گفتار ششم: مومیایی جانوران
هرچند مومیایی کردن انسان در نیمی از شش تمدن تکامل یافته بر زمین (مصر، ایران و آمریکا) ابداع شده است، اما مومیایی کردن جانوران پدیدهایست ویژهی مصریان که ایشان را از دیگران متمایز میسازد، همچنان که تاکید بر مرگ و بزرگداشت آن نیز در مصر ابعادی غولآسا به خود میگیرد. مصریان گذشته از شیفتگیشان به مرگ، توجه زیادی به جانوران نیز از خود نشان میدادهاند. پیوند میان ایزدان مصری و جانورانی که در آن دوران در دلتای نیل میزیستند چشمگیر است. در حدی که ۴۰-۵۰٪ کل نمادهای هیروگلیف مصری نشانهای جانوری در خود دارند.[1]
تقریبا همهی ایزدان مصری یا صورت جانوری دارند و یا با جانوران پیوندی نمادین برقرار میکنند. بیشتر این ایزدان در دیوارنگارهها همچون انسانی با سرِ جانور بازنموده میشدهاند و به ویژه در تندیسها معمولا خودِ جانور نمایندهی ایزد به شمار میآمده است. برخی از جانوران مانند هوروس و سِبِک و باسِت با یک جانور (به ترتیب شاهین، تمساح و گربه) پیوند داشتهاند و برخی دیگر مانند توت در قالب چند جانور (بابون و لک لک) نمود مییافتهاند. به همین خاطر کشتن جانوران مقدس در مصر باستان گناهی بزرگ و نابخشودنی محسوب میشده و کسی که جانور وابسته به معبدی را بکشد به مرگ محکوم میشده است.[2]
در این بافت فرهنگی چندان شگفت نیست که مهمترین فنآوری مصریان باستان دربارهی مرگ، که مومیایی کردن باشد، به جانوران نیز تعمیم پیدا کند و به پیدایش انبوهی از جانوران مومیایی شده بینجامد. هرچند مومیایی کردن جانوران چند قرن دیرتر از انسان بر صحنه پدیدار شد. جالب آن که فن مومیایی کردن در اصل همان است که امروز در جانورشناسی تاکسیدرمی نامیده میشود و طی دو قرن گذشته و در دنیای مدرن بیشتر دربارهی جانوران اعمال میشده است. مومیایی کردن جانوران گذشته از مصر طی چند قرن گذشته با انگیزهی علمی در اروپا هم رواج یافته و جالب آن که در دورانی بسیار کهن در آمریکای جنوبی نیز رواج داشته است. چندان که در بیابان آتاکاما در برزیل نمونههایی از پرندهی مومیایی شده را یافتهاند که به دوران پیشاتاریخی مربوط میشود.
در مصر باستان جانوران ممکن بود به چهار دلیل مشمول فناوری مومیاگری قرار بگیرند:
الف) برخی از آنها جانوران خانگی بودند که قرار بوده صاحبانشان را در دنیای دیگر همراهی کنند:
ب) برخی همچون خوراک برای انسان مرده در نظر گرفته میشدند و در اصل نوعی غذای مومیایی شده بودهاند.
پ) برخی دیگر همچون پیشکشی به خدایان و پیکی که قرار بوده پیامی را برساند نگریسته میشدهاند.
ت) در نهایت جانوران مقدسی را هم داشتهایم که تجلی ایزدی خاص پنداشته میشدهاند و به این خاطر همسان با فرعون مومیایی میشدهاند.
رسمِ مومیایی کردن جانوران احتمالا در ابتدای کار تنها جانوران مقدسی را در بر میگرفته که به معابد مصری وابسته بودهاند و تجسد خدایانِ مستقر در آن معبدها محسوب میشدهاند. همچنین شواهدی هست که برخی از نخستین جانوران مومیایی شده جانوران دستآموز مقام هایی بلندپایه مانند فرعون بودهاند و فرض بر این بوده که وقتی مانند اربابشان مومیایی شوند، همچون او مجوز ورود به جهان باقی را به دست خواهند آورد و در جهان دیگر وی را همراهی خواهند کرد.[3]
ارتباط عاطفی مصریان با جانوران دستآموزشان چشمگیر و نیرومند بوده است. به شکلی که مصریان مانند مردم امروز به این جانوران اهلی اسم میدادهاند و وقتی یکی از آنها میمرد درست مثل مرگ خویشاوندان انسانی برایشان مراسم سوگواری برگزار میکردند و ابروهای خود را به علامت عزا میتراشیدند. دست کم هفتاد اسم سگ اهلی در متون باستانی مصری یافت شده است.[4]
مشهورترین جانور دستآموز مومیایی شده میمونی است از گونهی Chlorocebus aethiops که در مقبرهی ملکه مآتکارع و کنار پیکر مومیایی وی در تب یافت شده است و به حدود سال ۲۳۵۰ (۱۰۵۰ پ.م) تعلق دارد. در ابتدای کار این مومیایی را کودکی انسانی میپنداشتند و این مایهی ابهام و پرسشهای فراوانی شده بود. چون مآتکارع دختر کاهن اعظم آمون پینِجِم اول بود که از سال ۲۳۳۰ (۱۰۷۰ پ.م) بر مصر جنوبی حکومت میکرد و در سال ۲۳۴۶ (۱۰۵۴ پ.م) لقب فرعون را به خود بست و به این ترتیب دودمان بیست و یکم فراعنهی مصر را تاسیس کرد.[5]
دخترش مآتکارع کاهن بلندپایهی آمون بود و این رده از روحانیون والامقام سوگند پرهیزگاری جنسی میخوردهاند. از این رو بارداری و بچهدار شدناش بسیار غریب مینمود. این معما تا سال ۵۳۴۷ (۱۳۴۷/ ۱۹۶۸.م) پا برجا بود. تا این که با عکسبرداری اشعه ایکس از مومیایی معلوم شد که جسد اندرون آن به میمونی تعلق دارد. جالب آن که جسد مومیایی شدهی خواهر این ملکه که اِسِمخِت نام داشت هم با مومیایی یک غزال دستآموز همراه بود.[6]
این مومیایی کردن جانور دستآموز و تدفیناش با صاحبش به ویژه در خاندان فرعونها رایج بوده و نمونهی دیگرش توتموس سوم فرعون مقتدر دودمان هجدهم است که همراه با گربهی مومیایی شدهاش یافت شده است.[7] اصولا گربه از جانوران محبوب در مصر باستان بوده و به ویژه در حدود دوران آخنآتون تدفین گربهها به همراه صاحبان اشرافیشان رواجی داشته است.
دومین رده از جانوران مومیایی شده به نمونههایی مربوط میشود که قرار بوده خوراک متوفی باشند. این «خوراکهای مومیایی شده» هم جانورانی خشک شده بودهاند که در گورها نهاده میشدند، اما با پیچیدگی مومیاییهای کامل آمادهسازی نمیشدند. بدن این جانوران را به سادگی با نوارهای کتان و قیر میپوشاندند و گاه در ظرفهایی آمادهی خوردن در قبر مینهادند. نمونهی مشهورشان هم اردکهایی است که در تابوتهای چوبی کوچکی در گور توتآنخآمون یافت شدهاند.
با توجه به پیوند نزدیکی که میان ایزدان و جانوران وجود داشته، یک ردهی دیگر از جانوران مومیایی پدید آمده که در آن مومیایی جانور همچون پیکی عمل میکند و پیام و دعای فرد را به خدای ویژهای میرساند. در این شکل با حالتی از قربانی کردن جانوران برای خدایان سر و کار داریم. یعنی جانور همچون پیشکشی به ایزدی اهدا میشود، بدان امید که خواستهای برآورده شود. با این حال ایزدان نه با تغذیه از جانور، که از راه دریافت پیام از او و مشاهدهی جاویدان شدناش در قالب مومیایی به رضایت و اجابت سوق داده میشدند.
چهارمین رده، به جانورانی مربوط میشود که تجسد خدایان پنداشته میشدهاند. در ابتدای کار جانوران مقدس کوچکی مثل میمون و لک لک (که مثلا تجسد توت پنداشته میشدند) درست همچون فرعون (که تجسد هوروس بود) مومیایی میشدند. بعدتر این شیوه به جانوران بزرگتر هم تعمیم یافت. طوری که وقتی کمبوجیه به مصر لشکر کشید، مومیایی کردن گاو آپیس هم رواج داشته است. گزارش جالب توجهی که در این مورد در دست داریم به هرودوت مربوط میشود که دربارهی نابود کردن گاو مومیایی شدهی آپیس به دست کمبوجیه داستانسرایی میکند. اما این مومیایی با مهر کمبوجیه کشف شده و این یکی از مستندترین دروغهای فاش شده در تاریخ باستان است. به همان شکلی که فرعون شخصیتی یگانه بوده و با همهی مردمان دیگر تفاوت داشته، جانوران مقدس هم تک بودهاند و مثلا گاو آپیس همواره تک بوده و فقط پس از مرگش گاوی دیگر را به عنوان نماد این ایزد برمیگزیدهاند.
پس مصریان باستان به دو شکل از تقدس جانوری قایل بودند. یکی مبنایی جانورشناسانه داشت و کل اعضای یک گونه را خدمتگزار و تجلی ایزدی ویژه قلمداد میکرد. در این معنا مصریان همواره به دیدن تمساح به یاد ایزد سِبِک میافتادند و این جانور را پیامبر و واسطهی ارتباط با آن ایزدِ بارورساز تلقی میکردند. در نمادپردازیها و تندیسهای مربوط به آن ایزد هم نقش جانور مورد نظر به شکلی انتزاعی تکرار میشد، اما این تصور وجود نداشت که آن ایزد در کالبد یک جانورِ منفرد حلول یافته است. این شاخه از تقدیس جانوران در مقام طبقهای از جانداران همان است که در نهایت به شکوفایی صنعت تولید جانوران مومیایی انجامید.
یک شکل دیگر از تقدیس جانوران آن بود که فرض کنند ایزدی به واقع در بدنِ یک جانورِ یگانه و ویژه حلول کرده است. در این حالت بر خلاف وضعیت نخست، همهی اعضای آن گونه اهمیت نداشتند و یک جانورِ خاص با پیکر و حضور مادی خویش تجلی امر قدسی محسوب میشد. مصریان جانورانی را که نماد یک ایزد بودند با دست و دل باز میکشتند و در شرایطی ناخوشایند میپروردند و برای مومیایی کردن به قتلشان میرساندند. اما تک جانوران تقدیس شده که همتای خودِ خداوند فرض میشدند، احترام و امنیتی چشمگیر داشتند و در ناز و نعمت پرورده میشدند و تنها پس از آن که به مرگ طبیعی در میگذشتند مومیایی میشدند.
«زیارتگاه گربهی مصری»، نقاشی جان رِینالد وگلین، سال ۵۲۶۵ (۱۲۶۵خ./ ۱۸۸۶م.)[8]
مشهورترین نمونه از این جانوران ایزدسان گاو آپیس است که نخستین نشانههای ظهور آییناش کمابیش با هجوم آشوریان به مصر همزمان است و چه بسا بازتابی از یک آیین بیگانه در مصر بوده باشد. آیین گاو آپیس از حدود سال ۲۶۰۰ (۸۰۰ پ.م) در مصر وجود داشته و مرکز آن شهر ممفیس بوده است. محور این کیش گاوی بود که واسطهی ارتباط با خودِ ایزد دانسته میشد و از این رو کاهنان هر حرکت و رفتارش را به دقت بررسی و ثبت میکردند. گاوهای آپیس اگر تا بیست و هشت سالگی به مرگ طبیعی نمیمردند، کشته میشدند. مرگشان با عزای عمومی و مراسمی باشکوه همراه بود و کل پیکر گاو را با دقت فراوان مومیایی میکردند و در تابوتی مجلل به خاک میسپردند.
در میان این چهار ردهی مومیایی کردن، تنها پیشکش کردن جانور به خدایان است که مخاطب عام دارد و مردم عادی هم میتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. به همین خاطر در حدود سال ۲۵۰۰ (۹۰۰ پ.م) چرخشی در آیینهای مصری رخ داد و در جریان آن نخستین پرورشگاههای جانوران در معابد شکل گرفت و مومیایی کردن شمار زیادی از جانوران و فروختنشان به زایران باب شد. این ماجرا بیش از همه در آیین باستت و گربههای مومیایی شده نمود یافت. تولید انبوه جانوران مومیایی در مصر ابعادی چندان غولآسا به خود گرفت که در نخستین دههی قرن نوزدهم میلادی یک کمپانی انگلیسی ۳۸ هزار پوند (نزدیک به هجده تن) گربهی مومیایی شده را از مصر به انگلستان برد و به عنوان کود کشاورزی فروخت!
منطقِ شکلگیری این صنعت مومیاگری جانوران به نسبت پیچیده بوده است. با توجه به این که هر جانور نمود ایزدی دانسته میشده، یکی از راههای درخواست یاری از ایزدان و قربانی گزاردن برای ایشان مومیایی کردنِ جانورِ مربوط به وی بوده است.[9] مومیایی کردن راهی بوده که طی آن بدنِ موجودی ارجمند و ارزشمند از گزند پوسیدگی و فنا رهایی مییافته و ورودش به جهان مردگان تضمین میشده است. وقتی چنین کاری دربارهی بدن جانوری انجام میشده، ایزدی که آن جانور نمایندهاش محسوب میشده از حفظ و محترم شمرده شدنِ وی سود میبرده و به این ترتیب آمادگی مییافته یا به پیشکش کنندگان یاری رساند.
بنابراین یکی از راههای جلب نظر مساعد ایزدان باستانی مصر به شکلی تناقضآمیز چنین بوده که یکی از جانوران مقدس مربوط بدان ایزد کشته و مومیایی شود و آن مومیایی طی مراسمی به ایزد پیشکش شده و تدفین گردد. این شیوه در اواخر دوران پادشاهی میانی به تدریج جایگزین رسم کهنتر و پرهزینهتری شد که طی آن تندیسهای مفرغی جانوران را میساختند و با نهادنشان در گورها به ایزدِ وابسته بدان هدیهای پیشکش میکردند.
تمساح مومیایی شده
مومیایی بابون
مصریان با این انگیزه دامنهای گسترده از بقیهی جانوران را مومیایی میکردند. ماهی، مار و خزندگانی مثل سوسمار که نمایندهی نیروهای تاریک زمین بودند و برخیشان با جلوهای از خورشید که آتوم نامیده میشد ارتباط داشتند. حتا حشرهای مثل سرگینغلتان هم از ابتدای هزارهی چهارم پ.م تقدیس میشد و جسدش را بر درگاه مقبرهها مینهادند. با این حال خوک و اسب آبی به شکلی بحثبرانگیز مشمول این روند نمیشدهاند و تا به حال نمونهی مومیایی شدهای این دو جانور کشف نشده است.
در متنی متاخر که به قرن دوم پیش از میلاد تعلق دارد و به هوروس منسوب است، میخوانیم که لک لک حامل «با» (یعنی بخشی از روح) ایزد توت است، در حالی که شاهین میتواند بخشی از «با»ی خدایانی پرشمار مانند پتاح، آپیس، شو، تِفنوت، اوزیریس، ایزیس، گِب، و نِفتیس را داشته باشد.[10] مشابه این قاعده را دربارهی جانوران دیگری هم میبینیم که همچون ظرفی برای حمل «با»ی ایزدی نگریسته میشدند و به همین خاطر همچون پیک و واسطهای برای ارتباط با او کارکرد داشتهاند.
وقتی در دوران کمبوجیه مصر به دست پارسها گشوده شد و به صورت استانی در پیکرهی شاهنشاهی عظیم هخامنشیان در آمد، ساخت دین مصریان دستخوش چند دگرگونی شد که در قالب دگردیسی در آیینهای مربوط به مومیایی کردن جانوران بازتاب یافت. یکی از این دگرگونیها آن بود که آیینها و مناسکی مردمی که در قالب جشنوارههای بزرگ اجرا میشد و انبوهی از زایران را به خود جلب میکرد در سراسر مصر شکوفا گشت و به خصوص در منطقهی سقره که از دیرباز سرزمینی مقدس محسوب میشد و کانون فنآوری مومیاگری بود، رشدی چشمگیر در این زمینه نمایان شد.
شمار جانوران مومیایی شده نیز در این میان ناگهان افزایش یافت، در حدی که به نوعی تولید صنعتی مومیاییهای جانوری انجامید. چنین مینماید که همزمان با پیوستن مصر به نظام اقتصادی و حقوقی هخامنشیان تحولی در ساخت دین رخ نموده باشد و سفارش دادنِ مومیایی جانوری برای جلب حمایت خدایان از سویی ارزان و ساده گشته و از سوی دیگر فراگیر و رایج شده باشد. چندان که میتوان در منطقهی سقره نوعی تولید انبوه و صنعتیِ مومیاییهای جانوری را تشخیص داد.
مومیاییهای گربه، اواخر دوران هخامنشی و اوایل دوران بطلمیوسیها
دو الگوی جالب توجه در این میان نمودار گشت. یکی آن که بررسیهای ژنتیکی نشان داده که بسیاری از جانورانی که در این منطقه مومیایی شده و در گورها نهاده میشدهاند، خویشاوند نزدیک همدیگر بودهاند. یعنی گویا به دنبال پرورش و تکثیر مدیریت شدهای برای مومیایی شدن پرورده میشدهاند. دیگر این که بسیاریشان به «نشانگان گاوداری» مبتلا بودهاند. یعنی از نظر سلامت و تندرستی کاستیهایی داشتهاند و این را در جانورانی مانند گاوهای یک گاوداری یا مرغان مرغداریها میبینیم که در محیطی بسته و شلوغ پرورده میشوند و به خاطر تحرک کم و تغذیهی ناکافی با بیماریهایی دست به گریباناند. این جانوران به هنگام تبدیل شدن به مومیایی با ضربهای کشته میشدهاند و یا خفهشان میکردهاند.
در مومیاییهای جانوری قدیمیتر هم این الگو دیده میشود که بسیاریشان گردنی شکسته دارد و نشانههایی هست که علت مرگشان ضربهی سخت به مهرههای گردن یا جمجمه بوده است. در جانوران مومیایی شدهی این دوران چنین الگویی با شدت بیشتر نمایان است و معلوم است در مراکزی جانوران را به طور انبوه برای مومیایی شدن تکثیر میکرده و بعد میکشته و برای فروش به خریداران آماده میساختهاند.
دومین الگو آن بود که در فناوری مومیایی کردن تحولی رخ داد و دامنهی جانورانی که مشمول این روند میشدند نیز بسیار گسترش یافت. در واقع مومیایی کردن بسیاری از جانوران بزرگ در عصر هخامنشی برای نخستین بار باب شد. مثلا مومیایی کردن مارال[11] در میانهی این دوران و حدود سال ۲۹۵۰ (۴۵۰ پ.م) رواج یافت و تا سال ۳۱۵۰ (۲۵۰ پ.م) همچنان تداوم داشت.[12]
جالب آن که در کنار جانوران بزرگ، جانوران کوچک هم مورد توجه قرار گرفتند و رمزگذاری تقدس بر جانوران تا سطح حشرات هم تعمیم یافت. البته در مصر باستان هم حشرهای مثل سرگینغلتان مقدس بود یا عقرب محترم دانسته میشد. اما تقدیس اولی امری استثنایی بود و به خاطر نامش «خِپِر» و توپی که از سرگین درست میکرد و زمان فعالیتش او را با خورشید بامدادی همتا میشمردند. عقرب هم در عصر پیشادودمانی اعتبار داشت، چون اسم پادشاهی مقتدر بوده است.
اما در دوران هخامنشی همان رمزگذاری عمومی خدایان با جانوران بود که به دایرهی بندپایان و حشرات هم تعمیم یافت. نمونهاش آن که در مقبرههای سقره که به دوران سائیس و عصر هخامنشی مربوط میشود، نشانههایی از تدفین سوسک آبی شکارچی پیدا شده که گویا با آیین حفاظت بدن مومیایی از حشرات مربوط باشد. این حشرهی شکارچی و درشت که در آب زندگی میکند، با سرکت ارتباطی دارد و آن ایزدبانوی پزشکی است که در اصل جلوهی عقرب داشته است.
پس از تازش اسکندر و فروپاشی دولت جهانی هخامنشی، سلسلهای از مقدونیان بر مصر حکومت کردند که طی سه و نیم قرن -از سال ۳۰۶۸ تا ۳۴۳۰ (۳۳۲ پ.م تا ۳۰ م.)- تمدن کهن و باشکوه مصری را منقرض ساختند. در این دوران شاهد شکوفایی صنعت مومیایی کردن جانوران هستیم. اما چرخشهایی مهم در آن میبینیم که بیانگر است و تفاوت میان سیاست ایرانشهری پارسیان و سیاست فرعون-امپراتور اروپایی را نمایش میدهد. روشهای نوین تصویربرداری به کمک دستگاههای CT به پژوهشگران این امکان را داده که بدون باز کردن لفاف مومیاییها و خراب کردنشان به درونشان نگاهی بیندازند و تصویری دقیق و ریزبینانه از جانور درونشان را به دست آورند،[13] و به این ترتیب بررسی و مقایسهی مومیاییها دقت چشمگیری پیدا کرده است.
مومیایی شاهین(پایین) و لک لک(بالا)
در دوران بطلمیوسیها چنین مینماید که آیین تدفین جانوران مومیایی به ابزاری سیاسی برای استعمار رعیت نیمهبردهی مصری بدل شده باشد. در این دوران معبدهای بزرگ مصر به نهادی سرکوبگر بدل شدند و در اتحاد با فرعونهای مقدونی و سپاهیان یونانی زبانشان به غارت و کشتار جمعیت مصر میدان دادند. در این دوران حمایت دربار مقدونی از فرهیختگان و ناقلان فرهنگ مصری به تدریج از بین رفت، خط هیروگلیف و زبان مصری فرسوده و منسوخ شد، و آیینهای کهن و آفرینشهای هنری که در دوران هخامنشی احیا و نوسازی و شاخهزایی را تجربه میکردند، دچار وقفه شدند.
جالب است که در این میان برخی از آیینها تداوم یافت و گستردهتر شد و مهمتر از همه در این میان، صنعت تولید مومیایی جانوری بود. اما مومیاییهای این دوران با عصر هخامنشی دو تفاوت چشمگیر دارند. نخست آن که نوعی افت کیفیت در پرورشگاههایی رخ نمود که جانوران را تنها برای مومیایی کردن پرورش میدادند. از حدود سال ۲۵۰۰ (۹۰۰ پ.م) که این پرورشگاهها در مصر پدید آمدند، نشانههای کاهش سلامتی که با اهلی شدن و نگهداری در یکجا پیوند خورده، در کالبد جانوران نمایان شد. اما چنان که گفتیم این علایم از نوع نشانگان گاوداری بود و به خودِ روند اهلی شدن و پرورده شدن جانوران مربوط میشد. اما در دوران بطلمیوسیها نوعی سوءتغذیه و آزار سازمان یافته و گسترده را داریم که به صورت لاغری مفرط، بیماریهای شدید و نقص عضو در بدن جانوران مومیایی شده نمود پیدا کرده است.
دوم آن که این دامپروریِ جانوران تدفینی و «پرورشی شدنِ» حیواناتی که قرار بوده مومیایی شوند، با الگوی غریب دیگری همراه شد، که میتواند آن را به زبان پارسیان «غلبهی دروغ» نامید. چون بسیاری از مومیاییهای این دوران اصولا بدن جانوری را در خود ندارند و تنها بخشی از جسد جانور در آن یافت میشود. این مومیاییها که ممکن است تنها یک دست یا بخشی از تنهی یک جانور را در خود داشته باشند، از نظر اندازه و شکل درست مثل مومیاییهای دیگر ساخته میشدهاند و به احتمال زیادی کالاهایی ارزانتر اما جعلی بودهاند که به جای پیکر کامل جانور مومیایی شده به مشتریان این کالا فروخته میشدهاند.
نمونهی نمایان و روشن هردوی این روندها را در گربههای مومیایی شده میبینیم. پیش از دوران بطلمیوسیها مومیایی کردن گربه در میان مصریان رواج کامل داشت و حتا نمونههایی از مومیایی گربه را سراغ داریم که در آن نوزاد و بچه (و نه جنین) گربهای در شکم مومیایی گربهی مادهای که گویا مادرش بوده نهاده میشده است. با این همه در عصر بطلمیوسی با نوعی پوک و پوچ شدنِ تولید صنعتی گربههای مومیایی روبرو میشویم. در این دوران کیش ایزد گربهسانِ باستِت در شهر تِب رونق چشمگیری پیدا کرد و گذشته از سقره در منطقهی بنی حسن مراکزی عظیم ایجاد شد که در آن گربههای مومیایی شدهی پیشکشی به این ایزد بر روی هم توده میشد.
تولید مومیایی جعلی که تنها بخشهایی از بدن حیوان را در خود داشت در این دوران باب شد. شمار این جانوران مومیایی شده چندان بود که در نیمهی دوم قرن نوزدهم بخش عمدهی آن گربههای مصریای که بر کشتزارهای انگلستان فروپاشیده میشدند، برساختهی عصر بطلمیوسی بودند.
با فراز آمدن بطلمیوسیها سگ هم با همین شدت و حدت پرورده و مومیایی میشد. به شکلی که تنها در یک مقبره در سقره جسد مومیایی شدهی هفت میلیون سگ وجود دارد. جانوران دیگر نیز در دوران سیطرهی مقدونیها و رومیها در مصر به همین دامنه مومیایی و فروخته میشدهاند. لکلکهایی که پیشتر هم در منطقهی سقره محترم شمرده میشدند و با دقت مومیایی میشدند، حالا در قفسهایی برای این کار پرورده میشدند و در شماری باور نکردنی کشته و آمادهی ارائه به پرستندگان میشدهاند. طوری که تنها نیم میلیون لک لک مومیایی شده از سقره به دست آمده و دادهها نشان میدهد که مصریان در این منطقه سالانه ده هزار لک لک را مومیایی میکردهاند.
شمار لک لکهای مومیایی شدهای که در طون الجبل یافت شدهاند به رقم شگفتانگیز چهار میلیون بالغ میشود. لک لک نمایندهی ایزد ماه و خرد، یعنی توت بوده و این ارقام نشان میدهد که در معابد توت آن را برای مومیایی کردن پرورش میدادهاند. در کنار این صنعت دامپرورانه، شکار جانوران از طبیعت هم برای مومیایی کردن رواج داشته است. چندان که دادههای بومشناسی باستانی نشان میدهد جمعیت شاهین و عقاب در مصر دوران بطلمیوسی کاهشی چشمگیر پیدا کرده و دست کم یک گونه پرنده در این دوران منقرض شده که احتمالا دلیلش همین قربانی کردن لگام گسیختهی جانوری بوده است.
قاعدهی مشابهی دربارهی بابون هم راست است. این میمون هم نشانهی توت دانسته میشده و تحلیل مومیاییهایشان نشان میدهد که در شرایطی نه چندان مساعد برای مومیایی شدن پرورده میشدهاند. به شکلی که بسیاری از جسدهای بچه بابونهای مومیایی شده نشانههای سوءتغذیه و کمبود ویتامین و نقص عضو را نشان میدهند. شمار بابونهای مومیایی بسیار کمتر از باقی است و در سقره تنها چهارصد نمونه از آن یافت شده است. با این حال جمعیت بابونهای مصری در دوران حاکمیت مقدونیها به لبهی انقراض رسید و پس از آن هم هرگز ترمیم نشد.
آیین دیگری که مومیایی کردن جانوران را تشویق میکرد، کیش پرستش خدای باروری بود که ایزدش سِبِک نام داشت و در قالب تمساح تجلی مییافت. مرکز کیش سبک شهر شِدِت بود و به قدری شهرتش در این زمینه چشمگیر بود که در دوران بطلمیوسیها آنجا را کروکودیلوپولیس مینامیدند. تمساح را تا پایان عصر هخامنشی در ناز و نعمت میپروردند و شماری اندک از آنها را با دقت مومیایی میکردند، اما در دوران بطلمیوسیان شهر شدت به مرکز تولید تمساحهای مومیایی شدهای شد که معمولا سرسری تولید شده بودند و گاه اصولا جعلی بودند و تنها تکهای از بدن تمساح در آن یافت میشد.[14] جعل و فریبکاری در ساخت مومیاییهای جانوری دوران بطلمیوسی چندان پردامنه بوده که پژوهشی جدید که با عکسبرداری دیجیتالی از اندرون هشتصد جانور مومیایی انجام پذیرفت، نشان داده که یک سوم این مومیاییها به کلی فاقد بقایای جانوریاند و یکسره ساختگی بودهاند.[15]
مومیایی گاو بوخیس، ساخته شده در آرمانت که شهری بوده در جنوب لوکسور و مرکز کیش ایزد جنگِ شاهینسانِ مونتو
- Velde, 1980: 76-82. ↑
- Aufderheide, 2002. ↑
- Lawrence, 1980: 362-364. ↑
- Arnold, 1995: 1-64. ↑
- Dodson and Hilton, 2004: 206. ↑
- Brier, 1996. ↑
- Dunand, Lichtenberg and Yoyotte, 2007. ↑
- John Reinhard Weguelin ↑
- Velde, 1980: 76-82. ↑
- Bleiberg, 2013. ↑
- ibex ↑
- Wasef et al., 2015: 355–361. ↑
- Adams and Alsop, 2008: 39-42. ↑
- Bleiberg, 2013. ↑
- https://www.smithsonianmag.com/smart-news/many-animal-mummies-are-just-bundles-rags-180955247/. ↑
ادامه مطلب: گفتار هفتم: سفر روح در باورهای مصریان
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب