بخش هفتاد و هفتم: برگردان و زند فصل هفتاد و هفتم
گفتار نخست: برگردان فصل هفتاد و هفتم
天之道,其猶張弓與?高者抑之,下者舉之;有餘者損之,不足者補之。
天之道,損有餘而補不足。
人之道,則不然,損不足以奉有餘。
孰能有餘以奉天下,唯有道者。
是以聖人為而不恃,功成而不處,其不欲見賢。
۷۷.۱: راهی که آسمان دارد،
میشود آن را به کمانی کشیده به هنگام نبرد تشبیه کرد؟
آنچه والاتر است، خوار نگه داشته شده آنچه فروپایهتر است، فراز آورده شده
آنچه زیاده فراوان است، کاسته شده آنچه نابسنده است، افزوده شده
۷۷.۲: راهی که آسمان دارد:
کاستن از آنهاست که زیاده فراوان دارند
اما افزودن بر آنهاست که نابسندهاند
۷۷.۳: راهی که مردمان دارند
قاعدهاش چنین نیست
کاستن از نابسندگان است
پس آنگاه باج دادن به (آنهایی است که) زیاده فراوان (دارند)
۷۷.۴: کیست که قدرتی زیاده فراوان داشته باشد، چندان که به هرچه زیر آسمان است باج دهد؟
فقط اوست که فراوان از راه برخوردار است
۷۷.۵: پس اینطوری است که پادشاه مردم عمل میکند اما (به کسی) تکیه نمیکند
به نتیجه میرسد اما (جایی) مستقر نمیشود
او میل ندارد که هوشمندیاش نمایان گردد .
فصل هفتاد و هفتم پنج بند نابرابر دارد. بند نخست پرسشی است دو جملهای (天之道,其猶張弓與?) که پاسخش به صورت دو بیت شعر آمده است:
高者抑之, 下者舉之;
有餘者損之, 不足者補之。
پرسش چنین است:
天 (تیان: آسمان) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 道 (دائو: راه)
其 (چی: او، آن) 猶 (یُو: میمون، شبیه، هنوز، مردد) 張 (ژآنگ: کشیدن، گشوده، عصبی، گستردن) 弓 (گُنگ: خمیده، کمان، تاق) 與 (یو: دادن، کمک، پیروی، جنگیدن، برگزیدن)؟
یعنی: « راهی که آسمان دارد،/ میشود آن را به کمانی کشیده به هنگام نبرد تشبیه کرد؟»
پاسخ از این کلمات تشکیل یافته است:
高 (گائو: بلند، والا) 者 (ژِه: پسوند صفت برتر؛ -تر/ -ترین، پسوند فاعلی) 抑 (یی: سرکوب کردن، پس زدن، عقب و پایین نگه داشتن) 之 (ژِه: داشتن، رفتن)
下 (شیا: پایین، فروپایه، بعدی) 者 (ژِه: پسوند صفت برتر؛ -تر/ -ترین، پسوند فاعلی) 舉 (جوئُو: برکشیدن، بالا آوردن، توصیه کردن، کردار) 之 (ژِه: داشتن، رفتن)
有 (یُوو: فراوان، داشتن) 餘 (یو: باقیمانده، بیش از، طول، نمک) 者 (ژِه: پسوند صفت برتر؛ -تر/ -ترین، پسوند فاعلی) 損 (سون: کاستن، صدمه زدن، از دست دادن) 之 (ژِه: داشتن، رفتن)
不 (بو: نه) 足 (زو: پا، رفتن، راضی کردن، فراوان، توقف، کاملا) 者 (ژِه: پسوند صفت برتر؛ -تر/ -ترین، پسوند فاعلی) 補 (بو: تعمیر کردن، التیام، افزایش، سود) 之 (ژِه: داشتن، رفتن)
یعنی: « آنچه والاتر است، خوار نگه داشته شده آنچه فروپایهتر است، فراز آورده شده
آنچه زیاده فراوان است، کاسته شده آنچه نابسنده است، افزوده شده».
بند دوم و سوم تقارنی با هم دارند و جملههایی را در بر میگیرند که به نثر هستند، اما کلمات هم را به صورت موازی تکرار میکنند:
天之道, 損有餘 而補不足。
人之道, 則不然 損不足 以奉有餘。
نشانههای بند دوم چنین است:
天 (تیان: آسمان) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 道 (دائو: راه)
損 (سون: کاستن، صدمه زدن، از دست دادن) 有 (یُوو: فراوان، داشتن) 餘 (یو: باقیمانده، بیش از، طول، نمک) 而 (اِر: و، آنگاه، اما) 補 (بو: تعمیر کردن، التیام، افزایش، سود) 不 (بو: نه) 足 (زو: پا، رفتن، راضی کردن، فراوان، توقف، کاملا)
یعنی: «راهی که آسمان دارد:/ کاستن از آنهاست که زیاده فراوان دارند/ اما افزودن بر آنهاست که نابسندهاند».
کلمات بند سوم چنین است:
人 (رِن: مردم، انسان) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 道 (دائو: راه)
則 (زِه: قانون، هنجار، مثال، رعایت کردنِ قاعده) 不 (بو: نه) 然 (رَن: سوزاندن، به این شکل، اما، درست)
損 (سون: کاستن، صدمه زدن، از دست دادن) 不 (بو: نه) 足 (زو: پا، رفتن، راضی کردن، فراوان، توقف، کاملا)
以 (ای: پس) 奉 (فِنگ: دریافت کردن، خدمت، باج دادن) 有 (یُوو: فراوان، داشتن) 餘 (یو: باقیمانده، بیش از، طول، نمک)
یعنی: « راهی که مردمان دارند/ قاعدهاش چنین نیست/ کاستن از نابسندگان است/ پس آنگاه باج دادن به (آنهایی است که) زیاده فراوان (دارند)».
بند چهارم از دو جملهی منثور تشکیل یافته است:
孰 (شو: کسی، کی؟، چی؟) 能 (نِنگ: توانا، نیرو، توانستن، خرس-گوزن اساطیری) 有 (یُوو: فراوان، داشتن) 餘 (یو: باقیمانده، بیش از، طول، نمک) 以 (ای: پس) 奉 (فِنگ: دریافت کردن، خدمت، باج دادن) 天 (تیان: آسمان) 下 (شیا: پایین، فروپایه، بعدی)
唯 (وِئی: فقط، چون، گرچه) 有 (یُوو: فراوان، داشتن) 道 (دائو: راه) 者 (ژِه: پسوند صفت برتر؛ -تر/ -ترین، پسوند فاعلی)
یعنی: «کیست که قدرتی زیاده فراوان داشته باشد، چندان که به هرچه زیر آسمان است باج دهد؟/ فقط اوست که فراوان از راه برخوردار است».
بند پایانی این فصل سه جمله است، اما وزن و آهنگی دارد و میتوان آن را به این ترتیب همچون شعری تک بیتی خواند با مقدمهای و پینوشتی:
是以聖 人為而不恃,
功成而不處,
其不欲見賢。
是 (شی: بودن، باشه) 以 (ای: پس) 聖 (شِنگ: دانایی، مقدس، نجیبزاده، پادشاه، خبره) 人 (رِن: مردم، انسان) 為 (وِی: کردن، ساختن، بودن) 而 (اِر: و، آنگاه، اما) 不 (بو: نه) 恃 (شی: اعتماد کردن، تکیه کردن)
功 (گُونگ: دستاورد، نتیجه) 成(چِنگ: کامیابی، به دست آوردن، کامل، تبدیل شدن) 而 (اِر: و، آنگاه، اما) 不 (بو: نه) 處(چو: اقامت گزیدن، استقرار، تنبیه، بکارت)
其 (چی: او، آن) 不 (بو: نه) 欲 (یو: قصد، میل) 見 (جیِه: دیدن، ملاقات) 賢 (شیَن: باهوش، زیرک، والامنش)
یعنی: «پس اینطوری است که پادشاه مردم عمل میکند اما (به کسی) تکیه نمیکند/ به نتیجه میرسد اما (جایی) مستقر نمیشود/ او میل ندارد که هوشمندیاش نمایان گردد».
گفتار دوم: زند فصل هفتاد و هفتم
این فصل هم محتوایی درپیوسته با سیاست دارد. چنین مینماید که محور آن به مسئلهی دریافت باج و خراج از رعیت مربوط باشد. هرچند اغلب مترجمان به این موضوع بی توجه بودهاند و آن را همچون متنی فلسفی یا اخلاقی تفسیر کردهاند و گمان بردهاند که متنی است در ستایش برابری و عدل.[1] این تصور از خواندن سطحیِ بند اول ناشی شده است:
«۷۷.۱: راهی که آسمان دارد،
میشود آن را به کمانی کشیده به هنگام نبرد تشبیه کرد؟
آنچه والاتر است، خوار نگه داشته شده آنچه فروپایهتر است، فراز آورده شده
آنچه زیاده فراوان است، کاسته شده آنچه نابسنده است، افزوده شده».
اما این بند ارتباطی با عدل و برابری مردمان ندارد. محتوای آن همان است که بارها در جاهای دیگر متن هم تکرار شده بود، و آن مخالفت با برتریجویی و والامنشی و گردنکشی انسانی است، در برابر نظم آسمان. یعنی محتوای آن از سویی به انکار محوریت «من» و والا شمردن او مربوط میشود، و از سوی دیگر به قبایل آریایی نیرومند و نظم ایرانشهری مربوط میشود که در آن دوران از نظر سیاسی و نظامی برتر و مقتدرتر از قلمرو چین بودهاند. دو بیت شعر که احتمالا هستهی قدیمی و مرکزی فصل بوده، میگوید هرچه والاست در نهایت به پستی خواهد گرایید و چیزهای فروپایه و خوار ممکن است فرازمرتبه شوند. حدس من آن است که این شعر پیش از «دائو ده جینگ» در قالب زبانزدی وجود داشته و همتای «فواره چون بلند شود سرنگون شود» در پارسی بوده است. راوی آن را به خدمت گرفته و با افزودن جملاتی به ابتدایش، آن را قاعدهای دانسته که از راهِ آسمان بر میآید.
بند دوم توضیحی بیشتر در این مورد است و راوی آن را همچون نتیجهگیریای به شعر افزوده است:
«۷۷.۲: راهی که آسمان دارد:
کاستن از آنهاست که زیاده فراوان دارند
اما افزودن بر آنهاست که نابسندهاند»
از اینجا معلوم میشود که شعر پیشاپیش وجود داشته، و راوی برای آن که محتوایش را در سخن خود جذب کند، یکبار با پیشدرآمدی نقلاش کرده و بعد همان را بار دیگر باصراحت بیشتر صورتبندی کرده است. آنها که زیاده فراوان دارند، بر خلاف خوانش مرسوم، به اشراف و پادشاه اشاره نمیکند، چون کمی جلوتر میبینیم که راوی هوادار سلسله مراتب سنتی جامعهی چینی است. این «زیاده فراوان داشتن» قاعدتا به بازرگانان ایرانیتبار یا رهبران قبایل آریایی اشاره میکند که در جاهای دیگر متن به ثروت و شکوهشان اشارههایی منفی دیده میشود.
«۷۷.۳: راهی که مردمان دارند
قاعدهاش چنین نیست
کاستن از نابسندگان است
پس آنگاه باج دادن به (آنهایی است که) زیاده فراوان (دارند)».
باید توجه داشت که اینجا هم راوی به «راه» اشاره میکند. آنان که کوشیدهاند در چارچوبی کمونیستی این متن را همچون ستایشی از برابری و مساوات بفهمند، به این نکته توجه نکردهاند که نابرابری مطرح شده در این بند هم به «راه» منسوب شده است. راوی میگوید راه در دو سطحِ آسمان و مردم، دو قاعدهی متفاوت دارد. در سطح آسمان، آن گروهی از گردنکشان و والاتبارانی که زیاده فراوان دارند (بیگانگان باختری) را پست میسازد و «نابسندگان» (چینیهای هان) را فراز میکشد. در سطح «مردم» (رِن: چینیها) اما قاعدهی دیگری در کار است و نابسندگان که رعیت باشند، باید به آنها که زیاده فراوان دارند (اشراف و پادشاه) باج بپردازند. کلمهی «فِنگ» (奉) که در اینجا چند بار تکرار شده معنای دقیق متن را روشن میسازد. این کلمه دقیقا به باج دادن و خراج پرداختنِ رعیت به حاکم اشاره میکند و به مناسبات درون جامعهی طبقاتی چین اشاره دارد.
«۷۷.۴: کیست که قدرتی زیاده فراوان داشته باشد، چندان که به هرچه زیر آسمان است باج دهد؟
فقط اوست که فراوان از راه برخوردار است».
در بند چهارم میبینیم که آن کسی که (در اندرون جامعهی چینی) زیاده فراوان دارد و از مردم باج میگیرد، خودش هم باید به آسمان باج بدهد. این احتمالا به آیین قربانی و اجرای مناسک پرستش خدایان اشاره دارد. یعنی میگوید آن شاهی سزاوار پرداخت خراج و انجام خدمت است، که خودش هم همین ارتباط را با آسمان برقرار کند و به این ترتیب از «راه» برخوردار باشد. این راه البته پلی است بین راه آسمان و راه مردم، و برای همین میگوید ک او از راه فراوان برخوردار است.
بند پایانی نشان میدهد که این شخص همان پادشاه است. یعنی خوانش ما درست بوده است. دو نوع قاعده در آسمان و بین مردم بر راه حاکم است، که باعث میشود آنها که زیاده فراوان دارند، در بیرون از قلمرو مردم (که به ارتباط بیگانگان باختری و آسمان مربوط میشود) در نهایت افول کنند، و همین گروه در درون دایرهی «مردم» به خاطر رعایت حق آسمان و برخورداری از راه، مشروعیت بیابند.
«۷۷.۵: پس اینطوری است که پادشاه مردم عمل میکند اما (به کسی) تکیه نمیکند
به نتیجه میرسد اما (جایی) مستقر نمیشود
او میل ندارد که هوشمندیاش نمایان گردد ».
این جملههای آخر جای توجه دارد. پادشاه مردمی که اینجا تعریف شده، آشکارا نسخهی چینی اقتدار سیاسی را صورتبندی میکند. اما او با سه ویژگی شناسانده شده است: بیاعتمادی و تکیه نکردن به دیگران، مستقر نشدن در جایی، و آشکار نکردن هوشمندی و استعداد. اینها با سه رکن سیاست هخامنشیها ارتباط برقرار میکنند و واژگونهی صریح آنها محسوب میشوند. چنان که مثلا در بیانیههای سیاسی داریوش بزرگ میخوانیم که او به مردم (کارَه) و پهلوانان برگزیدهاش (شش همدستاش در کشتن گوماتا) تکیه میکند و پیمانی از جنس مهر با ایشان دارد، و به خاطر ساختن شهرها و مراکز استقراری باشکوه به خود میبالد، و در کتیبهی نقش رستم تاکید میکند که استعدادها و هنرهایی چشمگیر داشته است. ویژگیهایی که در این بند پایانی برای پادشاه برشمرده شده، متضاد است با مهر و شهرسازی و فرهمندی، که ارکان مشروعیت شاهنشاه در ایرانزمینِ همان دوران بودهاند.
سه جملهی مورد نظر را میتوان مقایسه کرد با این کتیبههای هخامنشی:
«به نتیجه میرسد اما جایی مستقر نمیشود» در برابر «شاه خشایار گوید: به خواست اهورامزدا این دالان تمام سرزمینها را من ساختم. بسیار (ساختمان) خوب دیگر در این (سرزمین) پارس ساخته شد که من ساختم و پدر من ساخت. هربنایی که دیده میشود، همه را به خواست اهورامزدا ساختیم».[2] مفهوم «ساختن» و «آبادانی» که در «دائو ده جینگ» به شدت طرد شده، در این کتیبه و متنهای فراوان دیگر پارسی باستان مدام تکرار میشود.
همچنین « او میل ندارد که هوشمندیاش نمایان گردد» را باید در برابر این جملهی داریوش بزرگ در نقش رستم قرار داد که: «ای مرد، بکوش تا آگاه سازی که من چگونهام، هنرهایم چه بوده است، برتریام چگونه بوده است…».[3] داریوش این جمله را پس از برشمردن توانمندیهای خویش میگوید، و در اصل انگارهای دقیق از شاهنشاه در مقام انسان آرمانی را در کتیبهی گور خود نویسانده است. این اسناد حدود صد و پنجاه سال پیش از دوران لائو تسهی فرضی نوشته شده و شواهدی فراوان داریم که نشان میدهد قبایل آریایی مقیم ختای و ختن و ترکستان اندکی بعد با محتوای این سخن آشنا بوده و مضمونهای وابسته بدان را در هنر و آیین خویش بازنمایی میکردهاند. از این رو قدری عجیب است که کسی متوجه تضاد صریح و نقطه به نقطهی این دو متن نشده و این را در نیافته که انگار راوی «دائو ده جینگ» هنگام نگارش این جملات در حال مخالفت با گفتمانی مشهور و جا افتاده بوده است.
- Chen, 1989: 224. ↑
- نبشتهی خشایارشا در تخت جمشید، XPa، بند سوم، ۱۱-۱۷ (کنت، ۱۳۸۴: ۴۷۹). ↑
- نبشتهی داریوش در نقش رستم، DNb، بند نهم، ۵۰-۵۵ (کنت، ۱۳۸۴: ۴۵۷). ↑
ادامه مطلب: بخش هفتاد و هشتم: برگردان و زند فصل هفتاد و هشتم
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب