بخش چهلم: برگردان و زند فصل چهلم
گفتار نخست: برگردان فصل چهلم
反者道之動;弱者道之用。
天下萬物生於有,有生於無。
۴۰.۱: رفتنِ راه، بازگشتن است
کارکرد راه، ضعف است
۴۰.۲: بیشمار چیزهای زیر آسمان از فراوانی زاده شدهاند
فراوانی از هیچ زاده میشود
فصل چهلم از دو بند و چهار جمله تشکیل شده است و یکی از کوتاهترین فصلهای «دائو ده جینگ» است. بند نخست تک بیتی است که هر مصراعش پنج کلمه دارد:
反 (فَن: برعکس، تکرار، شورش، مخالفت، انعکاس) 者 (ژِه: پسوند صفت برتر؛ -تر/ -ترین) 道 (دائو: راه) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 動 (دُنگ: حرکت، جنبیدن، تماس)
弱 (روئُو: ضعیف، شکننده، فرو دست) 者 (ژِه: پسوند صفت برتر؛ -تر/ -ترین) 道 (دائو: راه) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 用 (یُونگ: استفاده کردن، به کار گرفتن، خوردن)
یعنی: «رفتنِ راه، بازگشتن است/ کارکرد راه، ضعف است».
بند دوم هم از دو جمله تشکیل شده:
天 (تیان: آسمان) 下 (شیا: پایین، فروپایه، بعدی) 萬 (وان: بیشمار، ده هزار) 物 (وو: چیز) 生 (شِنّ: بودن، زیستن، زادن، خام) 於 (یو: در، با، از) 有 (یُوو: فراوان، داشتن)
有 (یُوو: فراوان، داشتن) 生 (شِنّ: بودن، زیستن، زادن، خام) 於 (یو: در، با، از) 無 (وو: نه، هیچ)
یعنی: «بیشمار چیزهای زیر آسمان از فراوانی زاده شدهاند/ فراوانی از هیچ زاده میشود»
گفتار دوم: زند فصل چهلم
فصل چهلم نیز یکی از بخشهای نادر «دائو ده جینگ» است که در آن راه (دائو) توصیف شده است. این وصف البته بسیار مختصر است و رمزگونه. تقریبا همهی مترجمان و مفسران جملهی نخست را مبنا گرفتهاند و گفتهاند محور اصلی بحث آن است که راه جنبهای چرخهای دارد و به سوی خود باز میگردد.
۴۰.۱: رفتنِ راه، بازگشتن است
کارکرد راه، ضعف است
در این معنا احتمالا امکان رفتن و بازگشتن در یک راه برای راوی الهامبخش بوده است. یعنی اگر به تجربهی زیستهی مردمان بازگردیم، میبینیم که احتمالا خاستگاه جملهی نخست این مشاهده بوده که راه هرچند مسیری خطی را در دل طبیعت تعیین میکند، اما جهت ندارد. یعنی در آن هم میشود رفت و هم بازگشت، و اغلب در راه روندگان و آیندگان با هم برخورد میکنند، و هر رفتی با برگشتی همراه میشود. به همین خاطر پیوند میان جملهی اول و دوم در این بند برقرار میشود. از دید راوی بازگشتن در راه، از رفتن مهمتر است. به همین خاطر در نهایت هرکس در ارتباط با راه به سر جای اولش باز میگردد. این شاید به روند محور زمان نیز اشاره کند و روند پیر شدن پس از اوج جوانی را نشان دهد که فرد کهنسال را به ضعف و ناتوانی دوران کودکیاش باز میگرداند.
با این حال به نظرم این تعبیر محور اصلی متن نیست و بخش اصلی این فصل، بند دوم است که بر همگرایی هستی و نیستی تاکید میورزد:
۴۰.۲: بیشمار چیزهای زیر آسمان از فراوانی زاده شدهاند
فراوانی از هیچ زاده میشود
این جمله است که جبههی اصلی متن را نشان میدهد. این که چیزهای زیر آسمان از فراوانی و انباشتگی زاده شوند، و خودِ این انباشتگی از تهیا برخاسته باشد، امری تجربی و عینی نیست و گزارهای انتزاعی و شبهفلسفی است که موضعگیری مشخصی را در برابر اندیشهی ایرانی نشان میدهد. اندیشهی زرتشتی بر این نکته تاکید داشت که هستی نیامیخته و پاکیزه است. یعنی چیزهای خیز از خاستگاهی خیر و چیزهای شر از خاستگاهی شر برمیخیزند. به همین ترتیب هستی آفریدگاری مقدس و مثبت دارد و در مقایبل نیستی زادهی اهریمن است. هورمزد هیچ نیستی و منفیای نمیآفریند و همهی مرگها و غیابها و بیماریها و خطاها و دروغها از اهریمن ناشی میشود. در مقابل اهریمن از آفرینش امر مثبت عاجز است و هیچ هستندهای خلق نمیکند. به تعبیر زیبای بندهش، «اهورامزدا با آفریدن هستی و اهریمن با تراشیدن نیستی چیزها را خلق میکنند».
یکی از محورهای مفهومی مهم «دائو ده جینگ»، مخالفت با این اصل فلسفی-اخلاقی است. اندیشهی یین-یانگ که سنت فکری متفاوتی است، اما همزمان و همسایه و همگرا با کیش دائو شکل گرفته، نشان میدهد که در دوران هخامنشی همزمان با انتقال آرای ایرانی به شرق، واکنشی چند شاخه و لایه لایه به آن پدید آمده و فرهنگ چینی در چند جبهه به مخالفت با آن پرداخته است. اندیشهی یین-یانگ که نور و ظلمت یا هستی و نیستی را به هم مربوط میداند و تبدیل مداومشان به همدیگر را تبلیغ میکند، مضمونی همسان با بند دوم این فصل دارد. این بند البته صریحتر با گزارهای اوستایی مخالفت میکند، و آن هم پالودگی اخلاقی وجود است و نیالوده بودن هستی به نیستی.
این تعبیر که «فراوانی/ پُری/ خاستگاه چیزها» از هیچ زاده میشود، در آن دوران تقریبا به این معنا بوده که چیزهای زیر آسمان، یعنی موجودات مستقر در گیتی، آفریدهی اهریمن هستند. با حلاجی این جمله بند نخست رو شفافتر درک میشود. در آنجا هم احتمالا مخالفتی با هدفمند بودن جهان و جهتمند بودن سیر تاریخ را میبینیم. یعنی واژگونهی این گزارهی زرتشتی مورد نظر بوده که تاریخ را سیری انباشتی و یکسویه از رخدادها در مسیر نبردی جاویدان میداند و نقطهی ختمی برایش قایل است که در آن نیکی بر بدی و هستی بر نیستی چیره میشود. روشن است که اگر نگرش چرخهای از زمان را بپذیریم، بر تصویری بدوی و پیشازرتشتی از هستی صحه گذاشتهایم که در جوامع کشاورز قدیمی رواجی عام داشته و طی آن هیچ چیز تغییر چندانی نمیکرده و محور زمان تکرار چرخههایی دقیقا همسان بوده است. در این دنیای دیرینهی هنوز فلسفی نشده که اخلاق در آن ابداع نشده و هورمزد و اهریمن در آن شناسایی نشدهاند، جادهها همیشه دوطرفه است و هستان از نیستان زاده میشوند، بی آن که دغدغهای اخلاقی مخدوش شود، یا ناسازگاری و تناقضی در اندیشهای فلسفی نمایان گردد.
ادامه مطلب: بخش چهل و یکم: برگردان و زند فصل چهل و یکم
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب