بخش پنجاهم: برگردان و زند فصل پنجاهم
گفتار نخست: برگردان فصل پنجاهم
出生入死。
生之徒,十有三;死之徒,十有三;人之生,動之死地,十有三。
夫何故?以其生,生之厚。
蓋聞善攝生者,陸行不遇兕虎,入軍不被甲兵;兕無所投其角,虎無所措其爪,兵無所容其刃。
夫何故?以其無死地。
۵۰.۱: در زندگی برآمدی و به مرگ اندر شدی
۵۰.۲: پیروانی که همراه با حیات میروند از ده تا، سه تا را دارند
پیروانی که همراه با مرگ میروند از ده تا، سه تا را دارند؛
مردمی که همراه حیات میروند،
به سوی جایگاه مرگ حرکت میکنند (آنها هم) از ده تا، سه تا را دارند
۵۰.۳: مرد (میپرسد:) پس چرا اینطور است؟ زیرا آن زندگی، زندگیایست که فراوانی و بزرگی به بار میآورد.
۵۰.۴: (حتما ماجرای) کسانی را شنیدهای که در حفظ زندگیشان مهارت دارند
وقتی به کشتزارها میروند، با ببر و گاومیش رویارو نمیشوند
وقتی به سپاه میپیوندند، زره جنگی نمیپوشند
آن شاخ گاومیش جایی برای پرت کردن پیدا نمیکند
آن چنگال ببر جایی برای پنجه انداختن پیدا نمیکند
آن سلاح جایی برای شمشیر کشیدن پیدا نمیکند
۵۰.۵: (مرد میپرسد:) پس چرا اینطوری است؟
زیرا او جایی برای مردن ندارد.
فصل پنجاهم از پنج بندِ به کلی متفاوت تشکیل یافتهاند که ارتباط مفهومی استواری هم با یکدیگر ندارند. نخستین بند جملهایست چهارکلمهای و ساده:
出 (چو: رفتن، ترک کردن، رخ نمودن) 生 (شِنّ: بودن، زیستن، زادن، خام) 入 (رو: وارد شدن، پیوستن، پذیرفتن، پرداختن، تایید، هجوم) 死 (سْئِه: مردن، نفرین، هراس)
یعنی: « در زندگی برآمدی و به مرگ اندر شدی».
دومین بند شعری است که میتوان به این ترتیب در قالب سه بیت با یک مصراع افزوده و یک کلمهی اضافی در بیت آخر مرتبش کرد. شعری با مصراعهای سه کلمهای که دومياش در هر بیت یکسان و تکراری است:
生之徒, 十有三;
死之徒, 十有三; 人之生,
動之死地, 十有三。
کلمات برسازندهی این بیتها چنیناند:
生 (شِنّ: بودن، زیستن، زادن، خام) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 徒 (تو: پا، سرباز پیاده، پیرو، برهنه، فقط)
十 (شِه: ده) 有 (یُوو: فراوان، داشتن) 三 (سان: سه)
死 (سْئِه: مردن، نفرین، هراس) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 徒 (تو: پا، سرباز پیاده، پیرو، برهنه، فقط)
十 (شِه: ده) 有 (یُوو: فراوان، داشتن) 三 (سان: سه)
人 (رِن: مردم، انسان) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 生 (شِنّ: بودن، زیستن، زادن، خام)
動 (دُنگ: حرکت، جنبیدن، تماس) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 死 (سْئِه: مردن، نفرین، هراس) 地 (دی: زمین، جایگاه)
十 (شِه: ده) 有 (یُوو: فراوان، داشتن) 三 (سان: سه)
یعنی: « پیروانی که همراه با حیات میروند از ده تا، سه تا را دارند
پیروانی که همراه با مرگ میروند از ده تا، سه تا را دارند؛ مردمی که همراه حیات میروند،
به سوی جایگاه مرگ حرکت میکنند (آنها هم) از ده تا، سه تا را دارند».
بند سوم جملهایست به شکل پرسش و پاسخ که آشکارا همچون حاشیهای بر این شعر آمده است:
夫 (فو: مرد، شوهر) 何 (هِه: چی؟ کی؟ چرا؟ کجا؟) 故 (گو: پیر، قدیمی، بنابراین)؟
以 (ای: پس) 其 (چی: او، آن) 生 (شِنّ: بودن، زیستن، زادن، خام)
生 (شِنّ: بودن، زیستن، زادن، خام) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 厚 (هُو: ضخیم، بزرگ، سخاوتمند، غنی، زیاد)
یعنی: «مرد (میپرسد:) پس چرا اینطور است؟/ زیرا آن زندگی/ زندگیایست که فراوانی و بزرگی به بار میآورد».
بند بعدی شعری دیگر است با مصراعهای طولانی شش کلمهای:
蓋聞善攝生者, 陸行不遇兕虎,
入軍不被甲兵; 兕無所投其角,
虎無所措其爪, 兵無所容其刃。
ساختار این شعر به نسبت پیچیده است. وزن و آهنگ آن با تکرار عناصری مثل «وو سوئو» (無所) حاصل آمده، اما به قدر شعرهای دیگر متن از تکرار کلمات برای دسترسی به وزن و قافیه بهره نبرده است. کلمات تشکیل دهندهی این سهبیتی چنیناند:
蓋 (گَی: پوشاندن، پنهانی، به کار گرفتن، مُهر، ساختن، چرند، صدف) 聞 (وِن: شنیدن، بو کشیدن، انتقال یافتن، خبر، مشهور) 善 (شان: خوب، درست، مهربان، مردن) 攝 (شِه: وارد کردن) 生 (شِنّ: بودن، زیستن، زادن، خام) 者 (ژِه: پسوند صفت برتر؛ -تر/ -ترین، صفت فاعلی)
陸 (لو: زمین، کشتزار) 行 (شینگ: رفتن، اجرا کردن، خوب بودن) 不 (بو: نه) 遇 (یو: رویارو شدن، ملاقات) 兕 (سی: کرگدن ماده یا نوعی گاومیش) 虎 (هو: ببر، زورمند)
入 (رو: وارد شدن، پیوستن، پذیرفتن، پرداختن، تایید، هجوم) 軍 (جون: ارتش، سرباز) 不 (بو: نه) 被 (بِی: لحاف، پوشش) 甲 (جیَه: صدف، غلاف، پوشش، ناخن، نخستین) 兵 (بینگ: جنگ، اسلحه، سرباز)
兕 (سی: کرگدن ماده یا نوعی گاومیش) 無 (وو: نه، هیچ) 所 (سوئُو: جا، مکان) 投 (تُو: پرت کردن، انداختن) 其 (چی: او، آن) 角 (جیَئو: شاخ، نوک، زاویه، بازیگر، سهم)
虎 (هو: ببر، زورمند) 無 (وو: نه، هیچ) 所 (سوئُو: جا، مکان) 措 (تْسُو: جای دادن، منصوب کردن، سنجیدن، نقشه ریختن، انجام دادن) 其 (چی: او، آن) 爪 (ژوآ: چنگال، به چنگ آوردن، پا)
兵 (بینگ: جنگ، اسلحه، سرباز) 無 (وو: نه، هیچ) 所 (سوئُو: جا، مکان) 容 (رُنگ: حمل کردن، بخشودن، شکل)
其 (چی: او، آن) 刃 (رِن: چاقو، شمشیر، کشتن)
یعنی: «(حتما ماجرای) کسانی را شنیدهای که در حفظ زندگیشان مهارت دارند
وقتی به کشتزارها میروند، با ببر و گاومیش رویارو نمیشوند
وقتی به سپاه میپیوندند، زره جنگی نمیپوشند
آن شاخ گاومیش جایی برای پرت کردن پیدا نمیکند
آن چنگال ببر جایی برای پنجه انداختن پیدا نمیکند
آن سلاح جایی برای شمشیر کشیدن پیدا نمیکند».
این جملهها پرابهاماند و به زودی دربارهاش مفصل بحث خواهم کرد. فقط این نکته را داشته باشیم که فعل منسوب به شاخ گاومیش «تو» (投) معنای پرتاب کردن و انداختن را میدهد، و میتوان آن را چنین فهمید که گاومیش به کسی شاخ میزند و او را به زمین میاندازد. هرچند این احتمالا افزودهای دیرآیندتر است و معنای اصلی جمله چیز دیگری بوده که در گفتار بعدی شرحش خواهم داد.
آخرین بند هم باز پرسش و پاسخی است دربارهی شعر قبلی:
夫 (فو: مرد، شوهر) 何 (هِه: چی؟ کی؟ چرا؟ کجا؟) 故 (گو: پیر، قدیمی، بنابراین)؟ 以 (ای: پس) 其 (چی: او، آن) 無 (وو: نه، هیچ) 死 (سْئِه: مردن، نفرین، هراس) 地 (دی: زمین)
یعنی: «(مرد میپرسد:) پس چرا اینطوری است؟/ زیرا او جایی برای مردن ندارد».
گفتار دوم: زند فصل پنجاهم
فصل پنجاهم «دائو ده جینگ» به نسبت طولانی است و به موضوع مهمِ مرگ و زندگی میپردازد. این فصل از یک جملهی مقدماتی، دو شعر طولانی و یک پرسش-پاسخ توضیحی در انتهای هر شعر تشکیل یافته است. یعنی میتوان فرض کرد که دو شعر پیشاپیش وجود داشته و ویراستار متن در فاصلهی زمانی بین میانهی عصر هخامنشی تا اوایل دوران اشکانی (زمان نسخههای ما وانگ توئی) آن را در یک فصل کنار هم آورده و آن جملههای توضیحی منثور را بدان افزوده است.
نخستین جمله زیباست و کوبنده و کوتاه: «۵۰.۱: در زندگی برآمدی و به مرگ اندر شدی». این گویی عنوانی یا برچسبی برای مشخص کردن موضوع این فصل بوده که بعدتر به صورت بخشی از متن و بند نخست بدان وارد شده است. اصل متن در هر حال از شعر بند دوم آغاز میشود:
«۵۰.۲: پیروانی که همراه با حیات میروند از ده تا، سه تا را دارند
پیروانی که همراه با مرگ میروند از ده تا، سه تا را دارند؛
مردمی که همراه حیات میروند،
به سوی جایگاه مرگ حرکت میکنند (آنها هم) از ده تا، سه تا را دارند».
این فصل در گذر زمان دستخوش بازنویسیهایی شده، که نمونهاش را به ویژه در شعرها میبینیم. چون مثلا در ابتدای این بند در نسخهی کهن ما وانگ توئی به جای فعل «شِه» (攝) به معنای وارد کردن و حفظ کردن، فعل «چیهْ» را داریم که یعنی چسبیدن و نگه داشتن.[1] بنابراین صورت کهن این جمله به جای «…که در حفظ زندگیشان مهارت دارند»، بوده: ««…که به زندگیشان چسبیدهاند». هرچند این دگرگونی تفاوت مهمی در معنا ایجاد نمیکند.
گرهی اصلی در فهمیدن این شعر، به اصطلاح «شِه یوو سان» (十有三) باز میگردد که همچون مصراعی سه بار در شعر تکرار شده است. این را هنریکز به صورت «سیزده تا دارد» ترجمه کرده،[2] یعنی ده و سه را سر هم خوانده و فعل (یوو: داشتن) را به مصراع قبلی ارجاع داده است. در توضیح این بحث هم پذیرفته که این معنای دقیق عبارت نیست، ولی از «مکالمات» کنفوسیوس گواه آورده که در متون کهن گاهی اعداد را به این شکل مینوشتهاند.[3] چنان که مثلا در این متن چنین جملهای داریم: «در سن پانزده سالی دلم را مشغولِ یادگیری کردم». در این جمله عدد پانزده به صورت «شِه یوو وو» آمده که «پنج از ده» هم معنی میدهد و ساختاری نزدیک به مصراع مورد نظرمان دارد.
چن در مقابل آن را کسری فهمیده و «سه دهم» خوانده و به صورت «یک سوم» ترجمهاش کرده،[4] که دست کم باید گفت تحریف معنای اصلی جمله است. پاشائی به پیروی از مترجمان دیگر «سه از ده» برگردانده[5] که به معنای اصلی جمله نزدیکتر است. خودِ جمله اما به خاطر آن که مصراعی جداست، باید همچون جملهای مستقل خوانده شود و «از ده تا، سه تا را دارند/ دارد» معنی میدهد.
این عبارت به احتمال زیاد نوعی اصطلاح و زبانزد بوده و در بافت فرهنگ آن دوران به چیزی اشاره میکرده که حالا از یاد رفته است. تفسیرهای امروزین دربارهاش چندان پذیرفتنی نیست. قدیمیترین تفسیر از این عبارت که در دست داریم، به اوایل عصر اشکانی و حدود صد سال پس از تدوین متن مربوط میشود. هان فِی تسه در ۲۳۳ پ.م نوشته که منظور عدد سیزده است و بعد بر این مبنا گفته منظور چهار اندام حرکتی (یا چهار مجرای حسی) و نُه حفرهی بدن است، یا شش میل و هفت احساسات را نشان میدهد. برخی از مترجمان معاصر مثل هنریکز همین را در کتاب خود آوردهاند.[6] تفسیری که آشکارا نادرست است، چون در این حالت به جای عدد سه و ده میبایست عدد نُه-چهار یا هفت-شش تکرار میشد و اتفاقا ساختار وزنی شعر را هم لطمه نمیزد. اصولا این جور فهرست کردن اندامها و قوای نفسانی در فرهنگ چینی دیرآیندتر است و زیر نفوذ آرای ایرانی به ویژه دین بودایی شکل گرفته، که در دوران ها فی تسه تازه به چین راه یافته بود و چنین نوع خوانشی را به مد روز بدل میکرد.
تعبیر «سه از ده داشتن» که معنی اصلی متن است، با این حال نامفهوم مینماید. بیشتر مفسران چینی که این ترجمه را آوردهاند، از وانگ بی پیروی کردهاند و آن را همچون یک سوم در نظر گرفته و گفتهاند به مراحل سهگانهی زندگی انسانها اشاره میکند. در جوانی مردم «پیرو زندگی» هستند و در پیری «پیرو مرگ» و در میانسالی هم وضعیتی بینابینی دارند. این تفسیر به بندی از فصل ۷۶ هم ارجاع میدهد که میگوید چیزهای سخت و محکم پیروان مرگ هستند و چیزهای نرم و لطیف پیروان زندگی.[7] ما ایراد این تفسیر هم آن است که با عدد سه همخوانی ندارد. در اینجا دوقطبیای داریم که به جوانی/ پیری و نرمی/ سختی مربوط میشود و اینها را با زندگی/ مرگ مربوط میکند. یعنی متن به دو چیز و دو مرحله اشاره میکند و نه سهتا، و سومی را انگار مفسران در میانهاش تراشیدهاند تا معنایی برای جمله دست و پا کنند. وینگ تْسیت چان شاید برای غلبه بر این مشکل مصراعها را سر هم خوانده: «از دهتا، سهتایشان از مرگ/ زندگی پیروی میکنند». منظورش هم آن است که یک سوم مردم در هر لحظه پیر یا جوان یا میانسال هستند.[8]
حقیقت آن است که معنای این عبارت درست معلوم نیست. به هر روی به نظرم روشن میرسد که این تفسیرها دلبخواه و نادرست هستند و مضمونهایی بیربط به متن و اغلب بسیار دیرآیندتر را وارد معنای جملات میکنند. آنچه که روشن است، «سه از ده داشتن» ویژگی مشترک جانداران دانسته شده است. چه آنها که از مرگ دور هستند و چه آنها که نزدیکاند. اما در پاسخ به این که دقیقا ده چیست و داشتن سهتا از میانهاش به کدام معناست؟ باید بگوییم: نمیدانیم.
مضمون اصلی این شعر آن است که افراد دور و نزدیک به مرگ، از این نظر همسان هستند که در نهایت خواهند مرد. یعنی آنان که پیروان راه زندگی یا راه مرگ هستند، در نهایت سرنوشتی یکسان دارند و به سوی جایگاه مرگ حرکت میکنند. این تعبیر «جایگاه مرگ» (سْئِه دی: 死地) تنها در همین شعر دو بار تکرار شده و در جملهی توضیحی پایانی فصل هم باز آمده است. آن را پاشائی با عبارت «زخمگاه» برابر شمرده و به اشارههای جنگی و مرگِ برخاسته از شمشیر و شاخ و چنگال در بندهای بعدی اشاره دارد. اما این تعبیر نه در شعر دوم، که در شعر اولی آمده و بنابراین احتمالا مفهومی عامتر را میرسانده است. بهتر است آن را به سادگی «وضعیت میرایی» یا «اقلیمِ نیستی و فنا» بفهمیم، و معنای شعر اول و دوم را از هم جدا کنیم، چون دو متن مستقل هستند.
این نکته که هان فِی تسه در زمانی چنین قدیمی دربارهی این عبارتها ابهام داشته، نشان میدهد که احتمالا با شعری بسیار قدیمی سر و کار داریم که در حال و هوایی متفاوت با مضمون اصلی «دائو ده جینگ» سروده شده و بعدتر به خدمتِ این متن در آمده است. این را از اینجا هم میتوان دریافت که ویراستار خود را ناگزیر میدیده در پایان شعر با پرسش و پاسخی معنای آن را از دید خود تصریح کند:
«۵۰.۳: مرد (میپرسد:) پس چرا اینطور است؟ زیرا آن زندگی، زندگیایست که فراوانی و بزرگی به بار میآورد».
در ترجمهی این عبارت معمولا فاعل جمله یعنی «فو» را حذف کردهاند و به سادگی نوشتهاند: «چرا؟»،[9] یا «حالا چرا اینطوره؟».[10] در حالی که آمدن این فاعل و تکرار شدناش در پایان هردو شعر معنادار است. اینجا «فو» (مرد، شوهر) مخاطب شعر است. مردی که شعر را میشنود، خود دستخوش ابهام میشود و از معنای آن میپرسد. یعنی مسئلهی جملهی پرسشی اول، روابط علی حاکم بر شعر نیست، بلکه این سوالی ساده است که مخاطبی عام با شنیدن شعر مطرح میکند و منظور از جملهها را میپرسد.
پاسخی که به او داده شده (以其生,生之厚) جای توجه دارد. این دو جمله در وزن و قالب همان شعر مطرح شدهاند و روی هم رفته تک بیتی ساده میسازند. این دو جمله را به شکلهای گوناگون خواندهاند و دلیلش هم آن است که در نسخههای گوناگون کلماتی را کم و زیاد دارد. چِن خوانده «به خاطرِ فعالیت شدیدِ تولید زندگی» و هنریکز برگردانده «برای این که زندگی را همچون زندگی در نظر میگیرند».[11] پاشائی که اصلا بخش پرسشی را ترجمه نکرده هم چنین آورده که «از آن رو که به آن تشنهاند».[12]
این ترجمههای واگرا تا حدودی از آنجا ناشی شده که معنای صریح و روشن این دو جمله از دید مترجمان و مفسران ناپذیرفتنی بوده است. این دو جمله همان معنیای را میرسانند که ترجمه کردیم: «زیرا آن زندگی، زندگیایست که فراوانی و بزرگی به بار میآورد». اما چرا باید این جمله در پاسخ به ضرورت مرگ مطرح شود؟ گویا بدان دلیل که نویسنده با مضمون این عبارت مخالفتی داشته است. توجه داشته باشیم که شعر تهی از دلالتهای مرسومی است که در موضعگیریهای سیاسی و اخلاقی متن میبینیم. به همین خاطر شعری خنثا و کهن به نظر میرسد. راوی اما آن را به کار گرفته تا موضع خود را تثبیت کند و با گواه گرفتن از سخنی کهن مخالفتش با فرهنگ مهاجم بیگانگان غربی را به کرسی بنشاند. از اینروست که این جمله را بدان افزوده و اینجاست که موضع او نمایان میشود. زندگیای که در پی عظمت باشد، از دید او نکوهیده است. فراوانی و بزرگی، یعنی پری چیرهگر بر تهیا و بزرگی برخاسته از کردارهای انتخابی من، ارکان نظام اخلاقی زرتشتی و سیاست ایرانشهری هستند و اینها از دید راوی نکوهیدهاند. از این رو شعری را در ضرورت مرگ آورده و کل این تلاشها را در ارجاع بدان پوچ و بیهوده دانسته است.
در بند بعدی شعری دیگر آمده که گویی برای تثبیت این پاسخ شاهد گرفته شده است:
«۵۰.۴: (حتما ماجرای) کسانی را شنیدهای که در حفظ زندگیشان مهارت دارند
وقتی به کشتزارها میروند، با ببر و گاومیش رویارو نمیشوند
وقتی به سپاه میپیوندند، زره جنگی نمیپوشند
آن شاخ گاومیش جایی برای پرت کردن پیدا نمیکند
آن چنگال ببر جایی برای پنجه انداختن پیدا نمیکند
آن سلاح جایی برای شمشیر کشیدن پیدا نمیکند».
کلمهی ابهام برانگیز در این بندها «سی» (兕) است که هم گاومیش و گاو وحشی معنی میدهد و هم کرگدن. بیشتر مترجمان معاصر آن را به کرگدن برگرداندهاند، شاید چون صحنهی حملهی کرگدن به انسان جالبتر و حماسیتر به نظر میرسد. اما برای تعیین معنای این نشانه در متن، باید بپرسیم که معنای قدیمی و اصلی «سی» چی بوده است، چون ممکن است در دلالت عامِ «جانور بزرگ شاخدار» از گاومیش به کرگدن یا برعکس تعمیم یافته باشد.
این نشانه برای نخستین بار در استخوانهای پیشگویی دوران شانگ پدیدار میشود. در آن هنگام نشانهاش آشکارا به گاومیش شبیه است و نه کرگدن:
این نشانه در دوران شانگ (حدود ۱۲۰۰ پ.م) که خط چینی تازه در قالب نمادهای اندیشهنگار شکل میگیرد، صورتی ثابت و یکدست نداشته و در هر استخوانی به شکلی ترسیم شده است. با این حال با مقایسهشان (مثلا در چند نمونهی بالایی) روشن میشود که با جانوری چهارپا با دم بلند و پوزهی بزرگ و شاخهایی بزرگ و به عقب برگشته سر و کار داریم، و این گاومیش است، نه کرگدن.
در ثبتهای بعدی این نشانه نیز همین را به تکرار میبینیم. در مهرهای کوچک نیمهی اول هزارهی اول پ.م، چنین نشانههایی برای «سی» داریم:
در خط چینی باستان که همزمان با شکلگیری متن رایج بوده نیز نمادهایی داریم که آشکارا به گاومیش اشاره دارد، یعنی شاخهایی جفت و هماندازه و دمی بلند را نشان میدهند، که در کرگدن دیده نمیشود:
علاوه بر این شاهدی دیرآیندتر هم در دست داریم که نشان میدهد رمزگذاری گاومیش زودتر از کرگدن در چین انجام پذیرفته، و این زمان تدوین کتاب مورد نظرمان را هم پوشش میدهد. در یکی از کهنترین لغتنامههای چینی (شوئووِن جیِهزی: 說文解字، یعنی: بحث دربارهی نوشتن و توضیح نشانهها) که در اوایل قرن دوم میلادی نوشته شده، هردو نشانهی مربوط به کرگدن (سی/ 兕 و شی/ 犀) بر اساس گاومیش توضیح داده شدهاند. این کتاب بعد از «اِریا» (爾雅) که در فاصلهی قرن سوم تا اول پ.م نوشته شده، قدیمیترین واژهنامهی چینی است و اولین متنی است که نشانهها را توضیح میدهد و رابطهشان را با هم شرح میدهد.
این متن دربارهی «سی» میگوید که «شبیه گاومیش است و تیرهرنگ» و دربارهی «شی» میگوید «گاومیشی است که در مرزهای جنوبی یافت میشود و شاخی روی دماغ و شاخی دیگر روی پیشانیاش دارد و شبیه به خوک است».[13] بنابراین با آن که کرگدن در اقلیم چین وجود داشته و بومی بوده، در مناطق دوردست و غیرمتمدن بیشتر دیده میشده و در متون ادبی آن را بر اساس گاومیش توصیف میکردهاند. بر این مبنا در این فصل کلمهی «سی» را باید به گاومیش برگرداند، چون احتمالا در ابتدای کار این نشانه همین جانور را نشان میداده و بعدتر مفهومش به کرگدن هم تعمیم یافته است.
این که کدامیک از این دو جانور را ترجیح دهیم، از این رو اهمیت دارد که رفتار جنگی این دو به کلی متفاوت است. کرگدن جانوری به نسبت مهاجم است که با دویدن و کوفتن سر خود به هدف میجنگد، و بنابراین به سلاحهای پرتابی مثل تیر و نیزه شباهت پیدا میکند. در مقابل گاومیش جانوری است آرام و نرمخو که تنها وقتی تهدید شود واکنش تند نشان میدهد و آن هم از جنس ایستادن و با شاخ زدن است. یعنی بیشتر به شمشیر زدن شباهت دارد. به این ترتیب مضمون اصلی این شعر کشمکش کردن و ضربه زدن جستجوگرانه از نزدیک است، که هم دربارهی چنگال ببر و هم شاخ گاومیش و هم شمشیر/ چاقو میبینیم، و این متفاوت است با حملهی سرراست و کور جانورانی مثل کرگدن یا گراز که از دور برای هدفشان خیز برمیدارند.
دومین نکتهای که برای فهم این شعر اهمیت دارد، توجه به شکل کهن و اصلی متن است. در این جملهها هم روایتهای قدیمی و متن استانده تفاوتهایی دارند. در نسخههای قدیمی ما وانگ توئی به جای «لو» (زمین، کشتزار)، «لینگ» آمده که یعنی «تپهها» و بر همین مبنا برخی این جمله را به این شکل برگرداندهاند که معنای بهتری هم میدهد، چون ببر و گاومیش وحشی در محیط وحشی تپهها یافت میشوند و نه در کشتزار. یا در همین جمله در متون ما وانگ توئی فعل «پی» است که یعنی «دوری گزیدن و پرهیز کردن»، به جای «یو» در نسخهی استانده که یعنی «برخورد کردن و رویارو شدن».[14] باز در اینجا این فعل درستتر مینماید، چون در باقی متن بحث از جسور بودن در میان است و نه گریختن از خطر. همچنین در جملهی بعدی در این نسخههای کهن به جای فعل «تو» (پرت کردن) فعل «چوای» (جُستن) را داریم که معنادارتر است.[15] تفسیر این شعر را باید با توجه به این تغییرها به دست داد، هرچند من در ترجمهام به نسخهی کلاسیک وفادار ماندهام.
اگر متن را بر اساس آنچه که گفتیم بازنویسی کنیم، به چنین جملاتی میرسیم:
«۵۰.۴: (حتما ماجرای) کسانی را شنیدهای که به زندگیشان میچسبند
وقتی به تپهها میروند، از ببر و گاومیش پرهیز نمیکنند
وقتی به سپاه میپیوندند، زره جنگی نمیپوشند
آن شاخ گاومیش جایی که میجوید را پیدا نمیکند
آن چنگال ببر جایی برای پنجه انداختن پیدا نمیکند
آن سلاح جایی برای شمشیر کشیدن پیدا نمیکند».
به این شکل منظور شعر روشن میشود. تنها کسی در زندگی غوطهور است و به زندگیاش چسبیده و آن را پاس میدارد، که از رویارویی با مرگ نترسد. او کسی است که از درگیری با جانوران وحشی نمیهراسد و در میدان نبرد خود را پشت سپر و زره پنهان نمیکند. اتفاقا چنین کسی از مرگ دورتر است، چون چالاک و آماده با خطر رویاروی میشود و آن «مرگجای» او که نقطهی آسیب و رخنهگاهِ لطمه است، دور از دسترس نیروهای مهاجم قرار دارد.
جملهی بعدی هم باز با تکرار همان قالب پیشین، همین نکته را تصریح میکند و نشان میدهد که خوانشمان از متن درست بوده است:
«۵۰.۵: (مرد میپرسد:) پس چرا اینطوری است؟ زیرا او جایی برای مردن ندارد».
یا به عبارت دیگر، به این دلیل چنین است که «مرگجای» و نقطهی تاثیر آسیب بر فرد با جسارت و آمادگیاش پنهان شده و از میان رفته است.
- Henricks, 1989: 196. ↑
- Henricks, 1989: 194. ↑
- Henricks, 1989: 200. ↑
- Chen, 1989: 173. ↑
- پاشائی، ۱۳۷۱: ۴۳۰. ↑
- Henricks, 1989: 197. ↑
- Chen, 1989: 173. ↑
- Henricks, 1989: 197-198. ↑
- Chen, 1989: 173-174. ↑
- Henricks, 1989: 195-196. ↑
- Henricks, 1989: 195. ↑
- پاشائی، ۱۳۷۱: ۴۳۰. ↑
- Boltz, 1993. ↑
- Henricks, 1989: 196. ↑
- Henricks, 1989: 197. ↑
ادامه مطلب: بخش پنجاه و یکم: برگردان و زند فصل پنجاه و یکم
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب