حشرات اجتماعی از نگاه جامعهشناسی زیستی
پیشدرآمد 1
(1-1) جهان جاندار، سيستمی پيچيده و بغرنج است كه در يک صورتبندی ساده از سه عنصر پايهی ماده، انرژی و اطلاعات تشكيل يافته است؛ سيستمی كه اگر در سطوح خُرد نگريسته شود در قالب روندهای بيوشيميايی حاكم بر محلول آبیِ ماكرومولكولهای آلی نمود میيابد و اگر در سطوح كلان بدان نگاه شود، پديدارهای سيستمیِ همافزايی مانند دوشاخهزايی، تغيير حالت و شكست تقارن را در سازوارهها، كالبدها و جمعيتهای زيستی بازنمايی میكند. بر اساس نگرش سيستمی كه در اين نوشتار مورد پذيرش است، رخدادهای كلگرايانهی موجود در سطوح كلان به روندهای مربوط به سطوح پايينتر سلسله مراتب پيچيدگیِ سيستم، تحويلپذير نيستند و در روابط بينابين عناصر سيستم، -و نه عناصر آن- ريشه دارند. به اين ترتيب، در هر لايه از پيچيدگي، رخدادهايی ويژه و عينی را شاهد هستيم كه با وجود مشاهده و تحليلپذير بودنشان، به سطوح زیرین تحويلپذير نيستند .
سطوح گوناگون سلسله مراتب پيچيدگی در جهان جاندار توسط خوشههای گوناگون دانايی ما تعريفپذير و شناختنی میشوند. خود اين خوشههای دانايی و سيستمهای مفهومی كه برای توصيف اين سطوح گوناگون ابداع شدهاند، همگام با تكامل ابزارهای مشاهداتی ما و همبسته با پيدايش چارچوبهای نوظهور صورتبندی دانش، شكل گرفته و از يكديگر تفكيک شدهاند. به بيان ديگر، آنچه كه به عنوان سطوح گوناگون پيچيدگی در يک سيستم زنده طرح شده است، علاوه برجنبهی هستیشناختی آشكارش -كه در نظريهی سيستمهای پيچيده و نظريهی همافزايی مورد ادعاست- وجهی معرفتشناختی هم دارد و اين رويهی اخير است كه وابسته به تكامل ابزارهای مشاهداتی و نظريات توضيحدهندهی آنها تغيير شكل میيابد و روشنتر و شفافتر میگردد. پس همانطور كه میتوان از عينيت و واقعيتِ مفهومی مانند «شكست تقارن» و «پويايی اطلاعات» در ساختهای زيستی سخن گفت، میتوان در مورد نقش ابزاری مانند ميكروسكوپ در تشخيص و رسميتيافتن سطح جديدی از سلسله مراتب پيچيدگی -مثل سطح ياختهشناختی- هم حرف زد. با توجه به ابزارهای كنونی و پايهی امروزينِ دانش ما در مورد جهانِ زنده، میتوانيم پديدارهای مربوط به جانداران را در اين سطوح گوناگونِ سلسلهمراتبی صورتبندی كنيم:
(مولكول—-ماكرومولكول—-ياخته—-موجود پرسلولي—-جمعيت زيستی—جامعهي زيستي)
مثالهايی از اين سطوح را در سيستم آشنای پيكر خودمان به سادگی میتوانيم تشخيص دهيم:
(اسيد آمينه —-پروتئين —-نورون —-بدن انسان —-مردم گردآمده در يک پارک —- ملت)
ناگفته پيداست كه با پيچيدهتر شدن سيستم و كمترشدن درجهی بزرگنمايی ابزارهای مشاهداتی ما، حجم اطلاعات انباشتهشده در مجموعهی عناصر سيستم افزايش میيابد و نمود شاخصهای منسوب سيستم، -مثل تخصصيافتگی، تنوع رفتاری و…- يا سطح تكاملیِ (درجهی پيچيدگی سیستم) بيشتر میشود.
(2-1) هدف اين نوشتار، پرداختن به پلهی آخرِ اين نردبان پيچيدگی است. جامعهی مورچگان به عنوان نمونهای از پيچيدهترين جوامع زيستی شناختهشده، مورد بررسی قرار خواهد گرفت و برخی ازويژگیهای كاركردی و ساختاری آن در مقايسه با جوامع انسانی تحليل خواهد شد. رويكرد مورد نظر نگارنده از تركيب ديدگاه جامعهشناسی زيستی و نظريهی سيستمهای پيچيده (همافزايی) حاصل شده است و گهگاه از مفاهيم و راهكارهای مورد استفاده از نظريهی منشها- كه رويكرد خاص نگارنده برای تحليل پويايی اطلاعات در جوامع زيستی است- نيز استفاده شده است. آشنايی با مفاهيم پايهی مطرح در اين دو شاخه پيشفرض گرفته شدهاند و با وجود این، تلاش شده تا حد امكان مفاهيم با كليدواژگان نسخهی تحويلگرای زبان علمی -كه قديمیتر، در بسياری از موارد نارساتر و متاسفانه در كشور ما رايجتر است- نيز بيانپذير باشند. خوانندگانی كه با اين مفاهيم آشنايی ندارند، میتوانند به متون معرفیشده در انتهای نوشتار مراجعه كنند.
(2) ريختشناسی جوامع جانوری
(1-2) تعريف: هر تجمعی از جانداران همگونه كه در يک بوم ِ مشترک زندگی كنند و روابط بينابينیشان بر شايستگی زيستی نهايیشان اثر گذارد، يک جمعيت را پديد میآورند. (با توجه به غنا و پيچيدگی مقايسهناپذير موجود در جمعيتهای جانوری، از اين پس بحث را تنها در مورد اين نوع جمعيت/جامعه/گروهها ادامه میدهيم) سادهترين شكل جمعيت، دسته است كه از مجموعهای از افرادِ همگونه كه جذب منابعی مشترک شدهاند تشكيل میشود. گروهی از سوسریها كه در آشپزخانهای دور مواد غذايی جمع میشوند يا پرندگانی كه در اطراف آبگيری به تغذيه مشغولند به اين سطحِ پيچيدگی وابستهاند.
اگر ارتباطات بين موجودات يک جمعيت آنقدر از نظر اطلاعاتی و كاركرد زيستی غنی شود كه به پيدايش نوعی همكاری در ميانشان منتهی شود، آن مجموعه از جانوران را شبهاجتماعي (Parasocial) مینامند. جانوران شبهاجتماعی در يک منطقه و در ارتباط نزديک با يكديگر زندگی میكنند و همراهیشان با جمع كاركردهايی مانند گردآوری و استفاده از منابع، دفاع در برابر دشمنان و توليدمثل و پرورش فرزند را تسهيل میكند. يک گلهی گاوميش آفريقايی و يک گله كفتار، نمونههايی از جانوران شبهاجتماعی هستند.
اگر اين ارتباطات و كاركرد زيستی به قدری اهميت يابد كه گروهی از اعضای گروه به نفع ديگران خدمت كنند و از توليدمثل -كه هدف نهايی هر جاندار از ديدگاه تكاملی است- چشمپوشی كنند، آنگاه ما با يک گونهی نيمهاجتماعی (Semisocial) روبهرو هستيم. برخی از زنبوران زيرراستهی Apocrita چنين ويژگیای را دارند؛ يعنی گروهی از مادههای -معمولا- خويشاوند كه در يک جا لانهسازی میكنند، بين خود به شكلی تقسيم كار میكنند كه گروهی به تخمگذاری و گروهی ديگر برای انجام كارهای لانه و پيداكردن غذا میپردازند و خود تخمگذاری نمیكنند.
اگر اين شيوهی تقسيم كار به شكلی افراطی بيانجامد، جوامع حقيقی پديدار میشوند. موجوداتی را اجتماعی حقيقی (Eusocial) میگويند كه در جوامعشان سه شرط برآورده شود:
نخست اينكه تمام اعضای جامعه به جز يک يا تعداد معدودی از جفتگيری و توليدمثل چشمپوشی كنند. دوم اينكه طول عمر افراد به قدری باشد كه دست كم يكی از والدين، بيشتر عمر خود را در همراهی با فرزندانش بگذراند؛ يعنی نسلها برهمافتادگی داشته باشند و سوم اينكه تقسيم كار در ميان اعضای جامعه به پيدايش طبقات اجتماعی تخصصيافته كه كاركردهايی تمايزيافته و تفكيکشده را بر عهده گيرند، انجاميده باشد.
تقريبا تمام جانوران دارای جوامع حقيقی از ردهی حشرات هستند و به دليل نقض يكی از بنيادیترين اصول تكامل داروينی -تنازع برای بقا- همواره برای زيستشناسان، بحثانگيز و مشكلساز بودهاند. ما امروز میدانيم كه رفتار ايثارگرانهی جانورانی كه در اين چارچوب از جفتگيری ومنتقلكردن ژنومشان چشمپوشی میكنند با كمک معادلات هاميلتونی توجيهپذير است .
حشراتی كه به بهای كمککردن به ملكهشان از تخمگذاری خودداری میكنند در واقع افرادی هستند كه به تنهايی شانس زيادی برای انتقال ژنومشان ندارند و با رفتار ايثارگرانهشان در واقع مشغول ياریرساندن به خويشاوندشان (معمولا مادرشان) هستند تا ژنومی بسيار شبيه به ژنوم خودشان را با بازدهی بسيار بيشتررو بهرهوریای بسيار بالاتر به نسل بعد منتقل كند. پس هدف نهايی تكامل كه انتقال ژنوم است به اين شكلِ غريب برآورده میشود و بر قواعد حاكم بر تكامل سيستمهای زنده خدشهای وارد نمیشود.
(2-2) توزيع جوامع در شاخههای مختلف جانوری به هيچ عنوان همگن نيست. به عبارت ديگر، جانوران دارای زندگی اجتماعی حقيقی -كه موضوع اصلی بحث ما هستند- همگی درخوشههايی بههمفشرده و خويشاوند از حشرات گرد آمدهاند و متراكم شدهاند. تقريبا تمام جانوران اجتماعی حقيقی به يكی از دو راستهی جوربالان (موريانگان =Isoptera) و نازکبالان (Hymenoptera =زنبوران) تعلق دارند. تنها استثناهای موجود به يک گونه از حشرات راستهی همبالان=Homoptera) که شتهها و زنجرهها را در بر میگیرد) و احتمالا يک گونه از پستانداران، يعنی موش كور برهنه مربوط میشود.
راستهی جوربالان، هفت خانواده و 200 جنس و حدود 1800 گونه از موريانگان را شامل میشود. تمام موريانگان زندگی اجتماعی حقيقی دارند و از نظر ردهبندی و خويشاوندی به سوسک خانگی و سوسری شباهت زيادی دارند و بر خلاف نامشان، هيچ ارتباط دودمانی با مورچگان ندارند. جوامع موريانگان در حدود 100ميليون سال پيش به شكل نهايی كنونی خود رسيد و به اين ترتيب، اين موجودات، كهنترين جوامع حقيقی را بر زمين بنياد گذاردهاند. كلنی موريانگان، هر دو جنس نر و ماده را در بر میگيرد و دورههای فعاليت و چرخههای كاركردی آن، شباهت زيادی با مورچگان دارد. با وجود كهنسالبودن جوامع موريانهای، بزرگترين تراكم از گونههای دارای زندگی اجتماعی حقيقی رادر راستهی نازکبالان میبينيم. اين راسته كه سومين راستهی بزرگ جانوری است و در حدود 100هزار گونه را در بر گرفته، دارای دو خانوادهی بزرگ Formicidae و Apidae است. خانوادهی نخست، زنبوران شهدسازی مثل زنبور عسل را در بر میگيرند و خانوادهی دوم تمام مورچگان را شامل میشود. تمام وابستگان به اين دو خانواده زندگی اجتماعی حقيقی دارند و تفاوت اصلیشان در توانايی پرواز زنبوران و بیبال بودن و زندگی زمينی مورچگان است.
ساير وابستگان به راستهی نازکبالان، ساير اشكال زندگی گروهی را نيز به نمايش میگذارند و به همين دليل هم رفتارشناسی اين راسته برای بازشناسی روندهای تكاملی حاكم بر پيدايش جوامع حقيقی اهميت فراوانی دارد. در برخی از زنبوران، زندگی نيمهاجتماعی يا شبهاجتماعی را میبينيم و با توجه به توزيع اين شيوههای گوناگون زندگی بر شاخهها و سطوح گوناگون ردهبندی، میتوانيم روند شكلگيری جوامع حقيقی را بازسازی كنيم. به كمک همين شواهد بوده است كه نظريات هاميلتونی در مورد شكل خاص تعيين جنسيت در نازکبالان، توانست معمای رفتار ايثارگرانهی افراطی حشرات اجتماعی را حل كند. در نازکبالان، تعيين جنسيت به وسيلهی تعداد كروموزوم (پلوئيديسم) انجام میشود؛ به اين معنی كه نرها هاپلوئيد (n-كروموزومی) و مادهها ديپلوئيد (n2كروموزومی) هستند.
به عبارت ديگر، نرها در نازکبالان، بيشتر حالت انگلی و حاشيهای داشته و كاركرد اصلیشان باروركردن مادههاست. به همين دليل هم هست كه معمولا در جوامع حقيقیِ اين حشرات جز در فصل جفتگيری و برای مدتی اندک جنس نر ديده نمیشود. اين پديده در مورچگان كه كاملترين جوامع زنبوری را تشكيل میدهند به شكلی افراطیتر ديده میشود.
عجيبترين، متنوعترين و پيچيدهترين شكل رفتار اجتماعی حقيقی را در مورچگان میتوان يافت. اين موجودات، احتمالا 20هزار گونه دارند كه 8800 گونهی آن شناسايی شده است. اين انبوه گونهها در 12 زيرخانواده و چندين قبيله مرتب شدهاند و تقريبا در تمام بومهای فعال زمين -به جز قطبها- يافت میشوند. کافی است به ياد بياوريم كه كل راستهی پستانداران، چهارهزار گونه دارد تا به تنوع چشمگير اين موجودات آگاه شويم. برای ادامهی بحث بر همين خانوادهی مورچگان متمركز خواهيم شد و بحث تخصصی زيستشناختی در مورد رفتارشناسی حشرات اجتماعی را تا حد يک چكيدهی كوتاه كاهش خواهيم داد تا مقايسهی جامعهشناختی بين اين موجودات و انسان ممكن شود.
(3-2) ساختار جوامع مورچگان: كلنی مورچگان به طور عمده از مادههايی تشكيل شده است كه به همراه مادرشان زندگی میكنند. اين كلنیها، معمولا توسط يک يا چند مادهی بارور كه بعدها به ملكه تبديل میشوند، بنيانگذاری میگردند. مادهی بارور پس از پرواز عروسی و جفتگيری با چند نر، بر روی زمين مینشيند و با بريدن بال خود، به تنهايی يا به همراه تعداد كمی از مادههای همگونه ومعمولا خويشاوندشان، حفرهای در زمين ايجاد میكنند. اين حفره به زودی به حجرهی كوچكی تبديل میشود كه ماده()(ها در آن ساكن میشوند و اولين سری تخمهای خود را میگذارند. اين تخمهای اوليه معمولا توسط خود ماده خورده میشوند تا نيروی لازم برای پرستاری از فرزندان بعدی برايشان فراهم شود. سری بعدی تخمگذاری به پيدايش كارگرانی كوچک و همهكاره و ترسو منتهی میشود كه عمری كوتاه دارند و برای ملكه(ها) غذا گردآوری میكنند. اين كارگران كوچک به زودی میميرند و جای خود را به كارگران نسل دوم میدهند كه تعدادی بيشتر و اندازهای بزرگتر دارند. اين كارگرها كلنی را توسعه داده، از تخمهای ملكه مراقبت میكنند و دفاع و تغذيه از وابستگان به كلنی و به ويژه ملكه را بر عهده میگيرند. در اين مرحله اگر چند ماده در كلنی بارور باشند، معمولا جنگی درمیگيرد و فرزندان ملكهی بارورتر -كه تعدادشان بيشتر است- ساير ملكهها را میكشند و رقابت ملكهها بر سر تخمگذاری را خاتمه میدهند.
كارگران به تدريج تعداد بيشتری پيدا میكنند و بسته به گونه و محيط زيست خود، كارهای تخصصی گوناگونی را بر عهده میگيرند. ناگفته پيداست كه تمام كارگران، ماده هستند و بسته به تغذيه و نياز كلنی، درجات مختلفی از رشد را نشان میدهند و به اين ترتيب، میتوانند زير اثر عاملی به نام Allometry -يعنی سرعت رشد ناهمگن در اندامهای مختلف- اشكال و اندازههای متفاوتی به خود بگيرند. وقتی كلنی به اندازهی كافی رشد كرد و تعداد كارگران و حجم منابع پايهی آن از آستانهی خاصی گذشت، كاركرد جديدی در كلنی پديدار میشود و آن عبارت است از توليدمثل كلنی. اين عمل به چند شكل انجام میشود. سادهترين راه، توليد نرها و مادههای باروری است كه پس از پرواز جفتگيری كنند و ملكههای بارور چرخه را از سر بگيرند. راه ديگر، پيدايش ملكههايی جديد در داخل كلنی است كه میتوانند به همراه گروهی از نرها و كارگران هجرت كنند و لانهی جديدی را احداث كنند. اين چرخهی بسيار سادهشدهی زندگی در يک كلنی بود. در بخش بعد، هنگامی كه مشغول مقايسهی كاركردهای يادشده با روندهای رايج در جوامع انسانی میشويم در مورد اين رفتارها هم توضيح بيشتری خواهيم داد.
(3) جامعهشناسی مقايسهای مورچگان و آدميان
ادعای مقايسهی دو جامعهی كاملا متفاوت كه در دو شاخهی متفاوت از جانوران پديدار شدهاند و دو خطراههی تكاملی كاملا مستقل از هم را طی كردهاند، جسارت زيادی را میطلبد. با وجود این در اين بخش سرِ آن داريم تا چنين كنيم، شايد از مقايسهی تفاوتها و همانندیهای موجود در اين دو نوع جامعه، بينشی روشنتر در مورد قواعد عام حاكم بر سيستمهای پيچيدهی اجتماعی و شيوهی تكاملی حل مسئله در آنها به دست آيد. برای نيل بدين مقصود، عناصر ساختاری و كاركردهای اصلی اجتماعی را در جوامع انسان و مورچه به صورت موردی و در بندهايی مجزا و خلاصهشده، مقايسه خواهيم كرد.
(1-3) نوع جامعه: مورچگان از نظر جامعهشناسی زيستی به عنوان موجوداتی با جوامع حقيقی شناسايی میشوند، اما آدميان را بايد شبهاجتماعی دانست، چراكه چشمپوشی فيزيولوژيک از توليدمثل برای كمک به توليدمثل ساير ساكنان جامعه در انسان ديده نمیشود و طبقهبندی اجتماعی و تخصصيابی افراد هم در ساخت بدنيشان نمود چندانی نمیيابد. پس از ديدگاه تكامل زيستی، مورچه از آدمی اجتماعیتر است.
(2-3) سير تكاملي : در مورد تكامل جوامع انسانی توافقی عمومی وجود دارد. تنشهای بومشناختی ناشی از خشکشدن زمين و تبديل جنگلهای عصر ميوسن در حدود دو و نیم ميليون سال پيش، پيدايش جنس Homo را رقم زد. اين نخستين جنس از نخستیهای خانوادهی Hominidae بود كه توانست از قارهی آفريقا خارج شود و در جهان كهن پراكنده گردد. زيرگروهی از اين جنس در حدود 120هزار سال پيش در اثر شرايط دشوار دورانهای يخبندان تكامل يافت و به گونهی انسان خردمند (Homo sapiens) تبديل شد كه همان گونهی ما باشد. روند اجتماعیشده اجداد آدمی در جريان همين تكامل زيستشناختی رخ داده و گامهای اصلی آن به ترتيب عبارت بودهاند: زمينزی شدن و مهاجرت از ميان درختان به استپها و دشتها (قبل از چهارونيم ميليون سال پيش)، راهرفتن روی دو پا (چهار ميليون سال پيش)، استفاده از دست برای ابزارسازی (دو ميليون سال پيش) و پيدايش زبان طبيعی (گويا 100هزار سال پيش). به اين ترتيب، جوامع انسانی در اثر فشار بومشناختی ناشی از محيطی نامساعد كه بر يک گونهی منفردِ سختجان پديد آمدهاند. اين فشار -به ويژه به دليل برانگيختن رقابت در ميان گونههای خويشاوند- تمام خطراهههای موازی با گونهی انسان را منقرض كرده و بنابراين، جوامع انسانی از نظر پيچيدگی و ساختار در ميان اجتماعات ساير نخستیها حالتی بیهمتا يافته است. پس جوامع انسانی به تازگی در شرايط بحرانی، در زمانی كوتاه به دنبال تغييراتی گسسته و به عنوان يک استثنا در ميان پستانداران، پديدار شدهاند.
در مورد مورچگان ماجرا متفاوت است. نخستين فسيل از مورچگان اجتماعی phecomyrma freyi، است كه در كهربايی مربوط به دورهی كرتاسه (با 100ميليون سال سن) يافت شده است. مورچهی مزبور هنوز برخی از ويژگیهای ريختی زنبورمانند خود را حفظ كرده، اما با توجه به چينهدان بزرگ و غدد تخمگذار تحليلرفتهاش شكی در مورد وابستهبودنش به يک جامعهی حقيقی وجود ندارد. مورچگان به ظاهر روند تكاملی يكنواخت و كند و فراگيری را پشت سر گذاشتهاند، چراکه زندگی اجتماعی حقيقی در تمام گونههای اين خانواده ديده میشود و بسته به شرايط زندگی و نوع آشيان (niche) دامنهی چشمگيری از تنوع رفتاری را نمايان میكند.
شواهدی در مورد تنشآميز بودن شرايط بوم/زمينشناختی منتهی به تكامل مورچگان وجود ندارد. البته شكی نيست كه هر گام بلند در تكامل و پيچيدهترشدن سيستمهای زيستی بر زمينهای از انتخاب طبيعی و دگرگونیهای محيطی استوار است، اما به نظر میرسد رابطهی پاسخگونه و مستقيم به شرايط محيطی -كه در تكامل انسان شاهدش هستيم- در مورد مورچگان عموميت نداشته باشد. گامهای اصلی در تكامل مورچگان عبارت بوده است از: رفتار مادرانهی منتهی به نگهداری و پرستاری ازفرزندان و بر هم افتادن عمر فرزند با مادر، پيدايش رفتار ايثارگرانهی فرزندان نسبت به مادر، تكامل سيستم فرومونی پيچيدهی تنظيمكنندهی روابط در كلنی و پيدايش چينهدان بزرگ و رفتار تروفالاكسی (یعنی تغذیهی دیگری با بیرونریختن غذای ذخیرهشده در چینهدان). در مورد اينكه تكامل مورچگان از خانوادهی يک مادهی بارور و فرزندانش آغاز شده يا از كلنی نيمهاجتماعی چند مادهی همكار سرچشمه گرفته، توافقی در ميان دانشمندان وجود ندارد. به طور خلاصه، روند تكاملی مورچگان را بايد فراگير و عمومی، كند و پيوسته و بسيار قديمیتر ازجوامع انسانی دانست . روند تكاملی مورد نظر، بر خلاف انسان در دگرگونیهای مقطعی و كلانِ محيط زيست ريشه نداشتهاند و بيشتر از نفوذ گونههای مختلف مورچه به درون آشيانهايی با منابع ومحدوديتهای خاص خود نتيجه شدهاند. شايد به دليل همين تفاوت در الگوی عمومی تكامل لانهی مورچه و شهر انسانی باشد كه تغييراتی چنين سريع و جهشگونه را در شهرهای انسانی -و نه در لانهی مورچگان- شاهد هستيم. جوامع انسانی به دنبال كشف آتش، اهلیكردن دامها، دستيابی به كشاورزی عميق و به تازگی انقلاب صنعتی، تغييرات كيفی كلانی را تجربه كرده است، اما تغييراتی چنين ناگهانی و مقطعی در جوامع مورچگان شناسايی نشدهاند. به نظر میرسد پيشرفتهايی تدريجی و پيوسته و ملايمتر بيشتر با ساخت پويايی رفتاری مورچگان هماهنگ باشد.
(3-3) هدف تكاملي : هدف تكاملي تمام جانداران، اگر از زاويه ي دانش زيست شناختي بررسي شود، انتقال ژنوم به نسل بعد است . يعني به نظر مي رسد توليد و تكثير بيشترين تعداد ممكن از نسخه هاي ژنتيكي “من “، عبارتي باشد كه بتواند به عنوان سرلوحه ي اهداف تكاملي تمام جانداران -از ويروس گرفته تا انسان – در نظر گرفته شود.
در جريان روند اجتماعیشدن، سطحی جديد از سلسلهمراتب پيچيدگی به لايهی افرادِ همانندساز اضافه شده است و اين سطح جديد، نسخههايی جديد از اين هدف تكاملی را پديد آورده است. در هر دو گونهی مورچه و انسان، اجتماعیشدن با پيدايش رفتارهای ايثارگرانه (Altruistic) همراه بوده است؛ رفتارهايی كه در طی آن احتمال بقای فرد و شانس فرد برای تكثير ژنومش به بهای بالابردن شانس بقا و تكثير ژنوم فرد ديگری از اعضای جامعه، كاهش میيابد. در مورچگان اين پديده ريشه در شباهت ژنومی اعضای كلنی با يكديگر دارد. در حدود 75% ژنوم مورچگان يک لانه -که همه با هم خواهرند- با ملكه مشترک است. به همين دليل هم تلاش مشترک برای تخمگذاری ملکه در واقع نوعی روش تنازع بقا و تكثير برايشان محسوب میشود. به اين ترتيب، درمورچگان، همان قانون طلايی بقای ژنوم به شكلی جمعگرايانه و همافزا بازنويسی شده است.
در ميان آدميان، داستان كمی تفاوت میكند. شباهت ژنومی انسانها با يكديگر چندان زياد نيست. انسان هم توليدمثل جنسی دارد و به همين دليل ژنوم مشترک ميان آدميانِ موجود در يک جامعه تفاوت چندانی با شباهت ژنومی پستانداران ديگر دارای زندگی غير اجتماعی ندارد. البته ريشهی جوامع اوليه گسترش ساختهای خانوادگی و خويشاوندی بوده و در اين نمونهها شبات ژنومی، مفهومی بوده كه مورد توجه و تاکيد قرار میگرفته و به عنوان دليلی خودآگاهانه برای تشويق به رفتارهای ايثارگرانه زبانشناختیِ اين ساخت خويشاوندی/مورد اشاره بوده است هر چند در جوامع امروزی، هنوز بقايای معنايی باستانی باقی است، اما به لحاظ ژنتيكی، بقايای چندانی از همبستگی بالای ژنومی در ميان افراد يک جامعه باقی نمانده است.
به نظر میرسد در انسان معياری متفاوت، جانشين قانون بقای ژنوم شده باشد. اين قانون، بقای منشهاست. با توجه به پيچيدگی فراوان يک انسانِ منفرد -كه با يک مورچهی منفرد قابل قياس نيست- گونهی انسان، نوعی دوشاخهزايی جديد را در مورد مكانيسمهای عصبشناختیِ تقويت و پاداش تجربه كرده است. در حالت پايه، مكانيسم پاداش در مغز -كه ادراک ذهنی مفهوم لذت را در ما ايجاد میكند- نوعی شاخص درونی است که همخوانی رفتار با هدف غايی، يعنی بقای ژنوم را به موجود گوشزد میكند، اما مغز انسان به قدری پيچيده شده كه معيار تعريف لذت در آن از شاخص بقای ژنوم تفكيک شده وشكاف ايجادشده در ميان اين دو پديدار اين امكان را برای ما فراهم كرده است كه بدون افزايش شانس بقايمان، لذت ببريم. اين پديدار، آنگاه كه با پيدايش بوممنشها، يعنی سپهر اطلاعاتی پيچيده و تكاملیابندهای از عناصر اطلاعاتی تكثيرشونده در مغزهايمان پيوند خورد به مفهوم ايثار، بِعدی جديد بخشيد. آدميان تا جايی كه از شواهد امروز ما برمیآيد، تنها جاندارانی هستند كه در مورد عناصر اطلاعاتی درون مغز خود ايثار میكنند؛ يعنی شانس بقای خود را كاهش میدهند تا مفاهيمی كه برايشان ارزش قايلند باقی بمانند. به اين ترتيب، انسان، تنها جاندار شناختهشدهای است كه چنين عجيب، غرورآميز و شايد زيبا، برای عقيدهاش از زندگیاش میگذرد.
(4-3) الگوهاي پاداش ضد تكاملی: هر چند آدمی تنها موجود شناختهشدهای است كه تفكيک بقا را با تلاش برای تكثير عناصر موجود در فرهنگ و منشها پيوند زده است، اما تنها جانداری/پاداش نيست كه به دليل اجتماعیشدن امكان لذتبردن از رفتارهايی زيانمند برای بقايش را داشته باشد. الگوی رفتاری مشتركی كه در ميان آدميان و مورچگان ديده میشود توانايی لذتبردن از محرکهايی اشتباه است؛ يعنی محرکهايی كه به لحاظ شيميايی سيستم پاداش و لذت را در مغز تحريک میكنند، اما شانس تكثير ژنوم و بقا را كاهش میدهند. اين همان الگويی است كه ما آدميان، اعتياد میناميم. آدميان با استفاده از موادی گياهی -و جديدا مصنوعی- كه رفتار شيميايی ناقلهای عصبی وابسته به سيستم پاداش مغز (نوروپپتيدها) را تقليد میكنند، معتاد میشوند. اين مواد معمولا از راه دستگاه تنفس، گردش خون و به ندرت گوارش جذب میشوند و راه خود را به سوی دستگاه عصبی باز میكنند.
مورچگان با دشمنی به مراتب خطرناکتر روبهرو هستند. گروهی از قاببالان انگل كه مشهورترينشان گونهی pubicolis Atemeles است، به صورت همزيست با مورچگان زندگی میكنند. اين قاببالان بر دو طرف شكمشان غددی دارند كه موادی با كاركرد مشابه را برای مورچگان ترشح میكنند. مورچگان كارگر كه در حالت عادی نسبت به مهاجمان با خشونت رفتار میكنند با ديدن اين سوسکها ترشحات سكرآور شكم آنها را میليسند و گيج و كند میشوند و آنها را به لانه راه میدهند. سوسک يادشده و ساير حشرات مشابه كه معمولا به خانوادهی Staphylinidae تعلق دارند در زير پوشش ترشحات اعتيادآور خودآزادانه در لانه گردش میكنند و در پرورشگاههای لانهی مورچه تخم میگذارند و لاروها و بالغشان از تخمها و لاروهای مورچگان تغذيه میكنند و در مدتی كوتاه بالغ میشوند و اين روند را از سر میگيرند و در مدتی كوتاه كل يک كلنی را به تباهی میكشند و نابود میكنند.
شيوههای مشابهی از ترشح مواد سكرآور در حشرات ديگر همزيست با مورچگان هم تكامل يافته است. پروانگان خانوادهی Lycaendae كه 40% گونههايش به طور همزيست با مورچگان زندگی میكنند و به ندرت به آنها آسيب میرسانند، به همين ترتيب به كمک ترشحات غدد درشت انگشتمانند روی شكمشان مورچگان اطراف خود را به توليداتشان معتاد میكنند و ايشان را وادار میكنند تا غذای موجود در چينهدانشان را برايشان بالا بياورند. به عبارت ديگر، اين موجودات به كمک ترشحات اعتيادآورشان، خود را در چرخهی گردش مواد غذايی لانه وارد میكنند. نمونهی مشهور ديگر از اين مواد اعتيادآور در مورچگان بردهگيرِ ملكه ديده میشود. اين مادههای بارور بايد برای ادامهی چرخهی زيستی خود وارد لانهی مورچگان ميزبانشان شوند و ملكهی ميزبان را بكشند و خود بر جايش بنشينند. يكی از شگردهای آنان برای ورود به لانه، ترشح مواد اعتيادآور از غدد Metapleural در كنار سينه است كه اثر گيجكنندهی مشابهی برای كارگران ميزبان دارد.
(5-3) شيوهی تنظيم رفتار اجتماعی: تنظيمكنندهی اصلی رفتار اجتماعی در تمام جانوران عبارت است از نظامی نشانگانی/معنايی كه انتقال اطلاعات را در ميان افراد وابسته به يک جامعه -مستقل از درجهی پيچيدگی و سطح سلسلهمراتبی آن جمعيت- ممكن میكند. دستگاه نشانگانی اصلی در جوامع انسانی، زبانی استوار بر علايم صوتی است كه ويژگی گشتاری/زايشی بودنش انتقال بیشمار گزارهی معنادار را ممكن میكند. اين دستگاه مركزی به كمک سيستمی ازنشانگان نوری و علايم بينايی پشتيبانی میشود. اين سيستم علامتهای بينايی و آن زبان طبيعیِ شنيداری، با وجود تكامل موازی و همبستهشان تا چندی پيش به يكديگر ترجمهپذير نبودند. درحدود 80هزار سال پيش با پيدايش نويسايی در ميانرودان، جهشی بزرگ در ساختهای تنظيمگر جوامع انسانی روی داد و با پيدايش علايم بينايیِ نمايانگر كدهای شنوايی، كار ثبت، انتقال و تحليل اطلاعات دچار تحولی چشمگير شد. به اين ترتيب، شيوهی اصلی تنظيم رفتار در جوامع انسانی كنونی را بايد زبانی طبيعی و پيچيده دانست كه در چارچوب دريافتههای حسی خاص انسان، عملا دامنهی شنيداری را در بر میگيرد.
در مورچگان هم دستگاه نشانگانی/معنايی بغرنجی از ارتباطات نمادين وجود دارد، اما با توجه به زندگی زيرزمينی مورچگان و تحليلرفتن حس بينايی و انتقالپذير نبودن محرکهای صوتی، حس بويايی در آنها رشد فراوان يافته است. سيستم نشانگان/ معانی مورچگان از مجموعهای از تركيبات شيميايی موسوم به فرومون تشکیل یافته است. هر فرومون، مولكولی آلی است كه توسط غدد آروارهای/شكمی/سينهای حشره توليد میشود و بسته به موقعيت از مجاری موجود بر سطح اسكلت خارجی رها شده و بوی معنادارِ وابسته بدان ماده را در محيط پراكنده میكند. فرومونهايی با معناهايی شبيه به اين گزارهها تا به حال كدگشايی شده است :
«مواد غذايی پيداشده، همراه من بياييد.»، «خطر، مهاجمی در لانه است .»، «لاروها و تخمها را از محل خطر دور كنيد.»، «دشمن نیرومندی به ما حمله كرده، فرار كنيد.» و…
زبان بويايی مورچگان به همراه علايم شنوايیِ توليدشده توسط بازوبسته شدن شكم و حركات آروارهها تكميل میشود و در بعضی گونهها میتواند با نشانههای بينايی همراه شود. با وجود این به نظر نمیرسد دستور زبان پيچيدهای بر تركيب اين نشانههای بويايی حاكم باشد؛ يعنی دستور زبان به شكل گشتاری/زايشیاش در مورچگان ديده نمیشود. حتی دستوری به پيچيدگی رقص زنبور عسل هم در علايم نوری مورچگان ديده نمیشود. پس زبان مورچگان از نظر معنايی بسيار محدودتر و سادهتر از زبان شنيداری/بينايی آدمی است.
زبان شيميايی مورچگان هم مانند زبانهای انسانی، همبستگی نزديكی با ساخت ژنومی دارندگانشان دارند، به اين معنا كه گونههای نزديکتر به هم، دارای تركيبات هممعنای نزديکتری هستند، همچنانكه دستور زبان و سيستم واژگان زبان انسانی در شاخههای مختلف نژادی با هم همبستگی دارند، اما در مقابل، زبان فرومونی مورچگان نقش فيزيولوژيک برجستهای را بر عهده دارد كه مشابه آن در زبان انسانی ديده نمیشود. يكی از دلايل اصلی نابارور ماندن كارگران و رشدنايافته بودن تخمدانهايشان، فرومون جذابی است كه از غدد شكمی ملكه تراوش میشود و توسط پرستارانش ليسيده میشود و از راه تروفالاكسی در تمام سطح كلنی منتشر میگردد. اين فرومون مقدار زيادی هورمونهای بازدارندهی رشد تخمدان را هم در خود دارد و به اين وسيله از جفتگيری و بالغشدن كارگران جلوگيری میكند. استثمار بيوشيميايی تنيدهشده با سيستم نمادين لانه، مشابهی در شهرهای انسانی ندارد.
نكتهی جالب توجه در مورد زبان مورچه و انسان در اين است كه امكان رمزگشايی اطلاعات رقيبان، دروغگويی و فريبكاری در هر دوی آنها وجود دارد. بسياری از مورچگان (مثل گونه Camponotus lateralis) از راه راهزنی و گرفتن غذای مورچگان غذاياب (دراين مثال گونهی Scutellai Chrematogaster) تغذيه میكنند. اين مورچگان توانايی اين را دارند كه فرومونهای راهيابی مورچگان ميزبان را بخوانند و آنها را دنبال كنند. گونههای ديگری هم هستند كه از راه نوعی كلاهبرداری شيميايی روزگار میگذرانند و با دنبالكردن رد مورچگان ديگر، منابع غذا را زودتر از كارگران كمکرسان اصلی پيدا میكنند و آن را تصاحب میكنند. بسياری از ملكههای بردهدار كه برای حاكمشدن بر كلنی مورچگان ديگر ناچارند ملكه را از بين ببرند، به هنگام ورود به لانهی ميزبان از فرومونهایی استفاده میکنند كه مشابه فرومون هشدار است و باعث گيجی و حتی جنگ كارگران مدافع با يكديگر میشود. اين ملكهها پس از كشتن ملكهی واقعی شيرهی درون شكم وی را بر بدنشان میمالند و به اين ترتيب، بوی او را به خود میگيرند و با خطاكردن كارگران پرستار، موفق میشوند جانشينی خود را به كرسی بنشانند. گویا اين تنها دروغ شناختهشده باشد که از راه حس بویایی منتقل میشود.
(6-3) جريان اطلاعات در جامعه: جريان اطلاعات در يک جامعهی پيچيده، چنانكه گفته شد از راه ساختارهای نشانگانی/معنايی انجام میشود. ديديم كه كدهای پايهی اين ساختار در انسان مربوط به حس شنوايی است و در مورچگان، حس بويايی اين نقش مركزی را بر عهده گرفته است. علاوه بر اين تفاوت بنيادی، تفاوت عمدهی ديگری هم در ميان اين دو شيوهی سير اطلاعات در جوامع وجود دارد. اطلاعات پايهی شكلدهنده به جوامع انسانی، بيشتر در قالب سپهر اطلاعاتی پيچيدهای از منشها -كه همان فرهنگ بشری را میسازد- صورتبندی میشود. جديدبودن دگرگونیهای تكاملی منتهی به اجتماعیشدن انسان، (به بيان ساده) مهلت لازم برای ژنومیشدن اطلاعات لازم برای تنظيم جوامع انسانی را فراهم نكرده است و اين مشكل با پيدايش ساخت عصبشناختی لوب گيجگاهی (Lobus Temporalis) حل شده است. اين سيستم عصبی به قدری انعطافپذير است كه بتواند در چند سال اول عمر كودک انتقال دادههای پايهی مربوط به اجتماعیشدن از جامعه به نوزاد را پشتيبانی كند. به اين ترتيب، بومِ منشها و لايهی اطلاعاتی موسوم به فرهنگ در جوامع انسانی چنين اهميت يافته و به دليل شالودهی اطلاعاتی ويژهاش امكان ثبت مستقل از فرد و به اصطلاح نوشتهشدن را هم يافته است. مشكل تنظيم اجتماعی در كليت خود مشكلی است مربوط به كنترل و تنظيم جريان اطلاعات در درون پيكرهی عصبشناختی/رفتاريِ اعضای تشكيلدهندهی آن جامعه. روند تكامل این مسئله را در انسان با پديدآوردن ساختارهايی انعطافپذير و سازگارشونده حل كرده است كه توانايی توليد بيشمار معنای جديد را دارند، اما جز در پايه و شالودهی عصبشناختی، ريشه در اطلاعات ژنومی ندارند.
در تكامل مورچگان، عكس اين روند مشاهده میشود. در اين موجودات، شايد به دليل طولانیبودن و گامبهگام بودن روند اجتماعیشدن در طول 100ميليون سال، اطلاعات زياد از سطح ژنومی فاصله نگرفتهاند؛ يعنی اطلاعات پايهی مربوط به نشانگان و معانی در سطح ژنومی و در ساختار فيزيولوژيک مورچگان تنيده شده است. با اين روش، كدگذاری معناهای وابسته به نشانههای شيميايی فرومونی در سطح ژنوم اين حشرات انجام میشود و نيازی برای پديدآمدن ساختار پيچيده و خودسازمانده جديد، مانند زبان وجود نداشته است. به اين شكل جريان اطلاعات در ميان اعضای يک كلنی مورچه، فاقد گرههای معنايی و مراكز انباشت اطلاعات در مغز افراد است و به دليل ماهيت شيميايی كدگذاری اطلاعات، نوعی جريان همگنتر، فراگيرتر و زيستشناختیتر را ايجاد كرده است. بديهی است كه چنين جريانی نياز و امكان ثبت مستقل از ساختار زيستی را هم نداشته و به همين دليل هم هست كه دست كم تا به حال نشانهای از چيزی شبيه به نويسايی در مورچگان يافت نشده است.
به اين ترتيب، تفاوت موجود ميان انسان و مورچه در مورد جريان اطلاعات در سطح جامعه، تفاوتی تكاملی است و دو شيوه از حلشدن يک معما را در دو شاخهی تكاملی جداگانه نشان میدهد. خطراههی انسانی به پيدايش گرههايی تخصصيافته و خودسازمانده و تكامليابنده از نشانگان و معانی انجاميده است كه حجم اطلاعات فراوان آن و ماهيت وابسته به افراد بودنش امكان انتزاعیشدن وتحويلشدنش به كدهای ثبتپذير -مانند الفبا- را فراهم آورده است. خطراههی مورچهای به شبكهای پيوستهتر و درهمبافتهتر از واحدهای كوچکتر پردازش اطلاعات منتهی شده است. روندی كه كل كلنی مورچه و نه يک مورچهی منفرد را به دستگاه پردازندهای مانند مغز انسان شبيه میكند.
(7-3) طبقهبندی اجتماعی: در جوامع انسانی تکنژادی -كه بيش از جوامع دارای تبعيض نژادی با ابرخانوادههای موسوم به لانهی مورچه قابل مقايسه است- لايهبندی اجتماعی نه بر مبنای تفاوتهای ريختی و فيزيولوژيک، كه بيشتر بر محور تفاوت در منشها، دارايیها و قدرت اجتماعی تعريف میشود، به همين دليل هم لايهبندیهای اجتماعی حالتی تغييرناپذير و ايستا ندارد و امكان حركت عمودی -با آسانی يا سختی متفاوت در جوامع گوناگون- فراهم است. تنها تفاوت فراگير زيستشناختی درلايهبندی اجتماعهای انسانی به تمايز جنس نر/ماده مربوط میشود که يكی از دو الگوی پدرسالاری -يا به ندرت مادرسالاری- را رقم میزند. گذشته از تفاوتهای بين دو جنس، وابستگان به لايههای گوناگون اجتماعی معمولا تفاوت ريختی و فيزيولوژيک معناداری با هم ندارند و به همين دليل هم طبقهبندی جامعه در انسان، بيشتر به مفهوم كليدی قدرت و زمينهساز آن، يعنی تركيب خاص منشهای موجود در مغز فرد وابسته است تا شاخصهای زيستشناختی سختافزاریتر. در مورچگان، كاستها تمايزی زيستشناختیتر دارند. جمعيت اصلی يک كلنی مورچه از خواهرانی تشكيل شده است كه همگی با يكديگر همكاری میكنند و روند توليدمثل و زايش خواهران جديدی را توسط مادرشان تسهيل میكنند.
علت اصلی تفاوت ملكه و كارگر -يعنی دو كاست حقيقی در مورچگان- تفاوت در رسيدگی غدد جنسی و ويژگیهای ريختشناختی و هورمونی متفاوت ملكه و كارگرهاست. بدين معنا كه ملكهها اندازهای بزرگتر، چشمان مركبی درشتتر و پيچيدهتر، شكمی درازتر و جوانهی بالهايی توسعهیافتهتر دارند. ملكه ترشحات فرومونی جذابی را از راه شبكهی سيستمهای گوارشی كاگران به كل كلنی تزريق میكند كه دارای هورمونهای مهاركنندهی بلوغ و رشد غدد جنسی است و از ظهور بال و تغيير شكل كارگران به يک مادهی بارورِ كامل جلوگيری میكند. تفاوت بين زيركاستهای مهم كارگران و تبديل شدنشان به كارگر كوچک يا سرباز به سرعتهای متفاوت رشد لاروها و شفيرهها وابسته است و كارگران، بسته به اندازهشان اندامها و ساختارهای ريختشناختی متفاوتی را پيدا میكنند كه میتواند برای انجام كارهای تخصصيافتهی كلنی كاربرد يابد. كارگرهای بزرگ -سربازان- تنها در سه جنس (از 263 جنسِ خانوادهی مورچگان) ديده میشوند. اين موجودات، تنها در كلنیهايی كه كارگران كاملا نازا دارند وجود دارند و كلنیهای دارای كارگران تخمگذار -كه معمولا در فصل جفتگيری ملكهای جديد بخشی از نرهای كلنی را توليد میكنند- فاقد سرباز هستند.
سربازان به دليل تخصصيافتگی بدنشان وظايف بسيار مشخص و محدودی را -به ويژه در مورد دفاع و حمله- عهدهدار میشوند. برخی از آنها به قدری برای انجام كارهای خود تخصص يافتهاند كه از تغذيه عاجزند و بايد حتما توسط كارگران كوچک تغذيه شوند. به عنوان مثال در مورچگان گونهی sexdens Atta، چهار ردهی اندازهای در كارگران وجود دارد كه بزرگترين آن 500برابر بيشتر از كوچکترينشان وزن دارند و تنها برای انجامدادن دو يا سه عمل منفرد تخصص (بريدن برگها) يافتهاند.
در مورد طبقات اجتماعی مورچگان و انسانها يک تفاوت بنيادی ديگر هم وجود دارد و آن هم مربوط میشود به پيوستهبودن نظام قشربندی در جوامع انسانی و گسستهبودنش در مورچگان. درانسان، تمام آدميان بخش عمدهای از رفتارهای مشترک با يكديگر را انجام میدهند و وظايف تخصصی هر طبقهی اجتماعی، تنها بخشی از كاركردهای اجتماعی وابستگان بدان طبقه را تشكيل میدهد. در عين حال، افراد در دورههای گوناگون عمر خود ممكن است به طبقات اجتماعی متفاوت وارد شوند و به عبارت ديگر وظايف هر طبقه نسبت به اعضايش بر هم افتادگی دارد و با اعضای طبقات ديگر همپوشانی میيابد. در جوامع مورچگان چنين چيزی ديده نمیشود؛ به اين معنی كه كارگران وابسته به سن، اندازه و فيزيولوژی غدد درونريزشان خوشههايی منفرد و مجزا از وظايف تخصصی را انجام میدهند و عبور از هر دسته از وظايف به ديگری با تغيير فازی همراه است كه كاركردهای قبلی را از بين برده و وظايف جديد را جايگزينش میكند. الگوی پيوستهی توزيع عملكردهای وابسته به طبقه، تنها دركلنیهای ساده و كمجمعيت -مثل كلنیهای s Pheidole hortensi- كه چند صد كارگر دارند ديده میشود.
هر چند نظام تخصصيابی و طبقهبندی اجتماعی انسان و مورچه با اين تفاصيل تفاوت فراوانی دارد، اما يک شباهت جالب توجه كه شايد بيانش خالی از لطف نباشد به شغل خاصی به نام پيشمرگی مربوط میشود. میدانيم كه در جوامع باستانی شاهان و فراعنه پيشمرگهايی داشتند كه غذا را قبل از خوردنِ فرد مهم مملكتی میچشيدند تا از سمینبودنش اطمينان حاصل كنند. در مورچهی pharaonis Monomurium هم چنين رفتاری ديده میشود و پرستاران ملكه تمام غذاهايی را كه قرار است توسط او خورده شود میخورند و آن را چند روز در چينهدانشان نگه میدارند و وقتی از سمینبودنش مطمئن شدند آن را به ملكه میخورانند.
(8-3) شيوهی تخصصيابی: تخصصيابی در جوامع انسانی در طی روندی به نام آموزش شكل میگيرد. آموزش روندی است كه در طی آن ساختار زبانی مشترک در ميان افراد يک جامعهی انسانی به همراه منشهای تكامليافته در آن به اعضای -معمولا جوانتر- جامعه منتقل میشود و الگوی رفتاری مناسب را در ايشان ايجاد میكند.
در جوامع انسانی، تخصصيافتن افراد برای انجام واحدهای پايهی كنش اجتماعی -كه در نهايت بقای جامعه را تامين میكند- از راه انتقال منشها و آموزش اكتسابی و آنچه كه شكل سادهاش فرهنگپذيری خوانده میشود، برآورده میگردد. در جوامع مورچگان، اين روند بر عهدهی سازوكارهای فيزيولوژيکتر و زيستیتر وانهاده شده است. آنچه كه تفكيک طبقات اجتماعی را در مورچگان ممكن میكند در درجهی نخست ساختار زيستی و كالبدشناختی بدن موجود -مثل سن- و در درجهی بعد شاخصهای زيستی محيطی مانند تغذيه است. تفاوت دو كاست اصلی ملكه/كارگر در لانهی مورچه، ناشی از تغذيهی درازمدت ملكه از ژله سلطنتی (از ترشحات آروارهای مورچههای پرستار) است كه دارای هورمونهای تحريکكنندهی رشد تخمدانهاست. همچنين آنچه كه تمايز ريختی بين كارگرهای بزرگ و كوچک را در گونههايی مانند Atta sexdens ايجاد میکند، تغذيهی متفاوت و طولانیشدن زمان رشد در اين افراد است. اين تغيير در رشد میتواند به كارگرهايی با تفاوت وزنی در حد 500 برابر منتهی شود.
شيوهی ديگر تخصصيابی كه در زنبوران هم ديده میشود به سن ارتباط دارد؛ به اين شكل كه هر زنبور در 10-15 روز نخست زندگيشان به عنوان پرستار خدمت میكنند و بسياری از گونهها مورچگان جوان تا بعد به عنوان جمعكنندهی غذا از لانه خارج میشوند و پس از ميانسالی به كار دشوارتر ترميم و توسعهی كلنی و معماری میپردازند. همين مورچگان وقتی پير شدند به وظايف دشوارتری مانند دفاع از كلنی در برابر مهاجمان میپردازند و به اين ترتيب، هزينهی اين نوع فعاليتها را برای كلنی به كمينه میرسانند.
(9-3) شيوهی توزيع ماده و انرژی در ميان افراد: توزيع ماده و انرژی در ميان اعضای يک جامعه در سادهترين شكل در نظام پراكنش مواد غذايی نمود میيابد. برای سادهترشدن بحث همين شاخص را در نظر میگيريم و مقايسهی ميان دو جامعهی انسانی/مورچهای را در همين بستر انجام میدهيم.
نظام توزيع مواد و انرژی در جوامع انسانی شكلی قراردادیشده، نمادينشده و بسيار غير متقارن و ناهمگن را به خود گرفته است. اعضای يک جامعهی انسانی واحدهايی دارای قدرت تصميمگيری مستقل هستند كه نگهداری يا ردكردن منابع به ساير اعضای اجتماع را بسته به معيارهايی شخصی و درونی انجام میدهند و معمولاا ين روند را به كمک نشانگانی -مانند پول- كمی میكنند و سازماندهیاش مینمايند.
در كلنی مورچه، تبادل غذا به شكلی بسيار غير شخصیتر و همبافتهتر انجام میشود. مورچگان هم مانند ساير حشرات اجتماعی دارای چينهدان اجتماعی هستند و مواد غذايی را برای مدتی طولانی در آن نگاه میدارند. اين غذا به طور مرتب بالا آورده شده و توسط ساير اعضای جامعه خورده میشود. به اين ترتيب، توزيع برابرانهتر و متقارنتری از مواد غذايی در كلنی مورچه ديده میشود. اين نظام توزيع بر خلاف نمونهی انسانی نمادين نشده و كاست -و نه افراد- معيار تعيين نوع و اندازهی تبادل هستند. ناگفته پيداست كه برابری موجود در لانهی مورچه هم حالتی آرمانی ندارد و تنها در مقايسه با آنچه درجوامع انسانی ديده میشود چنين عبارتی به خود پذيرفته است. مورچگان هم در ميان خود كاستبندی و سلسله مراتب قدرت ويژهای دارند و اعضای بارورتر و درشتتر مواد غذايی بيشتری دريافت میكنند. بردگان و دامها و موجودات همزيست حاشيهای مواد غذايی كمی با كيفيت نامناسب از كلنی میگيرند و تمام آنچه كه رخ میدهد، شكلی زيستشناختی، منسجم و فراگير از نظام توزيع است كه طبيعتا نابرابریهای ويژهی خود را دارد، اما نه با معيارهای فردی.
(10-3) گونههای همزيست: آدميان و مورچگان مانند ساير جانداران اجتماعی دارای تراكم جمعيتی بالايی بر واحد سطح هستند و به همين دليل هم تمركز بالایی از مواد غذايی و دفعی را درشهرهای خود پديد میآورند. اين تمركز، گونههای جانوری و گياهی ديگر را كه به صورت انگل، همزيست يا همسفره با اين جوامع زندگی میكنند به سويشان جلب میکند و به اين ترتيب، شبكهای پيچيده از روابط بومشناختی در شهرهای جانوران اجتماعی تكامل میيابد. جانداران همراه با شهرهای انسانی و مورچهای، میتوانند به اين گروهها تقسيم شوند:
(1-10-3) همزيستی: بخشی از جانداران جلبشده به جوامع زيستی، زيانی برای جامعه ندارند، اما خود از حضور در اين مراكز سود میبرند. گنجشكان در شهرهای انسانی و حشرات بیبال راسته Tysanura كه با جوامع مورچگان همزيست هستند و از فضولات و لاشههايشان استفاده میكنند، نمونههايی از اين موجودات هستند.
(2-10-3) انگلی: موجوداتی هستند كه علاوه بر سودبردن به ضرر ميزبانان خود فعاليت میكنند. انگلهای داخلی و خارجی جوامع انسانی -مثل كرم كدو (Tenia solenum) و ساس تخت (Lectularius Cimex)- و حشرات زیرراستهی Collembula كه به لب بالای مورچگان میچسبند و هنگام تروفالاكسی غذا را از دهانشان میدزدند، نمونههايی از اين دست هستند. همچنين در اين گروه بايد انگلهايی اجتماعیتر مانند سوسکها و پروانههای دارای مواد اعتيادآور در مورچگان و سوسک خانگی و موش در جوامع انسانی را هم جای داد.
(3-10-3) هم سفرگي : موجوداتي هستند كه از زيستنشان در جوامع انساني يا حشره اي، هر دو طرف سود مي كنند. اين موجودات مي توانند گياهي يا جانوري باشند و بسته به فرمانرو(سلسله )شان، دو الگوي رفتاري را در ميزبانان ايجاد مي كنند:
(1-3-10-3) كشاورزی: عبارت است از رابطهی بين جانوران اجتماعی با گياهانی كه برای تكثيرشدن و مراقبتشدن توسط ايشان سازش يافتهاند و در مقابل، مواد مغذی زيادی را برايشان توليد میكنند. كشاورزی در انسان، پيشينهای بسيار كوتاه دارد. نخستين كشت ديم جو و گندم در حدود 9هزار سال پيش در هلال حاصلخيز در عراق آغاز شد و تا به حال تنها بخش كوچكی از گونههای گياهی قابل استفاده توسط بشر شناسايی و كشت شدهاند. در ميان مورچگان، اين رفتار قدمتی چند ده ميليون ساله دارد. اين تكامل درازمدت به پيدايش روشهايی بسيار تخصصيافتهتر و جالب توجهتر از همزيستی مورچه/گياه انجاميده است. مورچگانی كه مانند جنس Atta باغهايی بزرگ برای كشت قارچ در لانهشان درست كنند و آنها را بكارند و با بزاقشان باكتریزدايی كنند و با فضولاتشان كودشان دهند و در نهايت درويشان كنند، كم نيستند. همچنين مورچگان ديگری مانند جنس Messor هم شناخته شدهاند که برای جمعآوری دانههای گياهی دارای مواد مغذی تخصص يافتهاند. اين دانهها پس از گردآوری در انبارهای بخش زيرين لانهی مورچگان در عمل کاشته میشوند. برخی از دانههای گياهی برای جلب مورچگان، غددی پر از چربی و قند بر روی خود ايجاد میكنند كه میتواند تا 70% غذای يک لانهی بزرگ مورچه را شامل شود.
الگوی رايج ديگر در مورچگان، همزيستی درختان و مورچگان است. برخی از درختان مانند Acacia و Cercopia، دارای حفرهها و خانههای پيشساختهای در تنهی خود هستند و غددی با ترشحات شيرين را در ديوارههايشان جای دادهاند كه میتواند پذيرای مورچگان مهاجمی (به ترتيب از جنسهای Myrmecia و Azteca) باشد. اين مورچگان در لانههای يادشده ساكن شده و از مواد ترشحشده توسط درخت تغذيه میكنند و در مقابل از درخت در برابر تمام حشرات و حتی مهرهداران انگل محافظت میكنند.
(2-3-10-3) دامپروری: رابطهای مشابه است كه در ميان دو گونه از جانوران رخ دهد. الگوی دامپروری در انسان و مورچه بسيار شبيه به هم است. هر دو گونه جانورانی از راستههای خاصی از جانوران همردهی خود را اهلی میكنند. آدميان از راستهی زوج سمان و فردسمان و مورچگان از راستهی همبالان. هر دو جامعه گلههايی از اين موجودات اهلیشده را تشكيل میدهند. گلههايی كه از جانوران سازشيافته برای توليد ترشحات خوراكی مورد نظر دامپرورانشان تشكيل يافته است. اين توليدات در گلههای دامهای انسانی عبارت است از شير و در گلههای شتهی مورچگان عبارت است از نوعی مدفوع شيرين به نام عسلک. هر دو جامعه دامهای پير يا بيمار را میكشند و گوشتشان را مصرف میكنند و در برابر شكارچيان طبيعی (گرگ در انسان و كفشدوزک در مورچه) از دامهايشان دفاع میكنند. هر دو گونه هم در شهرهايشان آغلهايی برای جایدادن اين گلهها درست میكنند. هر دو گونه ی دامپرور، بخش مهمی از نشانههای رفتاری معنادار دامهايشان را میفهمند، همانطور كه يک چوپان علايم ترس و وحشت را در ميان گوسفندان گلهاش تشخيص میدهد، مورچگان دامپرور Formica fusca هم فرومون هشدار و اعلام خطر شتههای fabae Aphis را درک میكنند و نسبت به آن واكنش نشان میدهند.
دامپروری مورچگان، حالتی تعيينشده و انعطافناپذير ندارد و آنها هم میتوانند مانند انسان مهارت خود را در اهلیكردن گونههای جديد شته يا لارو پروانه بيازمايند. يک مثال خوب در اين مورد به مورچهی polyctena Formica مربوط میشود كه بومی ايتاليا بود و توسط انسان و كشتیهای تجاری به كانادا برده شد. اين حشره در بوم جديد خود 21 گونه شته را اهلی كرد كه هفت تايش بومی قارهی نو بودند و قبلا توسط اين گونه اهلی نشده بود.
(4-10-3) بردهداری: شكلی بسيار تخصصيافته از زندگی انگلی است كه در آن گروهی از انسانها يا مورچگان از نيروي كاريِ كارگران گونهای خويشاوند (در مورچه) يا همانند (در انسان) استفاده میكنند. در انسان، بردهگيری معمولا در جنگها انجام میشود و افراد بالغ اسيرشده به ويژه پس ازتوليدمثل، بردگانی مطيع را توليد میكنند كه از كودكی به بردگی عادت كردهاند. در مورچگان هم اين ماجرا به شكلی مشابه انجام میشود. مورچگان بردهدار به لانهی مورچگان همسايه حمله میكنند و پس از شكستن قدرت مدافعان، تخمها و لاروها و شفيرههای مورچگان ميزبان را میدزدند و به لانهی خود میبرند. اين لاروها و شفيرهها پس از تفريخ و كاملشدن به كارگرانی تبديل میشوند كه به دليل عادتكردن به بومی كلنی بردهدار، آن لانه را مسكن خود میدانند و تا آخر عمر برايشان كار میكنند. در هر دو جامعهی بردهدار، كارهای سنگين و خطرناک به بردگان سپرده میشود و روند پويايی جامعه تمايل به اين دارد كه كاركرد اصلی جامعهی بردهدار (جامعهی آشوری يا Polyergus sanguina) را بر جنگيدن و بردهگيریِ بيشتر متمركز كند. در برخی از جوامع بردهدار حتی حمله و گرفتن بردهی بيشتر هم به كمک بردگان انجام میشود. علاوه بر اين در هر دو نوع جامعه عمر بردگان كمتر از حالت طبيعی است و تغذيهی بردگان كمتر از بردهداران صورت میگيرد. حمله ابراز خشونت نسبت به بردگان در هر دو جامعهی بردهدار انسانی و مورچهای ديده میشود. بردهداری هم مانند ساير الگوهای رفتاری درمورچگان به شكلی تكاملی و وابسته به اطلاعات ژنومی ديده میشود و به نظر میرسد دست كم 6 بار به طور مستقل در اين خانواده تكامل يافته باشد.
(11-3) ابزارمندی: ابزارمندی در انسان، روندی بوده كه در طی آن بدن انسان با اتصال به مواد خام و ناپروردهی محيطی و تغييردادنشان، دنبالههايی شبهاندام و تخصصيافته و موقت را به بدن خود میافزايد و به اين ترتيب در دگرگونكردن محيط، موفقيت بيشتری را كسب میكنند. توانايی ابزارسازی انسان به همان عامل مهمِ پيشگفته، يعنی پيچيدگی عجيب مغز انسان وابسته است. به اين ترتيب كه مغز انسان با واسطهی اندامهای حركتی -به ويژه دستها- عناصر و مواد محيطی را به شكلی تغيير میدهند كه بتوان از آنها به عنوان وسايلی برای اعمال اراده بر محيط استفاده كرد. اين شيوه از ابزارمندی به اشكال سادهتر در ساير نخستیها و به ويژه گوريلها و شامپانزهها هم ديده میشود و در انسان از دو و نيم ميليون سال پيش به سوی شكل كنونی تكامل يافته است.
در مورچگان، باز هم با روند طولانی و پيوستهی تكامل ابزارمندی روبهرو هستيم . در اين جانداران، اطلاعات مربوط به ابزارها در ساخت ژنومی موجودات پيشتنيده شدهاند و به اين ترتيب شالودهای زيستشناختی به ابزارهای موجود بر كالبد مورچگان شكل میدهد. نمونههايی افراطی از اين ابزارمندی شناخته شدهاند. به عنوان مثال، گونهی Colobopsis truncata از مورچگانی درختزی تشكيل شده است كه تونلهای بزرگی در تنهی درختان میزنند. يک زيرطبقهی خاص از كارگران اين مورچه طوری تخصص يافته است كه به عنوان درِ لانه عمل كند. اين كارگران، سری پهن و طبلمانند دارند و وقتی نيازی به آمدوشد از درهای ورودی لانه نباشد در كنار در ايستاده و با انتهای بالايی سرشان كه بافتی شبيه به تنهی درخت دارد، در تونل را میبندند. در كارگران بزرگ و تخصصيافتهی geminata Solenopsis كه يک گونهی جمعکنندهی دانههای گياهی است هم، آروارههايی بزرگ و گرد میبينيم كه كاركرد اصلیشان آردكردن دانههای خوراكی است. در واقع اين مورچگان كارگر بزرگ به عنوان آسيای دستی كار میكنند.
نمونهی تخصصيافتهی جالب ديگر، مورچهی درشت جنس Eciton است. اين مورچگان، لشكرهای بزرگی را در سطح دشتهای آمريكای جنوبی سازماندهی کرده و در مسير خود تمام جانداران يافتشده را قلعوقمع میكنند. سربازان اين جنس، آروارههايی قلابمانند و بسيار بسيار بزرگ دارند. اين زيرطبقه برای دفاع در برابر حملهی مهرهداران سازگار شدهاند و به عنوان كاميكازه عمل میكنند، چون آروارههايشان فاقد عضلهی بازكننده است و اگر گوشت مهرهداری را گاز بگيرند بر آن میچسبند و آنقدر به بدنش نيش میزنند تا كشته شوند.
(12-3) ساخت فيزيكی جوامع: تراكم اطلاعات در مغز انسانها و تبديلشدنشان به واحدهايی خودمختار و ارادی، شهرهای انسانی را به مجموعههايی كوانتيزه از افراد تبديل كرده است. جوامع انسانی از افرادی كه هر يک دارای علايق، رويكردها و ريز-قلمروهای شخصی هستند تشكيل شده است. تنظيم روابط بين اين واحدهای نيمهمستقل، توسط قراردادها و توافقهای مبتنی بر اشتراک اطلاعات زبانی و منشهای فرهنگی انجام میشود و اين نقطهی مقابل جوامع درهمبافته، كلگرا و منسجم مورچگان است كه در آن فرد به عنوان ياختهای از پيكرهی اجتماع عمل میكند و فاقد قلمرو شخصی است. به همين دليل هم اگر جوامع انسانی از اندازهی خاصی بزرگتر شوند روابطی تنشآميز و بحرانزا را در داخل خود توليد میكنند و جوامع همسايه هم مرتب در حال جنگ به سر میبرند. البته جنگ در ميان كلنیهای همسايه بر سر منابع محدود در ميان مورچگان هم ديده میشود، اما نمونههايی بسيار موفق از زندگی در قالب يک فدراسيون غولآسا هم در ميانشان ديده شده كه مشابهی در ميان آدميان ندارد. يک نمونه از اين مورچگان، Formica yessensi است كه در جزيرهی هوكايدوی ژاپن زندگی میكند و كلنیاش اتحاديهی بزرگی است كه از 8/1 ميليون ملكه، 306 ميليون كارگر و 45هزار لانهی بزرگ تشكيل شده و در مساحتی بالغ بر 7/2 كيلومر مربع گسترده شده است. اگر اين مساحت را با قد نيمسانتیمتری اين مورچگان مقايسه كنيد، پی به عظمت جوامعشان خواهيد برد.
از نظر ساختار شهر/لانه، تفاوت چشمگيری در ميان انسان و مورچه ديده میشود. انسانها شهرهايی بر روی خاک میسازند و بيشتر به زوايای تيز و خطوط مستقيم علاقه نشان میدهند. مورچگان، شايد به دليل تكامل زيرزمينیشان و فقدان حس بينايی چندان قوی، معمولا در زير خاک يا داخل تنهی درختان لانه میسازند و بيشتر به خطوط خميده و سطوح برخالی علاقه نشان میدهند. اندازهی شهرها هم با لانهها تفاوت چشمگيری دارد. لانهی موريانهی Bellicositermes bellicosus میتواند تا هفت متر ارتفاع و 12-15 متر عمق و 40-60 متر قطرداشته باشد. با توجه به اندازهی يک سانتيمتری بدن اين موريانه، اگر انسان بخواهد ساختمانهايی با اين عظمت نسبت به قدش درست كند، بايد آسمانخراشهایی با ارتفاع دو هزار متر بسازد. نسبتها و اندازههای نزديک به موریانهی یادشده در ميان مورچگان هم زياد ديده میشود.
از نظر تعداد افراد موجود در يک شهر، شباهتی بين آدميان و مورچگان وجود دارد. جوامع انسانی كلانشهرهايی با بيش از 10ميليون نفر (مانند تهران) را در بر میگيرند و بزرگترين شهر از اين دست -مكزيكوسيتی- 20ميليون نفر جمعيت دارد. در ميان مورچگان، اگر از استثناهايی مانند Formica yessensi بگذريم، لانههايی با 100-500 هزار مورچه را فراوان میبينيم و لانههای دارای 20 ميليون مورچه هم گهگاه در برخی از گونهها -به ويژه نمونههای مهاجم و ارتشی- زيرخانوادهی Dorylinae و Ecitoninae ديده میشوند.
(13-3) تنوع رفتاری: هر چند تنوع رفتاری كل كلنی مورچه بسيار زياد است و بسياری از رفتارهای آن (مثل بردهداری، جنگ، انقلاب، كشاورزی، دامداری و …) با آنچه كه در جوامع انسانی ديده میشود شباهت دارد، اما با توجه به ژنومیبودن ساخت رفتاری مورچگان، تنوع رفتاری بسيار كمتری را در اين موجودات میتوان مشاهده کرد. تنوع رفتاری مورچگان بر مبنای وظيفهای كه انجام میدهند از 40-42 تا در سربازان بزرگ Zacryptocerus varians تا دو رفتار در كارگران Solenopsis geminata -كه در واقع نوعی آسيای دستی هستند- تغيير میكند. اين در حالی است كه رفتار يک شير میتواند 3000 وظيفهی متفاوت را در بر بگيرد. ناگفته پيداست كه جمع كل وظايف انجامشده در يک لانه هم سر به فلک میزند، اما اين كاركردها به صورت واحدهايی كوچک در ميان تکتک اعضای كلنی توزيع شده است.
(14-3) موفقيت زيستی: هر قدر هم كه برای يک خوانندهی متعصب نسبت به گونهی انسان دردآور باشد، به نظر میرسد شايستگی زيستی مورچگان از آدميان بيشتر است. از نظر تعداد، مورچگان يک درصد كل حشرات زنده بر روی سيارهی ما را تشكيل میدهند و اين در حالی است كه در حدود 80% تنوع زيستی جانوری و سهم بيشتری از زی تودهی جانوری سيارهی ما به حشرات اختصاص يافته است. حشرات اجتماعی (مورچگان، موريانگان و زنبوران) در كل 20% كل گونههای حشرات و 70% زی تودهی حشرات را تشكيل میدهند و به اين ترتيب شكی در اين باقی نمیماند كه زندگی اجتماعی حقيقی با وجود ساخت عجيب ژنومی و ايثارگری افراطیاش، موفقيت تكاملی چشمگيری را به بار آورده است. تعداد گونههای خانوادهی مورچگان در حدود 20هزارتا تخمين زده میشود و به اين ترتيب مورچگان را بايد يكی از بزرگترين خانوادههای زنده بر سطح زمين دانست. بد نيست اين عدد را با تنها گونهی وابسته به خانوادهی انسان (Homonidae) و 4000 گونهی ردهی پستانداران مقايسه كنيد.
مورچگان تنها جاندارانی هستند كه قانون هرم تغذيه را نقش میكنند. بر مبنای اين قانون، در هر بوم طبيعی تعداد شكارچيان بايد از تعداد شكارها كمتر باشد. اين در حالی است كه ما در مورچگان مهاجم Eciton چندميليون مورچه را میبينيم كه به صورت مهاجر حركت میكنند و شكارهايی با تعداد كلی كمتر و اندازهی بزرگتر را مغلوب میکنند. نسبت بالای تعداد و سهم بالای زی تودهی مورچگان در بومهای طبيعی هم نمود ديگری از نقض اين قانون است. در جنگلهای آفريقای غربی، 27% نسبت عددی كل بیمهرگان و 4% زی توده را مورچگان تشكيل میدهند و همين نسبتها برای علفزارهای آمريكای شمالی به ترتيب 17 % و1-15% است.
اگر بخواهيم بر مبنای شاخصهای تكاملی -تنوع زيستی و توانايی در تصرف زی توده – قضاوت كنيم، بايد مورچگان را موفقترين خانوادهی تكامليافته بر زمين بدانيم.
(4) نتيجهگيری
مورچگان از نظر تعداد، تنوع و قدمت، دارندگان نخستين جوامع جانوری بر سيارهی ما هستند. خطراههی تكاملی منتهی به اين موجودات در ادامهی روندی قرار میگيرد كه ساختار كلی بندپايان را رقم زده و ايشان را به صورت موفقترين شاخهی تكاملی جانوری بر زمين درآورده است. شيوهی مفصلبندی و جداشدن ساختهای كاركردی گوناگون و تخصصيابی مستقل هر يک و ارتباطات فراگير و زيستشناختی نهايی آنها به همان ترتيبی كه در بندهای گوناگون بدن حشرات ديده میشود در شكلدهی به ساخت اجتماعی ايشان نيز بازنموده شده است و نوعی جامعهی بندپا را با واحدهای تخصصيافتهی فراوان -ولی دارای دامنهی محدود عملكردی – پديد آورده است. جامعهای كه از واحدهايی در هم پيوسته و منسجم تشكيل يافته و توانسته مشكلات گوناگون مربوط به بقا را در زمانی بسيار فراخ و گسترهی جغرافيايیای فراگير با موفقيت پاسخ گويد.
مورچگان، به عنوان دستاوردهای اين خطراههی تكاملی، بزرگترين اميدِ تكاملی برای تداوم زندگی اجتماعی بر سيارهی ما هستند. تكامل تدريجی و گامبهگام منتهی به صفات اجتماعی در آنها و نهادينهشدن كاركردهای جامعهشناختی در ژنومشان، پيدايش جوامعی را ممكن ساخته است كه با وجود تراكم جمعيت و پويايی فراوان به محيط زيستشان آسيب نمیرساند و نوعی حالت متعادل و پايدار را درطول زمان برايشان به ارمغان میآورد. شايد برای ما آدميانِ فردانگار و خودآگاه، زندگی غير شخصیِ يک مورچه، جذاب يا ستايشانگيز نباشد، اما بياييد برای لحظهای به ياد آوريم كه جوامع انسانی ما در طول 100هزار سالی كه از پيدايش گونهمان و هشتهزار سالی كه از آغاز شهرنشينیمان گذشته، هرگز نتوانسته به حالتی پايدار در محيط زيست خود دست يابد. امروز ما در قلب انقراض عمومی وحشتناكی قرار داريم كه علتش گونهی خودمان است. مورچگان به ظاهر چندان از اين بحران زيستمحيطی آسيب نديدهاند و توانستهاند به زندگی فروتنانهی خود در درون شكاف ديوارهای شهرهای سرافرازمان ادامه دهند. شايد دقيقتر ديدن اين شهرنشينان باستانی و اين صاحبان اصلی -اما ناديده انگاشتهشدهی- بومهای طبيعی زمين، برای بازخوانی قوانين حاكم بر پويايی جوامع بشری نيز سودمند باشد.
شايد بتوانيم فراتر از ارزشداوریهای اخلاقی و ارزشی در سازوكار برخورد لانهی مورچه با محيط زيستش، چيزی بياموزيم كه برخوردهای خودمان را نيز اصلاح كند و اگر چنين نكنيم …
… تنها زمان تعيين خواهد كرد كه در درازمدت، جوامع كدام يک -مورچگان و يا آدميان- وارثان سيارهی ما خواهند بود.
منابع
عالیپناه، هلن، بررسی فونتيک مورچگان تهران، پاياننامهی كارشناسی ارشد رشتهی جانورشناسی، 1374، دانشگاه تهران، دانشكدهی علوم.
وكيلی، شروين، رفتار لانهسازی در حشرات اجتماعی، پاياننامهی دورهی كارشناسی رشتهی جانورشناسی، 1375، دانشگاه تهران، دانشكدهی علوم.
وكيلی، شروين، كاربرد نظريهی همافزايی در تبيين پديدهی افزايش پيچيدگی درسيستمهای زنده، 1377 (سمينار كارشناسی ارشد)، دانشگاه تهران، دانشكدهی علوم.
هريس، ويكتور، موريانهها، ترجمهی ابراهيم سليماننژاديان، مركز نشر دانشگاهی، 1370.
Behavioural Ecology and Sociobiology, 1991, (29)5:(313-320)
,1984. Evans,H,E, Insect biology,Coloradostate university
,1989. Gould & Gould ,Animal mind, Scientific american press
,1971. Holldobler,B. Communication between ants and their guests
Honeycutt,R.L, Naked mole rat ,.American sscientist , 1992, (Vol.80/ pp:43-53). 1 ,1990.
Krebs,J.R, Behavioral ecology,Blackwell Scientific Press Krishna,H. & Weesner,C. Biology of termires,Academic Press,1970.
Manning,A. & Dawkins,D. An introduction to animal behavior,Cambridgeunversity press,1992.
.( Science de la vie,1990 (312)1:(49-54
Sudd,J.H . & Franks,N.R, The behavioral ecology af ants, Chapman & Hall, 1987.Wilson,E.O. Sociobiology, Belknap Press , U.S.A, 1995.
Wilson,E.O. The ants ,Oxforduniversity Press, 1990.
عالی بود استاد.مثل همیشه.مثل تمام مقاله هاتون….
با سلام و احترام
سایت جامع گردشگری ایران در جهت ارتقای گردشگری ایران در خدمت دوستداران ایران و گردشگری ایران میباشد.
از دوستان عزیز دعوت میکنیم که در سایت ما حضور پیدا کنند و در صورت لازم انتقاد و پیشنهادات خود را در جهت بهبود سایت ارائه نمایند.
با تشکر
مدیران سایت فلاح و مرادی