پنجشنبه , آذر 22 1403

دوست

دوچرخه,گل,flowers,street,bokeh,photograph-b4ce0ca4d20b10256505ca54b454e408_h

دوست مرا غرقه کرد، جملگی‌ام اوست: دوست
مهر به رگهام تاخت، هلهله زد: دوست، دوست
داغ و فروزان و سرخ چون رخ خورشید مهر
شعله‌ور و شادخوار بزمِ هیاهوست دوست
هرچه در این سفره بود نیک چشیدیم و بیش
آنچه پسند اوفتاد وآنچه که نیکوست: دوست
هستی من را ربود چون پر کاهی به باد
رفت دگر من ز یاد، جاده‌ی جادوست دوست
قهقهه‌ی قافیه‌ست، شعر دل و شعر تن
هسته‌ی بذر خرد: دوست دل و پوست دوست

همچنین ببینید

گُردان پارسى را از من ببر پيامى بى باک تا بتازند، در دشتِ نيشترها

2 دیدگاه

  1. فاطمه علیمرادی

    بسیار زیبا بود غزلتون جناب وکیلی.. آهنگین و روان است. سپاس

  2. اغلب اشعارتون رو خیلی دوست دارم .شعر بازتاب شعور هستی در ضمیر سراینده ی اوست .
    دوست مرا غرقه کرد، جملگی‌ام اوست: دوست
    مهر به رگهام تاخت، هلهله زد: دوست، دوست
    .
    .
    .
    . یا چنان پر شد فضای سینه از
    که یاد خویش گم شد از ضمیرم…!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *