، تا شايد رمزگان معنايى آن گشوده شود و اختلاف نظر بين اين حقير و پرفسور ل.چ.م پايان يابد.

با تقديم احترام

 

دكتر ف.ك.ر

همكار محترم، پرفسور ف.ك.ر

احتراما به اطلاع مى‌‌‌رسانم كه آن روز صبح كه رفتارم را مشاهده مى‌‌‌كرديد، كار خاصى جز خاموش كردن زنگ ساعت و خميازه كشيدن انجام ندادم. به پيوست گزارش خودم از ثبت رفتارتان را در شامگاه همان روز تقديم مى‌‌‌دارم. مشاهدات انجام گرفته توسط اين جانب و يكى از همكارانم ـ كه مانند خودم از نژاد انسان است ـ مورد تحليل قرار گرفته و دو نظريه درباره‌‌‌ معناى آن پرورده شده است.

نظريه‌‌‌ نخست رفتارهاى مشاهده شده را به نوعى رقص شبيه دانسته و رويكرد دوم آن را نوعى خلسه‌‌‌ ناشى از مصرف دارو مى‌‌‌داند.

خواهشمند است در گشودن رمزگان پيچيده‌‌‌ آن مساعدت لازم را مبذول فرماييد.

با تقديم احترام:

س.م.ش.و.ط.ت

 

 

ادامه مطلب: کابوس

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب