گفتار سی و دوم: خط پارسی-عربی
قلمرو: ایران زمین، جهانگیر
زبان: زبانهای ملی و قومی ایرانی،زبانهای متصل به جاده تجاری ایرانی(راه ابریشم)
دورهی رواج: ۴۱۰۰-۵۴۰۰ تاریخی(۷۰۰- ۲۰۲۰م.)
دولتهای پشتیبان: همهی دولتهای مستقر بر ایران
خط کوفی در دوران عباسی به سرعت شاخهزایی کرد و در مدتی کوتاه بیش از پنجاه خط پدید آورد[1] که سیتایش ماندگار و مهم از آب در آمد. ابن درستویه فارسی (۴۲۵۱- ۴۳۲۶ تاریخی/ ۲۵۸-۳۳۶ق) در کتاب مهم «الکُتّاب» مینویسد که همهی این خطها اصل یکتایی دارند اما حروفشان را به دلایل زیباییشناسانه و تفننی متفاوت مینویسند، و بر آن اساس دوازده شاخهی اصلی از خط کوفی را نام برده که در حدود سال ۴۳۲۰ تاریخی (۳۳۰ق) رواج داشتهاند و نامشان چنین است: تومار، سجلات، عهود، مؤامرات، امانات، دیباج، مدیح، مرصع، ریاس، غبار، درخشش، بیاض و حواشی. از مرور این نامها برمیآید که تقسیمبندی کارکردیای در میان بوده و ردههای متفاوت اسناد و مدارک را با نویسههایی گوناگون مینوشتهاند. این نکته هم شایان توجه است که تقریبا همهی آفرینندگان این خطها غیرعرب هستند و نیمی از این دوازده خط هم با آن که به نگارش عربی به خط کوفی مربوط میشوند و در کتابی به زبان عربی ثبت شدهاند، پارسی-پهلوی هستند.
دربارهی آفرینندگان این نویسهها هم اطلاعاتی کامل در دست داریم و روشن است که همهی ابداع کنندگانشان کاتبان و دیوانیانی از اهالی ایران مرکزی بودهاند که قاعدتا وارث سنت نوشتاری عصر ساسانی و زبان پهلوی بودهاند. مثلا ابن درستویه فارسی بعد از یاد کردن از این دوازده خط اشاره میکند که این نویسهها که مشتقهای اصلی خط کوفی بودهاند را کاتبان سیستانی ابداع کرده بودند. بنیانگذار اصلی این نویسهها اسحاق حماد نام داشت که در سال ۴۱۵۰ تاریخی (۱۵۴ق) این نویسهها را پدید آورد. بعد از او برادرش ضحاک و بعد شاگردش ابراهیم سکزی (درگذشتهی ۴۱۹۴/ ۲۰۰ق) و برادرش اسحق سکزی (درگذشتهی ۴۲۰۴/ ۲۱۰ق) آن را تکمیل کردن و انتشار دادند و به همین خاطر این خطوط را در متون قدیمی سکزی (سیستانی) نامیدهاند. خط ریاسی در این بین به فضل بن سهل مروی منسوب است که وزیر مشهور خلیفه مامون بود که «رسالهی جامع» را در اصلاح و استاندهسازی خط نوشت و به خاطر منصب ریاستی که داشت نام نویسهی مورد نظرش را «ریاسی» گذاشتند.
علاوه بر این دوازده خط اصلی نزدیک به سی نوع خط دیگر هم بعدتر از کوفی مشتق شد که نامهایش عبارتند از: جلیل، مجموع، ثلثیت، نصف، جوانحی، مسلسل، محدث، مدمج، منثور، مقترن، اشعار، لؤلوی، مصاحف، فضاح النسخ، غبار جلیه، معلق، مخفف، مرسل، مبسوط، مقود، ممزوج، منقح، معماه، مؤلف، توأمان، معجز، مخلع، دیوانی، سیاقت، قرمه
امروز مرسوم است که به پیروی از سنتی شرقشناسانه این خطوط را «عربی» بنامند. اما در متون کهن چنین چیزی نمیبینیم و خط مشهور به تازی یا عربی نوع خاصی از همین خط کوفی بوده که در حجاز و عربستان رواج داشته است، و کل نویسههای یاد شده را عربی نمیدانستهاند. فردوسی چند نسل پس از تحول این نویسهها در شاهنامه هنگام اشاره به خطهای اصلی میگوید شمارشان سیتاست و چنین فهرستشان میکند:
«نبشتن یکی نه، که نزدیک سی چه رومی چه تازی و چه پارسی
چه سغدی، چه چینی و چه پهلوی ز هرگونهای کآن همی بشنوی»
بنابراین در ردهبندی خطها نزد او خط پارسی و تازی (عربی) متفاوت بوده، احتمالا منظورش از عربی خط سریانی یا نبطی است، و خط کنونی را «پارسی» مینامیده، که از پهلوی هم متمایز بوده است. مشابه این نامگذاری را در متون کهن فراوان میبینیم و اغلب در متون عربی این خط را عربی و در متون پارسی آن را پارسی مینامیدهاند.
این نکته را باید در نظر داشت که نویسا شدن زبان عربی با فراگیر شدن زبان پارسی دری و نویسا شدن آن همزمان و موازی بوده است. یعنی چنین مینماید که با فروپاشی دولت ساسانی تحولی فرهنگی رخ نموده باشد که در نتیجهی آن طی دو قرن بعد زبان دینی-دیوانی از آرامی به عربی و زبان ملی از پهلوی به پارسی دری تحول یافته باشد و هردوی این زبانها همزمان با یک خط نویسا شده باشد. بر این مبنا «عربی» نامیدن این خط نادرست است. چون زبان عربی پیش از این اصولا نویسا نبوده، و در میان خطهای زایندهی این نویسهی نو هم فقط سریانی سامی است و پهلوی و اوستایی که تاثیری چشمگیر داشتهاند، با پارسی میانه و زبانهای آریایی پیوند داشتهاند. از این رو نامیدن این نویسه به «عربی» نادرست است و در جانبدارانهترین حالت باید آن را پارسی-عربی دانست.
در سال ۴۲۸۷ (۲۹۵ق) ابوعلی محمد بن علی بغدادی مشهور به ابن مقله بیضاوی شیرازی که همشهری و همنسل حسین بن منصور حلاج بود، نویسههای پارسی-عربی را بازبینی کرد و همه را در شش نوع خط نو بازتعریف کرد. ابن مقله از نمکپروردگان خاندان ابن فرات بود و در دولت عباسی نقشی دیوانی داشت و ناظر امور مالی در نواحی مختلف میانرودان بود و در دوران خلیفه مقتدر و قاهر و راضی به مقام وزارت هم رسید. او بارها به خاطر نقش سیاسیاش زندانی شد و در نهایت به سال ۴۳۱۹ (۳۲۸ق) در زندان زبانش را بریدند و به این ترتیب درگذشت. از ابن مقله شیرازی دو کتاب «رساله فی علم الخط و القلم» و «رساله فی میزان الخط» باقی مانده است.
از مطالعهی آثار او روشن میشود که در زمان او خط نیز مانند موسیقی و معماری و نقاشی از قواعد ریاضی پیچیدهای پیروی میکرده و این نشانگر آن است که خطوط نوساختهی پارسی-عربی ادامهی مستقیم سنت تاریخی دیرینهای بودهاند که پیشاپیش در ایران زمین وجود داشته است. وگرنه این همه دقت و پیچیدگی در صورتبندی ریاضی شکل خطها و ترجمهی زیباییشناسی خط به زبان اعداد چیزی نیست که طی چند نسل از هیچ پدید آید.
خط نسخ آخرین نویسهی مهمی بود که ابن مقله پدید آورد. نخستین آفریدهی او خط محقق بود که با بازبینی خطوط دیگر شکل گرفت. در این خط حروف واضح و روشن نوشته میشوند و از تزئینات زیاد و تودرتو نوشته شدن حروف که کوفی را ناخوانا میساخت، پرهیز شده است. این خط از قلمهای مبسوط یا خشک است، که در آن خط معیار مستقیم کشیده میشود و خطوط تمایلی به انحنا به سمت پایین و فروکشیدگی به زیر ندارند. در مقابل آن خطهایی مثل ثلث و رقاع قرار میگیرند که خمیدگی خط ترازشان به سمت پایین است و انتخاب خطوط آزاد را هم به زیر میکشند و آن را خطوط مدوّر مینامند. در خط نسخ خط افقی کوچک سمت راست الف که از حرف آ در پهلوی مانده بود حذف شده و به جایش ترویس (طره) در بالای الف گذاشته میشود که سرکی است کوچک به اندازهی نقطه.
ابن مقله بعد از خط محقق خط دیگری به نام ریحان پدید آورد. این نویسه هم مانند دیگران پیش از او وجود داشته و او آغازگر تدوین و صورتبندی عقلانی شکل بیرونی حروفش بوده است. روند تحول این خط تا زمان ابوالحسن علی بن هلال (درگذشتهی ۴۴۰۱/ ۴۱۳ق) ادامه داشت. این خوشنویس مشهور بیشتر به ابن بوّاب شهرت دارد. چون پدرش دروازهبان قصرهای شاهان دیلمی بوده است.[2] او بود که خط ریحان را به شکل نهاییاش در آورد و باعث ترویجش شد. این خط مثل خط محقق خوانا و زیباست، و به همان اندازه کند نوشته میشود. در این خط الفها کوتاهتر و حرکت خطوط فشردهتر از محقق است. ریحان و محقق عمری به نسبت کوتاه داشتند و جای خود را به خط ثلث دادند.
نمونهی خط ریحان
نمونهی خط محقق
ابن مقله بعد از خط ریحان، خط ثلث را صورتبندی و تدوین کرد و علت این نامگذاری آن است که در آن یک سوم خطوط سطح (مستقیم) است و دو سوم خطوط به شکل دور (انحناهای انتهایی) است. در این خط الف دراز و بلند نوشته میشود و انحناها کمعمق و تو در توست. این خط تا به امروز به ویژه برای نوشتن دعا و متون مقدس به کار گرفته میشود.
نمونهی خط ثلث
نمونههایی از خط ثلث
بعد از آن بود که ابن مقله در سال ۴۳۰۱ تاریخی (۳۱۰ق) خط نسخ را ابداع کرد و این انگار پیشتر وجود نداشته و آفریدهی خودش بوده باشد. این خط از تحول ثلث ایجاد شده بود و پیدایش آن نقطه عطفی در سیر تکامل خط پارسی-عربی بود. چون بسیار زیبا و متوازن بود و بر همهی خطهای بعد از خود تاثیر گذاشت. نامش را هم برای این نسخ گذاشتهاند که به سرعت فراگیر شد که نویسههای دیگر را منسوخ ساخت. این احتمالا اولین نسخه از خط پارسی-عربی بوده که بر اساس معیار نقطه اندازهها و مقیاسهایش استانده شده است. هرچند احتمالا این قاعده را از خطهای قدیمیتر به ویژه اوستایی وامگیری کرده باشد. چون در حروف اوستایی همین قواعد زیباییشناسانهی مشابهی حاکم است که بعید است تصادفی بوده باشد.
دوازده قاعدهی حاکم بر خوشنویسی خط پارسی-عربی برای نخستین بار در نسخ سازماندهی و تبیین شدند و اینها عبارت بودند از ترکیب و کریی و نسبت و ضعف و قوت و سطح و دور و صعود و مجاز و اصول و صفا و شأن.
نمونههای خط نسخ
ابن مقله پس از خط نسخ، نویسهی دیگری را صورتبندی کرد و آن توقیع بود. چنان که از نام این نویسه معلوم است، از آن برای امضا کردن اسناد استفاده میکردهاند. این خط سیر تحول سریعی را طی کرد و تا دوران احمد بن محمود ابن خازن که شاگرد نسل دوم ابن بواب بود، به شکل نهایی خود دست یافت. برای نوشتن خط توقیع برش سر قلم را کمشیب میزنند و به همین خاطر خطوط توپُری (قوت) یکنواخت و زیادی پیدا میکند. حروف گردتر و گودتر از ثلث است و الفها و خطوط راست ترویس دارند. بعدتر از این نویسه مشتقی پدید آمد که خط اجازه نام گرفت و در آن حرکت و نرمی بیشتری دارد و در ضمن زیر تاثیر خط نسخ و ثلث هم هست.
نمونههایی از خط توقیع
ابن مقله در نهایت خط رِقاع را تدوین کرد و این کلمه جمع رقعه است به معنای پارهنوشتار و کوتهنوشت. این خط هم از ثلث مشتق شده و معمولا برای نوشتن متون کوتاه در ابعاد کوچک به کار گرفته میشود. این خط حروفی ریزتر و ظریفتر از توقیع دارد و بر خطوط صاف الف و کاف و لام ترویس قرار نمیگیرد. چنین مینماید که این خط پیش از ابن مقله نیز وجود داشته باشد، چون ابن ندیم در الفهرست ابداع آن را به فضل به سهل (درگذشتهی ۴۳۰۵) منسوب کرده است. خط رقاع بعدتر قدری سادهتر شد و خط رقعه نام گرفت.
نمونهی خط رقاع
شش خط محقق و ریحان و نسخ و ثلث و توقیع و رقاع را به اصطلاح «خطوط سته» (نویسههای ششگانه) مینامند و تدوینشان به دست ابن مقله نقطهی مهمی در تاریخ تحول خط پارسی-عربی بوده و از این زمان است که خط مورد نظرمان استانده پیدا میکند و از حالت آشفتهی پیشین با نسخههای بسیار پرشمار بیرون میآید و قواعد زیباییشناسانهی مشخصی بر خوشنویسیاش حاکم میشود.
این شش خط که همگی از کوفی برآمده بودند، تا ابتدای قرن ۴۴ تاریخی (میانهی قرن چهارم هجری قمری) تثبیت شدند و هم متون پارسی و هم عربی با آن نوشته میشدند. حتا متونی مثل تفسیر قرآن پاک که عناصری از زبان پهلوی را حفظ کرده هم با همین خطوط نوشته شده است.
روند درهم فشردن حروف و یکپارچه نویسی کلمات که ابداع بزرگ و مهم ابتدای دوران ساسانی بود، چنان که دیدیم به خط پارسی- عربی و هر شش نسخهی یاد شده از نویسهها راه یافت، و همین روند بود که خطهای بعدی را نیز پدید آورد. اهمیت ابداع ساسانیِ به هم چسبیدن حروف آن بود که نقطهی قوت خط الفبایی (نوشتن واجها) را با نقطهی قوت خط اندیشهنگار (نمایش یک کلمه با یک علامت) را ترکیب میکرد. یعنی کلمات نوشته شده هریک به اندیشهنگارهایی شبیه میشدند که یکپارچه به واژهای مشخص اشاره میکردند، و در ضمن به حروفی الفبایی هم تجزیهپذیر بودند.
این ابداع به ویژه در خطهای ایرانی به درستی فهمیده شد و به کار گرفته شد، و این تا حدودی به خاطر گسترش شهرنشینی و نویسایی در ایران زمین بود. در حاشیهی جنوب غربی تمدن ایرانی این ابداع در خطوط هندی به کار گرفته شد، اما چون این نویسهها هجانگار بودند و نه الفبایی، آن فشردگی و دقت نویسههای ایرانی را نداشتند و بر واحد پایهی آوابندی زبان میزان نمیشدند. به همین خاطر به شکل پیشینی بینظمیای در ثبت کلماتشان دیده میشد که با شمار بسیار زیاد حروف مرکب و تنوع اتصالها درآمیخت و نویسههایی دشواریاب را نتیجه داد. در گسترش شمال شرقی خط که به نویسههای اروپایی منتهی شد هم این پیوستهنویسی قدری دیرتر وامگیری شد. در آن قلمرو چون خط مستقیم از فنیقی وامگیری شده بود، اختلالهای هندی برآمده از حروف هجانگار بروز نکرد. با این حال پیوستهنویسی رواج چندانی پیدا نکرد و تنها پس از دوران نوزایی و طی چهار پنج قرن پیش است که در قلمرو اروپا رواجی پیدا کرده است. در ایران زمین اما این روند ترکیب حروف الفبایی در قالب واژگان ستون فقرات خط را تشکیل میداد و سیر تحول نویسههای پارسی-عربی را تعیین کرده است.
در عمل میتوان سیر تحول نویسههای ایرانی را حاصل برهمکنش دو نیرو دانست. یکی سلیقهی زیباییشناسانه که با این شدت در سایر تمدنها و فرهنگها شکل خط را تعیین نمیکند. دیگری دقت و سرعت در خواندن و نوشتن که سویهای کاربردی است و با پیوستهنویسی و تداخل حروف در یک کلمه مربوط میشود.
این جریان تحول در سراسر تاریخ ایران تداوم داشته و حتا فروپاشیهای مهیبی مثل حملهی مغول هم در آن وقفه ایجاد نکرده است. چنان که بعد از حملهی در اوایل قرن ۴۷ تاریخی (میانهی ق ۷ ق.) خط تعلیق پدید آمد که نویسهای سریع و درهمپیوسته بود و بیشتر برای نوشتن دیوانهای شعر کاربرد داشت. مشتقی از آن به اسم شکسته تعلیق یا ترسّل هم شکل گرفت که دبیرانه بود و دیوانسالاران اغلب از آن استفاده میکردند.
حملهی مغول در ضمن از این نظر اهمیت داشت که خلافت عباسی را از بین برد و با نابودی مرکزیت دینی و فرهنگی بغداد، باعث شد زبان پارسی از قلمرو زبان ملی به سمت زبان دینی هم حرکت کند. این حرکت البته پیشاپیش رخ داده بود و کل بدنهی حکمت و عرفان اسلامی تا این هنگام دوشقه شده و نیمی از آن به زبان پارسی تدوین شده بود. با این حال تا اینجای کار میان زبان پارسی و عربی تقارنی حاکم بود و خطها هم برای نوشتن هردو به یک شکل به کار گرفته میشد، و حتا وزنهی برخی از خطوط که به ادعیه و متون مقدس تعلق داشتند، به خاطر مرکزیت قرآن به سمت متون عربی متمایل بود.
نمونههای خط تعلیق
بعد از فروپاشی خلافت عباسی و از بین رفتن مرجعیت سیاسی و دینی این سلسله این تعادل به هم خورد و شاخهزایی در خطهای پارسی-عربی بیشتر در بافت زبان پارسی تداوم یافت. این تا حدودی نشانگر ترمزی بود که سیطرهی خلافت اموی و عباسی بر زایندگی خط در بافت ویژهی زبان پارسی اعمال میکرد، و حالا برداشته شده بود.
خط تعلیق یکی از نخستین نمودهای این به هم خوردن توازن بود و طی هفت قرن بعد از آن تا به امروز بدنهی خطهایی که در بستر پارسی-عربی تکامل یافتند، بیشتر با پارسی پیوند داشتند تا عربی. خط تعلیق که پیشگام این روند بود، برای صد و پنجاه سال به صورت خط محبوب و غالب درآمد و بعد از آن به چند خط دیگر میدان داد. خود تعلیق بعد از شکلگیری دولت عثمانی برای نوشتن متون عربی و ترکی نیز به کار گرفته شد و تحولی پیدا کرد که باعث شد این خط را دیوانی بنامند.
در اوایل قرن ۴۸ تاریخی (نیمهی قرن هشتم هجری قمری) از ترکیب خط تعلیق و نسخ خطی تازه پدید آمد که نستعلیق خوانده میشود و این زیباترین نسخه از خط پارسی-عربی است. به احتمال زیاد آفرینش این نویسه کار یک نفر نبوده و چند نسل زمان برده است. با این حال مورخان به نامهایی در مقام آفرینندهی آن اشاره کردهاند که میر علی تبریزی و احمد موسی و عبدالرحمان خوارزمی در میانشان به شمارند و چنین مینماید که هریک گامی از تحول این خط را به پیش برده باشند.
نستعلیق دو روایت اصلی دارد. سبک میرعلی تبریزی به دست دنبالهروی نامدارش سلطانعلی مشهدی بازنگری و تدوین شد و با نام نستعلیق خراسانی شهرت یافت و بعد از چند قرن به نسخهی مسلط بدل شد. در مقابل سبک عبدالرحمان خوارزمی که پسرانش عبدالرحیم و عبدالکریم مروجش بودند، بیشتر در ایران غربی رواج یافت و بعد از مدتی در برابر رقیب خراسانی عقبنشینی کرد. با این حال امروز همچنان در میان خوشنویسان پاکستان و افغانستان و هند رواج دارد.
نمونههای خط نستعلیق
پیدایش خط نستعلیق با ظهور دولت صفوی و احیای دولت فراگیر ملی ایرانی پیوند داشت و این در ضمن با احیای معماری ایرانی و چیرگی غزل بر شعر پارسی نیز مصادف بود. زیباییشناسی حاکم بر همهی این ارکان همسان است و از قواعد ریاضی مشابهی پیروی میکند که پرداختن به آن خارج از بحث این کتاب است. اما توجه به این نکته اهمیت دارد که الگویی که بیست و شش قرن پیش در جریان شکلگیری خط پارسی باستان و آرامی میبینیم، چندین بار تکرار شده و آخرین نمونهاش پیدایش نستعلیق محسوب میشود.
در دوران صفوی نسخهی دیگری از دل این خط زاده شد که آن را شکسته نستعلیق مینامند. این خط را هم چند تن پدید آوردند و رواج دادند که درویش عبدالمجید طالقانی (حدود ۵۱۴۵/ ۱۱۸۰ق) و محمد شفیع هروی در میانشان به شمارند. خط شکسته نستعلیق بازیهای رهاتری با خطوط دارد و با چالاکی و تحرک بیشتری صفحه را میپیماید و به لحاظ زیباییشناسانه پرداختهتر است.
نمونههای خط شکسته نستعلیق
ادامه مطلب: بخش سوم: گسترش هندی – گفتار نخست: خط بهاتی پرولو- کادامبا
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب