بخش پنجاه و سوم: برگردان و زند فصل پنجاه و سوم
گفتار نخست: برگردان فصل پنجاه و سوم
使我介然有知,行於大道,唯施是畏。
大道甚夷,而民好徑。
朝甚除,田甚蕪,倉甚虛;服文綵,帶利劍,厭飲食,財貨有餘;是謂盜夸。
非道也哉!
۵۳.۱: بر من رواست که دانشی چنین خُرد و پا در هوا داشته باشم
تا با آن حق شاهراه را ادا کنم (آن را بپیمایم و اجرا کنم)
فقط اینطوری از گسترش یافتن (دانایی) میترسم.
۵۳.۲: راه بزرگ بسیار وحشی است
اما رعیت مسیر فروکوفته (را میپسندند)
۵۳.۳: بامدادان به شدت خلوت است
کشتزارها فقط شلغم (بار میدهند)
انبار غله به شدت خالی است
۵۳.۴: جامهی آنان که خالکوبی دارند، از ابریشم رنگارنگ است
کمربندشان کامیاب از شمشیری (که بدان آویخته شده)
سیر و راضی از خوراک و آشامیدنی
ثروت و کالاهایشان از اندازه بیرون است
به آنها میگویند: راهزنان آراسته
۵۳.۵: راه اینطوری نیست!
فصل پنجاه و سوم از سه بند ناهمسان تشکیل یافته است. بند نخست سه جمله است با این نشانهها:
使 (شی: نظم، ساختن، روا دانستن، برخوردار شدن) 我 (ووآ: مرا، مال من، ما را، کشتن، تعصب) 介 (جیِه: در میان، اتصال، کمک کردن، آویزان، وابستگی، استوار، صدف) 然 (رَن: سوزاندن، به این شکل، اما، درست) 有 (یُوو: فراوان، داشتن) 知 (تْسی: دانش، آموزاندن)
行 (شینگ: رفتن، اجرا کردن، خوب بودن) 於 (یو: در، با، از) 大 (دا: بزرگ، عظیم، بالغ، پدر) 道 (دائو: راه)
唯 (وِئی: فقط، چون، گرچه) 施 (شی: گستردن، برافراشتن، به کار گرفتن، آموزاندن، محکوم کردن) 是 (شی: بودن، باشه) 畏 (وِی: ترس)
در این جملات «جیِه» را همهی مترجمان به «خرده ریز، اندک، کوچک» برگرداندهاند و آن را اصطلاحی دانستهاند. پس معنای متن میشود «بر من رواست که دانشی چنین خُرد و پا در هوا داشته باشم/ تا با آن حق شاهراه را ادا کنم (آن را بپیمایم و اجرا کنم)/ فقط اینطوری از گسترش یافتن (دانایی) میترسم». این برگردان البته با آنچه مرسوم است، تفاوت دارد، که شرحش در گفتار بعدی خواهد آمد.
بند بعدی هم دو جملهی چهارکلمهای دارد:
大 (دا: بزرگ، عظیم، بالغ، پدر) 道 (دائو: راه) 甚 (شِن: جدی، وخیم، افراطی) 夷 (یی: وحشی، بیگانه، با خاک یکسان کردن، شاد، همنسل)
而 (اِر: و، آنگاه، اما) 民 (مین: مردم، شخص) 好 (هاو: خوب، مهربان، آماده، شایسته) 徑 (جینگ: مسیر، مستقیم)
یعنی: «راه بزرگ بسیار وحشی است/ اما رعیت مسیر فروکوفته (را میپسندند)».
این دو جمله را تقریبا همه به این صورت ترجمه کردهاند که: «راه بزرگ بس هموار است/ اما مردم کورهراهها را میپسندند». اما این برگردان دقیق و درستی از نشانهها نیست. «شِن یی» یعنی چیزی که به شدت و به نحوی افراطی وحشی و بیگانه باشد. آن را میشود به صورت «چیزی که شدیدا با خاک یکسان شده» هم فهمید، اما معنای اصلی این ترکیب نیست و صفت عجیب و غریبی برای راه محسوب میشود. در جملهی دوم تغییری داریم که این خوانش مرسوم را مشکوکتر میسازد. در نسخهی کلاسیک «مین» را داریم که یعنی رعیت و مردم فروپایهی غیراشرافی. اما در نسخههای این کتاب که در عصر تانگ نوشته شدهاند، به جای این نشانه «جِن» را داریم که به امیران و شاهان بیگانه و غیرچینی اشاره میکند. بنابراین دست کم سنتی وجود داشته که راه بزرگ را بیگانه و مربوط به قلمروهای بیرونی میدانسته است.
بند سوم متنی است طولانی با ساختار پیچیده:
朝甚除,
田甚蕪,
倉甚虛;
این بند با شعری سه مصراعی آغاز میشود:
朝 (ژائو: روز، صبح، صبحانه، فعال، لحظه) 甚 (شِن: جدی، وخیم، افراطی) 除 (چو: طرد کردن، بیرون انداختن، خلع)
田 (تیَن: کشتزار) 甚 (شِن: جدی، وخیم، افراطی) 蕪 (وو: شلغم)
倉 (تْسانگ: سیلو، انبار غله) 甚 (شِن: جدی، وخیم، افراطی) 虛 (شو: خالی، پوک، باطل)
یعنی: «بامدادان به شدت خلوت است/ کشتزارها فقط شلغم (بار میدهند)/ انبار غله به شدت خالی است». این بخش را به نظرم باید جدا کرد و در بندی جداگانه گنجاند. چون به کلی با ادامهی متن تفاوت دارد. بعدش سه جملهی چهار کلمهای و دو جملهی پنج کلمهای پیاپی داریم که تقریبا ارتباطی با سه مصراع پیشین ندارد. از این رو آن را جدا میکنم و همچون بندی مستقل تعریفش میکنم:
服文綵, 帶利劍,厭飲食,
財貨有餘; 是謂盜夸。
服 (فو: لباس، پوشیدن، صرف کردن، پذیرش) 文 (وِن: خالکوبی، نشانهگذاری، خط، متن) 綵 (تْسَی: ابریشم رنگارنگ، آرایهی رنگارنگ)
帶 (دَی: کمربند، نوار، ناحیه، جایی بردن) 利 (لی: سود، کامیابی، تیز) 劍 (جیَن: شمشیر، چاقو)
厭 (یَن: ارضا شدن، متنفر بودن) 飲 (یین: نوشیدن، مهمانی رفتن، بلعیدن، خوراک، نوشابه) 食 (شی: خوردن، نوشیدن)
財 (تْسای: پول، ثروت) 貨 (هوئُو: کالا، چیز) 有 (یُوو: فراوان، داشتن) 餘 (یو: باقیمانده، بیش از، طول، نمک)
是 (شی: بودن، باشه) 謂 (وِی: گفتن) 盜 (دَئو: دزدیدن، راهزن) 夸 (کوآ: پرتجمل، خوشقیافه)
یعنی: « جامهی آنان که خالکوبی دارند، از ابریشم رنگارنگ است
کمربندشان کامیاب از شمشیری (که بدان آویخته شده)
سیر و راضی از خوراک و آشامیدنی
ثروت و کالاهایشان از اندازه بیرون است
به آنها میگویند: راهزنان آراسته».
در نسخهی پیشتاز ما وانگ توئی نشانهی مربوط به «نوشیدنی» غایب است و بنابراین تنها از «سیر و انباشته از خوراک» بودن اشاره رفته است.[1]
در ادامهی این بخش، پس از نشانهای که ختم یک بند را نشان میدهد، یک تک جملهی چهار کلمهای داریم که احتمالا کاتبی در زمانی دیرآیندتر به صورت حاشیهنویسی در پایان این فصل نوشته و بعدتر وارد متن شده است. کلمات این جمله چنیناند:
非 (فِی: قید نفی: نه، نیست) 道 (دائو: راه) 也 (یِئِه: نیز، همچنین، آنطور) 哉 (زای: علامت تعجب و تاکید در جمله)!
یعنی: «راه اینطوری نیست!»
معنای آن هم روشن است. یعنی این شیوهای که در بند پیشین شرح داده شده و پرزرق و برق به نظر میرسد، با پیمودن راه مقدس تضاد دارد.
گفتار دوم: زند فصل پنجاه و سوم
فصل پنجاه و سوم از بخشهای مهم کتاب است که موضعگیری ضد ایرانی متن را به روشنی نشان میدهد، و با این حال جالب است که به شکلی کاملا دیگرگونه و نابسنده فهم و تفسیر شده است. این فصل موضعگیری خصمانهی «دائو ده جینگ» در برابر بازرگانی و دانایی را تکرار میکند، و این بار آن را به کسانی نسیت میدهد که به احتمال زیاد بازرگانان آریایی هستند.
بند نخست معنایی مبهم دارد. مترجمان گوناگون این بند را متفاوت فهمیدهاند. پاشائی به پیروی از هنریکز[2] چنین برگردانده: «خود اگر اندکی آگاهی میداشتم، و به راه بزرگ میرفتم، میبایست بیم آنم باشد که به بیراهه افتم».[3] چن مفهوم را بسیار ساده کرده: «اگر دانشی اندک در این مورد داشتم تا راه بزرگ را بپیمایم، از این میترسیدم:».[4] لگ نوشته: «اگر ناگاه مشهور (و به مقامی) منصوب میشدم تا بر اساس راه ادارهاش کنم، از آنچه میبایست بسی بترسم، خودنماییست».
برای این که تصویری دقیقتر به دست آوریم، نیکوست اگر یک بار دیگر به نشانههای برسازندهی این جمله بنگریم:
使 (شی: نظم، ساختن، روا دانستن، برخوردار شدن) 我 (ووآ: مرا، مال من، ما را، کشتن، تعصب) 介 (جیِه: در میان، اتصال، کمک کردن، آویزان، وابستگی، استوار، صدف) 然 (رَن: سوزاندن، به این شکل، اما، درست) 有 (یُوو: فراوان، داشتن) 知 (تْسی: دانش، آموزاندن)
行 (شینگ: رفتن، اجرا کردن، خوب بودن) 於 (یو: در، با، از) 大 (دا: بزرگ، عظیم، بالغ، پدر) 道 (دائو: راه)
唯 (وِئی: فقط، چون، گرچه) 施 (شی: گستردن، برافراشتن، به کار گرفتن، آموزاندن، محکوم کردن) 是 (شی: بودن، باشه) 畏 (وِی: ترس)
توجه داشته باشید که با توجه به چند معنایی بودن علایم جملهی اول، «اگر از دانشی اندک برخوردار میبودم» تنها یکی از خوانشهای ممکن از آن است. در واقع اصولا نشانهای در کار نیست که جمله شرطی باشد. ترجمهای دقیقتر چنین است: «برایم شایسته است/ بر من رواست که دانشی داشته باشم اینسان اندک و پا در هوا». یعنی به احتمال زیاد «شی» (使) در ابتدای جمله روا بودن و منطبق بر نظم و قاعده بودن را نشان میدهد، و «یوو» (有) فعل اصلی جمله است که «داشتن» را میرساند. در عین حال ایهامی هم در کار است. چون «شی» هم برخوردار بودن را میرساند و در ضمن «یوو» عبارتی رایج برای اشاره به پُری و فراوانی در متن است. با توجه به این دوپهلو بودن کلمات، «جیه» (介) قاعدتا صفتی است برای دانشِ من، و به آویزان، وابسته و خُرد بودناش (همچون صدف) اشاره میکند. «رَن» (然) هم حرف ربط است. یعنی قاعده چنین است و سزاوار است که من دانشی داشته باشم، که نه توپُر و فراوان، بلکه خُرد و آویزان است.
دومین جمله میگوید که من با این دانش، میتوانم راهِ بزرگ را اجرا کنم و تحقق بخشم. «شی» (於) نشانهایست مبنی بر این که کل جملهی پیشین ضامن فعل کنونی یعنی «شینگ» (行) است که یعنی اجرا کردن و پیمودن و تحقق بخشیدن. آنچه که قرار است تحقق پیدا کند، راه بزرگ (دا دائو) است، که معنای شاهراه را هم میدهد. اما تهدیدی در این میان وجود دارد که هراسانگیز است. سومین جمله به این موضوع اشاره میکند و میگوید من فقط از این میترسم که چیزی گسترده و برافراشته شود (شی: 施). اما چیست که برافراشته و گسترده شدناش خطرناک است؟ حدسم آن است که آن چیز، خودِ دانایی باشد. چون یک معنای «شی» آموزاندن است و با «تْسی» (知) در جملهی اول مترادف است.
پس ترجمهی بند نخست چنین میشود:
۵۳.۱: بر من رواست که دانشی چنین خُرد و پا در هوا داشته باشم
تا با آن حق شاهراه را ادا کنم (آن را بپیمایم و اجرا کنم)
فقط اینطوری از گسترش یافتن (دانایی) میترسم.
این بند به روشنی در امتداد مخالفت «دائو ده جینگ» با دانایی قرار میگیرد. اما این مخالفت در فصل ۵۳ با عناصر دیگری پیوند میخورد و سیمایی دقیق و روشن از هویت «دیگریِ تهدید کننده» در متن را توصیف میکند، که با چینیهای هان سنخیتی ندارد و به روشنی با آریاییهای غربی همخوان است.
کلمهی کلیدی در این بند «دا دائو» (大道) است که اغلب «راهِ بزرگ» ترجمه شده، اما شاهراه هم معنی میدهد. این تعبیر دوم مهم است، چون کاروانهای بازرگانی در شاهراهها حرکت میکردهاند و مردم عادی در کورهراههای محلی. تقابلی میان این دو در متن دیده میشود و چه بسا که شاهراه در برخی از موارد -از جمله در این فصل- با بازرگانان آریایی مربوط باشد و نه رعیت چینی. در کل این ترکیب چهار بار در «دائو ده جینگ» تکرار شده که دو بارش در این فصل است.
در فصل هجدهم که با همین عبارت شروع میشود، میخوانیم که وقتی شاهراه طرد میشود، مهربانی و عدالت رواج مییابد. آن فصل هم به شماتت هوشمندی و زیرکی بازرگانان اختصاص یافته است و بنابراین میتوان حدس زد که این ترکیب با مسیرهای کوفته و مشخص و بزرگ مربوط بوده که بازرگانان در آن سفر میکردهاند، و طبقهی بازرگان آن روزگار در قلمرو چین، آریایی و ایرانیتبار بودهاند.
پس این که من با دانشی خرد و اندک حق شاهراه را به جا خواهم آورد، معنادار است. چون کسانی که اغلب در شاهراهها حرکت میکنند، بیگانگانی هستند که دانش را بزرگ میشمارند و در جستجوی دانایی زیاد هستند. راوی در هواداری از سنت روستایی چینی، کنجکاوی و جستجوی دانش زیاد را بیهوده و جاهطلبانه میداند و خودبینی و بلندپروازی مسافران را خوار میشمارد. دست کم در سه بار از چهار باری که عبارت «دا دائو» در متن به کار گرفته شده، پیوندی با بازرگانان و مسافران برقرار است و دلالتی منفی و تهدید کننده از آن برداشت میشود که با کوشش برای دانشاندوزی و پیشهی بازرگانی پیوند دارد.
بند دوم نشان میدهد که دوقطبی مورد نظرمان به واقع وجود دارد و مهم است. چون دوقطبیای بین شاهراه و راههای محلی برقرار شده است:
«۵۳.۲: راه بزرگ بسیار وحشی است
اما مردم مسیر فروکوفته (را میپسندند)»
اشاره به نکتهای در تاریخ تکامل راه برای فهم این جملات لازم است. در میانهی قرن چهارم یا پنجم پ.م که این جملات نوشته میشد، هنوز فناوری ساخت راه در کرهی زمین رواج پیدا نکرده بود. در آن دوران تنها قلمروی که راه «میساخت» ایران بود و آن هم به تازگی و به ویژه با برنامههای بلندپروازانهی هخامنشیان برای پشتیبانی از بازرگانی آغاز شده بود. پس در چین مثل همهی سرزمینهای دیگر جز ایران، راه «یافته میشد»، و چیزی ساختنی نبود. در این معنی راههای محلی و کورهراهها که عبور و مرور در آنها زیاد بود و گرداگرد روستاها شکل میگرفت، هموار و فرو کوفته شده بود. در مقابل راههایی که به دوردستها میرفت و شهرها و قلمروهای متفاوت را به هم وصل میکرد، مسیری وحشی و خطرناک بود که از محیطهایی طبیعی عبور میکرد.
در بند دوم میخوانیم که شاهراه یا راه بزرگ وحشی است و در مقابل راههای فرو کوفتهی مردم قرار میگیرد. در متن کهن ما وانگ توئی به جای کلمهی «راه فرو کوفته و باریک» (چینگ) نشانهی دیگری داریم که «کورهراه کوهستانی» معنی میدهد.[5] بنابراین دست کم در یکی از نسخههای پیشتازِ «دائو ده جینگ» دوقطبیای میان کورهراه محلی و شاهراه برقرار بوده است. به زودی خواهیم دید که این مردم، در تقابل با کسانی قرار میگیرند که در شاهراهها سفر میکنند و ثروتمند و آراستهاند. بنابراین با مردم/ رعیت چینی سر و کار داریم که تفاوت دارند با مسافران و بازرگانان بیگانهای که در شاهراهها و مسیرهای وحشی خطر میکنند.
از اینجا معنای بند نخست هم روشنتر میشود. راوی میگوید با داشتن دانشی اندک میشود حق شاهراهها را ادا کرد. چون دانش زیاد در شاهراه به دردی نمیخورد. زیرا که محیط شاهراهها وحشی است و ناآشنا و همیشه دانشی اندک دربارهشان وجود دارد. بخش آغازین بند سوم به نظرم همین مضمون را با تشبیهی بیان میکند و باید مستقل از نیمهی بعدی بند سوم خوانده شود:
«۵۳.۳: بامدادان به شدت خلوت است
کشتزارها فقط شلغم (بار میدهند)
انبار غله به شدت خالی است».
در این سه جمله، نکتهی مهم تکرار کلمهی «شِن» است که من «به شدت» ترجمهاش کردهام. همین کلمه را در بند دوم در توصیف راههای فروکوبیده یا ناهموار میبینیم، و هنریکز حدس زده که بندهای این شعر به خاطر تکرار این کلمه در کنار هم آمدهاند. چون یکی از نظریهها دربارهی دلیل چیده شدن این زبانزدها به شکل کنونی، آن است که کلمهای مشترک در میانشان تکرار میشده است.[6] من فکر نمیکنم این نظریه درست باشد. یعنی هرچند در جاهایی (مثل همین فصل) کلمات تکرار شونده داریم، اما در بسیاری از موارد این کلمه مهم و کلیدی نیست و گاه (باز مثل همین فصل) نقش دستوری مهمی ندارد و قید یا صفتی حاشیهایست. به نظرم دلیل شکلگیری این نظریه آن بوده که محتوای اصلی «دائو ده جینگ» و ماهیت جدلی و پادگفتمان بودناش درست فهمیده نشده است. اگر اندیشهی ایرانی را از مقابل متن برداریم و به کشمکش اندیشهی دائویی با نگرش زرتشتی-ایرانشهری توجه نکنیم، متن به زنجیرهای گسسته از زبانزدهای بیربط بدل خواهد شد. در آن حالت تکرارهایی از این دست اهمیت پیدا میکنند. اما اگر به محتوا در بافت تاریخی و اجتماعیاش بنگریم، این گسست برطرف میشود و کاملا روشن میشود که چرا فلان زبانزد در کنار بهمان آمده است.
نمونهای از این ماجرا را در همین جملات بند دوم میبینیم، که اغلب در پیوند با ادامهی بند خوانده شدهاند و گمان شده که لابد به فقر رعیت در برابر ثروتمند بودنِ اشراف اشاره میکند و به تضادی طبقاتی و نابرابری اقتصادی دلالت دارد. اما این خوانش درست نیست. سه جملهی بالایی یک شعر مستقل هستند و هم از نظر مضمون و هم ساختار ادبی با جملات بعدی تفاوت دارند. آنچه شرح میدهند، ادامهی توصیف شاهراه است، در مقابل راههای هموار و فروکوفتهی محلی. این شعر سه مصراعی میگوید که بامدادان، خلوت است. این ویژگی سبک زندگی مسافرانی است که در راههای وحشی و دور افتاده عمر میگذرانند. آنها هستند که وقتی بامدادان از خواب برمیخیزند، خود را در طبیعتی وحشی و بکر مییابند و پیرامونشان خلوت است. چون خانواده و فرزندان و خویشاوندانشان -بر خلاف محیط شلوغ کشاورزان- همراهشان نیست.
این مصراع اول بسیار مهم و کلیدی است و بیتوجهی به آن است که باعث شده معنایش مبهم بماند و با جملات بند بعدی جمع بسته شود و همه روی هم در قالب بند سوم یک یکپارچه در نظر گرفته شوند. دو جملهی بعدی برشمردن بدیهای این شاهراه است در مقابل راههای هموار محلی: برای بازرگانانی که خلوت بامدادی را تجربه میکنند، کشتزارهایشان فقط شلغم به بار میآورد و انبارهای غلهشان خالیست. روشن است که اینها اشارههایی استعاری به فقر و نگونبختی و بیبازده بودن کوششهاست. یعنی بازرگانان هرچند در سودای سود به شاهراههای وحشی روی میآورند، اما در نهایت بهرهای نمیبرند و فقیر باقی میمانند.
اما این کسانی که در شاهراهها هستند و مورد حملهاند، چه کسانی هستند؟ بند بعدی -که در نسخهی کلاسیک ادامهی بند سوم پنداشته میشود- این مسافران را با دقت توصیف میکند:
«۵۴.۴: جامهی آنان که خالکوبی دارند، از ابریشم رنگارنگ است
کمربندشان کامیاب از شمشیری (که بدان آویخته شده)
سیر و راضی از خوراک و آشامیدنی
ثروت و کالاهایشان از اندازه بیرون است
به آنها میگویند: راهزنان آراسته».
این بندی بسیار مهم است. چون هویت کسانی که مورد حملهی متن هستند را فاش میسازد. به دلیلی که بر من آشکار نیست، ولی بیشک بیپایه است، این جملات در همهی ترجمههای «دائو ده جینگ» به «اشراف»[7]، «امیران»[8] یا «ثروتمندان» مربوط دانسته شده است. بسیاری هم اصولا این بخش را ترجمه نکردهاند، چنان که گویی جمله فاعل ندارد.[9] در حالی که جملهها فاعل دارد و متن هم روشن است، تنها آشنایی مقدماتی با جامعهشناسی تاریخی خالکوبی و فرهنگ چین باستان کافیست تا معنای متن به صراحت درک شود. در همان ابتدای جمله گفته شده که فاعل این بخش، کسانی هستند که خالکوبی دارند (وِن: 文). این کلمه بسیار مهم است، چون شاخصی کلیدی است که چینیها و آریاییها را از هم تفکیک میکرده است. وجه تمایز ظاهری قبایل آریایی غربی (به ويژه سکاها و تخاریها، ولی همچنین سغدیها و خوارزمیها) این بوده که صورت و بدنشان را خالکوبی میکردهاند، و این به روشنی در بازماندهی جسدهای ایشان نمایان است. اصولا خالکوبی بدن با این تکنیک پیچیدهی زخم زدن و مرکب نشاندن، ابداعی آریایی است و از حدود ۲۲۰۰ پ.م در مناطق شمالی ایران زمین آغاز میشود و تا پایان عصر هخامنشی به ویژه در میان قبایل کوچگرد ایرانی رواجی کامل داشته است.[10]
شواهد باستانشناسانه دربارهی مفهوم عبارت «وِن» بسیار بیانگر هستند. در فاصلهی ۲۲۰۰ پ.م تا پایان عصر هخامنشی شمار زیادی جسد دارای خالکوبی در ترکستان و استانهای غربی چین کشف شده، که همهشان به آریاییها تعلق داشتهاند. در این فاصله هیچ جمعیت هان (چینی) یا غیرآریایی نداریم که در این منطقه سنت خالکوبی داشته باشند. شواهد متنی هم در این زمینه فراوان و جالب توجهاند. در زبان چینی «مردِ خالکوبی شده» مترادف است با «بیگانه، بربر» و به تعبیر دقیقتر، آریاییتبار. یعنی این کلمه تنها برای غیرچینیها، و به طور خاص برای وابستگان به قبایل یوئهچی (تُخاریها) و با بسامدی کمتر برای شیونگنوها (سکاها) به کار گرفته میشود.
یعنی در این جملات، به مردانی خالکوبی شده و آریایی اشاره شده، و آنان کسانی هستند که در شاهراهها سفر میکنند. باقی توصیفی که از ایشان میبینیم هم دقیقا با سیمای بازرگانان ایرانی در سنت چینی سازگاری دارد: آویختن شمشیر به کمربند سنتی ایرانی بوده و به ویژه در تخت جمشید به فراوانی دیده میشود. در این دوران اصولا شمشیر تنها در قلمرو هخامنشی و در میان قبایل ایرانی ساخته میشده، و چینیها شمشیر را در مقام سلاحی رایج نمیشناختهاند. ناگفته نماند که شمشیر عبارت است از سلاحی فلزی با تیغهی تیزی که بلند از نیم متر باشد. نمونههایی جسته و گریخته از سلاحهایی شبیه به شمشیر از دیرباز در فرهنگهای گوناگون وجود داشته، اما ایران نخستین جایی است که به شکلی گسترده از شمشیر استفاده میکند و زمان رواج آن هم ابتدای دوران هخامنشی است. البته کلمهی «جیَن» (劍) هردو معنای چاقو و شمشیر را میرساند، اما بستن چاقو به کمربند رایج نبوده و این که کمربندی بابت حمل چاقو سرافراز باشد ناپذیرفتنی مینماید.
جامههای رنگارنگ و گرانبهای این خالکوبی شدگانِ حاملان شمشیر هم بیانگر است. چون باز در این دوران تمایزی چشمگیر میان رنگبندی جامههای ایرانیان و چینیها برقرار بوده است. رواج استفاده از رنگیزههای جانوری در فرهنگ چینی دیرآیند است و هیچ با فناوری رنگرزی در ایران زمین قیاسپذیر نیست. در ایران زمین استفاده از صدف مدیترانهای برای تولید رنگ ارغوانی و رنگهای شیمیایی به میانهی هزارهی دوم پ.م باز میگردد و در سراسر تاریخ (شاید جز دویست سال گذشته) تنوع رنگ در جامههای ایرانیان هم از چینیها و هم از اروپاییها بیشتر بوده است. اشارهی جالب توجه دیگر، به ثروت و کالاست، که این دومی به طور خاص به بازرگانان و ایرانیتباران مربوط میشود.
خلاصه آن که این بند، توصیفی روشن، دقیق و صریح از بازرگانان ایرانی به دست میدهد. روشن است که ایشان کسانی هستند که در شاهراهها سفر میکنند، و مورد حملهی متن هستند. مسافرانی که ثروتمندند و خوشلباس و اهل تجمل و کامیاب از خوردن نوشیدنیها و خوراکهای گوارا، اما متن میگوید که ایشان بامدادی خلوت دارند و کشتزاری بیبرکت. جالب آنجاست که انگار تصویر ذهنی منسوب به این بازرگانان نزد مخاطبان کتاب خوب و ستایشگرانه بوده است. چون تاکیدی غیرعادی میبینیم که بر مربوط ساختن ایشان با آنچه مورد حمله است، اصرار میورزد. در پایان این بند میخوانیم که هرچند این افراد خوشقیافه و پرتجمل (کوآ: 夸) هستند، اما راهزناند. در جملهی بعدی هم که به نظرم حاشیهنویسیای بوده و دیرتر به متن وارد شده، میخوانیم که: «راه اینطوری نیست!».
این نکته جای توجه دارد که نام کیش دائویی، یعنی مفهوم «راه» در این دوران در انحصار ایرانیتبارهای بیگانه بوده است. این بازرگانان آریایی بودند که در راههای تجاری سفر میکردند و قبایل کوچگرد سکا و تخاری بودند که در فاصلههای زیاد راههایی طولانی را میپیمودند. کلمهی راه (دین) هم نخست نزد ایشان دلالتی تقدیس شده و مذهبی پیدا کرد. در این معنا دین دائویی به لحاظ واژهگزینی با اغتشاش و ناسازگاریای دست به گریبان بوده است. راوی گویا متوجه بوده که انحصار مفهوم راه در اختیار بیگانگان است، و به همین خاطر کوچیده با بازتعریف راه همچون امری محلی و موضعی و دم دستی، یا تفکیک کردناش از شاهراه و تجارت به نسخهای بومی و متمایز از «راهِ چینی» دست پیدا کند. نسخهای که با «راهِ بیگانگان غربی» فرق داشته باشد و از تجملشان، جامهها و خوراکها و شمشیرها و خالکوبیهایشان، و همچنین از ماجراجوییها و دانشاندوزیهایشان عاری باشد.
این که دو روایت متفاوت از راه وجود داشته از اینجا بر میآید که نوعی بازی با کلمات شاعرانه هم در جملههای آخری دیده میشود. در زبان چینی هم «راه» و هم «دزد، راهزن» به صورت «دائو» بیان میشوند. بنابراین دو جملهی آخر «… به آنها میگویند راهزنان آراسته/ راه اینطوری نیست»، اینطوری خوانده میشده که «به آن میگویند دائوی آراسته/ (ولی) دائو اینطوری نیست!»[11]
- Henricks, 1989: 208. ↑
- Henricks, 1989: 207. ↑
- پاشائي، ۱۳۷۱: ۴۵۱. ↑
- Chen, 1989: 181. ↑
- Henricks, 1989: 208. ↑
- Henricks, 1989: 209. ↑
- Henricks, 1989: 208. ↑
- پاشائي، ۱۳۷۱: ۴۵۱. ↑
- Chen, 1989: 181; Henricks, 1989: 207. ↑
- Deter-Wolf et al., 2016: 19–24. ↑
- Henricks, 1989: 209. ↑
ادامه مطلب: بخش پنجاه و چهارم: برگردان و زند فصل پنجاه و چهارم
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب