پنجشنبه , آذر 22 1403

بخش دوم: موجودات آشنای بیگانه – حرف ح

بخش دوم: موجودات آشنای بیگانه – حرف ح

حمورا

حَموراها از معدود جانداران هوشمند سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى نیمه ویران شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى اورْوَنت هستند. قدى در حدود یك ملخ بزرگ دارند و به طور راست بر دوپاى چسبناك و پهنشان راه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روند. به هنگام تولد مغزشان و جمجمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان رشد كمى كرده و كروى است، اما به تدریج با افزایش سن، مغزشان هم بزرگتر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و در نهایت به شكلى تخم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مرغی ختم مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. همزمان با این رشد، رنگ بدنشان هم تغییر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند و از زرد شفاف دوران نوزادى به قرمزِ دوران بلوغ میل مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند. به هنگام جفتگیرى لكه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایى سبز هم بر پوست افراد مادینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى این نژاد پدید مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید که پس از پایان جفتگیری به تدریج از بین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود.

این موجودات در میان خرابه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى پرشكوه شهرهایى متروك به صورت دسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایى جنگجو و خشن زندگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند که در زمانی دوردست ویران شده است. این مردم در حال حاضر تاریخ گذشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان را به یاد ندارند و درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی سازندگان این شهرها داستانهایی افسانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمیز تعریف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. برخی از مورخان کیهانی معتقدند حموراها در گذشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى دور تمدنی باشكوه داشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند که این شهرها را از خود به یادگار گذاشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. برخی دیگر این شهرها را ساخته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی نژاد فراموش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی دیگری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانند که بومیان اصلی اورونت بوده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و به دست حموراها از میان رفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند.

شواهد ژنتیکی نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد حموراها بومی اورونت نیستند و از جایی دیگر به آن دنیا کوچیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. با این حال معلوم نیست سازندگان آن شهرهای عظیم و باشکوه بوده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند، یا نابود کنندگانش. با این حال از تحلیل افسانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های حموراها چنین بر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید که بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شک جنگی بین دو نژاد فضایی در اورونت رخ داده و ویران شدن این شهرها پیامد آن بوده است. اما مشخص نیست حموراها ساکنان اصلی و مدافعان بوده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند، و یا نوآمدگان و مهاجمان. در هر دو حال فرهنگ درخشانی که پیش از آن وجود داشته منقرض شده و بازماندگان در این ویرانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها با وضعیتی بدوی و ابتدایی زندگی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند.

هر قبیله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی حمورا از گروهى زن و مرد بالغ تشكیل شده كه به طور آزاد با هم جفتگیرى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و همگى با هم فرزندان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان را بزرگ مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. این خانواده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى بزرگ رئیسى دارد كه با آراى افراد به صورت دوره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای انتخاب مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و معمولا سالخورده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین فرد مادینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی گروه است. این قبیله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها مرتب در حال زد و خورد با یكدیگر هستند و اگر بتوانند با خشونتی چشمگیر گروههای همسایه را کشتار و ریشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کن می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. هرگز زندانى نگه نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دارند و اسراى خود را با روشهایی خلاقانه و دردناک مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كشند. فقط كودكانى كه اسیر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند را مثل فرزند خودشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پرورانند و آنان هم پس از بلوغ به عضوی وفادار از قبیله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی تازه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان بدل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. در این موجودات جنس ماده درشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر و نیرومندتر است و تعدادش هم نسبت به نرها بیشتر است و در نبردها هم نقش مهمتری ایفا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند.

حموراها همیشه زرهی سبک از جنس مواد پلاستیکی برتن مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و هر قبیله آن را با رنگهایی خاص تزئین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. تمایز میان این رنگها در چشم بیشتر نژادهای کیهانی قابل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌درک نیست. اما خودشان با چشمان عظیم و حساس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان در جایی که ممکن است یک انسان تنها یک رنگ آبی یکنواخت را ببیند، هزاران رنگ متفاوت را از هم تفکیک می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. این رنگها شاخص نژادی و خانوادگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان است و درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش غیرت و تعصب زیادی دارند و جنگهایی پردامنه بر سر رنگ زره میان حموراهایی در می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد، که از دید ناظران خارجی بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌معناست. چون از بیرون چنین به نظر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد که همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ زرهی هم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رنگ را بر تن دارند.

عجیبترین چیزى كه در مورد حموراها وجود دارد، به موسیقى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان مربوط مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. این موجودات رگهایى توخالى و درشت در بخشهاى مختلف بدنشان دارند كه ظاهرا براى منتقل كردن هوا به بافتها كاربرد دارد. این رگها با توجه به ضرباهنگ تنفس متفاوت موجود باز و بسته مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند و به دلیل عبور هوا از آنها صداهایى را تولید مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند كه به نظر بعضى از نژادهاى متمدن دیگر، موسیقی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای زیبا و آهنگین جلوه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند. براى خود این موجودات که به آوای تنفس خود عادت کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند، این صداها نا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شنیدنی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ست.

نخستین موجوداتى كه متوجه این ویژگى عجیب حموراها شدند، جنگجویان كشورگشاى ایكچوا بودند كه بدون برانگیختن مقاومت چندانى اورونت را فتح كردند و پس از آشنایی با این خاصیت عجیب حموراها، ایشان را به صورت هدایایى گرانبها با قفسهایى ویژه به سرتاسر امپراتورى ایكچوا فرستادند. حموراهاى اسیر شده بدون اینكه درست علت زندانى شدنشان را درك كنند ناگزیر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدند براى باقى عمر كوتاه خود در درون محفظه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى شیشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى كه صدا را تقویت مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد به سر برند تا اربابان ایكچوا از شنیدن صداى زیباى نفس كشیدنشان لذت ببرند.

تازه بعد از آن که امپراتورى ایكچوا سقوط كرد، متمدن بودن این موجودات كوچك اثبات شد. پس از آن که حق هوشمندى حموراها به رسمیت شمرده شد، همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى بازماندگان اسیری که در سراسر کیهان پراکنده شده بودند از قفسهای خود آزاد شدند و به تدریج در دنیاهای گوناگون قبایلى مستقل تشكیل دادند. این مهاجران هم با همان سنت پیشین بر اساس رنگ ویژه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی زره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان شناخته می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. اما درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی رنگ زره دیگران رفتاری بردبارانه و ملایم دارند و جنگهای قبیله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای به ندرت میان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان رخ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد. به تازگی نظریاتی مطرح شده که بر مبنای آن موسیقی برآمده از نفس کشیدن حموراها برای خودشان معنادار است و همچون نوعی منظومه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی داستانی شنیده و فهمیده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، بی آن که جنبه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی موسیقایی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش مهم باشد.

ریشه: نام این نژاد از ترکیب دو کلمه حاصل آمده است. یکی «حَمو» که اسم یک خدای آموری (سامی غربی) در هزاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی دوم پیش از میاد بوده و به ویژه در بابل پرستیده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شده است. اسم حمورابی (یعنی حمو خدای من است) از او به یادگار مانده است. دیگری اسم قصر الحمراء در اندلس است که یعنی سرخ و حمیرای خواننده!

fdt

G:\draw\my works\نقاشي\ji.jpg

 

 

ادامه مطلب: بخش دوم: موجودات آشنای بیگانه – حرف خ

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب