پنجشنبه , آذر 22 1403

گفتار پنجم: آشوکا

گفتار پنجم: آشوکا

در همان سالی که چاندره‌گوپتَه‌ پادشاه نانده را شکست داد و دولت خود را تاسیس کرد، صاحب پسری شد که او را بیندوسَرَه[1] نامید. در 298 پ.م که چاندره‌‌گوپتَه‌ از سلطنت کناره‌گیری کرد، این پسر به جایش بر تخت نشست و قلمرو خود را به سوی جنوب گسترش داد. یونانیان بیندوسره را آمیتروخاتِس[2] یا آلیتروخادِس[3] می‌خواندند که شکلی یونانی شده از کلمه‌ی سانسکریتِ اَمیترَه‌گْهَتَه[4] است، که لقب وی بوده و «کشنده‌ی دشمنان و پیمان شکنان» معنی می‌دهد. لقب دیگر او اَجاتَه‌‌شَترو بوده، که یعنی «مردِ بی دشمن».[5]

بیندوسره در بیست و دو سالگی بر تخت نشست و با راهنمایی چانکیه حکومت کرد. این مرد همچنان نقش نخست وزیر را برای او ایفا می‌کرد و چنین می‌نماید که شالود‌ه‌ی دولت مائوریه به دست وی بر پا شده و قوام یافته باشد. یک متن تبتی می‌گوید که چانکیه کسی بود که باعث شد تا بیندوسره بتواند بر شانزده قلمروی همسایه‌اش غلبه کند و قدرت خود را در میان دو آب بسط دهد. مورخان هندی امروزین ادعا کرده‌اند که منظور این متن از «میان دو آب»، فاصله‌ی بین اقیانوس آرام و دریای عمان بوده است. اما از متن چنین چیزی بر نمی‌آید و احتمالا مقصود اصلی فاصله‌ی میان هیرمند و گنگ بوده است.

بیندوسره دو پسر داشت به نامها آشوکا و سوسیما که به عنوان حاکم شهرهای اوجاین و تاکسیلا زیر نظر پدرشان فعالیت می‌کردند. در دوران حکومت او مردم تاکسیلا دو بار سر به شورش برداشتند که دست کم یکی از آنها به دلیل ستمگری‌های سوسیما بوده است. بیندوسره در سرکوب شورش دوم ناکام ماند و این کاری بود که پسرش آشوکا بعدتر به انجام رساند.

آشوکا در سال 304 پ.م زاده شد و در 269 پ.م به جای پدرش بر تخت نشست.[6] نام آشوکا به معنای «بی‌درد و غم» و همان «آ-سوگ/ بی‌سوگ» پارسی است. او در کتیبه‌اش خود را با لقبِ دِوانام‌پْریا[7] شناسانده که به معنای «محبوب و مورد توجه خدایان» است. لقب دیگرش پیَدَسی[8] است که یعنی «مهربان با همه». داستان زندگی او در دو متن از قرن دوم ثبت شده که «روایت آشوکا» (آشوکاوَدانَه: )[9] و «روایت خدایان» (دیویاوَدانَه)[10] خوانده می‌شوند. متنی سری‌لانکایی به نام «سالنامه‌ی بزرگ» (مَها‌وَمْسَه[11]: در سینهالی) هم هست که به شرح زندگی او می‌پردازد. گفته‌اند که نام مادرش دَرما یا دَمّا بوده است. مفصل‌ترین توضیح درباره‌ی این زن را در «آشوکاودانه» می‌خوانیم که به گزارش‌اش اسم ملکه‌ی بیندوسره، سوبْهَه‌دْرَنگی[12] بوده است. او دختر شاه چَمپا بود که بر منطقه‌ی تِلَنگَنَه حکومت می‌کرد. «دیویاودانه» نیز همین ماجرا را روایت کرده، اما نام مادر آشوکا را جَنَپَه‌دَکَلیانی[13] دانسته است.[14] همه‌ی منابع توافق دارند که این زن از پیروان آجیویکه بود و کسی هم که واسطه‌ی ازدواجش با شاه مائوری بود، دانشمندی به نام پیلیندَه‌وَتسَه بود که به همین فرقه تعلق داشت.[15] گفتیم که بیندوسره نیز مانند چانکیه از پیروان این کیش بوده و بنابراین چنین می‌نماید که دولت مائوریه زیر تاثیر آرا و عقاید این فرقه پدید آمده باشد.

آشوکا چندین برادر ناتنی بزرگتر از خود داشت، اما به زودی به خاطر توانایی‌های بدنی و دلاوری‌اش از دیگران ممتاز شد. می‌گویند شکارچی‌ای بسیار ماهر بود و یک بار شیری را تنها با یک عصای چوبی به قتل رساند. او در اواخر دوران زمامداری بیندوسره به عنوان حاکم شهر اوجاین برگزیده شد، و این دورانی بود که دولت بزرگ مائوریه با ناآرامی‌ داخلی دست به گریبان بود. لامایی به نام تارَناثَه[16] (1575-1634 .م) نوشته که چانکیه به نمایندگی از بیندوسره شانزده امیر را از میان برد و در قلمرو ایشان سروری یافت. برخی از نویسندگان این را به معنای توسعه‌ی دولت مائوریه به سوی جنوب و فتح دکن دانسته‌اند. اما با توجه به شورش شهرهای مهمی مانند تاکسیلا بعید است دولت مائوریه در این زمان توانایی لازم برای چنین گسترشی را داشته باشد. به احتمال زیاد این اشاره به پیگرد و کشتار اشراف سرکشِ درون دولت مائوریه و تمرکز قدرت به دست چانکیه دلالت می‌کند. این ناآرامی‌ها تا زمان مرگ بیندوسره ادامه یافت. طوری که در این هنگام شهر تاکسیلا همچنان در حال شورش بود و حاکم آن سوسیما –که ولیعهد بیندوسره هم بود- در فرو نشاندن آن درمانده بود.

«دیویاوندانه» نوشته آشوکا که از پشتیبانی چندتن از درباریان پدرش برخوردار بود، به یاری وزیری به نام رادَه‌گوپتَه‌[17] دسیسه‌ای چید و برادرش را فریفت و او را به چاهی فرو افکند که درونش را از مرجانهای نوک تیز پر کرده بودند. بعد آشوکا به کشتار سایر شاهزادگان پرداخت و 99 برادرش را به قتل رساند و از میان ایشان تنها یک تن یعنی تیسا را زنده گذاشت.[18] چنین می‌نماید که در این میان جنگی داخلی در گرفته باشد، چون بیندوسره در 273 پ.م درگذشت و سوسیما انگار مدت کوتاهی پس از آن کشته شده باشد. اما آشوکا تازه چهار سال بعد در 269 پ.م توانست تاجگذاری کند و قدرت را به دست بگیرد.

آشوکا در ابتدای کار شاهی ستمگر و خونخوار بود. می‌گویند بعد از دست یافتن به قدرت آزمونهایی دشوار برای سنجیدن وفاداری درباریانش ترتیب داد و پانصد تن از ایشان را به قتل رساند. همچنین آورده‌اند که پانصد زن در حرم خود داشت و چون یکی از ایشان به او توهین کرد، همه را زنده زنده سوزاند. او همچنین شکنجه‌گاه مخوفی ساخته بود که مردم آن را دوزخِ روی زمین می‌نامیدند. به دلیل این کارها بود که مردم او را «چَندآشوکا» می‌نامیدند، یعنی آشوکای هراس‌آور.

آشوکا هشت سالِ بعد از به قدرت رسیدنش را صرفِ تحکیم پایه‌های قدرتش کرد و به گوشه و کنار لشکر کشید. گفته‌اند که دامنه‌ی دولت او از کوههای پامیر در شمال افغانستان تا تامیل‌نادو در جنوب هند کشیده می‌شده و بنگلادش و برمه را نیز در بر می‌گرفته است، اما این سخنان افسانه می‌نماید و نشانه‌ای باستان‌شناختی از وجود دولتی چنین عظیم در هندِ آن دوران وجود ندارد. با این وجود می‌دانیم که او همچنان افغانستان و پاکستان و بلوچستان امروزین را در اختیار داشته و بر هند شمالی تا مرزهای نپال فرمان می‌رانده است. مرزهای دایره‌ی قدرتش را از اینجا می‌توان دریافت که مشهورترین و آخرین نبردش فتح شهر کالینگا ( ) بوده است.[19] از این رو برای فهم محدوده‌ی دولت آشوکا، شناسایی مکان این شهر اهمیتی فراوان دارد.

بر اساس گزارش مگاستنس دولت کالینگا نام خود را از قبیله‌ای به همین نام گرفته که بین رود گنگ و دریا می‌زیستند.[20] این نویسنده پایتخت این مردم را پارتالیس نامیده و گفته که ارتش این دولت شصت هزار پیاده و هزار سوار و هفتصد پیل جنگی را در اختیار داشته است.[21] مردم این منطقه بعدها نویسا شدند و از خط کالینگا استفاده می‌کردند که از خط براهمی مشتق شده است. بر اساس متون بازمانده با این خط معلوم می‌شود که مردم کالینگا به زبانی دراویدی سخن می‌گفته‌اند و بنابراین آریایی نبوده‌اند.

نبرد کالینگا بزرگترین و تعیین کننده‌ترین جنگِ آشوکا بود و حدِ نهایی دست‌اندازی‌هایش را نشان می‌داد. جنگ کالینگا در نهایت با پیروزی آشوکا پایان یافت، اما نوشته‌اند که او ده هزار تن از سربازان خود را در جریان این نبرد از دست داد و خشمگینانه به کشتار مردم غیرنظامی روی آورد و روی هم رفته صد هزار تن از اهالی کالینگا را به قتل رساند. طوری که آب رود دایَه که در نزدیکی میدان نبرد جاری بود، از خون ایشان به سرخی گرایید.

کالینگا آخرین شهری بود که آشوکا به ضرب شمشیر گشود و پس از آن دیگر به جنگ نرفت و جایی را با زور فتح نکرد. به این ترتیب حد نهایی توسعه‌ی قلمرو او را می‌توان در همان حدی دانست که بعد از گشودن کالینگا بدان دست یافته بود. یعنی مرز گسترش دولت او در استان اوریسای امروزین در شمال شرقی هند بوده است. شاهد مهمی که دامنه‌ی گسترش دولت مائوریه را نشان می‌دهد، مرور سیاهه‌ی آثاری است که از آشوکا به جا مانده است. آشوکا از نظر برافراشتن یادمانها و ثبت ردپای خویش در تاریخ شاهی پرکار و کوشا بوده است. از این رو می‌توانیم اطمینان داشته باشیم که او در تمام مراکز مهم قلمرو خود آثاری یادمانی به جا گذاشته است. این آثار تنها در استانهای اوتارپرادش و مَدهَه‌پرادش و بیهار در هند، استانهای تاکسیلا و سوات در پاکستان، و بخشهایی از جنوب افغانستان یافت شده‌اند. این بدان معناست که دایره‌ی نفوذ دولت او بر خلاف تصویر عامیانه‌ی موجود، به بدنه‌ی شبه‌قاره‌ی هند گسترش نیافته و تنها به حاشیه‌ی شمالی هند محدود بوده است.

کشتار وحشیانه‌ی کالینگا ناگهان آشوکا را از جنگ و خونریزی بیزار کرد و باعث شد به آیین بودایی بگراید و به عنوان پرشورترین مبلغ این دین فعالیت کند. می‌گویند زمانی که آشوکا بعد از جنگ در میدان انباشته از کشتگان گردش می‌کرد، زنی به نزدش رفت و گفت: «تو پدر، شوهر و پسر مرا کشته‌ای، دیگر برای چه زندگی کنم؟» بعد از آن بود که آشوکا ناگهان از کردار خود پشیمان شد. او ماجرای تحول روحی‌اش را در کتیبه‌ای نوشته و برای ما به یادگار گذاشته است:

«محبوب خدایان، شاهِ نیکوکار (آشوکا)، هشت سال پس از تاجگذاری‌اش کالینگا را فتح کرد. صد و پنجاه هزار تن رانده شدند. صد هزار تن کشته شدند و شمار فراوان دیگری مردند. بعد از آن که کالینگا تسخیر شد، محبوب خدایان در دل گرایشی نسبت به درمه احساس کرد، مهری نسبت به درمه و آموزه‌های دَمَّه در قلب خود یافت. حالا محبوب خدایان احساس پشیمانی عمیقی از فتح کالینگا داشت.»[22]

این نبشته‌ی عجیب، نخستین و کهنترین سندی است که فاتحی از خود به جا گذاشته و در آن بابت پیروزی در یک نبرد و فتح یک سرزمین ابراز پشیمانی کرده است.

در 261 پ.م، بعد از جنگ کالینگا، آشوکا دین بودایی اختیار کرد و برای نخستین بار سیاستی مبتنی بر بی‌آزاری (آهیمسَه) را وضع نمود. پسر او مَهیندرَه[23] ( ) با همکاری خواهر دوقلویش که سنگهَه‌میهرَه (مهرِ سنگهه، مهرِ انجمن) نام گرفته بود، آیین بودا را به سری‌لانکا منتقل کرد. در این زمان شاهی به نام دِوَنَم‌پیَتیسَه[24] (250-210 پ.م) بر این سرزمین فرمان می‌راند. این ملبغان با همراهانشان در زمانی به نزد شاه بار یافتند که تازه از شکار فارغ شده بود و درگیر برگزاری بزمی بود. بعد از سخنرانی ایشان، شاه و ملکه‌اش آنولا و درباریان به آیین بودا گرویدند و مجلس شکار به نخستین نشست بوداییان سریلانکا تبدیل شد.[25] مهیندره پس از آن مدتها در این سرزمین ماند و «سه‌ سبد» بودایی را به زبان سینهالی که در سریلانکا رواج داشت ترجمه کرد. او را پدر ادبیات سینهالی دانسته‌اند، چون انگار مردم این سرزمین تا پیش از ورود وی نویسا نبوده‌اند و او نخستین کسی بود که این زبان را در قالب ترجمه‌ی متون بودایی به نوشته درآورد.

آشوکا در 260 پ.م دین رسمی دولت مائوریه را بودایی اعلام کرد. استوپاها و معبدهای بودایی فراوانی در گوشه و کنار ساخت و سیاستی ضد خشونت و جنگ‌گریزانه را در پیش گرفت. حتا شکار جانوران را ممنوع کرد و مهربانی با زندانیان و مجرمان را باب کرد. او شمار زیادی از ستونها و تندیسهایی را که بر افراشته بود، با کتیبه‌هایی آراست و در آنها اصول اخلاقی خویش را شرح داد. مردم تابع او در این متون با عبارتِ «فرزندان» یا «کودکان» مورد اشاره واقع شده‌اند. ستونی که او در شهر سارناث برافراشته، کهنترین اثر تاریخیِ مشهور هندی است و نقش پرچم هند از علایم آن گرفته شده است.

آشوکا با وجود تغییر سیاست نمایانش، به شاهی نرمخو و سست عنصر بدل نشد. او در اصل از دین بودایی برای متمدن ساختنِ مردم قلمروش و دستیابی به یک آیین وحدت‌بخش سیاسی بهره جست. با این وجود استقبال او از کیش بودایی به معنای دشمنی‌اش با آیین آجیویکه و جین بود که مورد توجه درباریان و اشراف سرزمین‌اش قرار داشت. شواهدی هست که نشان می‌دهد آشوکا همچنان سیاست خشن خویش را در سرکوب این کیشها به کار می‌گرفته است.

متن «آشوکاوَرانَه» یک پیگرد مذهبی خشن را ثبت کرده که علت آن رفتار توهین‌آمیز یک راهب جَینی بود. این راهب یک نقاشی کشیده بود و بودا را در حالتی تصویر کرده بود که در برابر مهاویره زانو زده و دارد پایش را می‌بوسد. وقتی آشوکا از این جریان خبردار شد، دستور داد تمام هواداران آیینی که چنین توهینی را روا داشته بودند، اعدام شوند. احتمالا کسی که این نقاشی را کشیده، با فرقه‌ی آجیویکه پیوندی داشته است، چون در متن تصریح شده که در شمال بنگال تعقیبی مذهبی آغاز شده و هجده هزار تن از پیروان آجیویکه کشتار شدند. همچنین در شهر پتلی‌پوتره، یک جَینی که توهین مشابهی به بودا کرده بود به همراه خانواده‌اش در آتش سوزانده شد و آشوکا اعلام کرد هرکس سرِ یک جَینی را برایش بیاورد، یک دینار پاداش خواهد گرفت. به این ترتیب چند هزار جَینی به دست مردم مزدور کشته شدند.

بنابراین توجه آشوکا به دین بودایی بیشتر تدبیری سیاسی بوده، و نباید آن را به عنصری روانشناختی و وجدانی بیدار فرو کاست. از یکی از نبشته‌های آشوکا بر می‌آید که او تصویر روشنی درباره‌ی سایر دولتهای بزرگ دوران خود در ذهن داشته و به روشنی از دین بودایی همچون ابزاری سیاسی بهره می‌جسته است. در این متن می‌خوانیم:[26]

«اکنون این چیرگیِ آیین (دَمَّه) است که محبوب خدایان (آشوکا) برترینِ چیرگی‌هایش می‌داند. این (چیرگی) در اینجا، درون مرزها رخ داده است. حتا ششصد یوجانَه (شش هزار کیلومتر) دورتر، جایی که آنتیوخوس، شاه یونانی حکومت می‌کند، دورتر از وی، جایی که چهار شاه، بطلمیوس، آنتی‌گونوس، ماگاس و اسکندر فرمان می‌رانند، همچون جنوب، در میان چولاها، پاندیاها، تا جایی دوردست مانند پامرَه‌پَرنی (آیین چیره شده است). ‌اینجا در قلمرو پادشاهی در میان یونانیان، کَمبوجَه‌ها، نَبْهَکَه‌ها، نَباپَمکیت‌ها، بْهوجَه‌ها، و پیتینیکاها، در میان آدراها و پالیداها، همه جا مردم از آموزه‌های محبوب خدایان (آشوکا) درباره‌ی آیین پیروی می‌کنند. حتا در جاهایی که پیک‌های محبوب خدایان به آنجا راه نیافته، آن مردم نیز درباره‌ی آیین شنیده‌اند و آموزه‌های محبوب خدایان را درباره‌اش می‌دانند و آن را رعایت می‌کنند و در آینده نیز چنین خواهند کرد.»

در این متن نام آنتیوخوس به صورت «اَمتی‌یوکو[27]» و اسم بطلمیوس به شکل «تورَمایِه[28]» ثبت شده است. آنتی‌گونوس را «اَمتیکینی[29]» نوشته‌اند و ماگاس کورنه‌ای به صورت «مَکَه»[30] نوشته شده؛ و اسم اسکندر دوم اپیروسی هم به شکل «اَلیکاسودَرو[31]» آمده است. آشوکا نوشته که پیک‌هایش را به نزد «آن شاه یونانی که آنتیوخوس نام دارد» (اَمتیوکو نامَه یونَه راجَه)[32] فرستاد.[33] در نبشته‌ی دیگری آشوکا نوشته که برای مردمان و جانوران بیمارستان بنا کرده و پرورش و استفاده از داروهای گیاهی را رواج داده و این گیاهان را به همراه بذرشان در سرزمینهای دیگر نیز پراکنده و بهره جستن از آن را باب ساخته است. او در میان شاهان بیگانه‌ای که از این روشهای پزشکی جدید سود برده‌اند، آنتیوخوس سلوکی را نیز نام می‌برد.[34]

آشوکا احتمالا نخستین پادشاهی است که برده‌داری، شکار، ماهیگیری و جنگل‌زدایی را ممنوع ساخته است. او در بیست و ششمین سال سلطنتش حکمی صادر کرد و سیاهه‌ای از جانوران به دست داد که زیر چتر حمایت شاه بودند و نمی‌بایست به دست مردم آسیب ببینند. در این سیاهه از جانورانی گوناگون مانند طوطی، ملکه‌ی مورچه، خفاش، لاک‌پشت، گاو نام برده شده است. چنین می‌نماید که این فرمان به معنای منع کامل گوشتخواری و ذبح جانوران نبوده باشد، و به طور خاص به محدود ساختن مراسم قربانی اشاره کند، که شالوده‌ی آیین‌های هندویی را تشکیل می‌داده است. این نکته در نبشته‌ی دیگری تصریح شده و چنین آمده که «اینجا (در قلمرو من) نباید جانوری به قتل برسد و برای قربانی پیشکش شود.»[35]

مهمترین کتیبه‌ی آشوکا، به خط آرامی و یونانی نوشته شده و در قندهار قرار دارد. در این نبشته چنین می‌خوانیم:

«ده سال (سلطنت) کامل شده است. شاه پیادَسی (آشوکا) پرهیزگاری (اوسِبِئیا: ) را به مردم شناساند. از این لحظه او مردمان را پرهیزگارتر ساخته است، و همه چیز در سراسر جهان شکوفا خواهد شد. شاه (کشتن) جانداران و مردمان دیگر را ممنوع ساخت، و آنچه را که شکارچیان و ماهیگیران از شکار کردن بازداشته شدند. و آنان که آزمند بودند، از آزمندی‌شان در حد قدرتشان خلع شدند. و بر خلاف آنچه که در گذشته بود و در آینده خواهد بود، نسبت به پدر و مادر و مهترانشان فرمانبر شدند. با این گونه رفتار کردن در تمام موقعیتها، ایشان شادمانتر و بهتر خواهند زیست.»

«درمه خوب است. اما درمه چیست؟ بدیِ کم و نیکی زیاد، مهربانی، گشاده دستی، راستگویی، و پاکیزگی و خلوص»[36]

«و کردارهای شریف درمه و عمل کردن به درمه عبارت است از افزودن بر مهربانی، گشاده‌دستی، راستی، پاکیزگی، ادب، و نیکوکاری در میان مردم.»[37]

«کام من آن است که یکنواختی در قانون و یکنواختی در حکم صادر کردن برقرار باشد. من حتا تا آنجا پیش رفتم که به هرکس زندانی شده و به مرگ محکوم شده، 9 روز مهلت دهم تا خویشاوندانشان در این مدت رایزنی کنند و بتوانند جان ایشان را نجات دهند. اگر هیچکس نبود که بتواند به جای ایشان تاوان پس دهد، زندانیان می‌توانند برای دستیابی به وضع بهتری در جهان بعد از مرگ، هدایایی به دیگران بدهند یا روزه بگیرند.»[38]

«در بیست و ششمین سال بعد از تاج‌گذاریِ من، زندانیان در 25 مورد مشمول عفو قرار گرفتند.»[39]

از کتیبه‌های آشوکا چنین بر می‌آید که در زمان او هنوز سنت دینی بودایی نویسا نبوده و همچنان بر زنجیره‌ای شفاهی از انتقال منش‌ها تکیه داشته است.

«این سخنان آیین (دمه) است که از شاگردان سرچشمه گرفته است: راه شریف زندگی، ترسهای پیشِ رو، شعری درباره‌ی خردمند خاموش، گفتمانِ زندگی خالص، پرسشهای اوپَتیسَه، و اندرزهایی به راهولَه که کلامِ بودا درباره‌ی گفتار ناراست است. ای آقایان محترم، کام من آن است که همه‌ی راهبان و راهبه‌ها این سخنانِ آیین را پیوسته بشنوند و به خاطر بسپارند، و پیش‌نشین‌های زن و مرد هم چنین کنند.»[40]

«انسان در این زندگی بهره، و در زندگیِ بعدی اعتبار به دست می‌آورد، اگر که آیین را بیاموزاند.»[41]

«شادمانی در زندگی کنونی و بعدی دشوار به دست می‌آید، مگر با عشق فراوان به آیین، خودآزمایی‌های بسیار، احترام بسیار، هراسِ بسیار (از بدی)، و اشتیاق فراوان.»[42]

آشوکا در سیزدهمین سال سلطنتش نهادی برای تربیت و گسیل مبلغانی دینی تاسیس کرد و گماشتگان این نهاد را مَهامَترَه[43] نامید. او نوشته که این مبلغان به میان یونانیان، کمبوجه‌ها و مردم گنداره فرستاده شدند و آیین را در آن مناطق پراکنده کردند.[44]

یکی از نمادهای محبوب آشوکا، چرخِ گردونه‌ای بود با بیست و چهار پره، که هندیان آن را به نام آشوکاچَکرَه (چرخ آشوکا) می‌شناسند. این نماد بر بسیاری از یادمانهای او دیده می‌شود و در سال 1947.م که هند استقلال خود را بازیافت، به عنوان نماد این کشور انتخاب شد و در میانه‌ی پرچمش جای گرفت.

آشوکا در بخشهای گوناگون قلمرو خود ستونهایی سنگی را بر پا داشت که آنها را آشوکاتَمبْهَه می‌نامند. این ستونهای آشوکا به طور میانگین پانزده متر بلندا و تا پنجاه تن وزن دارند. مشهورترین این ستونها، آن است که در شهر سارناث وجود دارد. در پای این ستون چهار جانور –پیل، اسب، گاو و شیر- نقش شده‌اند. برخی از مورخان آنها را نماینده‌ی چهار دوره‌ی زندگی بودا دانسته‌اند. اما این چهار جانور ارتباط معناداری با چهار دوره‌ی یاد شده پیدا نمی‌کنند. احتمال بیشتر آن است که اینها نماد اقتدار سیاسی باشند. در این امتداد آنها را نشانه‌ی چهار جهت اصلی، یا علامت چهار قلمروی اصلیِ فتح شده توسط دولت مائوریه دانسته‌اند. اما پیوند این چهار جانور با چهار جهت روشن نیست و دولت مائوریه هم چهار قلمرو مهم را فتح نکرده است که بخواهد با این جانوران نمایانده شود. از میان این چهار جانور، سه تایشان دقیقا با همین نمادپردازی در تخت جمشید دیده می‌شوند و تنها پیل است که جایگزین چهارمین جانور تخت جمشید –پرنده‌ی هما- شده است. حدس من آن است که این چهار جانور در ایران هخامنشی و هندِ شمالی نماد چهار ایزدِ مهمِ محبوب در میان مردمان بوده‌اند.

 

 

  1. Bindusara
  2. Amitrochates
  3. Allitrochades
  4. Amitraghata
  5. Strabo, II,I, 9.
  6. Thapur, 1973/ 1980: 51.
  7. Devānāmpriya
  8. Piyadasī
  9. Aśokāvadāna
  10. Divyāvadāna
  11. Mahavamsa
  12. Subhadrângî
  13. Janapadakalyānī
  14. Sarao, 2007: 89.
  15. Singh, 2008.
  16. Tāranātha
  17. Radhagupta
  18. Singh, 2008.
  19. Mohapatra, 1986: 10.
  20. Megasthenes, fragm. XX.B. (in: Pliny, Historia Natura, V1. 21.9–22. 1.)
  21. Megasthenes, fragm. LVI(in: Pliny, Historia Natura VI. 21. 8–23. 11.
  22. Rock Edict No.13 (in: Dhammika,1994).
  23. Mahendra
  24. Devanampiyatissa
  25. Holt, 2004: 795–99.
  26. Edicts of Ashoka, Rock Edict (S. Dhammika)
  27. Amtiyoko
  28. Turamaye
  29. Amtikini
  30. Maka
  31. Alikasudaro
  32. Amtiyoko nama Yona-raja
  33. Gandhari original of Edict No13; Greek kings: Paragraph 9.
  34. Edicts of Ashoka, Rock Edict 2.
  35. Rock Edict Nb1 (S. Dhammika).
  36. Pilar Edict Nb2 (S. Dharmika).
  37. Rock Pilar Nb7 (S. Dharmika).
  38. Pilar Edict Nb4 (S. Dhammika).
  39. Pilar Edict Nb5 (S. Dhammika).
  40. Minor Rock Edict Nb3 (S. Dhammika).
  41. Rock Edict Nb11 (S. Dhammika).
  42. Pilar Edict Nb1 (S. Dhammika).
  43. Mahamatra
  44. Rock Edict Nb5 (S. Dhammika).

 

 

ادامه مطلب: گفتار ششم: دودمان سونگه 

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب