بخش دوم : قوانین اخلاقی
در دستگاه بینش ذن، هیچ قانون اخلاقی مطلقی وجود ندارد. این فقدان اندیشههای جزمی و قوانین جهانشمول و فراگیر، در سرچشمههای كهن تر تغذیه كنندهی ذن نیز به چشممی خورد. بر خلاف آیین برهمنی كه قوانین مشخصی برای انجام قربانی دارد، در اوپانیشادهادستورات اخلاقی بسیاركمرنگ ترند. این نسبیت قواعد اخلاقی، در گفتارهای اولیهی بودا به خوبی آشكار است. به نظرمی رسد كه خود بودا هم به خوبی بر این نسبی بودن قوانین آیین خود آگاه بوده باشد، چرا كه برخی از جملاتش چنین امری را به روشنی تاییدمی كند. ناگفته نماند كه این حرفها در مورد آیینی زدهمی شود كه از ساختاری محكم و جزمی مشخصی برخوردار است، و برای رهایی پیروانش از شر رنج، قواعدی را به شكل گام به گام تدوین كرده است.
یكی از نكاتی كه در اندیشهی كهن هندی وجود داشته و توسط بودا به شكلی مشخص ترویج داده شده، موضوع “آهیمسا” است. آهیمسا عبارت است از مهربانی به موجودات زنده، و پرهیز از كشتن جانداران دیگر. این مطلب در دین جاینی به شكلی بسیار رادیكال مطرح شده و هر نوع كشتنی در آن محكوم شده. كشتن یك موجود زنده، چیزی است كه به گفتهی مهاویرهمی تواند باعث اسیر شدن در چرخهی هزاران تولد و مرگ پیاپی شود.
با وجود اینكه مفهوم آهیمسا به فراوانی در متون بودایی مورد اشاره قرار گرفته، خود بودا گیاهخوار مطلق نبوده و گوشتمی خورده. در واقع منع حقیقی كشتن موجودات زنده، -به شكل افراطیش – پس از دورهی آشوكا وارد دین بودایی شد. عامل دیگری هم كه باعث رواج گیاهخواری و منع كشتن جانوران در آیین بودا شد، عجیب بودن نقض این قضیه در نظر سایرمردم بود. “لانكاواتارا سوترا” كه خطابههای ایراد شده بر كوه “لانكا” در سیلان را در برمی گیرد و به قرن چهارم و پنجم پیش از میلاد تعلق دارد، نخستین جایی است كه در آن گیاهخواری و منع كشتن موجودات زندهی جانوری مورد تاكید قرار گرفته. این متن كهن، برای این دستور اخلاقی، پنج دلیل ذكرمی كند: پیشگیری از تناسخ، همدردی با جانوران، حفظ سلامت، از بین نرفتن بوی بدن انسان سالم، و حفظ شهرت نیك و احترام روحانی.
همواره وقتی كه برای انجام كاری بیش از دو دلیل ذكر شد، باید فهمید كه ایرادی در كار یا دلایل وجود دارد. در اینجا هم به نظرمی رسد كه مهمترین دلیل برای تاكید بر چنین قانونی، حفظ ابهت روحانی و خوشنامی راهبان بودایی باشد. راهبی كه در آن زمان در هند گوشتمی خورده، همواره در خطر بدنامی و در معرض اتهام درنده خویی بوده. حتی چنین قانون مشهوری كه به گمان عدهای مهمترین اصل بودایی گری است، در ذن به فراوانی نقضمی شود. در میان كوآنهای ذن به موارد متعددی برمی خوریم كه استادی برای برانگیختن ساتوری درشاگردش، او را به مرگ تهدیدمی كند، و همواره هم شاگرد حرف استاد را جدیمی گیرد. یعنی شاگردان در این شاخه از عرفان این احتمال رامی داده اند كه استادشان به دلیلی آنها را بكشد!
این موضوع، به روشنی در تضاد با قواعد اخلاقی بودایی گری است. این تضاد هنگامی بیشتر مشخصمی شود كه سیر ذن را كمی بیشتر دنبال كنیم. در ژاپن، ذن به صورت آیین محبوب جنگاوران در آمد، و به زودی با آیین بومی شینتو آمیخته شده، و “بوشیدو” را ایجاد كرد. بوشیدو به معنای راه مرد جنگی است، و طریقتی است كه در گذشته و حال، شیوهی زندگی سلحشوران ژاپنی را معینمی كرده. در این مورد درگفتاری جداگانه بحث خواهم كرد، ولی آن چیزی كه اهمیت دارد، درك این نكته است كه ذن، در برخی جاها به عنوان طریقت رسمی مردانی كه برای جنگیدن و كشتن همنوع خودشان تخصص یافته بودند، شناخته شده بوده. این امر بی تردید برای بنیانگذاران اولیهی آن مانند بودا یا بودیدارما، و حتی لائوتسه، قابل تصور نبوده.
با وجود همهی این حرفها، در ذن به نوعی نیكخواهی آزادانه و نامحدود برمی خوریم، كه هدفش كل جهان هستی است. یك رهرو ذن، برای نیل به ساتوری، مجبور است با جهان هماهنگ گردد، و این هماهنگی تنها از راه طبیعی عمل كردن ممكن است. برای یك موجود زنده، طبیعی است كه دشمنش را از بین ببرد. همهی موجودات زنده، حتی مهاویره و آشوكا، در هر لحظه از عمر خود ناچار بوده اند تا تعداد بیشماری از میكروارگانیسمهای مهاجم به بدنشان را از بین ببرند. پایبندترین افراد به اصل آهیمسا نیز، اگر دارای دستگاه ایمنی سالمی باشند، همیشه در حال كشتن موجودات زندهای مانند ویروسها و باكتریها هستند. به همین ترتیب آشكار است كه از دید یك انسان خردمند، نفی افراطآمیز كشتن موجودات زندهی دیگر، با طبیعی بودن و عملی بودن در تضاد است. با وجود این حقیقت، كه آهیمسا را تا حد یك دستور نسبی و نامطلق كاهشمی دهد،می توان فهمید كه چطور پیروان گهگاه جنگجوی ذن، اصل طبیعی بودن و عشق به جهان طبیعت را با مبارزه و گاه كشتن همراهمی كرده اند.
یكی دیگر از مفاهیمی كه در آیین بودا مورد تایكید قرارمی گرفت، قاعدهی فقر بود. یكی از انواع سه گانهی تشنگی، به بیان بودا تشنگی هستی بود، كه حرص و دلبستگی به مادیات و دارایی را ایجادمی كرد. این امر، تا زمانی كه میل به داشتن در رهروی بودایی وجود داشت، به جای خود باقی بود، پس تنها راه رهایی از آن، نفی دارندگی، و گریختن از مادیات بود. این اصل به رفتار خاصی منجر شد، كه ریشههای تاریخی آن را در دوران پیش از بودا نیزمی توان یافت، و آن هم درویشی همراه با گدایی بود.
راهبان بودایی درویشانی بودند كه غذای خود را از راه گدایی به دستمی آوردند، و هرچه را كه به آنها بخشیدهمی شدمی پذیرفتند. رواج این روش زندگی در هند كه كشوری ثروتمند و سرسبز است و كمبودی از نظر مواد غذایی ندارد، قابل توجیه است، ولی موفقیت آن را در كشوری فقیرتر مانند چین نمی توان تضمین كرد.
بودایی گری در شرایطی وارد چین شد كه آیین كونفوسیوس، با تاكید فراوانش برفضیلت كار و مسئولیت پذیری اجتماعی، در اندیشهی مردم ریشه دوانده بود. در چین گدایی كاری نبود كه مورد پسند مردم قرار گیرد، و به همین دلیل هممی بینیم كه معابد فقیر و فارغ از مادیت هندی، آنگاه كه در چین نیز ساخته شدند، معابدی تروتمیز و گاه ثروتمند را با مجموعهای از رهروان كاری و كوشا ایجاد كردند. استادان و رهروان ذن، در هرپایه و مقامی كه باشند، باید برای زنده ماندن تلاش كنند. كار چیزی است كه در ذن به عنوان یكی از اصول زندگی طبیعی مورد سفارش فراوان است. این امر تا به حدی حاكم است كه یكی از استادان ذن، كه در جوانی گفته بود “هركس كارنكند نباید غذا بخورد.”، پس از آنكه شاگردانش در پیری ابزار كارش را از او گرفتند تا از زحمتش بكاهند، هیچ نخورد. و این اعتصاب غذا را آنقدر ادامه داد تا وسایلش را به او بازگرداندند.
یك ویژگی دیگر در ذن، گریز از هرگونه وابستگی ذهنی و فكری به دیگران است. رسیدن به روشن شدگی امری شخصی است، كه هركس باید خود به تنهایی آن را به انجام برساند. هیچكس نمی تواند در این راه به دیگری كمك موثری كند. به همین دلیل هم نظام مریدی مرادی در دستگاه آموزشی ذن، با سایر نظامهای عرفانی تفاوت دارد. در اینجا هیچ نوع وابستگی ذهنی میان رهرو واستادش وجود ندارد. هر رهرو یك مسافر است كه در مسیر خود با رهروهای دیگری كه از او پیشتر یا پس ترند، برخوردمی كند. ذن راهی است كه پایانی ندارد. یك رهرو ذن، هرچند ممكن است به درجهی استادی هم برسد و شاگردان زیادی هم داشته باشد، ولی با این وجود تنها و تنها یك رهرو است. رهرو بودن، چیزی است كه نباید به عنوان یك مقطع از زندگی یك رهرو در نظر گرفته شود. كسی كه ذن را به عنوان راه زندگی خود انتخابمی كند، مسیری را برای پیمودن برمی گزیند. این مسیر، به جای خاصی منتهی نمی شود، حركت در این مسیر خود هدف است.
دید سودانگارانهی غربی در پیش گرفتن هرراهی را تنها بر اساس آنچه كه درنهایت به دستمی آید توجیهمی كند. ولی در ذن اینگونه نیست. در ذن، هدف و آنچه كه قرار است به دست آید، در خود راه نهفته است. ذن چیزی نیست كه كسی بخواهد به آن برسد، بلكه شیوهای برای زندگی است. از آنجا كه هركس راهی را در زندگی در پیشمی گیرد، و راه هیچ دونفری هم دقیقا یكسان نیست، كمك كردن بیش از حد خاصی در این مورد معنا ندارد. هر انسانی، دارای راهی برای زیستن است كه با دیگران متفاوت است. اگر او زندگیش را در تطابق با طبیعت، و درهماهنگی با جهان سپری كند، آنگاه كسی است كه با ذن زیسته و رهروی واقعی ذن بوده. ولی زندگی هیچ رهرویی به دیگری شبیه نیست. هركس، باید خود به تنهایی راه زندگیش را بیابد و بپیماید. تنها كمكی كه در این راه از دیگران برمی آید، این است كه آنچه را كه خود تجربه كرده اند، و مفیدمی دانند، با بقیه شریك شوند. بدون این چشمداشت كه در برابر این تشریك مساعی مزدی دریافت كنند، و حتی فارغ از اینكه این تجربیات تا چه حدی به درد دریافت كنندهمی خورد.
دستگاه اخلاقی یك رهرو ذن سیستمی بسیار منحصر و خودبسنده است. رهرو ذن پیش از هرچیز آموخته كه جهان طبیعی تنها مرجع ممكن برای فرض نیكی مطلق است. با توجه به این كه در این یگانه دستگاه موجود هم اندیشهی نیك و بد راه ندارد، ناچار به این معنامی رسیم كه همهی آنچه كه نیك و بدمی نامیم تنها در خود ما وجود دارد. یعنی در جهان خارج از این دو واژه چیزی جز سایه وجود ندارد.
نیك و بد نیز، در دید یك راهب ذن، واژگانی هستند كه از شكستن نادرست پدیدهها حاصل آمده اند،وبنابراین مصداقی عینی در جهان خارج ندارند.
“در چشم انداز بهار هیچ چیز بهتر یا بدتر نیست. شاخههای گل
به به طور طبیعی بلند یا كوتاهمی رویند.”
“گلها، با وجود همهی ستایش ما پرپرمی شوند، علفهای هرزه فارغ از ناخوشنودی ما به روییدن ادامهمی دهند.”
تنها چیزی كه برای یك انسان شناسا معنی دارد، راهی است كه در پیش گرفته، و حتی این راه نیز معنای خاصی ندارد!
یك مرد روشن شده، ابتدامی كوشد تا مانند طبیعت از اندیشهی ساختگی و مبهم خوب و بد رها شود، و بعد از آن مانند طبیعت آنچه رادر ذات خود نهفته دارد آشكارمی كند. از آنجا كه رهرو جزئی از طبیعت است، و طبیعت تنها مرجع برای خیر مطلق است، كنشهای او نیز نیك خواهند بود. تفاوت در اینجاست كه كنشهای او، مانند رفتار طبیعت فارغ از نام و احساسات خواهد بود. او با بی اعتنایی و بی تفاوتی با همه برخورد خواهد كرد، چرا كهمی داند این تنها راه نیكی كردن است. كسی كه با وابستگیها و دلبستگیهای شخصیمی كوشد تا به دیگران كمك كند، تنها در پی ارضای خواستههای معنوی ناچیزخویش است. شاید رهروان ذن، تنها كسانی باشند كه شكلی كمابیش خالص از نیكی را به نمایشمی گذارند. باقی مردم، تنها زمانی نیكیمی كنند كه انگیزه هایی سطحی را ارضا كنند. رهروی ذن هم مانند همهی مردم دیگر تنها برای لذت بردن خودش نیكیمی كند، ولی این كار را بینش و دركی عمیقترانجاممی دهد، و از این رو هم كردههایش موفق و موثرند.
“نیكوترین كردارها، از نشانه ها(ی بد یا خوب ) پاك است.
نیكوترین گفتار از آلایش ها(ی بد یا خوب ) زدوده است.
نیكوترین محاسب از حساب و سنجش فارغ است.
نیكوترین بستن را كلونی نیست، ولی بازش نمی توان كرد.
نیكوترین گره را رشتهای نیست، اما نمی توان گشودش.” دائو ده جینگ
كسی كه زیادی برای دیگران اهمیت قائل است، نمی تواند به خوبی ایشان را درك كند. دیگران به دو نوعمی توانند برای ما مهم باشند. یك راه این است كه اهمیت آنها برای ما ارزشی مثبت داشته باشد. دراین حالت، ما دیگران را دوست داریم، و علاقهی ما به دیگران به نوعی رابطهی انحصارطلبانه وسودجویانهی شخص بدلمی شود. در این حالت، به دلیل برجسته نمودن نكات مثبت طرف مقابل در
چشممان، از ارزیابی درست وی بازمی مانیم. به همین دلیل هم عملا نمی توانیم كاری برای كسانی كه خیلی برایمان مهم هستند بكنیم. علاقهی زیاد به دیگران، علاوه بر اینكه كمكی به ما نمی كند، از اینكه به آنها هم كمك كنیم، جلوگیریمی كند.
ممكن است ارزش دیگران در چشمان ما منفی باشد، و به این دلیل برایمان مهم باشند. در این حالت، ما از طرف مقابل متنفریم. این رابطه هم سودمند نیست. چون نكات منفی موجود در طرف مقابل ما را كورمی كندو بار دیگر از انجام واكنش درستی در برابر وی عاجزمی مانیم. همهی ما، در خنثی كردن آسیبی كه از یك فرد منفور دریافتمی كنیم، یا كمك كردن به كسی كه خیلی مورد علاقهمان است، عاجزیم. علت این امر هم این است كه در مورد طرف مقابلمان برداشت ذهنی درستی نداریم. آنچه كه ذن با عنوان چسبیدن به مفاهیم، و وابسته شدن به هستی مورد اشاره قرارمی دهد، در اینجا به شدت صدقمی كند.
“فقط در آنگاه كه عشق و نفرت نداری، همه چیز نیكوكاری خواهد بود. “
برخورد ذن با دیگران بسیار متفاوت است. برای یك رهروی ذن، دیگران هیچ اهمیتی ندارند. یك نفر كه به روشن شدگی رسیده، نه كسی را زیاد دوست دارد، و نه از كسی متنفر است. احساسات، در او وجود دارند، ولی همواره به شكلی با اراده مهمیزمی خورند كه به لجام گسیختگی و انحراف از راه منجر نشود.
“در معبدی در ژاپن، رهروی برجسته بود كه بقیهی شاگردان از اومی ترسیدند. ترس آنان از او به این دلیل بود كه رهروی بزرگ، هرگز آشفته و پریشان نمی شد. یكروز رهروان دست به یكی كردند و تصمیم گرفتند خودداری و آرامش دوست خود را آزمایش كنند. در یك بامداد تاریك زمستانی كه رهروی بزرگ برای بردن چای پیشكشی به تالاری در راهرویی حركتمی كرد، نوآموزان در پیچی از راهرو پنهان شدند و با رسیدن او بیرون پریدند و سروصدای مهیبی تولید كردند. رهروی بزرگتر بی آنكه مكثی كند، راه خود را با آرامشس ادامه داد و در پیچ بعدی راهرو چای را بر میزی كوچك گذاشت، و بعد خود را به دیوار چسباند و از ترس فریاد كشید. استادی كه این حكایت را بازگو كرده، در آخر حرفش افزوده : پسمی بینید كه احساسات اشكالی ندارد، تنها نباید بگذاریم ما را از راه به در برد، و یا مانع كارمان شود.”
به این ترتیب، كسی كه به روشن شدگی رسیده،می تواند فارغ از كشاكش احساسات و قضاوتهای نادرست ناشی از پایبندبودن به نكات خوب یا بد دیگری، در مورد او دست به عمل بزند. كسی كه به این ترتیب عملمی كند، از سطح كنشهای عادی فراترمی رود و به “وو-وئی” می رسد. وو-وئی، كه آن را (هیچ نكردن) میتوان ترجمه كرد، عبارت است از انجام عمل، بدون داشتن پیش زمینهی تحلیلی و تفكری دست و پاگیر. تفكر معمولی و پرایراد و كند معمولی، یعنی اندیشهی آمیخته با گفتگوی درونی، چیزی است كه آغازگر بیشتر رفتارهای ارادی و خودآگاه ماست. این كنش، اگر بدون این زمینهی بیمارانجام شود، یعنی اگر در حالت پاك بودن ذهن از اندیشه و بی فكری رخ دهد، هیچ -نكردن خواهد بود.
“سود و زیان، خوب و بد، یكبار برای همیشه از همهی اینها دور شو.”
پس یك رهروی ذن، در مورد دیگران به كنش اكتفا نمی كند. اومی كوشد تا با وو-وئی با دیگران برخورد كند. اومی داند كه طبیعت در شكل بنیادین خود از دوست داشتن و نفرت مبراست. به همین دلیل هممی توان آن را خیر مطلق در نظر گرفت. جهان طبیعت به آن دلیل ستوده و ورجاوند است كه با بی طرفی كامل در مورد موجودات رفتارمی كند. طبیعت نه كسی را دوست دارد و نه از كسی بدشمی آید. همهی آنچه كه اومی كند، رفتار فارغ از احساساست و بار تحلیل است. به همین دلیل هم نیك ترین ساختارها، در طبیعت متبلورمی شود. هرموجود در آن به اندازهی توانائیش سودمی برد، و هیچ تبعیضی در مورد هیچ موجودی دیده نمی شود.
“آسمان و زمین نیكخواه نیستند
به ده هزارگان بی اعتناییمی كنند.
فرزانه نیكخواه نیست
با آدمیان با بی اعتنایی رفتارمی كند….”
پس، ماندن در وضعیت پیش از برانگیخته شدن چیزها خوشتر است.
“خردمندان، تاج و تخت و مردمان را تباه نمی كنند. رحمتشان
كران تا كران گسترده، اما دوستدار انسان نیستند.” دائو ده جینگ
ویژگی مهم دیگری كه لازم است بار دیگر در ذن مورد اشاره قرار گیرد، فقدان تقدس است. در ذن، هیچ چیز جاودانی و ورجاوندی وجود ندارد. هرآنچه كه گفتهمی شود، و هرآنچه كه دركمی شود، تنها بخشی از یك روند انوشه و غیرقابل دركند، كه تائو نام دارد. در این سیستم، رهرو كسی است كهمی كوشد تا با این روند هماهنگ شود و از این رهگذر به شناختی عمیقتر از جهان دست یابد. در این میان هیچ اندیشهای نباید او را به خود پایبند كند. همهی سوتراهای مقدس، همهی گفتارهای خردمندان و اندیشمندان كهن، و حكمت آمیزترین كوآنهای موجود، همگی وسایلی هستند كه باید برای رسیدن به راه مورد استفاده قرار گیرند.
اینها همه بخشی از راه هستند، نه مقصدی در آن. در راه (تائو) هیچ سرمنزلی وجود ندارد. هرچه كه هست پویایی و تحرك است. هیچ چیز مقدسی در اینجا وجود ندارد. با درك این مفهوم، و آزادی قابل تحسینی كه به دنبالمی آورد،می توان به شناختی دقیقتر از برخی كوآنهای عجیب ذن رسید. مثلا به این گفتار توجه كنید:
“بودا، و همهی پیشوایان را بكشید! یون مین
آنچه كه در اینجا مورد اشاره است، توهین به مردمی بزرگ و خردمندانی پیش كسوت نیست. هدف تنها بیان این نكته است كه حتی همین مردان بزرگ هم آنگاه كه به پایبندهایی تبدیل شوند، گام زدن در راه را دشوارترمی كنند. آنچه كه باید شكسته شود، تندیس بتهای این خردمندان است، و خاطرهی دست وپاگیر این افراد است كه باید بمیرد. حتی اندیشه به طبیعت هم، كه همواره در ذن ستوده و تایش آمیزبوده، آنگاه كه دست و پاگیر شود، ناخوشایند و نامطلوب است.
“نه دنباله رو، و نه پایبند اندیشهی آیین باش.”
داستانهای زیادی در مورد رهروانی وجود دارد كه با نقض اصولی ترین بنیانهای آیین بودا یا تائو-گرچه در این یكی اصل مشخصی وجود ندارد- در مسیر پیشرفت و تكامل گام برداشته اند. در ذن، هیچ كاری در ذات خود خوب یا بد نیست. حتی برخورد با زنان و دختران نیز، كه در آیین بودا بسیار مورد حمله قرار گرفته،می تواند به سادگی در یك رهرو نیرومند دیده شود.
“دو رهرو در حین گشت و گذار به رودخانهای رسیدند، كه دختری زیبا در كنارهی آن ایستاده بود ونمی توانست از آن بگذرد. یكی از آنها دختر را بر پشت خود سوار كرد و از رود گذراند. رهروها راه خود را دنبال كردند و همان شامگاه، همراه رهرویی كه این كار را كرده بود از او ایراد گرفت كه : دست زدن به زنان كار درستی نیست و برخلاف آیین است. نباید آن دختر را كولمی كردی. رهرویی كه این كار را كرده بود، پس از اینكه همراهش مدتی دراز در این مورد شكوه كرد، به او پاسخ داد: من او را آنسوی رودخانه رها كرده ام، ولی تو هنوز داری او رامی بری.”
با همهی این توصیفات، شاید بهترین صفتی كه بتواند رفتار یك رهروی موفق را تشریح كند، سیالیت است. یك رهرو، در جریان زندگی به سرعت پیشمی رود، چنان كه زندگی در بستر طبیعت به پیشمی شتابد. او مانند آب شفاف و ملایم است و كدورت و سختی نمی شناسد. از همین رو نیز با هرچیزی درست برخوردمی كند و مانند آیینه هرآنچه را كهمی بیند بازمی نمایاند. رهروی موفق، مانند آب انعطاف پذیر است و این سیالیت باعثمی شود تا شكست ناپذیر گردد. هیچ چیز نمی تواند آب را بشكند، و با این وجود آب خود شكافنده ترین چیزهاست. رهروی ذن، مانند آب به هیچ چیز نمی چسبد و در هیچ مفهومی نمی آویزد. به همین دلیل هم سرعتی بیشتر از همهی عناصر دیگر موجود در رود زندگی دارد. یك رهروی واقعی، تمثیل حقیقی آب است.
ادامه مطلب: گفتار چهارم: ذن و هنرهای رزمی
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب