آغاز سخن: واسازی پیشداشتها
امروز (سیزده به درِ سال ۱۳۹۸) که من این سطور را مینویسم، اگر عبارت «نقاشیهای هیتلر»[1] را در گوگل به انگلیسی جستجو کنید، اولین جملهای که در بالای صفحه نقش میبندد این است: «بین سالهای ۱۹۰۸ تا ۱۹۱۳.م، هیتلر برای امرار معاش کارت پستالهایی را رنگ میکرد و به رنگرزی خانهها مشغول بود.» این جملات چکیدهی پرمراجعهترین منبع در این زمینه در فضای مجازی را بیان میکند، که صفحهی ویکیپدیای ویژهی این موضوع باشد. با این کاوش دو سه نقاشی آبرنگ بیحال و رمق هم در صفحه نمایانه میشود که تایید کنندهی بیاستعداد بودن این نقاش نامدار است.
اگر در مقابل عبارت «نقاشیهای چرچیل»[2] را بگردیم، نخست در بالای صفحه مجموعهای از نقاشیهای رنگین و به نسبت خوب را خواهیم دید، و بعد اولین جملهای که در بالای صفحه میبینیم چنین است: «چرچیل بعدها در دههی ۱۹۲۰.م نوشت: نقاشی در مخاطرهانگیزترین مقاطع به نجات من آمد.» و این از تارنمایی ویژهی تاریخ هنر بر صفحهی گوگل نقل شده و نه صفحهی عمومی ویکیپدیا. آنچه از مدخل مربوطه در ویکیپدیا در این جستجوی اول نقل میشود هم جای توجه دارد: «وینستون چرچیل با الهام از جاهایی که در سراسر جهان دیده بود، نقاشیهای منظرهای پدید آورد، اما پس از کنارهگیری از کار سیاست به هنرمندی پرشور بدل شد.»
اگر به کتابها و مقالههایی که در زمینهی آثار این دو نقاش نوشته شده نیز بنگریم، جای تردیدی باقی نمیماند که چرچیل صاحب نبوغی هنری و هیتلر آماتوری بیاستعداد بوده است. مثلا کولوتی و ماریانی که چند سال پیش کتابچهای از نقاشیهای آبرنگ هیتلر منتشر کردند، در سراسر کتاب خود را موظف میدیدهاند تاکید کنند که این آثار «بیمزه و لوس» و «تهی از نبوغ هنری» است.[3]
پیش از این دو، زالامپوس کتابی را دربارهی روانکاوی هیتلر بر مبنای سلیقهی هنریاش منتشر کرد. او مینویسد که هیتلر «بنا به سلیقهی هنرمندان قرن هجدهم و نوزدهم، که آنان را میستود» نقاشیهایش را میکشیده، که تعریفی هم نداشتهاند و از خلاقیت زیباییشناسانه بیبهره بودهاند. ترکیببندی کلی کتاباش هم چنین است که این نکته را پیشفرض گرفته که هیتلر به عقدهی حقارت (در معنای آدلری کلمه) مبتلا بوده و بنابراین همهی آثار او را در این چارچوب گنجانده است.[4] او همچنین توانایی چشمگیر هیتلر برای مدیریت کلان و نفوذش در رهبری را به مفهومی گنگ و خودساخته به نام «عقدهی رهبری» حمل کرده و گفته که این بیماری خطرناک مربوط به کسانی است که میکوشند از بقیه در کارها جلو بزنند و در کارهایی که انجام میدهند سرآمد باشند![5]
در مقابل این اظهار نظرهای خردهگیرانه، در کتابهای مربوط به نقاشی چرچیل لحنی بسیار مهربانانهتر را میبینیم. دیوید کومبز با همکاری مینی چرچیل (عروس فرزند چرچیل) کتابی نوشته به نام «سر وینستون چرچیل: زندگیاش و نقاشیهایش»،[6] و در نخستین جمله برای توضیح محتوای کتابش میگوید: «وینستون چرچیل در آن زمانی که مشغول ایمن ساختن جهان برای دموکراسی نبود، به احتمال زیاد داشت نقاشی میکشید.» در این کتاب نفیس تصویر حدود پانصد نقاشی از چرچیل آمده و جزئیاتی زندگینامهای دربارهی شرایطی که آنها را کشیده نقل شده است که در فهم بهتر اثر بسیار ارزشمند است. مینی چرچیل که متولی خانه و موزهی چرچیل است، در مصاحبهای دربارهی چرچیل میگوید: «میدانستم که او مردی برجسته است، اما این سویهی جادوییاش، در مقام یک نقاش، مایهی شگفتی من شد.»[7]
ناشری که کتاب کومبز را منتشر کرده، همزمان با آن رسالهای از چرچیل به نام «نقاشی به مثابه فراغت» را نیز در قالب کتابی کوچک چاپ کرده که آن نیز با مقدمه و شرح و حواشی بسیار جانبدارانهای همراه است و چرچیل را به مرتبهی یک نظریهپرداز در زمینهی هنر بر میکشد.[8] اصل متن چرچیل البته چندان پیچیده یا عمیق نیست. گذشته از بلاغت و شیوایی کلام چرچیل و نکتهسنجیهای دلنشیناش، بیشتر یاد کردن از تجربههای شخصیاش است و تکرار این که نقاشی کشیدن در موقعیتهای دشوار مثل نوعی عامل تسکین دهنده عمل میکند. در واقع این متن چند ده صفحهای بیش از آن که به هنر یا زیبایی بپردازد، به اوقات فراغت میپردازد و اگر قدری انتقادی خوانده شود، نشان میدهد که چرچیل چندان به زاویهی دیدی زیباییشناسانه پایبند نبوده و خود را متعهد به کیفیتی خاص در آثار هنری نمیدیده و تنها به عنوان تفریح و سرگرمی به نقاشی مینگریسته است. شاید به همین خاطر هم کتاب چندان مورد توجه واقع نشده و وقتی در سال ۱۳۹۲ (۲۰۱۳.م) منتشر میشد، بیش از پنجاه سال از انتشار چاپ قبلیاش (در ۱۳۴۳/ ۱۹۶۴.م) زمانی میگذشت.
یکی از تازهترین کتابهایی که دربارهی هنر چرچیل منتشر شده، «چرچیل: دولتمردی در مقام هنرمند» اثر دیوید کانادین است که مجموعهی ارزشمندی از نوشتارهای چرچیل دربارهی هنر و همچنین نقدهای وارد شده بر هنر او را گردآوری کرده، و جالب آن که خود از نوشتن مقالهای مجزا برای تحلیل هنر هیتلر پرهیز کرده و آنچه از دیگران نقل کرده ستایشهایی کمابیش چاپلوسانه است که در زمان نخست وزیری او در انگلستان منتشر شده است. نویسنده اما نظر خود را در پیشگفتار کتاب چنین جمعبندی کرده: «دولتمردانی که هنرمند هم باشند بسیار کمیاباند و چرچیل با فاصلهی چشمگیری بهترینشان است.»[9]
در سال ۱۳۹۴ (۲۰۱۵.م) کتابی دیگر دربارهی نقاشیهای چرچیل منتشر شد به نام «وینستون چرچیل: شوری برای نقاشی» که نوهاش اِدوینا سَندیس آن را نوشته بود.[10] در مراسم باشکوه رونمایی این کتاب که با نمایش برخی از تابلوهای چرچیل همراه بود، بوریس جانسون[11] شهردار پیشین لندن که مقدمهی کتاب را هم نوشته بود سخنرانی آتشینی کرد و گفت: «چرچیل وقت تلف نمیکرده، … میتوانید اشتیاق و رهایشی که موقع نهادن رنگها بر تابلو داشته را لمس کنید… آماجاش این بوده که تماشاگر (تابلویش) را در لذت فرو ببرد و بهرهای (هنری) به او برساند، و در این کار موفق شده است.»[12]
این خوار شمردن نقاشیهای هیتلر و ستایش از هنر چرچیل البته در شرایطی نمود دارد که هویت نقاشان مشخص باشد. در یک آزمایش معنادار، زمانی که برخی از آثار هیتلر را بدون بردن نامش به یکی از منتقدان هنری نامدار معاصر نشان دادند و از او نظر خواستند، پاسخاش آن بود که «بسیار خوب است»، و تنها نقدش آن بود که با توجه به سبک خاص کشیدن آدمها، معلوم است انسانها برایش موضوع اصلی نقاشی نبودهاند.[13] با این همه نام و نشان هنرمندان بخشی جدا نشدنی از اثر است و بسیار نادرند متونی که فارغ از جهتگیری سیاسی به آثار این دو پرداخته باشد.
در مقابل این کتابهای ستایشگرانه، که اغلب با عکسهایی حرفهای از نقاشیهای چرچیل آراسته شدهاند، کتابهای مربوط به هیتلر به شکل شگفتانگیزی اندک است. چرچیل احتمالا در سراسر عمر خود نزدیک به پانصد تابلو کشیده و هرگز نقاشی کردن حرفهاش یا مهارت برجستهاش نبوده است. در مقابل هیتلر با حدود سه هزار تابلویی که کشیده، بیشک هنرمندی پرکار محسوب میشود. از این رو قدری شگفتانگیز مینماید که دربارهی هنر نقاشی هیتلر آثاری بسیار بسیار اندک انتشار یافته است. در شرایطی که گرایشهای هنری سیاستمداران سخت مورد توجه مورخان قرار میگیرد و تحلیلهایی متنوع و گوناگون از آثار هنری افراد نامدار منتشر میشود، این نکته قدری غافلگیر کننده است که دربارهی نقاشیهای هیتلر، طی حدود یک قرنی که از پدید آمدنشان گذشته، کمتر از ده کتاب جدی انتشار یافته است.
کتابهای جامعی که همهی آثار در دسترسِ هیتلر را کنار هم بیاورد، مانند آنچه که استفن پاستور سه چهار سال پیش منتشر کرد،[14] بسیار کمیاب است و اغلب نشر و بازنشر این کتابها با موانعی سیاسی برخورد میکند. در واقع چنین مینماید که نوعی بگیر و ببند و سانسور بر آثار مربوط به هیتلر حاکم باشد. مثلا زمانی که بیل پرایس کتاب به نسبت منقح خود به اسم «هیتلر: هنرمند ناشناخته» را منتشر کرد، چاپ نخست کتاباش به زبان آلمانی در کشور آلمان مصادره و خمیر شد و تجدید چاپ آن در این کشور ممنوع شد. او به ناچار ترجمهی انگلیسیاش[15] را تنها در هزار نسخه چاپ کرد که به سرعت نایاب شد و از تجدید چاپ آن هم ممانعت به عمل آمد. تازه این حرفها دربارهی کتابی است که ناشر در معرفیاش تاکید کرده که در آن «حتا یک کلمه ستایش از هنر هیتلر» در آن وجود ندارد![16]
با این مقدمه روشن است که وقتی از هنر هیتلر و چرچیل سخن میگوییم، در میدانی تخت و صاف و متقارن حضور نداریم، بلکه درههایی از نکوهش و قلههایی از ستایش در برابرمان دهان گشوده که هیتلر را در قعر و چرچیل را در اوج جای میدهد و گویی که توافقی عمومی در این مورد و جریانهایی سیاسی و اقتصادی برای تثبیت آن وجود داشته باشد. همه در این مورد توافق دارند که نه تنها چرچیل از هیتلر آدم بهتری بوده و در جبههی سیاسی درست و بر حق مبارزه میکرده، که هنرمند بهتری هم بوده و هیتلر در همه چیز از جمله در نقاشی کشیدناش «بد» بوده است. اما اگر فارغ از این زمینه، به خود آثار این دو بنگریم چه خواهیم دید؟
- Hitler paintings ↑
- Churchill paintings ↑
- Colotti and Mariani, 2005: 5. ↑
- Zalampas, 1990: 127-131. ↑
- Zalampas, 1990: 125. ↑
- Coombs and Churchill, 2013. ↑
- https://www.levenger.com/LevengerPress/Features/LPFeaturesChurchDlx.aspx ↑
- Churchill, 2013. ↑
- Cannadine, 2018: 1. ↑
- Sandys, 2015. ↑
- Boris Johnson ↑
- https://winstonchurchill.org/publications/churchill-bulletin/bulletin-098-aug-2016/a-passion-for-painting/ ↑
- Spotts, 2004: 172. ↑
- Pastore, 2015. ↑
- Price, 1983. ↑
- https://www.amazon.com/Adolf-Hitler-Billy-F-Price/dp/0961289406 ↑
ادامه مطلب: بخش نخست، گفتار نخست: مردود شده در آکادمی