پنجشنبه , آذر 22 1403

بخش سی و ششم: برگردان و زند فصل سی و ششم

بخش سی و ششم: برگردان و زند فصل سی و ششم

گفتار نخست: برگردان فصل سی و ششم

將欲歙之,必固張之;將欲弱之,必固強之;將欲廢之,必固興之;將欲奪之,必固與之。

是謂微明。

柔弱勝剛強。

魚不可脫於淵,國之利器不可以示人。

۳۶.۱: فقط می‌‌‌‌خواهی چروکیده‌‌‌‌اش کنی؟        قطعا باید آن را بِکِشی

فقط می‌‌‌‌خواهی ضعیفش کنی؟         قطعا باید آن را نیرومند کنی

فقط می‌‌‌‌خواهی ویرانش کنی؟         قطعا باید آن را آباد کنی

فقط می‌‌‌‌خواهی غصبش کنی؟         قطعا باید به آن کمک کنی

۳۶.۲: این را روشنایی ناملموس می‌‌‌‌نامند

۳۶.۳: نرم و ناتوان بر سخت و توانمند چیره می‌‌‌‌گردد

۳۶.۴: امکان ندارد ماهی از اعماق بگریزد

پس نشاید که جنگ‌‌‌‌افزارهای تیز دولت را به مردمان نشان داد

فصل سی و ششم چهار بند متمایز دارد. بند نخست، شعری است با چهار بیت که تکرار کلماتی چشمگیر دارد و در هر مصراعش سه تا از چهار کلمه تکراری است:

將欲歙之,         必固張之;

將欲弱之,         必固強之;

將欲廢之,         必固興之;

將欲奪之,         必固與之。

کلمات سازنده‌‌‌‌ی این بیت‌‌‌‌ها چنین‌‌‌‌اند:

將 (جیانگ: به زودی، حتما، به وسیله‌‌‌‌ی، فقط، گرفتن) 欲 (یو: قصد، میل) 歙 (شِه: مکیدن، چروکاندن، نام جایی است در استان آن‌‌‌‌هوئی در شرق چین) 之 (ژِه: داشتن، رفتن)

必 (بی: قطعا، همیشه، اجبار) 固 (گو: سفت، جامد، قوی، محکم، قطعا) 張 (ژآنگ: کشیدن، گشوده، عصبی، گستردن) 之 (ژِه: داشتن، رفتن)

將 (جیانگ: به زودی، حتما، به وسیله‌‌‌‌ی، فقط، گرفتن) 欲 (یو: قصد، میل) 弱 (روئُو: ضعیف،‌‌‌‌ شکننده) 之 (ژِه: داشتن، رفتن)

必 (بی: قطعا، همیشه، اجبار) 固 (گو: سفت، جامد، قوی، محکم، قطعا) 強(چیانگ: نیرومند، برتر) 之 (ژِه: داشتن، رفتن)

將 (جیانگ: به زودی، حتما، به وسیله‌‌‌‌ی، فقط، گرفتن) 欲 (یو: قصد، میل) 廢 (فِی: فرو ریختن (خانه)، طرد، خاتمه، عزل، ویران، آشغال، کشتن) 之 (ژِه: داشتن، رفتن)

必 (بی: قطعا، همیشه، اجبار) 固 (گو: سفت، جامد، قوی، محکم، قطعا) 興(شئینگ: برخاستن، بالیدن، رفاه، محبوبیت، تاسیس کردن، موفق شدن، شاید) 之 (ژِه: داشتن، رفتن)

將 (جیانگ: به زودی، حتما، به وسیله‌‌‌‌ی، فقط، گرفتن) 欲 (یو: قصد، میل) 奪 (دوئُو: غصب کردن، مصادره) 之 (ژِه: داشتن، رفتن)

必 (بی: قطعا، همیشه، اجبار) 固 (گو: سفت، جامد، قوی، محکم، قطعا) 與 (یو: دادن، کمک، پیروی، جنگیدن، برگزیدن) 之 (ژِه: داشتن، رفتن)

یعنی:« فقط می‌‌‌‌خواهی چروکیده‌‌‌‌اش کنی؟         قطعا باید آن را بِکِشی

فقط می‌‌‌‌خواهی ضعیفش کنی؟         قطعا باید آن را نیرومند کنی

فقط می‌‌‌‌خواهی ویرانش کنی؟         قطعا باید آن را آباد کنی

فقط می‌‌‌‌خواهی غصبش کنی؟         قطعا باید به آن کمک کنی»

در نسخه‌‌‌‌ی کهن ما وانگ توئی در بیت سوم به جای «فِی» (فرو ریختن، ویران کردن) و «شینگ» (تاسیس، بنا کردن، آباد ساختن) به ترتیب کلمه‌‌‌‌های «چو» (ترک کردن) و «یو» (سهیم شدن، نزدیکی داشتن) آمده است.[1]

بند دوم یک جمله‌‌‌‌ی کوتاه پنج کلمه‌‌‌‌ایست: 是謂微明

是 (شی: بودن، باشه) 謂 (وِی: گفتن) 微 (وِئی: کوچک، فروتن، افول، ظریف) 明 (مینگ: روشن، شفاف، بینایی، دقیق، فردا)

یعنی: « این را روشنایی ناملموس می‌‌‌‌نامند».

بند سوم هم به همین شکل جمله‌‌‌‌ای کوتاه است: 柔弱勝剛強

柔 (رُو: نرم، ظریف) 弱 (روئُو: ضعیف،‌‌‌‌ شکننده) 勝 (شِنگ: حریف بودن، مقاومت، کاملا) 剛 (گانگ: محکم، سخت، نیرومند) 強 (چیانگ: نیرومند، برتر)

یعنی: « نرم و ناتوان بر سخت و توانمند چیره می‌‌‌‌گردد».

آنگاه به بند پایانی می‌‌‌‌رسیم که از دو جمله‌‌‌‌ی ۶ و ۹ کلمه‌‌‌‌ای تشکیل شده است:

魚 (یو: ماهی) 不 (بو: نه) 可: (کْئو: قید امکان: شاید که…، ممکن است که…) 脫 (توئُو: برهنه شدن، گریختن، حذف کردن، سریع، رها) 於 (یو: در، با، از) 淵 (یوآن: چاه، ژرفنا)

國 (گوئُو: سرزمین، دولت، پایتخت) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 利 (لی: سود، کامیابی، تیز) 器 (چی: ابزار، اندام، استعداد) 不 (بو: نه) 可: (کْئو: قید امکان: شاید که…، ممکن است که…) 以 (ای: پس) 示 (شی: نشان دادن، نمایش) 人 (رِن: مردم، انسان)

یعنی: «امکان ندارد ماهی از اعماق بگریزد/ پس نشاید که جنگ‌‌‌‌افزارهای تیز دولت را به مردمان نشان داد»

گفتار دوم: زند فصل سی و ششم

این فصل و فصل بعدی (۳۷) را اغلب مفسران به هم مربوط دانسته‌‌‌‌اند و هان فِی آن را در چارچوب مکتب قانون‌‌‌‌گرایان شرح داده است. درباره‌‌‌‌ی پیوندهای این گفتمان با مکتب یاد شده جای چون و چرا هست. به همین شکل برداشت برخی از مفسران که این دو فصل را به رزم‌‌‌‌آرایی و شیوه‌‌‌‌ی پیروزی در نبرد مربوط دانسته‌‌‌‌اند، مشکوک می‌‌‌‌نماید. چون «دائو دِه جینگ» اصولا کتاب مقدس کشاورزان است و ارزش‌‌‌‌های طبقه‌‌‌‌ی جنگاور را ستایش نمی‌‌‌‌کند.

اگر در چارچوب پیشنهادی این کتاب به فصل ۳۶ بنگریم، تصویری به کلی متفاوت خواهیم دید. در این بستر، متن به مرزبندی میان جفت‌‌‌‌های متضاد اعتراض دارد و آماج اصلی‌‌‌‌اش منطقِ جداسازی چیزهای مقابل هم است، نه این تقابل‌‌‌‌های خاص و ویژه.

۳۶.۱: فقط می‌‌‌‌خواهی چروکیده‌‌‌‌اش کنی؟         قطعا باید آن را بکشی

فقط می‌‌‌‌خواهی ضعیفش کنی؟         قطعا باید آن را نیرومند کنی

فقط می‌‌‌‌خواهی ویرانش کنی؟         قطعا باید آن را آباد کنی

فقط می‌‌‌‌خواهی غصبش کنی؟         قطعا باید به آن کمک کنی

پس در بند نخست شعری داریم که چهار جم را شامل می‌‌‌‌شود: چروکیدن/ کشیدن، تضعیف/ تقویت، ویرانگری/ آبادسازی، غصب/ یاری. این چهار تا در نگاه اول هیچ ارتباطی به هم ندارند. یعنی مثلا اگر در چارچوب مکتب قانون به داستان بنگریم، غصب کردن و کمک کردن با هم آشتی‌‌‌‌ناپذیر جلوه خواهند کرد. به همین شکل اگر موضوع اصلی تاکتیک‌‌‌‌های جنگی باشد، ارتباطش با چروکیدن و گستردن مبهم باقی می‌‌‌‌ماند.

حدس من آن است که اصل موضوع در اینجا این فعلهای خاص در شرایطی ویژه نیستند. بلکه اصولا به تقابل چیزهای ضد هم مربوط می‌‌‌‌شود. یعنی گفتمانی وجود داشته که می‌‌‌‌گفته چیزهای ضد هم، آشتی‌‌‌‌ناپذیرند، و این شعر در مقام خرده‌‌‌‌گیری بر آن سروده شده است. در دوران تدوین «دائو دِه جینگ» مهمترین دستگاه نظری‌‌‌‌ای که چنین دعوی‌‌‌‌ای داشته، نگرش زرتشتی است که کل مفاهیم را به دو رده‌‌‌‌ی اهورایی و اهریمنی تقسیم می‌‌‌‌کرده و تقابلی همیشگی میان‌‌‌‌شان برقرار می‌‌‌‌کرده است. به ویژه این که ویرانی و آبادی ضد هم هستند و قدرت و ضعف با هم آشتی‌‌‌‌ناپذیرند، به نمودهایی از اندیشه‌‌‌‌ی گاهانی شباهت دارند.

شعر می‌‌‌‌گوید که چیزهای متضاد به هم تبدیل می‌‌‌‌شوند، و این همان است که در همین دوران در قالب اندیشه‌‌‌‌ی یین-یانگ وجود داشته و در قالب متن مهم «ای چینگ» (易經) صورتبندی می‌‌‌‌شده است. این متن و تصویرش از درآمیختگی ضدها بسیار مهم بوده و پیوندی بسیار نزدیک با متون دائویی دارد. سنت‌‌‌‌های گوناگون چینی هم «ای چینگ» را متن مادر خود می‌‌‌‌دانند و آن را با لقب «رهبر همه‌‌‌‌ی کلاسیک‌‌‌‌ها» (چون جینگ ژی شو: 群經之首) مورد اشاره قرار می‌‌‌‌دهند.

«ای چینگ» در اصل متنی جادوگرانه و مربوط به پیشگویی بوده که در قلمرو امیرنشین ژوی غربی (شی ژو: 西周) تدوین شده است. دولت ژوی غربی در حدود ۱۰۴۵ پ.م در شمال شرقی چین شکل گرفت و تا ۷۷۱ پ.م پایید. یعنی از نظر زمانی تقریبا با دوران ایلامی- آشوری نو در ایران زمین مصادف می‌‌‌‌شود. هسته‌‌‌‌ی مرکزی این متن در ابتدا «دگرگونی‌‌‌‌های ژو» (ژو یی: 周易) نامیده می‌‌‌‌شده و پژوهشگران گوناگون دوره‌‌‌‌های زمانی متفاوتی را برای شکل‌‌‌‌گیری آن پیشنهاد کرده‌‌‌‌اند که از قرن دهم تا چهارم پ.م نوسان می‌‌‌‌کند.[2] هرچند طی دهه‌‌‌‌های گذشته توافقی شکل گرفته و تدوین اصلی آن را به دهه‌‌‌‌های پایانی قرن نهم پ.م (همزمان با قدرت گرفتن دولت آشور) مربوط می‌‌‌‌دانند.[3] با این حال پژوهشهای تازه‌‌‌‌تر نشان می‌‌‌‌دهند که متن تا حدود سال ۳۰۰ پ.م یعنی همزمان با «دائو دِه جینگ» نهایی نشده بوده و در این حدود است که به شکل کنونی تدوین می‌‌‌‌شود.[4]

پس آرای مشترک میان این دو متن را می‌‌‌‌توان به مثابه واکنشی یکسان به فرهنگی بیگانه و مهاجم قلمداد کرد، و کوششی درهم‌‌‌‌بافته برای تعریف سنت هان و باورهای چینی در زمینه‌‌‌‌ای که به تدریج نویسا می‌‌‌‌شده است. اگر چیزهای ضد به همدیگر تبدیل شوند، دوقطبی اخلاقی سهمگینی که زرتشت پیشنهاد کرده بود، بی‌‌‌‌اعتبار می‌‌‌‌شود. نگرشی که خیر و شر را در قالب دو نیروی مینویی متضاد جلوه‌‌‌‌گر می‌‌‌‌دانست، و تداومش در سیاست ایرانشهری میان نظم و آشوب، راستی و دروغ، و آبادانی و ویرانی با همین شدت تضاد می‌‌‌‌دید.

بند دوم از زاویه‌‌‌‌ای برداشت ما را درباره‌‌‌‌ی ضدیت این شعر با گفتمان ایرانی تایید می‌‌‌‌کند:

۳۶.۲: این را روشنایی ناملموس می‌‌‌‌نامند

این که اندیشه‌‌‌‌ای خود را با نور و روشنایی همتا بداند، چندان غریب نیست و مثالهایی فراوان در فرهنگهای گوناگون دارد. اما چرا در اینجا از «روشناسی ناملموس» (وِئی مینگ: 微明) سخن به میان آمده است؟ به خصوص که اصولا این دو کلمه با هم تناسبی ندارند. «وِئی» در اصل به معنای افول کردن، غروب کردن، و کم شدن سوی چراغ بوده است و به همین خاطر تعمیمی یافته و فروتنی، حقارت، کوچکی و شبیه اینها را هم نشان می‌‌‌‌دهد. این کلمه در ریشه‌‌‌‌ی پیشاچینی-تبتی‌‌‌‌اش  *mwəjبوده به معنای «ظریف و نحیف». اما چنین صفتی برای اندیشه‌‌‌‌ی دائویی چندان مناسب نمی‌‌‌‌نماید. به خصوص وقتی آن اندیشه به روشنایی تشبیه شده باشد. چون این کلمه کم‌‌‌‌فروغ و کم‌‌‌‌سو بودن را می‌‌‌‌رساند.

حضور این صفت فقط وقتی معنی پیدا می‌‌‌‌کند که دریابیم زرتشت نیز اندیشه‌‌‌‌ی خود را به نور تشبیه می‌‌‌‌کرده و اصولا دستگاه نظری زرتشتی و ادامه‌‌‌‌اش در سیاست ایرانشهری، به تقابل صریح و سرسختانه‌‌‌‌ای میان نور و ظلمت باور دارند. آن سویه‌‌‌‌ی اهورایی که آفریننده‌‌‌‌ی آبادانی و قدرت و شادمانی و دادگری است، با نور یکی است و در مقابلش نیروی اهریمنی‌‌‌‌ای قرار می‌‌‌‌گیرد که همیشه ویرانی و مرگ و بیماری و ضعف و رنج پدید می‌‌‌‌آورد و هرگز این دو قطب با هم یکی نمی‌‌‌‌شوند. اوج آفریده‌‌‌‌های اهورامزدا در اوستا به صورت «روشنایی بی پایان» و «فروغ افول‌‌‌‌ناپذیر» مورد اشاره قرار گرفته، و این همتاست با «سرای روشنایی» (گرودمان) که کهن‌‌‌‌ترین نام برای بهشت است. پس چنین می‌‌‌‌نماید که متن همین صفت را گرفته و واژگونه کرده است. شعر آغازین می‌‌‌‌گوید دو قطب متضاد اتفاقا به هم می‌‌‌‌رسند و با هم متحد می‌‌‌‌شوند، و نام این بینش را هم «فروغ افول‌‌‌‌ یافته» و «روشنایی ناملموس» گذاشته است. بند سوم با دقتی بیشتر منطق این تقابل را نشان می‌‌‌‌دهد:

۳۶.۳: نرم و ناتوان بر سخت و توانمند چیره می‌‌‌‌گردد

بنابراین نه تنها ضدها با هم یکی می‌‌‌‌شوند، که آن سویه‌‌‌‌ی تاریک و ضعیف و فرودست است که در نهایت غلبه پیدا می‌‌‌‌کند. مانند روشنایی ناملموس (آیین دائویی) که در آخر بر روشنایی بی‌‌‌‌افول (کیش زرتشتی) غلبه خواهد یافت. این تعبیر در ضمن شعر آغازین را هم بازتعریف می‌‌‌‌کند. درست است که برای دستیابی به چیزی بد (چروکاندن، ویرانگری، تضعیف، غصب)، باید کنش واژگونه‌‌‌‌اش را ورزید، اما در نهایت همان سویه‌‌‌‌ی تیره و منفی است که بر سمت مثبت چیزه خواهد شد. درست واژگونه‌‌‌‌ی نگرش زرتشتی که می‌‌‌‌گفت درآمیختگی ضدها امری گیتیانه، زودگذر و بیمارگونه است و در نهایت این ضدها از هم جدا می‌‌‌‌شوند و نیروهای مثبت و نیک و نیرومند بر جبهه‌‌‌‌ی مقابل خود چیرگی می‌‌‌‌یابند.

چنان که می‌‌‌‌بینیم، متن تنها زمانی معنای منسجم و کاملی پیدا می‌‌‌‌کند که پادگفتمان بودن‌‌‌‌اش و اقامه شدن‌‌‌‌اش در برابر اندیشه‌‌‌‌ی زرتشتی-ایرانشهری را دریابیم و به رسمیت بشناسیم. این فصل –و بدنه‌‌‌‌ی «دائو دِه جینگ»- اگر چنین نگریسته نشوند، پاره‌‌‌‌هایی گسسته و پر تناقض از زبانزدهایی پیش پا افتاده جلوه خواهند کرد. اما در کنار این قطبِ سازمان دهنده‌‌‌‌ی بیرونی است که منطق درونی متن روشن می‌‌‌‌شود و محور مقابله‌‌‌‌ی متن با معنایی بانفوذ و بیگانه و تهدید کننده نمایان می‌‌‌‌شود.

آخرین بند فصل ۳۶ مبهم است و بحث برانگیز:

۳۶.۴: امکان ندارد ماهی از اعماق بگریزد

پس نشاید که جنگ‌‌‌‌افزارهای تیزِ دولت را به مردمان نشان داد

این جملات را به شکل‌‌‌‌هایی بسیار متفاوت تفسیر کرده‌‌‌‌اند. برخی آن را اندرزی برای سرداران و رزم‌‌‌‌آرایان دانسته‌‌‌‌اند و برخی دیگر به پیام صلح‌‌‌‌جویانه‌‌‌‌ی متن و نکوهش جنگ‌‌‌‌ تاکید کرده‌‌‌‌اند. هریک از این برداشتها تا حدودی درست است و در دوران‌‌‌‌های زمانی گوناگون اعتبار داشته و مورد استفاده‌‌‌‌ی مخاطبان متن قرار گرفته است. تا جایی که بحث‌‌‌‌مان نشان داد، چنین می‌‌‌‌نماید که این بند پایانی نوعی تمثیل برای شرح دادن بحث‌‌‌‌های پیشین بوده باشد، و چون داستان زاینده‌‌‌‌ی تمثیل از یادها رفتن، دریافتن آن دشوار می‌‌‌‌نماید.

 

 

  1. Henricks, 1989: 1062-1063.
  2. Nylan, 2001: 218.
  3. Shaughnessy, 1983: 219; Rutt, 1996: 32–33; Smith, 2012: 22; Knechtges, 2014: 1885.
  4. Shaughnessy, 2014: 282; Smith, 2012: 22.

 

 

ادامه مطلب: بخش سی و هفتم: برگردان و زند فصل سی و هفتم

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب