پنجشنبه , آذر 22 1403

آويخت موج آهن بر رخنه‌ى سپرها
خنديد زخم گلگون، بر سينه‌ها و سرها
آنقدر فتنه آشفت، چون و چراى پرسش
كآشوب ساخت بنياد، هنگامه‌ى نظرها
گُردان پارسى را از من ببر پيامى
بى باک تا بتازند، در دشتِ نيشترها
آيينه‌هاى گستاخ، جنگاوران نورَند
نيرنگ مى‌شكستند در عرصه‌ى اثرها
ضحاک ديوخو را جم‌چهرگان شكستند
اين مژده بر، بَريدا؛ بر جنگجوى تنها
ياران راست خو را، زروان نگاه دارد
هم پير و هم جوان‌ها، مادينه‌ها و نرها
فهميدن تقارن، بُن‌مايه ى نبرد است
قطعيت شک است اين، “اما”ترين “اگر”ها

همچنین ببینید

وزن شب

بايد كه عاقبت، گردن كشى فراز، عصيان دهى رواج، تا بشكنى نياز

2 دیدگاه

  1. احمد یوسف پور

    اگر می دانستی جنگ چیست ، این قدر رزمی فکر نمی کردی !

  2. دوست گرامی، احمد یوسف پور
    اگر کمی ژرف تر بنگری و این بیت نگاهی بیندازی

    آنقدر فتنه آشفت، چون و چراى پرسش
    کآشوب ساخت بنیاد، هنگامه‌ى نظرها

    کمی درباره رزم.. و جنگـــ، شاید می توانستی کمی با نگاه دیگری نیز بنگری

    روشن تر بازگویمت؛
    ضحاک دیوخو را جم‌چهرگان شکستند

    و

    فهمیدن تقارن، بُن‌مایه ى نبرد است
    قطعیت شک است این، “اما”ترین “اگر”ها

    اندیشه مان افزون دوست گرامی :)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *