شما پیش از این در مقام بررسی وضعیت افغان ها در ایران بیان کرده بودید که رفتارهای نامناسب بعضی ایرانیان با این مهاجران نمی تواند نمود نژادپرستی باشد. سوال این است که چرا؟ و بر چه اساس و تعریفی می توان به این باور رسید؟
به این خاطر که کلمهی نژادپرستی کلیدواژهای معلوم در علوم انسانی است و معنای روشن و مشخصی هم دارد. نژادپرستی برچسبی است که رفتارهای تبعیضآمیز بر اساس تفاوتهای نژادی را نشان میدهد، و نژاد همواره به تفاوت چشمگیر در ریخت ظاهری و به ویژه رنگ پوست مربوط میشود. محور اصلی نژادپرستی هم در تاریخ چهارصد سال گذشتهمان تمایز میان سیاهپوستان و سپیدپوستان بوده است. بر این مبنا کلمهی نژادپرستی هیچ ارتباطی با حوزهی تمدن ایرانی برقرار نمیکند. چون ما در این قلمرو تیرههای ایرانی و فرهنگهای متفاوت داریم، اما نژادهای متفاوتی نمیبینیم. به همین ترتیب رفتارهای تبعیضآمیز بر مبنای نژاد هم از ابتدای تاریخ دیرپای تمدنمان تا به امروز غایب بوده است. به ویژه دربارهی شهروندان افغانستان که از ابتدای تاریخ کهنشان تا یک قرن پیش ایرانی بودهاند، استفاده از این برچسب نامعقولتر است و احتمالا نشان میدهد که گوینده با مفهوم کلمهای که به کار میگیرد آشنایی ندارد. نوع ارتباط شهروندان امروز ایرانی با مهاجران افغان ممکن است زیبا یا زشت و خوب یا بد باشد، اما بیشک به کار گرفتن کلماتی مانند صهیونیسم، استالینیسم، پرونیسم، رمانتیسم و… برای توصیفاش به نادانی و کمسوادی دلالت میکند، راسیسم (نژادپرستی) را هم به راحتی میتوانید در همین سیاهه بگنجانید. افغانها مردمانی همتیره و همنژاد و خویشاوند و همتبار با ایرانیها هستند و نه نژادشان متفاوت است و نه زبانشان و نه تاریخ و فرهنگشان.
در نتیجه رفتارهای ناپسند بعضی از ایرانیان با مهاجران افغانی آن هم از نوع کارگر از چه باورها و ناهنجاری های اجتماعی و فرهنگی ناشی می شود؟
حقیقت آن است که من بسیار تردید دارم رفتار تبعیضآمیزی بدان شکلی که ادعا میشود در این مورد وجود داشته باشد. یعنی شک دارم تمایز رفتار میان یک ایرانی -افغان میبینیم، خارج از دامنهی تمایزهایی باشد که میان شهری-روستایی، توانگر-فقیر، یا کارفرما-کارگر میبینیم. من پژوهش آماری معتبر و دقیقی ندیدهام که وجود ستمی خاص را نشان دهد که آماجش به طور خاص افغانها باشند. بدیهی است که در هر جامعهای زیرسیستمها با هم اندرکنشهایی گاه تنشآمیز دارند. به همان ترتیبی که بین بالای شهر پایین شهر تهران بوده، یا بین اهالی استانها یا شهرهای همسایه (یزدیها با اردکانیها، گیلها با مازنیها، سیستانیها با بلوچها) میبینیم. آنچه مورد نظر است به نظرم بدرفتاری افراد فرادست با فرودستان است که عارضهای عمومی و جهانی است و بسته به شکافهای دهان گشوده میان فرادستان و فرودستان ممکن است نمودهای متفاوت پیدا کند. باز هم در اینجا بسیار تردید دارم ستم فرادستان بر فرودستان در ایران نسبت به آنچه در کشورهای دیگر میبینیم بیشتر باشد، و دادههایی در دست است که نشان میدهد این متغیر هم در سراسر تاریخ ایران و هم در شرایط امروزین از آنچه در سایر فرهنگها و تمدنها میبینیم بسیار کمتر است. به بیان دیگر فکر میکنم خطوط مرزی تخیلی و شکافهایی خودساخته در کار است که با هدف تفرقهافکنی میان تیرههای ایرانزمین برساخته و تکثیر شده است و از طرفی افغان و بلوچ و کرد و ترک را نژادی متفاوت قلمداد میکند و از طرف دیگر ایشان را آماج ستمهایی نامستند و نامعلوم فرض میکند. کل این گفتمان نیازمند وارسیای انتقادی است و باید با محکهایی عینی و آمارههایی روشن ارزیابی شود تا ببینیم چقدر واقعیت دارد.
یعنی شما معتقدید این شکافها و ستمی که مورد بحث است، واقعیت ندارد؟
من عمیقا به هر گزارهای که بدون تکیه به دادههای عینی و تجربی، با شدت و قطعیت ابراز شود مشکوک هستم. اگر کسی به شما میگوید که افغانها و ایرانیها دو «نژاد» متفاوت هستند، این غلطی فاحش و آشکار است. اگر هم او بدون در دست داشتن آمار یا شواهد عینی اصرار دارد که ستمی به افغانها روا داشته میشود، و از این حرف نتیجهای برای تخریب انگارهی جمعی ایرانیان میگیرد، احتمالا انگیزهای جز حقیقتجویی یا دفاع از حق ستمدیدگان را در دستور کار خود دارد. اگر جایی ستمی هست باید نخست دربارهاش اطلاعات و آمار کافی گرد آورد و بعد با شفاف و روشن کردن ماهیت ماجرا دربارهاش چارهاندیشی کرد. اشاره به مثالهایی موردی از این که فلان ایرانی به فلان افغان بهمان ستم را کرده، معنادار نیست چون مثالهای نقیض فراوانی هم برایش میتوان یافت و همدلی و همکاری و نیکوکاری بین دو تیره هم نمود نمایانی دارد.
به نظرتان مهاجران افغان در ایران در فضایی که گفتید میتوانند فرهنگ ایرانی را جذب کنند؟
چنان که گفتم من اصولا بحث دارم که فرهنگ اینها از هم جدا باشد. من نمیفهمم مردمی که دینشان یکی است و به یک زبان حرف میزنند و قیافهشان هم مثل هم است و تاریخ مشترکی هم دارند و تا صد سال پیش یک کشور هم بودهاند، چرا این قدر متفاوت از هم قلمداد میشوند؟ افغانها درست مثل تاجیکها و ازبکها و ترکمنها و بلوچها و گیلها و مازنها و ارمنها تیرهای از تیرههای ایرانی هستند، یعنی در فرهنگ فربه و تمدنی کهنسالی اشتراک کامل دارند و عناصری از فرهنگ خاص خود را هم دارند که موضوع بده و بستان با بقیهی تیرههاست و بدنهی فرهنگ کل تمدن ایرانی را غنیتر و نیرومندتر میسازد. این داد و ستد معنایی در شرایطی که حد و مرزهایی مصنوعی میان مردم ایجاد شود و نفرتپراکنیای دربارهشان رواج یابد، دستخوش اختلال میشود و این چیزی است که باید همگی دربارهاش چارهاندیشی کنیم.