سه شنبه , مرداد 2 1403

ابرقهرمانان و سنت ایرانی

 

 

 

 

 

 

دنیای امروز ما از تصویرهایی رنگین از ابرقهرمانان پر شده است. به هر سو که می‌نگری شخصیت‌هایی داستانی را می‌بینی که با جامه‌هایی خاص و ویژه از آدم‌های عادی متمایز می‌شوند، و به خاطر داشتن توانمندی‌های غیرعادی و شگفت‌انگیز از قهرمانان عادی داستانهای انسانی فراتر می‌روند و والاتر پنداشته می‌شوند. از فیلم‌های پرخرج هالیوودی تا عکس برگردان‌های چسبانده شده بر دفتر مشق کودکان، بتمن و سوپرمن و مرد عنکبوتی است که در تجلی است بر در و دیوار، و چه بسا مردمانی که گمان کنند این زاد و ولد لگام گسیخته‌ی ابرقهرمانان و انفجار اقبال به داستانهای شگفت‌انگیزشان امری نوپدید و بی‌سابقه باشد. اما حقیقت آن است که چنین نیست.

ابرقهرمانان شخصیتهایی داستانی با روایتهای جذاب و پرطرفدار هستند، که ویژگی‌هایی مشترک دارند. همه‌شان اسم و رسمی دارند و شهرتی، و توانمندی غیرعادی و نیروهایی شگفت‌انگیز، که اغلب در پی از سر گذراندن تجربه‌هایی مرگبار برایشان حاصل آمده است. ابرقهرمانان مشهور امروزین یک ویژگی مشترک دیگر هم دارند، و آن هم این که خاستگاهی غربی دارند. یعنی تقریبا همه‌شان از بافت فرهنگی اروپایی (و البته مستعمره‌های بومی‌زدوده‌اش یعنی آمریکا و استرالیا) برخاسته‌اند.

اصالت نظام فرهنگى یک جامعه، در ابرقهرمانان تولید شده در آن جامعه متبلور مى‏شود. ساخت اخلاقى، نظام اعتقادى، و چارچوب معنایى هر جامعه، گرانیگاه‏هایى معنایى را به عنوان سرمشق و الگو براى اعضایش پدید مى‏آورد، و این گرانیگاه‏ها هستند که با سازمان دادن به رفتار اعضاى آن جامعه، و متمایز کردن گزینه‏هاى رفتارىِ شایسته از ناشایست، هنجارهاى رفتارى را تولید و تثبیت مى‏کنند. ابرقهرمانان، گرانیگاه‏‌هایى هستند که تغییرشان نشانه‏‌ى تحولات عمیق فرهنگى است. هویت ابرقهرمان، به نوعى هویت آرمانىِ جامعه است، و با تحلیل و وارسى ابرقهرمانان یک جامعه مى‏توان با دقتى زیاد، شالوده‏ى رفتارىِ مردمان آن جامعه را حدس زد.

غرب و اروپا، همگام به وارد شدن به عصر صنعتى، الگوى خاص خود را از ابرقهرمانان پدید آوردند. ابرقهرمانان جنگاورى که در دوران قرون وسطا به نبردهاى صلیبى و جهادهاى مذهبى و مبارزه با اژدهاها و دیوها می‌‏پرداختند، و با همتاهاى شرقىِ خود شباهت بسیار داشتند، با حضور نیروهاى اجتماعى جدید و فرا رسیدن بامداد مدرنیته به سایه‌‏هاى ناخودآگاه مردمان عقب نشینى کردند و بازماندگانشان به موجودات مفلوکى همچون دون کیشوت تبدیل شدند. گذارِ جامعه‏ى غربى به مدرنیته، همراه بود با دگردیسى در ابرقهرمانانشان. وارسى سیر تحولات ابرقهرمانان، موضوعى است که مى‏تواند به عنوان یک رویکرد نظرى براى تحلیل تاریخىِ تحولات فرهنگى مورد استفاده واقع شود. آنچه که در اینجا می‌نگاریم تنها مقدمه‌‏ایست بر بررسی‏‌هاى دقیق‌تر و عمیق‌ترِ بالقوه.

غربِ صنعتى، همزمان با دگرگون شدن ساختهاى قدرت در جامعه، و همگام با تحول در نیروهاى تولید و دگردیسى در نظامهاى توزیع لذت در جامعه، ابرقهرمانان باستانى خود را نیز از دست نهاد و موجوداتى جدید را به عنوان سرمشق و الگو خلق کرد. فائوستوس که به قول برمن سرنمونى از انسان مدرن است، به شخصیتهایى داستانى همچون ژان‌‏والژان و آرسن لوپن و شرلوک هولمز منتهى شد و در نهایت بازار فرهنگِ نیمه‌‏ى دوم قرن بیستم به کارخانه‌‏اى بزرگ تبدیل شد که در کار تولید انبوه ابرقهرمانانِ فراوان براى مشتریان گوناگون بود. به تدریج شخصیتهایى که سویه‏‌هاى مثبت و منفى، قانونمند و قانون‌‏شکن، و هوشمند یا زورمندِ ابرقهرمانان قدیمى را بازنمایى می‌‏کردند، با گسترشى که طرز فکر رمانتیک در خیال‌ها ایجاد کرد، چنان تناور و بالغ شدند که کارکردهاى اساطیرى آن ابرقهرمانان باستانى را بر عهده گرفتند، و به این ترتیب بن‏هور پا جاى پاى زیگفرید گذاشت و شرلوک هلمز جایگزینِ مرلین خردمند گشت.

جامعه‏‌ى صنعتى غربى، به تدریج دریافت که می‌تواند منش‌ها را نیز به عنوان کالایى فروختنى تولید کند، و از آن هنگام بود که اقتصاد فرهنگ با لایه‏‌بندى بغرنج و پیچیدگی‌‏هاى روزافزونش پاى به عرصه نهاد. در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، بسیارى از نویسندگان -مثل کونان دویل- با خلق شخصیتهایى داستانى و قهرمانانى مشهور به ثروت و شهرت دست یافته بودند. رویکرد تمام این نویسندگان به امر خلق ابرقهرمان، کیفى بود. یعنى هر نویسنده در کل عمرش اغلب یک و گاهی دو یا سه شخصیت اصلى را خلق می‌کرد و آثار فراوانى را براى تکمیل تصویر قهرمانش ارائه می‌کرد. به این ترتیب چهره‌‏هایى پرداخته و ماندگار را پدید آوردند. یکى از نتایج این راهبرد کیفى، این بود که ابرقهرمان از آفریننده‌‏اش مشهورتر می‌‏شد و این یکى از معدود نمونه‏‌هاى چیرگى متن بر مولف در این دوره است.

در اوایل قرن بیستم، رسانه‌ای نو در آمریکا پدید آمد و آن مجلات کمیک استریپ بود. کمیک‏‌ها به عنوان پدیده‌‏اى حاشیه‏‌اى در روزنامه‌‏ها و مجلات پدیدار شدند، و در مدتى کوتاه به چند نیاز اصلى پاسخ دادند. پیش از هرچیز، رسانه‌‏ى کمیک‌‏ها، بیش از آن که نوشتار باشد، تصویر بود، و به این ترتیب پیش از جا افتادن صنعت سینما و اختراع تلویزیون، کمیک‌‏ها اولین رسانه‏اى بودند که منش‌هایى داستانى را از مجراى دیدن و نگاه کردن -و نه خواندن و شنیدن- به مخاطبانشان منتقل می‌‏کردند. کمیک‏ها را با توجه به شمارگان بالا و اثرگذارى فراوان‏شان، می‌توان یکى از مقدمه‏‌ها و پیش‏‌درآمدهاى تصویرى شدنِ فرهنگ معاصر دانست.

دومین نیازى که کمیک‌‏ها بدان پاسخ مى‏دادند، جنبه‏‌اى اقتصادى داشت و به تولید و تکثیر انبوه منش‌ها مربوط می‌‏شد. کمیک‌ها به دلیل حجم اندک، روند تولیدِ ارزان، و استثمار هنرمندان در ابتداى کار، می‌توانستند از شمارگان بالایى برخوردار باشند. در نیمه‌‏ى قرن بیستم کتابهایى که در کمتر از یک سال بیش از یک میلیون نسخه فروش کنند، اندک بودند، و بخش مهمى از کمیک‌‏ها چنین امکانى را در دست داشتند. به این ترتیب می‌‏توان کمیک‌‏ها را پاسخگوى نیازى اقتصادى به توزیع و تکثیر انبوه منشهایى کوچک تلقى کرد.

کمیک‌‏ها، به گمان من نوعى از نشریات یا ژانرى ادبى نیستند. آنها به دلیل شالوده‏‌ى ساختارى خاصشان -که غیرنوشتارى و تصویرى است،- با نشریات و اصولا ادبیات تفاوت دارند. آنها شکلى مقدماتى از کارتون یا فیلم هستند، که به شکلى گسترده، ثابت و چیده شده در سطوح سازمان یافته‏اند. به بیان دیگر، به گمان من، کمیک نوعى رسانه است.

پیدایش رسانه‏‌اى با این برد وسیع و موفقیت، خواه ناخواه به زودى امکانِ معرفى ابرقهرمانان را هم پدید می‌آورد. آنچه که در شش دهه‏‌ى پیش در غرب شاهدش بوده‏‌ایم، جابجایى رسانه‏‌ى معرفى کننده‏‌ى ابرقهرمانان بوده است. در کل قرن نوزدهم و ابتداى قرن بیستم، کتاب مهمترین رسانه‌‏ى برسازنده‏‌ى ساختار ابرقهرمانان بود. در ثلث نخستِ قرن بیستم جوامع صنعتى چرخشى را به سوى رسانه‏‌هاى تصویرى و نمایشى تجربه کردند. پیشاهنگ این تحول، کمیک‏‌ها بودند. شاید بدون حلقه‏‌ى واسطِ کمیک‏‌ها، جا افتادن صنعت سینما به این سادگى ممکن نمی‌‏شد، و مقاومتى که هم اکنون نیز از سوى هواداران رسانه‏‌هاى نوشتارى در برابر رسانه‏‌هاى تصویرى وجود دارد، پردامنه‏‌تر می‌‏بود.

هنگامى که در اواخر دهه‏‌ى سى میلادى کمیکِ سوپرمن منتشر شد و عصر زرینِ کمیک‌‏ها را آغاز کرد، ابرقهرمانان ناگهان مجرایى جدید براى اثرگذارى یافتند. کمیک، به تدریج جایگزین کتاب شد، و ابرقهرمانانِ کمیکى که در ابتدا از کتابها وامگیرى می‌‏شدند، به تدریج توسط سازندگان کمیک خلق شدند و بعدها به کتابها و فیلم‌ها راه یافتند. به گمان من، رسانه‌‏ى اصلىِ پشتیبان ابرقهرمان‏هاى آمریکایى در دهه‏‌هاى میانى قرن بیستم، -به ویژه از دهه‏‌ى سى تا پنجاه، کمیک‏‌ها بوده‏‌اند. این مرکزیت کمیک‌‏ها حتى امروز هم حفظ شده است و صنعت سینما بیش از آن که ابرقهرمانانى جدید را معرفى کند، به بازسازى موجوداتى می‏‌پردازد که همدم و الگوى دورانِ نوجوانىِ کارگردانان بزرگ امروز بوده‌‏اند. از این روست که در سالهاى ابتدایىِ هزاره‏‌ى سوم میلادى همچنان شاهد ساخت فیلم‌هاى پرخرجى از روى مرد عنکبوتى، بتمن، و مردان ایکس هستیم.

کمیک‏‌ها، آزمایشگاهى کم هزینه هستند که همه‏ى هنرمندان و افراد خلاق می‌‏توانند استعداد تعریف ابرقهرمان خود را در آن محک بزنند و بدون صرف نیرو و هزینه‌‏ى زیاد، ابرقهرمانانى را به فضاى عمومى پیشنهاد کنند. انتخاب طبیعىِ فشرده‏اى که در میان این ابرقهرمانان وجود دارد، در نهایت برخى را از سایرین ممتاز می‌‏کند و به این شکل ابرقهرمانانِ پیروزمند مجال می‌‏یابند تا به رسانه‌‏هاى دیگر نیز راه یابند. نمایشنامه‌‏هاى رادیویى و سریالهاى تلویزیونى از ماجراهایشان ساخته می‌‏شود و کاریکاتورها و جوک‏‌هایى در موردشان ساخته می‌‏شود، و اگر تمام این تمرین‌ها پاسخى مساعد داد، صنعت پرخرج فیلمسازى پا به میدان می‌‏گذارد و واقع‏‌نمایانه‏‌ترین نسخه از ابرقهرمان را به مخاطبان عرضه می‌‏کند. به این ترتیب روندى به نسبت دموکراتیک -و البته سازمان یافته توسط کارتل‏‌هاى اقتصادى- پدید می‌‏آید که منش‌ها و اندیشه‏‌ها را از سطح جامعه گردآورى می‌‏کند و آنها را به شکل پرداخته و منظمى در قالب ابرقهرمانان به نوجوانانى که در سن جامعه‌‏پذیرى هستند ارائه مى‏کند.

به این ترتیب چند هدف به طور همزمان برآورده می‌‏شود. از یک سو چرخ اقتصادى بزرگى به نام صنعت کمیک‌ها به چرخ دنده‌‏هاى جامعه‏‌ى صنعتى اضافه می‌‏شود، و از سوى دیگر روند درونى کردن ارزشهاى اجتماعى و اخلاق مدنى در جوانان ممکن مى‏گردد.

نگاهى کوتاه به الگوبندىِ شخصیت ابرقهرمانان، نشان می‌‏دهد که این موجودات بازتابنده‌‏ى ارزشهاى مردان سفیدپوستِ طبقه‏‌ى متوسط آمریکایى هستند. ابرقهرمانان هرگز در مورد مسائل فلسفى و پیچیده پرسش نمی‌کنند، هرگز در بدیهیات شک نمی‌‏کنند، دوستدار خانواده و نهادهاى مدنى هستند، همواره به پلیس و نظم و قانون احترام می‌‏گذارند، و ناسیونالیست‏‌هایى دوآتشه هستند. هیچ اثرى از تردیدهاى فلسفى، فعالیت‌هاى ذهنى شدید، یا خروج از هنجارهاى جامعه‌‏ى سرمایه‏‌دارانه در ایشان دیده نمی‌‏شود. مشارکت سیاسى ایشان تقریبا به دفاع از نهادهاى سیاسى موجود منحصر می‌‏شود، و هیچ اثرى از لغزش مذهبى، پرسش‌هاى هستى‏شناختى، و انتقاد به نهادهاى اقتدارِ موجود در رفتارشان دیده نمی‌‏شود. جالب آن است که تمام این عناصر در رفتار ضدقهرمانان وجود دارد. ضدقهرمانان معمول؛ رنگین‏پوست، مربوط به طبقات خیلى بالا یا پایین جامعه، و داراى آرمانهاى سیاسى یا دینىِ غیرهنجار هستند.

تمایز بین زن و مرد در کمیک‏‌ها به خوبى دیده مى‏شود. زنان ملایم، مهربان، آرام و خانه‏‌دار هستند و حتى اگر ابرقهرمان باشند معمولا نقشى حاشیه‌‏اى را ایفا می‌‏کنند. وقت ایشان به آرایش و تخیلات رمانتیک و حسادت به یکدیگر می‌‏گذرد و گریستن یا تظاهرات عاطفى دیگر در میانشان زیاد دیده مى‏شود. زنان ابرقهرمان در کمیک‌‏ها عمرى کوتاه‌تر از مردان دارند و معمولا به گروگان گرفته می‌‏شوند و شکنجه شده و گاه می‌‏میرند.

در همه‌ی جوامع –چه مدرن و چه سنتی- نوجوانان مخاطبان اصلی روایت‌های ابرقهرمانی هستند. چرا که باید در تماس با این روایت‌ها و در همذات‌پنداری با ابرقهرمانان نقش‌های اجتماعی آینده‌ی خود را انتخاب کنند. با این همه در جوامع کهنسالی مثل ایران، داستانهای ابرقهرمانانی مانند جمشید و کرشاسپ و سندباد لایه‌های پیچیده‌ی مفهومی و دلالت‌های اساطیری پرباری داشت که آن را برای تمام سنین و همه‌ی طیف‌های فکری و حتا برای عمیق‌ترین فیلسوفان الهام‌بخش می‌ساخت. به این خاطر است که می‌بینیم شاعری چیره‌دست مثل فردوسی که در ضمن حکیم و فیلسوف هم هست و در اسطوره‌شناسی و داستان‌سرایی توانمندی کم‌نظیری دارد، چنین شیفته‌ی رستم می‌شود و قرنی پس از او سهروردی که بزرگترین فیلسوف زمان خود در سطح جهانی است تفسیری بر داستانهای رستم می‌نویسد.

در جوامع مدرن اما ابرقهرمانان تا حدودی سطحی و پوک و توخالی هستند. تاکید بر نوجوانی مخاطبان کمیک‏‌ها باعث شده که روایت‌های ابرقهرمانی مدرن تا حدودی تخت و مسطح و کم‌مایه از آب در بیایند. این امر حتا در ساختار داستانی و شخصیت‌پردازی‌ها هم رسوخ کرده و نوعی از سلطه‌ی بازار بر روایتها را رقم زده است. مثلا نوجوانانی که مخاطب کمیک‌ها هستند باید بتوانند با ابرقهرمانانی که اغلب مردانی بالغ و پخته هستند همذات‌پندارى کنند. به همین خاطر در بیشتر کمیک‏ها ابرقهرمانانى کودک یا نوجوان را هم به عنوان همکار و وردست براى ابرقهرمانان اصلى تعریف مى‏کنند. این‏ها در واقع قلابهایى هستند که اتصال نوجوانان به فضاى داستان را ممکن مى‏سازند و درونى شدن ارزشهاى ارائه شده در کمیک‏‌ها را آسان می‌‏سازند.

تلاشهایى که در راستاى شکستن این قالب مرسوم انجام شده است، اندک و حاشیه‌‏اى بوده است و نتیجه‌شان هم چندان چنگی به دل نمی‌زند. ابرقهرمانان رنگین پوست، زن و فیلسوف‏مآب، گاه توسط نویسندگان و ناشرانى که آرمان‌هاى اجتماعى اصلاح‌طلبانه داشته‌‏اند، به مخاطبان معرفى شده‏اند. یکى از پیشگامان در این زمینه مجله‏‌ى twogunwestern بود که در اواخر دهه‏‌ى سى قهرمانى به نام Apache kid را به مخاطبان معرفى کرد. این نخستین قهرمان سرخ‏پوستِ کمیک‌‏ها بود و به دلیل تصویر کردن چهره‏اى صلح‌جو و مثبت از سرخپوستان و پرهیز از دامن زدن به درگیری‌‏هاى نژادى پیشرو بود.

توجه داشته باشید که در این سالها هنوز مسئله‌‏ى اسکان سرخپوستان پایان نیافته بود و سیاست کوچاندنِ قبایل سرخپوست به زمین‌هاى بی‌‏حاصل و سرکوب کردنِ شورشهاى گاه و بیگاهشان همچنان تداوم داشت. در این مجله سرخپوستان به عنوان مردمى جنگجو و دلیر و جوانمرد نشان داده شده بودند. تصویرى که بعدها -بعد از تکمیلِ کار سرکوب قبایل اصیلِ سرخپوست،- به صورت دستمایه‏اى براى فیلمهاى وسترنِ هالیوودى در آمد. با این همه این نوآورى در کمیک‏ها در برابر بخش عمده‏ى کمیکهاى وسترن قرار گرفت که به ستایش از سفیدپوستان مهاجم و تخریب چهره‏ى سرخ‏پوستان مى‏پرداختند، و تأثیر چندانى در تغییر افکار عمومى نداشت. افکار عمومى آمریکاییان تنها زمانى در مورد سرخ‏پوستان اصلاح شد که تمام زمینهایشان را از چنگشان در آوردند و عملا منقرضشان کردند و بعد از اطمینان از نبودن‌شان، از خطرناک نبودنشان اطمینان یافتند!

با این شرح، می‌‏توان اهمیت کمیک‌‏ها را در سازماندهى خلق و خوى عمومى مردم در جوامع پیشرفته‏‌ى صنعتى دریافت. بررسى سیر تحول جنگ‌‏افزارها، تغییر شکل لباسهاى نظامى، و تحول در شکل کلاهخودها و لباس پلیسها نشان می‌‏دهد که شکل ظاهرىِ این نمادهاى تعیین کننده‌‏ى قدرت عریان به شکلى آشکار به سوى سرمشق‌هاى ارائه شده در کمیک‏‌ها‌ تحول یافته‌‏اند و این امر را به خوبى می‌‏توان در نطق جرج بوش بعد از واقعه‌‏ى بیست شهریور (یازده سپتامبر) مشاهده کرد. عناصر قهرمانی‌‏اى که بوش بر آنها تأکید می‌‏کرد همان شاخص‌هایى بودند که توسط جامعه‏‌ى غربى از اصول قهرمانىِ یونان باستان وامگیرى شده بودند و از صافىِ کیدواژگان و نمادهاى کمیک‏‌ها گذشته بودند.

از تمام آنچه که گذشت، نباید خوب یا بد بودنِ ابرقهرمانان و رسانه‌شان یعنی کمیک‌‏ها را نتیجه گرفت. کمیک یک رسانه‏‌ى نیرومند است که روایتی نیرومند –یعنی داستانهای ابرقهرمانی- را منتقل می‌کند. رسانه‏‌اى نیرومند که در نهایت براى هنجار کردن نقشهای اجتماعی آدمیان تخصص یافته است. بسته به این که این هنجار نیرومند یا ضعیف باشد و ساخت لذت سوژه‏‌هاى خود را بسط دهد یا چروکیده سازد، می‌‏تواند خوب یا بد ارزیابى شود. در کل، چنین می‌‏نماید که کمیک‌‏ها در غرب خوب بوده‌‏اند، چون ساخت اقتدار و نظام توزیع پاداش در آن منطقه را به شکلى که براى بخش عمده‏‌ى مردم دنیا خوشایند جلوه می‌‏کند، سازمان داده‏‌اند.

در ایران، ما از دیرباز با مجموعه‌‏اى غنى و پیچیده از ابرقهرمانان روبرو بوده‏‌ایم. تاریخ درازپاى کشورمان، جایگاه جغرافیایی‌‏اش به عنوان محل تلاقى شرق و غرب، و توانمندى‏اش براى زایش اسطوره و دین، ایران را در چشم‏‌انداز تاریخى به یکى از نقاط داغِ تعریف ابرقهرمانان تبدیل کرده است. ایران کشورى است که از عصر ایلامیها تا به امروز، شبکه‌‏اى بسیار غنى از منش‌هاى بومى و مهاجم را در نظامى بغرنج، چند سویه و گاه ناهمساز با هم ترکیب کرده است. فرهنگ ما از دیربار در دریافت و درونى کردن عناصر اساطیرى قابلیتى چشمگیر از خود نشان داده است.

ابرقهرمانان، شحصیتهایى تعریف شده، آشنا، و متعین هستند که می‌‏توانند واجد یا فاقد هویتى تاریخى باشند. با این مقدمه، ابرقهرمانان ایرانى، چند خصلت مشترک اصلى را دارا هستند؛

الف) مدعى یا صاحب اقتدار حکومتى هستند.

ب) صاحب توانمندى بدنى غیرعادى و زورآور و جنگجو هستند.

پ) به نوعى عصیانگر محسوب می‌‏شوند، یعنى در برابر قدرتهاى برترِ سیاسى یا مذهبى سرکشى نشان مى‏دهند.

ت) با امر قدسى پیوند می‌‏خورند و هویتى دینى و فرهمند دارند.

ث) در نهایت به شکلى تراژیک و در اثر خیانت فرد یا افراد مورد اعتمادشان کشته مى‏شوند.

سیر تحول ابرقهرمانان در کشورمان، تابع دگرگونی‌هاى سیاسى، مذهبى و فرهنگى بوده است. ابرقهرمانان عمده‏‌اى که در مسیر تاریخ در ایران داشته‌‏ایم را می‌‏توان در چند گروه تقسیم کرد؛

الف) قهرمانان عصر پیشدادى. مانند کیخسرو، جمشید و کی‏قباد.

ب) قهرمانان پیش از اسلام، که می‌‏توانند به دو گروهِ دینى (مانند زرتشت، زریر، اسفندیار) یا ملى (مانند آرش، رستم، سورنا و اردشیر بابکان) تقسیم شوند.

پ) قهرمانان عصر اسلامى اولیه، که هنوز مقاومت ایرانیان در مقابل اعراب مهاجم نیرومند بود. مانند بابک خرمدین، مازیار قارن، و در نهایت ابومسلم خراسانى.

ت) قهرمانان عصر اسلامى متأخر. که با ترکیب عناصر ایرانى و اسلامى همراه است و در نهایت به شیعه‏‌گرىِ صفویه منتهى می‌‏شود. این قهرمانان را می‌توان به دو گروه ملى و مذهبى تقسیم کرد. نقطه‌‏ى اتصال قهرمانان ملىِ این دوره با دوره‏ى پیشین ابومسلم خراسانى است. نمونه‌‏هایى از قهرمانان ملى دیگر عبارتند از شاه اسماعیل و شاید نادر شاه افشار. قهرمانان مذهبى در تاریخ شیعه ریشه دارند و مهمترینشان حضرت على و امام حسین هستند.

ث) قهرمانان عصر آشفتگى، که از دوره‏ى ناصرالدین شاه به بعد ظهور می‌‏کنند و ترکیبى از قهرمانان غربى و بومى هستند. از این دوره به بعد قهرمانان خصلت سیاسى بارزترى می‌‏یابند و ویژگیهاى فرهمندانه و نیروهاى فوق‏‌طبیعی‌شان را به تدریج از دست می‌‏دهند. از قهرمانان این دوره می‌‏توان به ستارخان و کور اوغلى نام برد. قهرمانان غربى مانند آرسن لوپن، شرلوک هلمز، پاردایان‏ها، و ابرقهرمانان کمیک‏‌ها هم به تدریج از همین دوره به سپهر فرهنگى کشورمان وارد می‌‏شوند.

اگر به سیر تحول ابرقهرمانان در کشورمان دقیق‌تر نگاه کنیم، الگویى مشخص از افول توانمندى‏ها و زوال خصلت اسطوره‏اىِ آنها را از عصر مشروطه به بعد می‌‏بینیم. تحولاتى که ساختار سیاسىِ استبدادىِ عصر قاجارى را سست کرد و جنبش مشروطه را ممکن کرد، در عرصه‌‏ى فرهنگ نیز بازتاب یافت و پىِ یادبودهاى ابرقهرمانان بومی‌‏مان را نیز لرزاند. یکى از عیان‌‏ترین نمودهاى این سستى را می‌‏توان در مصاحبه‌‏اى تلویزیونى یافت که در دوران جنگ پخش شد و در آن دخترى اوشین -شخصیت یک سریال ژاپنى- را الگوى خویش دانسته بود. این امر -یعنى جایگزینى شخصیتى داستانى، غیر بومى، پیش پا افتاده، ولى آشنا- به جاى شخصیت‌هایى فرهمند و دینى که حضورشان در زمینه‌‏ى مشاهداتى مردم کمرنگ‏‌تر شده بود، به خوبى در این اعتراف جوانانه آشکار بود. واکنش رسمى به این مصاحبه، که با توبیخ و تنبیه همراه بود، تا حدودى دلایل تداوم این روند از خود بیگانگى را توجیه می‌‏کند. ما معمولا به جاى بازتعریف و توانمندسازى ابرقهرمانان بومى، کوشیده‌‏ایم تا چهره‏‌ى ابرقهرمانان وارداتى را مخدوش کنیم و این راهى ناموفق براى پایدار ساختنِ ابرقهرمانان است.

به این ترتیب امروز، ما با الگویى بسیار بیمارگونه از کارکرد ابرقهرمانان در کشورمان رویارو هستیم. این الگو، این عناصر را شامل مى‏شود؛

الف) ابرقهرمانان بومى ما، به دلیل اتصال به برنامه‏‌هاى سیاست‏زده‏ى ساختارهاى حکومتى، تضعیف شده‏‌اند. ایدئولوژى‏‌هاى سیاسى، مانند هر ساخت اجتماعى دیگر، به ابرقهرمانانى نیاز دارند که رفتار پیروانشان را هنجار سازد. ایدئولوژى‏‌ها، به دلیل رویکرد خاص و تک‌‏بعدى‏شان معمولا از آفرینش چنین ابرقهرمانان موفقى ناتوانند، و بنابراین با وامگیرى ابرقهرمانان موجود، راه ساده ولى ناکارآمد را بر می‌‏گزینند. استفاده‏ى ابزارىِ فاشیست‌هاى ایتالیایى از رمولوس، سزار و آگوستوس، استفاده‌‏ى نازیس‌ت‏هاى آلمانى از زیگفرید و تور، استفاده‏‌ى گلیستها از وِرسین گیتوریکس ، (قهرمان سلتِ جنگهاى میان روم و گل و تنها کسى که ژولیوس سزار را در میدان نبرد شکست داد. او هم مثل بیشتر قهرمانانِ دیگر در نهایت به دلیل خیانت دستگیر و در رم اعدام شد.) سودجویى استالین و – . کمونسیت‌ها از خاطره‏‌ى الکساندر نِوْسکى در زمان جنگ جهانى دوم، بهره‌‏گیرى محافظه‌‏کاران انگلیسى از ماجراهاى آرتورشاه و دلاوران میزگرد در قرن نوزدهم، و بهره‏‌گیرى سیاسى از تصویر رستم و شخصیت‌هاى دینى در دوران پیش و پس از انقلاب، نمونه‏‌هایى از این وامگیرى‏ها هستند. در شرایطى که این ایدئولوژى‌‏ها رادیکال و کوتاه عمر باشند، تصویر ابرقهرمانِ مسخ شده و ابزارمند شده‏اى را هم که به کار گرفته‌‏اند، همراه با انقراض خود، تضعیف می‌‏کنند. چنین اتفاقى در ایرانِ امروز رخ داده است.

ب) ابرقهرمانان بومى ما، به دلیل بافت سنت‏گراى حاکم بر جامعه‏مان، از تحول و دگردیسى و سازش یافتن با ملزومات زندگى مدرن محروم شده‏اند. در نتیجه تفسیرى که از کردارها و ماجراهایشان وجود دارد، با سلیقه‏ى زمانه و خواست‌هاى اجتماعىِ هنجارخواه همخوانى ندارند. در نتیجه در بسیارى از حوزه‏‌ها این ابرقهرمانان عرصه‏‌ى رقابت را به همتاهاى غربی‌‏شان باخته‌‏اند.

پ) ابرقهرمانان بومىِ ما، به دلیل همین محافظه کارى در امر روایت و تصویرسازى، به شکلى شایسته با صنعتِ رسانه‏‌هاى مدرن پیوند نخورده‏اند. شیوه‏‌ى ظهور ایشان در جهانى که از تنوع رنگ‏‌ها و ازدحام تصاویر اشباع شده، همچنان قدیمى و کهنسال مانده است. ما هرگز فیلم، کمیک، رمان، یا -به استثناى آرشِ کسراییان- شعر معاصرِ موفقى نداشته‏‌ایم که ابرقهرمانان را به شکلى به روز و نو بازنمایى کند.

ت) در جهانى که به سوى دمکراتیک شدنِ ابزارهاى تولید و مصرفِ اطلاعات پیش مى‏رود، جامعه‏ى ما همچنان با بلاى انحصارگرایى در امر تعریف ابرقهرمان دست به گریبان است. همواره لایه‏اى خاص از نخبگان فکرى سنتى، که امروزه جایگاهشان با لایه‏هاى مدرن‏ترِ نخبگىِ فکرى به چالش کشیده شده، متولى تنظیم تصویر ابرقهرمانان ما بوده‏اند. تنها شاخه‏‌ى بومىِ غیر نهادمندِ تعریف ابرقهرمان، چیزى است که در بازتعریف -معمولا اغراق آمیز- خصلت‌هاى حضرت على در فرقه‏‌هاى صوفیه داشته‏‌ایم. بر مبناى مشاهدات شخصى، گمان می‌‏کنم پویاترین نهاد بومىِ امروزِ کشورمان براى بازتعریف ابرقهرمانان سنتى -به ویژه خودِ حضرت على- بقایاى همین فرقه‌‏ها باشند. یک نمود از موفقیت این شاخه‏‌ى غیررسمى از فرهنگ سنتى را می‌‏توانیم در پدیده‏‌ى در رشد و شاخه‌‏زایىِ انفجارگونه‏‌ى فرقه‏‌هاى تصوف جدیدِ ایرانى مشاهده کنیم. با این وجود، حتى در این فرقه‌‏ها هم کار تعریف ابرقهرمانان به گروهى از نخبگان فکرى منحصر شده که تنها به لحاظ تعداد و تنوع با ساخت سنتىِ رسمى تفاوت دارند.

بر مبناى چهار آسیبِ یاد شده، چنین می‌نماید که کارکرد ابرقهرمانان در کشور ما دچار مشکلاتى جدى باشد. کافى است در خیابان‌ها از جوانان درباره‏‌ى هدفشان از زیستن پرسش کنید، تا با سکوتى معنادار روبرو شوید. کافى است به الگوى لباس پوشیدن‏شان، حرف زدن‏شان، راهبردشان براى کسب قدرت، و شیوه‏ى لذت بردن‏شان از زندگى دقت کنید، تا موزائیکى ناهمگن و درهم ریخته را بازشناسید. مجموعه‏اى آشفته که عناصرى ناهمگون و معمولا سطحى را از سریالهاى بی‌‏مایه )و معمولا باز-کارگردانى شده‏ى خارجى(، فیلمهاى سینمایى، و رمانهاى جدیدِ خارجى را در بر می‌‏گیرد، بدون آن که ترکیبى اصیل و منسجم را از پیوند دادنشان ایجاد کند. این نمودهاى شناختى/اجتماعى را می‌‏توان به تهاجم فرهنگى، گسست نسلها یا سرکشى نسل جوان منسوب کرد. اما همواره این پرسش باقى است که چرا فرهنگ بومى ما چنان ناتوان شده که این‏گونه مورد تهاجم واقع شود، و نسل‌هاى پیشین چه کرده‌‏اند که اینگونه با گسست و سرکشىِ فرزندانشان روبرو شده‏‌اند؟

 

همچنین ببینید

ادبیات علمی- تخیلی- اساطیری: بایدها و شایدها

ادبیات امروز ایران، خوشه‌ای بارور و امیدبخش از فرهنگ جهانی است که می‌رود تا جایگاه شایسته و سزاوار خویش را در زمینه‌ی زبان‌ها و فرهنگ‌هایی نوخاسته و نوباوه بازیابد. در روزگاری که ابراز ناامیدی به هنجاری روشنفکرانه بدل شده و نالیدن از نارسایی‌های زبان فارسی و انحطاط فرهنگ‌ ایرانی به زیور قلبی رایج برکشیده شده، شاید این سخن غریب بنماید. اما تمام شواهد نشانگر آن هستند که ادبیات فارسی و خزانه‌ی غنی و کهنسالِ فرهنگ ایرانی، با روندی ژرف و دیرپا دست به گریبان است که می‌تواند به یک باززایی و بازآفرینی‌ ریشه‌ای منتهی گردد...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *